سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 برترین ها: اینجا مدرسه اپل است، در اینجا قرار است تمام رازهای موفقیت و بزرگ شدن این سیب گاز زده از زبان یکی از نزدیک‌ترین همکاران استیو جابز برای شما نقل شود تا شاید بتوانید جابز آینده باشید


 

 

 

قدم اول: عشق وافر به محصول

 


بعضی‌، خود شیوه زندگی‌شان را انتخاب می‌کنند و بعضی آن را از سر اجبار می‌پذیرند؛ اما هستند کسانی که کاملا اتفاقی و بدون آنکه در جست‌وجوی راه برآیند، حالت خویش را کشف می‌کنند. استیون پال جابز بنا نداشت که سلطان کالا شود. در همان روزهای نخست شاید خودش هم به این عنوان می‌‌خندید و حتی پدر و مادرش هم چنین پیش‌بینی‌ای نمی‌کردند. او مصمم و پرانگیزه بود و مانند تمام رهبران بزرگ در دنیای تجارت، قدرت و تمرکزی منحصربه‌فرد داشت، قدرتی که جهان بهتر را برای همه به ارمغان آورد و دلمشغولی‌ او عشق به عرضه کالایی کامل بود.

 


 

 

 

خودش، بزرگ‌ترین مصرف‌‌کننده

 


اما چرا او این‌چنین به دنبال کالایی کامل بود؟ ساده است. استیو خود بزرگ‌ترین مصرف‌کننده دنیاست، او بود که «روح رایانه شخصی» را در وجود «میکنتاش» دمید. فروشگاه مجازی «آی تونز» و «آی‌پاد» حاصل عشق او به موسیقی است و این اشتیاق که بتوان هر جا هر وقت به نعمات روح‌نواز موسیقی گوش فرا داد. او راحتی گوشی همراه را می‌پسندید، اما گوشی‌‌های زشت، سخت و سنگین که در بازار می‌دید آزارش می‌داد و همین نارضایتی منجر به خلق موهبت آیفون برای خودش و  همه ما شد و او آینده را به خوبی تجسم می‌‌کرد.او از همان ابتدا قدرت کامپیوتر را در تغییر زندگی مردم پیش‌بینی می‌کرد و سپس او شاهد مفاهیمی بود که می‌توانست این تغییر را عملی کند و مسیر را هموار سازد. مثلا مفهوم یک نماد روی صفحه نمایشگر همان مکان نما یا CURSOR که می‌توانست با حرکت دست جابه‌جا شود. استیو در کسری از ثانیه، آینده دنیای کامپیوتر را در ذهنش مجسم کرده بود. «تریپ هاوکینز» از مهندسان مک( Mac) در مصاحبه‌ای درباره حضورش در اپل و درمورد استیو گفته بود: «قدرت آینده نگری او ترسناک است. وقتی استیو چیزی را باور داشته باشد قدرت این باور می‌تواند هر مخالفت، مقاومت یا هر چیز دیگری را از سر راه بردارد. گویی این مشکلات از اول وجود نداشتند.»

 


 


 

حتی کارکنان هم ایده نو داشتند

 


جی الیوت، معاون اول سابق اپل می‌گوید: «از همان هفته اول حضورم در اپل شور و انگیزه فراوانی را در همگان می‌دیدم. تصویری که در ذهن داشتم، دیدار 2 نفر از مهندسان در راهرو بود که یکی دلمشغولی تازه‌اش را وصف می‌کرد و دیگری تشویقش می‌کرد: «عالیه، دست به کار شو!» آن وقت نفر اول به آزمایشگاه برمی‌گشت. گروهی را جمع و جور می‌کرد و ماه‌ها روی این ایده وقت می‌گذاشتند. حاضرم شرط ببندم که آن روزها فضای شرکت، آکنده از چنین حس و حالی بود. البته خیلی از پروژه‌ها هرگز به سرانجام نرسید یا ذره‌ای بازگشت مالی نداشت. اما چه اهمیتی داشت، پروژه‌های موفق به اندازه کافی باعث ایجاد تغییر می‌شد. شرکت پول فراوان داشت و ایده‌های بدیع از همه جا فوران می‌کرد.»

 


 

 

 

 


 

رمز موفقیت جابز چه بود؟

 


جی الیوت به عنوان دستیار اصلی جابز در پاسخ به این سؤال می‌گوید: «باید رمز موفقیت او را در لابه‌لای سخنانش یافت. او اعتقاد داشت محصولی بزرگ، حاصل کار فردی عاشق است و تنها گروه‌های عاشق، از عهده خلق چنین محصول‌های بزرگی برمی‌آیند.»آینده‌نگری‌ای که «تریپ‌ هاوکینز» از آن نام می‌برد، ثمره‌ تمرکز استیو و محصول عشق و علاقه اوست. او معیاری نو برای خودش و اطرافیانش بنا نهاد. به زعم او: «در این زندگی کوتاه، شاید  تنها از پس چند کلام برنیاییم. بگذار این کارها بهترین باشند!» مانند هر هنرمند عاشقی، او نیز با عشق به آفریده‌ها و محصول‌های خودش زنده و پابرجا بود. مک و محصول‌های آن چیزی بیشتر از یک محصول برای او بود، آنها بیانگر تعهد عمیق استیو جابز هستند.

 


 

 

 

افراد بزرگ، اسیر روزمره نمی‌شوند

 


به طور کلی می‌توان گفت افراد آینده‌نگر قادر به خلق آثار هنری بزرگ و محصولات برترند، چون اسیر کارهای روزمره نمی‌شوند. کار استیو نشان‌دهنده شخصیت اوست: «پراحساس اما خلاق. او بدون آنکه بداند به توصیه اینشتین عمل می‌کرد که در جست‌وجوی رمز و راز باشید با این حال باید سال‌ها از تولید اولین کامپیوتر مکینتاش می‌گذشت و عمری سپری می‌شد و استیو مرتکب خطاهای دردسرسازی می‌شد تا بفهمد که عشق واقعی، در خلق محصول‌های بزرگ خلاصه نمی‌شود: «چیزی خاص‌تر و حساب‌شده‌تر در میان است. او فهمید باید به دنبال تولید وسایل خوش‌ساخت، ساده، پراحساس، زیبا و قدرتمند باشد که شاخص حرفه‌ای اوست. جهان او، به واسطه همین‌ها تغییر کرد و او نیز به نوبه خود همان را تغییر داد.»او می‌گفت: «می‌توانستم زندگی دیگری داشته باشم. اما مک اینتاش جهان را تغییر خواهد داد. من به سخنان او ایمان دارم و افرادی را برای گروهم انتخاب کرده‌ام که آنها نیز به آن ایمان دارند.»

 

 


 


 

عشقی که باید مدیران به وجود بیاورند

 


عشق به تولید در تمام سازمان اپل موج می‌زد. از منشی‌ها گرفته تا مهندسان و اعضای هیأت‌مدیره. اگر کارکنان یک شرکت این حس را از رؤسای خود نگیرند جا دارد که مدیران از خود بپرسند: «اشکال کار کجاست»؟

استیو به عنوان «سلطان کالا»، نقش‌های بی‌شماری در گروه مک اینتاش ایفا می‌کرد که نخستین آنها فرماندهی خلق نیروهای نو بود. از طراحی تا توزیع او با کالای تولیدشده زندگی می‌کرد و تمام جزئیات را انگار که با موجودی زنده روبه‌روست تجربه می‌‌کرد.می‌دانست اطرافیانش نیز باید همانند او در پی کسب بهترین‌ها در کیفیت کالای تولیدی باشند. عشق و علاقه یکی از بزرگ‌ترین رموز موفقیت اوست. او دقیق، پرتوقع و حتی گاهی بی ملاحظه بود و اینها همه انعکاسی از پرشوری بود که داشت.

 


 


 

به دنبال سادگی برای کار

 


استیو جابز چیزی را می‌فهمید که بسیاری از شرکت‌ها سعی در انجامش دارند، اما به ندرت موفق به اجرایش می‌شوند. او هرچه پیشرفت می‌کرد محصول‌های ساده‌تری می‌ساخت و در بعضی موارد بیش از آنکه به کالا مربوط شود به کاربر مربوط می‌شد. هر کاربری دوست دارد احساس موفقیت کند. شما اگر بتوانید با مهارت کامل از وسیله‌ای استفاده کنید چه احساسی به شما دست می‌دهد؟ اگر مشتری موقع استفاده از کالا احساس خوبی داشته باشد، به طور حتم آن کالا بیشتر فروش خواهد رفت. برای استیو هیچ کاری غیرضروری یا اتلاف وقت محسوب نمی‌شد. این به معنای تلنبار کردن کارها نیست. خلاقیت، نوآوری  و تعقیب بی‌امان کمال مطلوب است که کارها را پیش می‌برد. با هدفی روشن باید آنچه را که می‌تواند برای کاربر بدیهی باشد تجسم کرد که البته این خود تلاش و برنامه‌ریزی دقیقی می‌طلبد. شاید افرادی را بشناسید که به زعم خود توجه زیادی به جزئیات نشان می‌دهند، شاید حتی خودتان را چنین فردی بدانید. سطح توجه استیو به جزئیات، نقش مهمی در توفیق او و محصولاتش داشت.

 


 


نماد شخصیت استیو جابز

 


استیو یک ساعت مچی پورشه داشت که به دلیل طراحی باشکوهش، مجذوبش شده بود. هروقت کسی آن را می‌دید و تعریفش را می‌کرد استیو ساعتش را درمی‌آورد و به او هدیه می‌داد. به این معنی که «به تشخیص‌تان درباره طراحی عالی این ساعت تبریک می‌گویم!» البته تنها چند دقیقه بعد یکی دیگر دستش می‌کرد! او در دفترش یک جعبه از این ساعت‌های هدیه داشت... که بهای هرکدام حدود 2هزار دلار می‌شد. می‌توان گفت قصه ساعت‌ مچی نمادی از ویژگی بارز شخصیت جابز و موفقیت استیو به‌عنوان خالق کالاهای ویژه است. درواقع منظور تمایل او یا نیاز بنیادی او به تمرکز روی یک جنبه خاص و حذف تمام موارد اضافی از ذهنیتش است تا به تصمیمی که دنبال می‌کند، برسد. مانند ساعت مچی که بند و ساعتش به صورت یکپارچه از تیتانیوم ساخته شده بود و در صورت شکستن قابل تعمیر نبود.

 


 

 

 

تفاوت اکثر افراد با جابز

 


همه ما گاهی حواسمان را روی موضوعی متمرکز می‌کنیم. اما استیو تمام جنبه‌‌های یک کالا یا تصمیم را با وسعت نظر بررسی می‌کرد. او نخست نگاهش را روی هدف متمرکز می‌کرد و بعد چگونگی ساخت کالا را تجسم می‌کرد. به بیان دیگر نحوه کار و تناسبش را با شیوه‌های طبیعی زندگی و طرز استفاده مردم در نظر می‌گرفت و به دنبال پیش‌بینی تجربه کاربر بود.  استیو می‌خواست تمام جزئیات را در نظر بگیرد. وقتی در خانه یا محل کار جعبه کامپیوتر جدیدتان را باز می‌کنید چه می‌بینید؟ قبل از اینکه کامپیوتر را از جعبه بیرون بیاورید چندچیز را باید بردارید و آیا این کار راحت است؟ او به گروه تولید می‌گفت: «من همان کامپیوترم وقتی خریدار می‌خواهد من را از جعبه دربیاورد و روشنم کند، چه اتفاقی برای من می‌افتد.» او همیشه به کاستی‌ها توجه می‌کرد. از طراحی و تجربه کاربر و فصل مشترک او با کامپیوتر تا بازاریابی، بسته‌بندی و نحوه فروش کالا. چنین رویکردی، اوج توجه او به جزئیات، عشق و جسارتش در نگاه، اعتماد و اطمینانش به مصرف‌کننده نهایی بود.

 


 


 

عشقی که باید مدیران به وجود بیاورند

 


عشق به تولید در تمام سازمان اپل موج می‌زد. از منشی‌ها گرفته تا مهندسان و اعضای هیأت‌مدیره. اگر کارکنان یک شرکت این حس را از رؤسای خود نگیرند جا دارد که مدیران از خود بپرسند: «اشکال کار کجاست»؟

استیو به عنوان «سلطان کالا»، نقش‌های بی‌شماری در گروه مک اینتاش ایفا می‌کرد که نخستین آنها فرماندهی خلق نیروهای نو بود. از طراحی تا توزیع او با کالای تولیدشده زندگی می‌کرد و تمام جزئیات را انگار که با موجودی زنده روبه‌روست تجربه می‌‌کرد.می‌دانست اطرافیانش نیز باید همانند او در پی کسب بهترین‌ها در کیفیت کالای تولیدی باشند. عشق و علاقه یکی از بزرگ‌ترین رموز موفقیت اوست. او دقیق، پرتوقع و حتی گاهی بی ملاحظه بود و اینها همه انعکاسی از پرشوری بود که داشت.

 


 


 

اگر ایده‌ای ندارید بی‌خیال‌شوید

 


در باور استیو بیشتر مردم، آنها را که از یک کارآفرین یا مدیر تولید انتظار می‌رود ندارند. وقتی او در پی راه‌اندازی شرکت نکست( NEXT) بود، می‌گفت: «خیلی‌ها سراغم می‌آیند و می‌گویند می‌خواهند کارآفرینی کنند، اما وقتی از آنان می‌پرسم چه ایده‌ای در سر دارید می‌گویند هیچ»!پاسخ او به این افراد چنین بود: «به نظرم بهتره در یک رستورانی یا جایی، مشغول کار شوید تا اینکه واقعا چیزی پیدا کنید که دوستش داشته باشید.»به اعتقاد او نیمی از چیزی که کارآفرینان موفق را از ناموفق جدا می‌کند، پشتکار است: «باید زندگی‌تان را پایش خرج کنید! چنان لحظات سختی پیش‌روست که بیشتر مردم تسلیم می‌شوند. من آنها را سرزنش نمی‌کنم. کار واقعا سختی است و تمام زندگی‌تان را دربرمی‌گیرد.»باید در اشتیاق یک ایده، مسئله یا خطایی که قصد اصلاحش را دارید، شعله‌ور شوید! اگر از همان ابتدا عاشق نباشید، به معشوق نخواهید رسید.

 


 

 

 

 

 

 

این گوشی باید تنها یک دکمه داشته باشد؟

 


وقتی استیو بهترین مهندسانش را مامور کار روی پروژه فوق‌سری آیفون کرد، درگیر یک نبرد تمام عیار شد. ساختن یک گوشی همراه برای شرکتی که هیچ‌ پس‌زمینه‌ای در این حوزه نداشت، کار عظیمی بود. یکی از دلایل اصلی استیو برای استقبال از این چالش بزرگ، این بود که به نظرش گوشی‌های همراه دیگر، بیش از اندازه پیچیده بودند. این یک مبارزه تمام معنای مردی بود که خود را متعهد به دقت در جزئیات و درعین حال سادگی می‌دانست. مهندسان پروژه در جلسه‌های هفتگی خود، بارها به او گفتند که ساختن یک گوشی همراه که تنها یک کلید داشته باشد محال است، نمی‌شود با یک کلید، هم روشن کرد‏، هم خاموش کرد، هم صدا تنظیم کرد، هم به اینترنت وصل شد و... اما استیو شکایت‌هایشان را نمی‌شنید، او مدام اصرار داشت که: «این گوشی باید فقط یک دکمه داشته باشد، راهش را پیدا کنید!» او خودش هم نمی‌دانست چگونه می‌توان چنین گوشی‌ای طراحی کرد.او تنها به عنوان مصرف‌کننده نهایی همان را می‌خواست و مدام مهندسانش را به یافتن راه‌حل‌های ممکن وامی‌داشت و البته در‌ آخر قصه هم: «آیفون تنها با یک کلید ساخته شد.»

 


 


 

بیشتر از همه از دست‌ها الهام گرفت

 


استیو بیشتر از شگفتی‌ساز بودن دست‌ها سخن می‌گفت و اینکه: «دست آدمی بیش از هر عضو دیگر بدن برای اجرای خواسته‌های مغز به کار می‌رود» یا «اگر طرحی بود که دست را همانندسازی می?کرد چه محصول فوق‌العاده‌ای که نمی‌شد!» با نگاه دقیق‌تر، می‌توان گفت همین مشاهده دقیق جزئیات دست بود که محصولات فعلی اپل را پدید‌ آورد‌: «از مک گرفته تا آی‌پد، آی‌پاد، آیفون.» استیو از گروه مک خواسته بود که انواع وسایل را برای هدایت «مکان‌نما» امتحان کنند، یکی شبیه قلم بود و یکی شبیه یک لوح؛ یعنی کمابیش مثل صفحه لمسی لپ‌تاپ‌های امروزی.

 


 


 

به دنبال محصولات با فناوری بالا ولی ساده

 


در بنیادی‌ترین سطح، تفکری که در پس محصول‌های اپل وجود دارد، نشان‌دهنده احساس استیو نسبت به کالاست. او کالا را چون جزیی شخصی یا خصوصی از حیات بشر می‌داند. او با ذوق و کمال‌طلبی خود و قدرت محقق ساختن رؤیاهایش طرح کالایی را می‌ریزد که نشان از عشق او به پیچیدگی فناوری و در عین حال سادگی و زیبایی کارکرد دارد؛ به گونه‌ای که حتی بی‌اعتناترین یا ساده‌ترین مصرف‌کننده‌ها نیز مسحور آن می‌شوند. وقتی او کالایی برای خود می‌سازد، معتقد است همه مصرف‌کنندگان را به یاد می‌آورد. او هنگام طراحی،‌ عادی‌ترین قشرهای جامعه از مرد و زن و کوچک و بزرگ، همه را در نظر می‌گیرد.

 


 

 

 

همه کالاها با تاخیر آماده می‌شدند

 


کار استیو برای ساختن کالا، علاوه بر سادگی و بدیهی بودن مورد استفاده‌اش برای مصرف‌کننده، خلق یک اثر نو بود. او ساخته‌هایش را از 2 ویژگی آکنده می‌کرد: «علاوه بر سادگی کارکرد، همه محصولات باید چنان تجربه لذت‌بخشی را در کاربر می‌آفریدند، که احساس دلبستگی عاطفی در او به وجود بیاید.» برای استیو عرضه به موقع محصول، به اندازه تکمیل آن اهمیت نداشت؛ یعنی کمال مطلوب کالا در نگاه کاربر. او بارها حرکت به سوی خط پایان را متوقف می‌کرد و به گروه تولید دستور می‌داد که دوباره شروع کنند. او نمی‌خواست محصولی مثل کامپیوتر شخصی IBM تولید کند که به نظرش، بیشتر به درد لای جرز دیوار می‌خورد! از زمان بازگشت استیو به اپل، تقریبا تمام محصول‌های معروف شرکت از تاریخ عرضه خود عقب افتاده‌اند، زیرا با دستور استیو و برخلاف خواسته بیشتر سهامداران کالا در زمان مقرر آماده عرضه نبوده است. ماه‌ها پس از تاریخ عرضه‌ای که استیو تعیین کرده بود،‌ افراد گروه مک هنوز تی‌شرت‌هایی بر تن داشتند که «ماه می 1984» روی آستین‌شان چاپ شده بود بدون آنکه محصولی به بازار عرضه شده باشد

 


 

 

 

استفاده از دور از ذهن‌ترین استعدادها

 


عجیب‌ترین و دور از ذهن‌ترین استعداد، توانایی یا دانشی که هرگز فکر استفاده‌اش را هم نمی‌کردید، کدام است؟ همه ما چنین استعدادهایی داریم: «استعدادهای پنهان یا دانسته‌های پراکنده‌ای که هیچگاه انتظار نداریم نقش موثری در زندگی‌مان ایفا کند». استیو هم از اینگونه استعدادها بی‌بهره نبود. به‌طور مثال در مدت کوتاه اقامتش در کالج «ریه» با خوش‌نویسی آشنا شد اما چه عاملی باعث شد این مرد جوان دلباخته فناوری مجذوب هنر بلند مرتبه‌ای چون خوشنویسی شود. دلبستگی او به شکل و قالب، از ترکیب‌بندی حروف در خطوطی مانند «گاراموند» یا «میریا» آغاز شده و به غایت زیبایی در طراحی آیفون امتداد یافت.  بسیاری از تجربه‌های نخستین از قدرتی جادویی برخوردارند مشروط بر آنکه در لحظه‌های مهم آنها را به یاد داشته باشیم!

 


 

 

 

جزئیات و باز هم جزئیات

 


قصه‌های بسیاری از وسواس استیو نسبت به جزئیات وجود دارد اما همه آنها می‌توانند معیاری باشند که برای همه قابل استفاده است. در سال 2002 وقتی که استیو سعی داشت مدیران محتاط موسیقی را مجاب کند تا برای فروش محصول‌های خود به صورت آنلاین با او وارد معامله شوند با مدیر عامل «انجمن صنعت ضبط موسیقی ایالات‌متحده» در تماس بود. او با استیو و 2 نفر از اعضای گروه طراحی وب‌سایت فروشگاه موسیقی اپل «آی‌تونز» جلسه داشت و آنها برای هزارمین بار طرح سایت را اصلاح کرده بودند تا بلکه استیو راضی شود. مدیرعامل انجمن صنعت ضبط موسیقی حس احترام‌ آمیخته با سرخوشی خود را چنین توصیف می‌کند: «استیو 20دقیقه تمام با مهندسانش سر بهترین جا برای اضافه کردن 3 کلمه در یک فضای 3 اینچ مربعی بحث می‌کرد! استیو تا این اندازه روی جزئیات دقت داشت.»

 


 

 

 

همه کارکنان به او ایمان داشتند

 


«لری تسلر» از مرکز تحقیقات «پارک» که بعد یکی از دانشمندان ارشد اپل شد می‌گوید: «پیش از آشنایی با استیو جابز، معنای واقعی جذبه و نفوذ را نمی‌دانستم. وقتی مانند استیو جابز به محصول و همکاران‌تان ایمان داشته باشید، آنها هم پابه پای شما پیش خواهند آمد».

اپل یکی از بالاترین آمارهای حفظ نیروی کار را در «سیلیکون ولی» داشت. کمتر کسی با وجود ساعت و شرایط کاری سخت اپل آنجا را ترک می‌کرد و کارکنان اپل می‌دانستند باید انتظار چه چیزی را بکشند. وقتی استیو می‌گفت:‌ «این درست نیست که باید آن را دور بیندازیم و 10 گام عقب برویم و ببینیم که چه کاری درست است» مسلما سختی کار بالا می‌گرفت ولی محصول بهتری عرضه می‌شد. مثلا زمانی که تنها چند ماه به عرضه آیفون باقی مانده بود، استیو اعلام کرد از بسته‌بندی انتخابی‌اش راضی نیست!

 


 

 

 

هیچگاه یک اشتباه را دوبار تکرار نکرد



در تولید کامپیوتر مکینتاش استیو اصرار داشت که باید هواکشی در کار نباشد تا کامپیوتر هیچ صدایی نداشته باشد. مهندسان و گروه مصر بودند که بدون پروانه و هواکش نمی‌توان کامپیوتر را طراحی کرد ولی نظر استیو عوض نشد. بنابراین مهندسان مجبور شدند دوباره مک را طراحی کنند و به دلیل همین اصلاح، تاریخ مقرر عرضه سپری شد و در نهایت مکینتاش 5 ماه دیرتر از موعد پا به دنیا گذاشت. اصولا حق با استیو بود کار با یک کامپیوتر بی‌صدا لذت دیگری دارد، اما خسارتی که باید می‌پرداخت، سنگین بود. استیو درس ارزشمندی آموخت: «جزئیات مهم‌اند و ارزشش را دارند که تا تکمیل نهایی کار معطل شوی اما بعضی از اوقات باید سود این معطل شدن را در برابر هزینه عرضه دیرهنگام محصول در بازار، سنجید.»‌ بعد از آن استیو همچنان تا تکمیل نهایی کار، عرضه محصولات را به تعویق می‌انداخت، اما قبول داشت که دیگر هرگز نباید خود را در معرض چنین تاخیر بزرگی قرار دهد.  او هیچگاه یک اشتباه را دوبار تکرار نکرد.






تاریخ : شنبه 91/4/31 | 1:5 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.