سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اخلاق و مدیریت در اسلام

 

نویسنده: محرم علی خلیلی
منبع:راسخون


 

چکیده :

رسالت این نوشتار در تبین رابطه اخلاق و مدیریت در نظام مقدس اسلامی است. هر چند سابقه تاریخی علم اخلاق به درازای آفرینش انسان بر می‌گردد و زندگی دینی انسانی در تداوم تاریخ با دستورات اخلاق عجین و قرین بوده است. حضرت آدم (ع) به عنوان اولین پیامبر الهی؛ فرزندانش را با دستورات اخلاقی آشنا می‌کند و حضرت محمد (ص) که آخرین فرستاده اوست فلسفة بعثت خویش را تتمیم اخلاق می‌داند. از سوی دیگر؛ پذیرش مقوله مدیریت نیز با زایش و رویش زندگی اجتماعی انسان‌ها همسان و همسو بوده است که مدیریت خانواده، شهر، آستان، کشور و ملت را در بر می‌گیرد. با توجه به موقعیت و نقش استراتژیکی مدیر، رعایت و عدم رعایت اخلاق و فضائل اخلاقی، هدایت و ضلالت جامعه بستگی به کیفیت مدیریت مدیر دارد. در قرآن کریم نیز نقش مدیر، در هدایت جامعه به سوی پیشرفت و تمدن و یا انحطاط و عقب‌ماندگی و هم تقسیم و تبدیل جامعه به جامعه دینی و جامعه سکولار پذیرفته شده است.
واژه های کلیدی: اخلاق، مدیر، شایستگی، آسیب، اسلام، علم، جهل، تدبیر، ریاست و جامعه

مقدمه:

بی تردید، اخلاق در نظام اجتماعی، از ضرورت و لزوم انکار ناپذیر برخوردار است. حکومت و دولت و مدیریت، که سر آمد نظام اجتماعی است، اخلاق نیز جایگاه ارزشمند خودش را دارد. در نظام و مکاتب غربی، هر چند با تعدد و گوناگونی، بحث اخلاق نیز در جایگاه متفاوت قرار می‌گیرد، اما در نظام مقدس اسلام، هیچ رویکرد، نمی‌تواند، ارزش و نقش اخلاق در پیشرفت و موفقیت مدیریت در نظام اجتماعی را انکار کند. به گونه ای که مدیریت منهای تعهد و التزام به آموزه های اخلاقی، هیچ پیام و پیامد مثبت را برای جامعه اسلامی نمی‌تواند به ارمغان آورد. هیچ شایستگی و لیاقت با ارزش و ارجمندی اخلاق، برابری نمی‌کند. بلکه تمامی شایستگی‌ها با میزان اخلاق به سنجش کشیده می‌شود. بنابراین، توقع می‌رود، نظام اجتماعی اسلام، سر آمد نظام مکاتب و اندیشه های بشری باشد، اما آن گونه نیست، به نظر می‌رسد، علت اصلی آن، این باشد که آن طوری که آموزه های اسلام، به اخلاق تأکید کرده است، جوامع و نظام اجتماعی، آن را در عمل تطبیق ننموده‌اند، که می‌تواند به خاطر عدم آگاهی از برنامه‌ها و امتیازات اخلاقی باشد، تحقیق حاضر، رابطه اخلاق و مدیریت را در نظام اجتماعی اسلامی را، به کنکاش گرفته است، تا باشد امتیازات نظام اخلاقی را از غیر آن، به صورت استدلالی و علمی با اتکاء به آیات و احادیث اسلامی تبیین نماید.

ضرورت بحث :

علی رغم ضرورت اخلاق در زندگی فردی و اجتماعی، و علاوه بر آنکه کتب و مقالات تحقیقی قسمت عمده بازار کتاب را، به خود اختصاص داده است. اما بیش از یک کار تحقیقی و پژوهشی، کاربرد و موقعیت دیگری پیدا نکرده است. بلکه در حوزات مدیریت اجتماعی و سیاسی، طرح مباحث اخلاق، از امور حاشیه ای محسوب می‌گردد. بی تردید، اخلاق جامعه بی تأثیر از اخلاق مدیران آن نیست، اگر چنانچه جامعه به دست افراد متخلق به اخلاق اسلامی و مدیران شایسته و دلسوز مدیریت شود، جامعه نیز خود را بدان منطبق و ملزم می‌دانند و عکس آن نیز درست است. در جوامع اسلامی که مدیران مجری قانون مقدس اسلام هستند، اخلاقمند و اخلاق مدار بودن مدیران بیش از پیش الزامی و ضروری به نظر می‌رسد. زیرا از یک سو از الگوهای شایسته ای چون پیامبر گرامی اسلام، و حضرت علی (ع) برخوردار هستند،‌ و از سوی دیگر، اسلام دارای قوانین و برنامه های است که استعداد مدیریت جهانی را دارد، و آن هم بدون رعایت اخلاق و حسن رفتار اجتماعی ممکن و میسر نیست.

مفاهیم و کلیات :

اخلاق در لغت :
راغب اصفهانی در کتاب مفردات خود اخلاق را چنین تعریف می‌کند : «اخلاق» جمع «خُلق» (بر وزن قفل) و «خُلُق». (بر وزن افق) مى‏باشد، به گفته وی این دو واژه در اصل به یک ریشه باز مى‏گردد، خَلق به معنى هیئت و شکل و صورتى است که انسان با چشم مى‏بیند و خُلق به معنى قوا و سجایا و صفات درونى است که با چشم دل دیده مى‏شود. (1) اخلاق در اصطلاح: اخلاق در اصطلاح همان صفت راسخ نفسانی است که انسان متخلق به آن، افعال متناسبی را به سهولت انجام می‌دهد و این صفات راسخ ممکن است فضیلت باشد تا منشأ رفتار خوب گردد و ممکن است رذیلت باشد تا منشأ رفتار نا شایست و زشت گردد (2)

مدیر و مدیریت:

مدیر به کسی گفته می‌شود که توانایی و شایستگی اداره کردن اداره، سازمان، و مانند آن‌ها را دارد، یا اداره و سر پرستی بخشی از کارها و قسمت‌های آن جا بر عهده اوست. (3) مدیریت منسوب به مدیر، نیز به توانایی و شایستگی اداره جایی یا رهبری و کنترل فعالیت‌های در حال انجام برای رسیدن به هدف مورد نظر اطلاق می‌گردد. (4)

پیشینه اخلاق

بی تردید سابقه مباحث اخلاقی به درازای زندگی انسان به روی زمین برمی گردد، زیرا حضرت آدم (ع) فرزندانش را با دستورات اخلاق الهی آشنا ساخت، بلکه از زمانی که خداوند او را در بهشت آفرید مسائل اخلاقی را با اوامر و نواهی به او آموخت پیامبران الهی نیز یکی پس از دیگری سرلوحه کار خویش را تهذیب نفوس و تکمیل اخلاق قرار دادند، در این میان حضرت عیسی که بخش عظیم دستوراتش را مباحث اخلاقی تشکیل می‌دهد را به عنوان معلم اخلاق می‌شناسند. اما پیامبر گرامی اسلام با دامنه گسترده تر مباحث اخلاق را مطرح کرده، که آن را هدف بعثت خویش بیان کرد و فرمود: انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق. (5) از این‌ رو خداوند او را به نیکی ستود و فرمود: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیم‏ ؛ و راستى که تو را خویى والاست!» (6)

حیطه مدیریت در این نوشتار:

مقوله مدیریت در این نوشتار؛ خانواده، عشیره، قبیله، دهستان، شهر، کشور و ملت را شامل می‌شود، زیرا همگی جلوه های مختلف از زندگی اجتماعی است، که به خاطر پاره ای از مسائل و مشکلات جمعی، و چالش‌های فرا روی حیات اجتماعی آن‌ها را به پذیرش مقوله مدیریت تشویق کرده‌اند، و هیچ برهه تاریخی خالی از این مقوله نبوده است، بلکه در طول تاریخ، در هر اجتماع بشری؛ عنصر مدیریت جزء لاینفک زندگی آنان بوده است.

نقش مدیر در جامعه :

مدیر با توجه به موقعیت استراتژیکی که دارد می‌تواند خانواده... کشور را به استبدادی و غیر استبدادی، دموکراتیک و غیر دموکراتیک، استعمارگر و استعمار زده، دینی و سکولار، عقب مانده و پیشرفته، متمدن و غیر متمدن، ضعیف و قوی تقسیم و تبدیل کند، چون «الناس علی دین ملوکهم» (7) استاد مطهری در اهمیت و نقش مدیر در جامعه گفته است: مدیریت صحیح از ضعیف‌ترین ملت‌های دنیا قوی‌ترین ملت‌ها را می‌سازد، آنچنان که رسول اکرم (ص) انجام داد و این معجزه رهبری بود (8) در قرآن کریم نقش بی بدیل حاکم، در هدایت و ضلالت جامعه پذیرفته شده است. «وَ جَعَلْنَهُمْ أَئمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرَتِ وَ إِقَامَ الصلَوةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکوةِ وَ کانُوا لَنَا عَبِدِینَ» (9) در جای دیگر آمده است: «وجَعَلْنَا مِنهُمْ أَئمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صبرُوا وَ کانُوا بِئَایَتِنَا یُوقِنُونَ» (10) در سوره اعراف از گروهی یاد می‌شود که در قیامت پس از ورود به جهنم انحراف و گمراهی خویش را به گردن پیشوایان خویش می‌اندازند و برای آنان کیفری دوچند طلب می‌کنند «قَالَ ادْخُلُواْ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِن لاَّ تَعْلَمُونَ» (11)

تلازم مدیریت و اخلاق در اسلام :

مدیریت در نظام مقدس اسلام، ذاتاً ارزشمند نیست، بلکه امانت و مسئولیت است که مدیر در زمان مدیریت خویش بدوش می‌کشد، و برای مدیر هیچ نوع کمالی و افتخاری محسوب نمی‌شود، مگر اینکه بتواند قدرت سیاسی را وسیله ای برای احقاق حق و ادای امانت الهی قرار دهد. عبدالله ابن عباس نقل می‌کند که هنگام خروج به سمت بصره در محلی به نام «ذی قار» نزد امیرمومنان علی (ع) رفتم که نعلین خود را پینه می‌زد، از من پرسید : بهایی این نعلین چند است؟ گفتم : ارزشی ندارد، فرمود «َ وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا » (12) حضرت علی (ع) در نامه های خود که به فرمانده سپاه اسلام در آذربایجان – اشعث ابن قیس – و مالک اشتر یاد (13) آور می‌شود که در مدیریت، رعایت اخلاق الزامی است، مبادا آن را طعمه و لقمه شیرین پندارید (14)

ویژگی‌های مدیر شایسته :

قوانین در اسلام بر اساس ضوابط، لیاقت‌ها و شایستگی‌های اداری تنظیم و تدوین گردیده، و این شاید یکی از امتیازات بزرگ مکتب اسلام است که چون دیگر مکاتب، روابط را مقدم بر ضوابط ندانسته است. از این رو برای شخص مدیر، شروط و ویژگی‌های را در نظر گرفته است. در نظام‌های لائیک و سکولار، مدیر را از منظر مردم می‌نگرند، مثلاً عنصر محبوبیت، و قدرت و جلب آراء برای مدیر در مدیریت کافی است. اما شخص مدیر، از نظر فردی و اخلاقی ملزم به رعایت اخلاق و یا شروط و الزاماتی نیست. در این مکاتب آنچه که مدیر را شایسته مدیریت می‌کند تا بتواند بر کرسی مدیریت تکیه زند، تبلیغات، طرح شعار های عامه پسند، ژست‌های عامه پسند، توجه اذهان به سوی موضوع خاصی، و موفقیت در میدان رقابت هر چند به قیمت شکستن کسی دیگر گردد. می‌باشد. در نظام سیاسی اسلام، مدیر علی رغم محبوبیت اجتماعی و کسب اکثریت آراء، برای احراز پست مدیریت، باید از کمالات و فضایل اخلاقی نیز برخوردار باشد، در اینجا چندی از این صفات یاد آوری می‌گردد.

1.شایستگی اداری :

همان طوری که گزینش و انتخاب کارگزاران صالح و کاردان، نقش اساسى رشد و ترقی جامعه دارد، افراد ناصالح و ناکار آمد، و تقدم ضوابط بر روابط؛ عامل ظلم، بدبینى، نارضایتى و خشم مردم و موجب فساد و بحران خواهد شد. در این رابطه امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: (کارگزاران خود را از میان افراد با تجربه، با حیا و از خاندان‏هاى شایسته و با صلاحیت و پیشگام در اسلام انتخاب کن...) - ِ وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِی الْإِسْلَام‏ و... /(15) هرچند در مدیریت علم و آگاهی شرط لازم است و کافی نیست، اما پارامتر های زیر، نشانگر شایستگی اداری است؛ قدرت تصمیم گیری به موقع ابتکار عمل در خروج از بن بست ها، نوآوری و قدرت ایجاد رشد و توسعه، از دست ندادن فرصت‌ها و در عین حال دوری از شتاب‌زدگی، اموری هستند که صرفاً با یکسری دانش‌ها و تخصص‌ها فراهم آمدنی نیست، بلکه به خصوصیات روانی، هوشمندی، قوه تدبر و میزان پختگی در برخورد با دشواری‌ها و مشکلات گوناگون و سرعت عمل ذهنی (16) حضرت علی (ع) تأکید می‌کند که زمام امر امت نباید به دست بی خردان و نالایقان فاسق و بی تدبیر افتد: ٍ وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ هَذِهِ الْأُمَّةَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً . (17) «لکن از این اندوهناکم که بی خردان و تبهکاران این امت حکومت را بدست آورند آنگاه مال خدا را دست بدست بگردانند و بندگان او را به بردگی کشند، با نیکوکاران در جنگ و با فاسقان همراه باشند» حضرت رسول (ص) فرمود : من تقدم علی المسلمین و یری ان فیهم من هو افضل منه فقد خانه الله و رسوله و المسلمین (18)؛ یعنی هرکس برای ریاست بر مردم خود را جلو بیندازد و بداند که بهتر از او در جامعه مسلمانان وجود دارد، حقیقتاً به خدا و رسول او و مسلمانان خیانت کرده است.

2.شایستگی علمی :

حضرت یوسف (ع) در هنگامه احراز مقام خزانه در مصر، به دو ویژگی؛ کاردانی وامانت داری تأکید می‌کند و این مطلب گواه آن است که مدیران جامعه باید برخوردار از این صفات باشند : قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ- [یوسف] گفت مرا بر خزانه‏هاى این سرزمین بگمار که من نگهبانى دانا هستم (19)

3.عدالت :

مدیر در هر بخش از ادارات (حکومتی و غیر حکومتی) که باشد سمت او با مصالح جامعه گره خورده است و همیشه در اجتماع تضاد ها و اصطکاک منافع وجود دارد که حل و فصل آن عدالت مدیران و مجریان را می‌طلبد. در آیات متعدد قرآن کریم و روایات اسلامی نیز صفت عدالت را برای زعیم و مدیر جامعه اسلامی مهم دانسته و به کرات از آن سخن گفته است: وَ إِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْل (20) حضرت امام حسین (ع) برای اهل کوفه نوشت : فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط و الدائن بدین الله (21)

4.امانتداری :

امانت به معنی عام آن، هرگونه سرمایه مادی و معنوی، را شامل می‌شود، و فرقی نمی‌کند که امانت دهنده و امانت گیرنده مسلمان باشد یا غیر مسلمان «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» (22) امانت از سوی دیگر نیز دارای معنای عام و گسترده است؛ اموال، ثروت، پست‌ها، مسئولیت‌ها، ‌سرمایه های انسانی، فرهنگ‌ها و میراث‌های تاریخی را شامل می‌شود و همه امانت‌های الهی هستند که به دست افراد مختلف در اجتماع سپرده می‌شود و همه موظفند که در حفظ این امانات و تسلیم کردن آن به صاحبان اصلی آن بکوشند و به هیچ وجه در این امانت‌ها خیانت نشود (23) از طرف دیگر صاحبان امانت نیز خواه حقوقی باشد خواه حقیقی: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَ تَخُونُواْ أَمَانَاتِکُمْ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ»‌ (24) فضل ابن شاذان از امام رضا (ع) نقل می‌کند فقدان امام امین سبب نابودی و انزوای شریعت شمرده می‌شود : أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیِّماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّة (25)

5.حسن تدبیر:

امام علی (ع) شرط اطاعت از زعیم و مدیر را حسن تدبیر و سیاست می‌داند، و می‌فرماید: «من حسنت سیاسته و جبت طاعته» (26) و « مَنْ أَحْسَنَ الْکِفَایَةَ اسْتَحَقَّ الْوِلَایَة » (27) حسن تدبیر از ویژگی‌های مدیر شایسته است که در هر سمت و منصب که باشد باید حسن تدبیر و درایت کافی داشته باشد،‌ حضرت علی (ع) در ضمن روایتی برای سرپرستی امور لشکریان، ویژگی‌های نظیر کاردانی و حسن تدبیر و سیاست و حلم را لازم شمرده است : «ولِّ امر جنودک افضلهم فی نفسک حلما و اجمعهم للعلم و حسن السیاسه و صالح الاخلاق» (28)

6.توانای :

فرزندان شعیب (ع) زمانی که حضرت موسی (ع) را برای سرپرستی اموال شعیب به وی توصیه می‌کند، بر توانای و امانت داری او اصرار می‌ورزد، بنابراین، اگر سرپرستی اموال، نیازمند توانایی و امانت داری است، سرپرستی و مدیرت جامعه به طریق اولی مستلزم وجود چنین خصوصیاتی است : «قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» (29)

7. آسیب‌ها

همان طوری ویژگی‌های مثبت و بایسته مدیر، از تخلق به اخلاق نیک و داشتن اوصاف پسندیده و شایسته مدیر حکایت دارد، آسیب‌های اخلاقی نیز از ضعف و یا فقدان اخلاق شایسته مدیر حکایت دارد. موارد زیر را که در قالب آسیب‌های مدیریتی مطرح گردیده، ریشه در ضعف اخلاقی مدیر و رهبران جوامع دارد.

8.تجمل گرایی :

مدیریت اسلامی در مصرف امکانات مسئولیت سنگینی دارد،‌ اولین شاخصه ممتاز مدیر چگونگی مصرف او از امکانات که در اختیار دارد می‌باشد، و این خود محکی است برای مدیران اسلامی در جهت حرکت کردن آنها در مسیر درست و اسلامی. چهره های شاخص و بر جسته هر جامعه خواه ناخواه نقش الگویی برای قشر وسیعی از جامعه پیدا کرده و منش و سیره آنها تأثیرات جدی در الگو پذیری توده ها و بهنجار و نا بهنجار شدن رفتار آنان دارد، تأثیر این مطلب تا جای است که پیامبر (ص)‌ فرمود: الناس علی دین ملوکهم (30) «آدمیان بر دین و مرام زمامداران خویشند». قرآن کریم که قانون مدون و جامع و کامل برای جامعه و مدیران آن است، می‌فرماید نه تنها شخص مدیر بلکه وابستگان نزدیک آنها نیز از الگو دهی شدیدی برای امت و ملت برخوردار است، و تصریح می‌کند که همسران مدیران اسلامی نیز نمی‌توانند آزاد و هر طوری که دلشان خواست مصرف کنند: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا» (31) الگو دهی مدیران و حتی وابستگان آنها بر کسی پوشیده نیست، اگر مدیران، مسیر چون تجمل پرستی، اشراف گری، دنیا طلبی، و... پیشه کنند،‌ جامعه با سرعت چند برابر آن مسیر را خواهد پیمود،‌ که در این صورت جامعه آسیب‌های معنوی شدیدی را متحمل خواهد شد، از این رو است خداوند خطاب به همسران پیامبر می‌فرماید «اگر شما خانم‌های پیامبر در مسیر ارزش‌های حرکت کنید، دو چندان پاداش دارید و اگر دنیا طلبی کردید، دو چندان عذاب خواهید داشت : یَا نِسَاء النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَ کَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا (32) اى همسران پیامبر هر کس از شما مبادرت به کار زشت آشکارى کند عذابش دو چندان خواهد بود و این بر خدا همواره آسان است وَ مَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا کَرِیمًا (33) و هر کس از شما خدا و فرستاده‏اش را فرمان برد و کار شایسته کند پاداشش را دو چندان مى‏دهیم و برایش روزى نیکو فراهم خواهیم ساخت. تجمل گری های که امروز دامن گیر مدیران و به تبع آن جوامع اسلامی گردیده به نظر می‌رسد که، رشد سر سام آور تکنولوژی و یا ‌احساس پوچی در زندگی به آن سوی کشانده است، همه در پی آن هستند که در سایه این تجملات، پوچی‌های خود را جبران و گره از گره های زندگی خویش را بگشایند، غافل از اینکه نه تنها تجمل گرای هیچ کمکی به آنها نکرده بلکه باری بر بارهای آنها افزوده می‌شود؛ و حتی ممکن است تجمل گرای یک ملت را با تمام تمدن آنها به کام مرگ و هلاکت و نابودی بفرستد، آیت الله مکار شیرازی در تفسیر این آیه شریفه می‌نویسد : »وَ لِکلِّ أُمَّة أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَستَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَستَقْدِمُونَ یعنی ملتهای جهان همانند افراد، دارای مرگ و حیاتند، ملت هائی از صفحه روی زمین بر چیده می‌شوند، و به جای آنها ملتهای دیگری قرار می‌گیرند، قانون مرگ و حیات مخصوص افراد انسان نیست بلکه اقوام و جمعیت‌ها و جامعه ها را نیز در بر می‌گیرد. با این تفاوت که مرگ ملت‌ها غالباً بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روی آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریای شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستی و تن پروری می‌باشد. هنگامی که ملتهای جهان در چنین مسیر هائی گام بگذارند، و از قوانین مسلم آفرینش منحرف گردند، سرمایه های هستی خود را یکی پس از دیگری از دست خواهند داد و سرانجام سقوط می‌کنند. بررسی فنای تمدن هائی همچون تمدن بابل، فراعنه مصر، قوم سبا، کلدانیان، آشوریان، مسلمانان اندلس و امثال آنها، این حقیقت را نشان می‌دهد که در لحظه فرا رسیدن فرمان نابودی که بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتی ساعتی نتوانستند پایه های لرزان حکومت‌های خویش را نگاه دارند. (34) مدیران که هدایت گران جامعه هستند، باید بر خویشتن مسلط و از بند و زنجیر هواهای نفسانی رهیده باشند، از سِمت که در جامعه بدست می‌آورد بخاطر ضعف نفسانی در جهت تجمل گرایی، ارضاء نفس و تمایلات نفسانی استفاده نکند و مدیریت را وسیله برای زندگی تجملاتی و اشرافی خویش قرار ندهد، حضرت علی (ع) در زمان که بر بلاد اسلامی حکم می‌راند جز غذای اندک و ساده چیزی نداشت، به لباس کهنه و کم بهاء قانع بود، که خود فرمود: انا لانأکل ادامین جمیعاً (35) یعنی من در تمام عمر از دو خوراک و خورش استفاده نکردم؛ و داستان حضرت با دخترش ام کلثوم گواه بر این مطلب است؛ وقتی که ام کلثوم برای افطار طبقی از نان جو، شیر و نمک آورد حضرت نهیبی زد و فرمود: «یا بنیّة! أ تقدّمین الى ابیک إدامین فی فرد طبق واحد؟ أ تریدین أن یطول وقوفی غدا بین یدی اللَّه عزّ و جلّ یوم القیامة؟ انا أرید أن أتّبع اخی و ابن عمّی رسول اللَّه «ص»، ما قدّم الیه إدامان فی طبق واحد، الى أن قبضه اللَّه. (36) «دخترم آیا دو خوراک را در یک طبق برای پدرت آوردی؟ آیا قصد داری که فردای قیامت در پیشگاه خدا طولانی بایستم؟ من میخواهم که برادرم و پسر عمم رسول خدا (ص) را متابعت نمایم که برای آن حضرت تا دم مرگ برایش تهیه نشد» در جای دیگر حضرت در برابر سفره های رنگین چنین عکس‌العمل از خود نشان می‌دهد : «طیّب، طیّب، و ما هو بحرام، و لکن أکره أن أعوّد نفسی بما لم أعوّدها (37) «پاک است و پاک، حرام نیست، لیک کراهت دارم که نفسم را به چیزی عادت دهم که عادت ندارد» حضرت نه تنها خویش که والیان و مدیران غیر معصوم خویش را نیز به این اخلاق دعوت می‌کند و از حاضر شدن آنها بر سری سفره های رنگین به شدت ناراحت و آن‌ها را مورد عتاب قرار می‌دهد، نامه تندی که به عثمان ابن حنیف حاکم بصره می‌نویسد حکایت از این مطلب دارد : گمان نداشتم مهمانی را قبول کنی که در آن نیازمندان و فقیران رانده شده باشند و ثروتمندان و بی نیازان دعوت شده باشد... آگاه باش که هر مأمومی را امامی است که به آن اقتدا می‌ورزد، و به نور علمش روشنی می‌جوید، امامتان از دنیا به دو جامه کهنه و از خوراکش به دونان جو اکتفا کرده است، گر چه شما بر این رفتار قادر نیستید لیک مرا در پرهیزگاری و کوشش یاری سازید و به عفت و محکم کاری کمکم کنید! سوگند به خدا که از دنیای شما، طلایی نیاندوخته ام و با داشتن کهنه لباس، لباس کهنه دیگری تهیه نکرده ام، و این بخاطر نبود قدرت و توانانی نیست، چه اگر بخواهم می‌توانم بر عسل مصفی راه یابم و از مغز گندم نان تهیه ورزم، و از بافته ابریشمی لباس بپوشم، لکن چه بسیار دور است، که هوای نفس بر من غالب شود و زیادی حرص و ولع مرا به انتخاب طعام‌های برگزیده شده وادار نماید (38) افراط در موارد چون لباس، منزل، مرکب، و... امروز از نمونه های بارز تجمل گرایی است که دامنگیر مدیران و به تبع آنها جامعه اسلامی شده است، با توجه به زندگانی و سیره گفتاری و رفتاری پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین در سیستم اداری اسلامی نه تنها مدیر تجمل گرا قابل قبول نیست، بلکه مدیران باید با تجمل گرایان برخورد دیگری داشته باشند. زمانی که هیئتی از مسیحیان نجران به خدمت پیامبر اسلام (ص) رسیدند در حالی که لباس‌های ابریشمین بسیار زیبا که تا آن زمان در اندام عرب‌ها دیده نشده بود در تن داشتند، هنگامی که به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و سلام کردند، پیامبر (ص) پاسخ سلام آنها را نگفت حتی حاضر نشد یک کلمه با آنها سخن گوید، از حضرت علی (علیه السلام) در این باره چاره خواستند، و علت روی گردانی پیامبر (ص) را از آنها جویا شدند، علی (ع) فرمود: من چنین فکر می‌کنم که این‌ها باید این لباس‌های زیبا و انگشترهای گران قیمت را از تن بیرون کنند، سپس خدمت پیامبر (ص) برسند آنها چنین کردند، پیامبر (ص) سلام آنها را پاسخ داد و با آنها سخن گفت، سپس فرمود : وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ أَتَوْنِی الْمَرَّةَ الْأُولَى وَ إِنَّ إِبْلِیسَ لَمَعَهُمْ : سوگند به خدائی که مرا به حق فرستاده است، نخستین بار که این‌ها بر من وارد شدند دیدم شیطان نیز به همراه آنها است. (39)

9.جهل :

حاکم اسلامی باید از علم و دانش کافی برخوردار باشد، از رموز کلیدی موفقیت مدیر در جامعه، این است که مدیر، آگاهی به مجموعه معرفت‌های ضروری به اوضاع اجتماعی و بین‌المللی و جریانات فکری جاری در عصر خویش داشته باشد، چون این آگاهی او را از افتادن در شبهات و اثرات آنها در امان نگه می‌دارد وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس‏ (40) امام علی (ع) در موارد متعدد علم و دانش را از ویژگی‌های رهبری و شرط آن می‌داند. تصریح می‌کند: که او علاوه بر آنکه باید قوی ترین افراد در تحقق حکومت باشد داناترین افراد امت نیز باشد : أیها الناس! إن احقّ الناس به هذا الامر أقواهم علیه، و اعلمهم بأمر اللَّه فیه‏ «ای مردم سزاوار ترین مردم به خلافت آن کس است که در تحقق حکومت نیرومند تر و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد (41) نادان لیاقت رهبری امت اسلامی را ندارد و نمی‌توان و نباید ناموس، جان، امامت و... آنان را به چنین کسی سپرد، چرا که آنان را به واسطه نادانی خویش به گمراهی خواهد کشاند (ِ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْکَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلُ ... وَ لَا الْجَاهِلُ فَیُضِلَّهُمْ بِجَهْلِه‏- همان شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس، جان، غنائیم و احکام مسلمین ولایت و رهبری یابد و امامت مسلمین را عهده دار شود ... و نادان نیز لیاقت رهبری را ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند) 42».در جای دیگر حضرت می‌فرماید: «من استعمل عاملا من المسلمین و یعلم ان فیهم من هو اولی بذالک و اعلم بکتاب الله و سنة نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین» هر کس مدیری را بر مردم بگمارد، در حال که می‌داند در میان مسلمانان شایسته تر از او و داناتر از او به کتاب خدا و سنت پیامبرش وجود دارد، به تحقیق به خدا و رسول او جمیع مسلمانان خیانت کرده است. (43) حاکم جاهل بدو جهت در گمراهی مردم موثر است؛ یکی به لحاظ نوع نگاه مردم به حاکمان و پیروی آنان از وی، و دیگری به لحاظ وضع قوانین نا مناسب از سوی چنین حاکمی. مردم به حاکم خویش به عنوان الگو و اسوه می‌نگرند و سعی می‌کنند که در اندیشه و عمل پا جای پای او نهند. این فرمایش امام که مردم به فرمانروایان خویش شبیه‌ترند تا پدران خویش «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِ» (44) ناظر به همین نحوه تعامل حاکمان و رعیت است، و فرمایش پیامبر گرامی اسلام: (الناس علی دین ملوکهم) 45 نیز همین واقعیت را بیان می‌کند. در این صورت اگر مدیر جامعه از شایستگی و درایت کافی علمی بر خوردار نباشد نتیجه جز انحراف جامعه نخواهد نبود.

مغایرت قول و عمل :

برنامه های که از طرف مدیر، طراحی و تئوریزه می‌گردد، هنگامی موفق خواهد بود که مقرون به عمل باشد، همان طوری که مبلغ نیز چنین است. تأثیر عمیق دعوت و تبلیغ از آنجا سر چشمه می‌گیرد که شنونده باور داشته باشد که مدیر و یا مبلغ آنچه که می‌گوید خودش نیز به آن ایمان دارد، مثلاً برنامه های مدیر اسراف کار در مورد سرفه جوی، و مدیر بی نظم در مورد نظم و انضباط، و... محکوم به شکست است، چون سخن که از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند، و یا به تعبیر دیگر: زبان ترجمان دل است (46) و بهترین نشانه ای ایمان گوینده به سخنش این است که خود قبل از دیگران عمل کند. حضرت على (ع) فرمود: (من مردم را به کارى نیکو وادار نکردم مگر آنکه خود پیش‌تر به آنها عمل مى‏کردم و مردم را از کارهاى زشت باز نمى‏داشتم مگر آنکه خود پیش‌تر از دیگران از آن زشتى‏ها بر کنار بودم) (47) آیت الله مکاری شیرازی می‌نویسد : از بدترین بلاهایی که ممکن است بر یک جامعه مسلط شود بلای سلب اطمینان است، و عامل اصلی آن جدای گفتار از کردار است، مردمی که می‌گویند و عمل نمی‌کنند هرگز نمی‌توانند به یکدیگر اعتماد کنند، و در برابر مشکلات هماهنگ باشند و هرگز برادری و صمیمیت در میان آنها حاکم نخواهد شد، هر گزارش و قیمتی نخواهند داشت، و هیچ دشمنی از آنها حساب نمی‌برد (48) جناب فارابی می‌گوید : ممکن است پای طبیبی مصدوم و یا دست وی شکسته باشد، ولی در عین حال بتواند پا یا دست مصدوم دیگری را درمان کند، اما طبیب روح چنین نیست؛ ‌یک عالم حوزوی و یا دانشگاهی اگر جانش مریض باشد، هرگز توان تربیت دیگران را ندارد: «خفته را خفته کِی کند بیدار» (49) در بحث آسیب‌های اخلاق اداری این موضوع از اهمیت بیشتر بر خوردار است، لذا جا دارد که بیشتر از آن سخن گفته شود. با مراجعه به آیات قرآن کریم و روایات معصومین اهمیت مضاعف دعوت عملی را در خواهیم یافت، و از طرف دیگر ارزش قول بدون عمل و تأثیر آن نیز بیان شده است که در اینجا به برخی از آنها استناد می‌جویم :

آیات قران کریم :

1.أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (50) آیا مردم را به نیکى فرمان مى‏دهید و خود را فراموش مى‏کنید با اینکه شما کتاب خدا را مى‏خوانید آیا هیچ نمى‏اندیشید گر چند این آیه بنی اسرائیل را مورد خطاب قرار داده است، ولی مفهوم آن گسترده است که شامل بقیه نیز می‌شود. (51) مفسرین از آن جهت روی سخن را به بنی اسرائیل می‌دانند که دانشمندان یهود قبل از بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) مردم را به ایمان به وی دعوت می‌کردند، و بشارت ظهورش را می‌دادند ولی خود هنگام ظهور آن حضرت از ایمان آوردن خود داری کردند. (52)
2.یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (53) اى کسانى که ایمان آورده‏اید چرا چیزى مى‏گویید که انجام نمى‏دهید. این آیه شریفه نیز در مورد جهاد و سپس فرار در روز جنگ احد نازل شده است ولی شأن نزول مفهوم گسترده آیه را محدود نمی‌کند، بنابراین هر گونه گفتار بی عمل در خور سرزنش و ملامت است، خواه در رابطه با پایمردی در میدان جهاد باشد، و یا در هر عمل مثبت و سازنده دیگر (54)
3.کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (55) نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید. (56) روایات : سیره پیامبر گرامی اسلام (ص) و ائمه معصومین به گونه ای بود که بیشتر با عمل حسنه و رفتار شایسته و بایسته مردم را هدایت می‌کرد، و در عمل اسوه و الگوی مردم بود، در این مورد شاهد مثال کم نیست، اما به چند نمونه از آنان اشاره می‌شود : حضرت امام علی (ع) فرمود: أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکُمْ عَلَیْهَا وَ لَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا : «ای مردم به خدا سوگند شما را به هیچ طاعت تشویق نمی‌کنم مگر قبلاً خودم آن را انجام می‌دهم و از هیچ کار خلافی باز نمی‌دارم مگر اینکه پیش از شما از آن دوری جسته‌ام» (57)
1.امام صادق می‌فرماید: «کونوا دعاة النّاس بأعمالکم، و لا تکونوا دعاة بألسنتکم‏؛ مردم را با عمل خود به نیکی‌ها دعوت کنید نه با زبان خود (58)
2. باز هم حضرت علی (ع) فرمود : مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَیْهِ أَنْ یَبْدَأَ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم‏؛ کسی که خویش را برای مردم امام قرار داده است، باید پیش از تعلیم غیرش به تعلیم نفس مبادرت ورزد و تأدیب با سیره و رفتارش پیش از تأدیب با زبانش باشد معلم نفس و مودب خویشتن، شایسته تر اجلال و احترام است از آن کسی که صرف معلم و مودب مردم است. (59)
3. پیامبر اکرم (ص) : مَثَلُ الَّذِی یُعَلِّمُ الْخَیْرَ وَ لَا یَعْمَلُ بِهِ مَثَلُ السِّرَاجِ یُضِی‏ءُ لِلنَّاسِ وَ یُحْرِقُ نَفْسَه‏ ؛ مثل کسانی که خیر را می‌دانند و عمل نمی‌کنند، مثل چراغی است که برای مردم روشنائی می‌دهد و خودش را می‌سوزاند. (60)
4.نبی اکرم : لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَل‏ ؛ سخنی که پشتوانه عمل ندارد سخن نیست (61)
5.امام صادق (ع) : بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعَالِم‏ ؛ عالم کسی است که عملش گفتارش را تصدیق کند، و کسی که عمل او گفتارش را تصدیق نکند عالم نیست (62)
سعدی در این باره می‌گوید :
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند
عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس
عالم آن کس بود که بد نکنند
نه بگوید به خلق و خود نکنند






تاریخ : دوشنبه 91/9/6 | 4:32 عصر | نویسنده : محمدی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.