سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به کعبه گفتم: من از خاکم تو از خاک چرا باید که من دورت بگردم.ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی.برو با دل بیا تا من بگردم....








تاریخ : یکشنبه 90/2/25 | 8:20 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

گناهان ، اثر سوئی روی حس تشخیص ، درک و دید انسان می گذارد« صمّ بکم عمی فهم لایرجعون[4]» یعنی: « آنها کروگنگ وکورند واز ضلالت خود بر نمی گردند » گناهکار بر اثر غفلت وبی خبری حس تشخیص را از دست می دهد. « ختم  الله علی قلوبهم  وعلی سمعهم و علی ابصارهم  غشاوة[5]» یعنی : « خدا بر دل ها و گوش هایشان مهر نهاده و بر چشم هایشان پرده افکنده شده »و نیز در آیه 39 سوره انعام می فر ماید : « و الّذین کذّبوا بایاتنا صمّ و بکم  فی الظّلمات..... » سه نعمت  زبان ّ چشم و گوش از آنها گرفته می شود.

 

     به این ترتیب ، چشمی که پرهیز گاران با آن آیات خدا  را می دیدند، و گوشی  که سخنان حق را با آن می شنیدند، وقلبی که به وسیله آن درک می کردند در اینها از کار افتاده است، عقل وچشم و گوش دارند ، ولی قدرت «درک» ، «دید» و«شنوایی» ندارند ! چرا که اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان پرده ای شده است در برابر این ابزار شناخت

 

اثر گناه در غم واندوه 

ادامه مطلب...




تاریخ : جمعه 89/12/20 | 9:27 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

خدایا
عذر میخواهم از این که بخود اجازه میدهم که با تو راز و نیاز کنم
عذر میخواهم که ادعا های زیاد دارم در مقابل تو اظهار وجود میکنم
در حالی که خوب میدانم وجود من ضائیده ی اراده من نیست و بدون خواسته ی تو هیچ و پوچم ,
عجیب آنکه
از خود میگویم
منم میزنم
خواهش دارم و آرزو میکنم
خدایا...07400000
تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم
تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم
تو مرا آه کردی که از سینه ی بیوه زنان و دردمندان به آسمان صعود کنم
تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رسا تر برابره جباران اعلام نمایم
تو تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی
تو مرا به آتش عشق سوختی
تو مرا در توفان حوادث پرداختی , در کوره ی غم و درد گداختی
تو مرا در دریای مصیبتو بلا غرق کردی
و در کویره فقر و هرمان و تنهائی سوزاندی.
خدایا ...07400000
تو به من
پوچی لذات زود گذر را نمودی
ناپایداری روزگار را نشان دادی
لذت مبارزه را چشاندی
ارزش شهادت را آموختی
خدایا07400000
تو را شکر میکنم
که از پوچی ها و ناپایداریها و خوشیها و قید و بندها آزادم نمودی
و مرا در توفانهای خطرناک حوادث رها کردی و در غوغای حیات در مبارزه ی با ظلم و کفر غرقم
نمودی و مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی.
فهمیدم : سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست
بلکه در درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم
و بالاخره شهادت است






تاریخ : جمعه 89/12/20 | 8:51 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

یکی از انگیزه­های اعتقاد به جبر،‌ علم گسترده و پیشین خدا است که بر کلیه حوادث جهان، و از آن جمله افعال انسانها احاطه دارد و چنین علمی از نظر برخی، مایه سلب اختیار و مجبور بودن بشر در کارهای اوست. این شبهه را می­توان می­توان این گونه بیان کرد:

 

«علم خدا از نخست به کلیه حوادث و رخدادهای که در جهان واقع می­شود، تعلق گرفته است او از ازل می­داند که فلان پدیده و فعل خاص در کدام روز و در چه شرایطی محقق و عملی خواهد بود، در این صورت انسان یاد شده، از انجام آن کار ناچار و ناگزیر است و ترک آن برای او ممکن نیست، زیرا اندیشه امکان ترک، ملازم با این است که علم خدا صحیح و پا برجا نبوده و آمیخته با جهل بوده باشد، و این بر خلاف فرض ماست که خدا بر همه چیز از ازل آگاه است.»

 

 

 

بررسی

 

برای پاسخ به این پرسش چند راه طی شده است:

 

1-    پاسخ نقضی

 

  اگر علم ازلی و پیشین خداوند سرچشمه جبری بودن افعال انسانها باشد، خداوند نیز فاعل مختار نخواهد بود، زیرا همان­گونه که خداوند از ازل بر افعال انسانها عالم و آگاه است، بر افعال خود نیز علم و آگاهی دارد و در این صورت اگر علم ازلی مایه سلب اختیار و مجبور بودن فاعل است، باید خدا را نیز فاعل و آفریدگار مجبور بدانیم. در حالی که خود کسانی که اعتقاد به مجبور بودن انسان هستند، نیز خداوند را فاعل مختار می‌داند.[1]

 

2- پاسخ حلی

 

  الف) علم مقوله‌ای و اختیار و اراده مقوله‌ای دیگر است و ایندو با هم تزاحمی ندارند (تا بگوییم افعال اختیاری یعنی اختیار هر یک از فعل یا ترک چیزی، و چون خداوند می‌داند ما یا فعل را انتخاب می‌کنیم یا ترک آن را، پس مجبوریم واختیاری در کار نیست) زیرا اگر دو راننده با اختیار تمام مشغول رانندگی یا دو شاگرد مدرسه مشغول درس خواندن باشند و شما روی محاسباتی بدانید که ایندو با سرعت و کیفیت درس خواندنی که دارند قطعا در ساعت خاصی در نقطه مشخص با یکدیگر تلاقی خواهند کرد یا یکی از دیگری سبقت خواهد گرفت، آیا وقتی با یکدیگر برخورد کردند یا یکی سبقت گرفت، علت آن علم شماست و با آن دو همچون دو فاعل بی­اختیار و اراده معامله می‌شود؟! پس علم الهی نیز هرگز سلب اختیار از ما نمی‌کند.[2]

 

  ب) علم خداوند به افعال انسان، به صورت مطلق تعلق نمی­پذیرد، بلکه متعلق علم خداوند، عمل انسان با تمام خصوصیات آن است که از جمله می­توان به اختیاری بودن آن و تاثیر اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره کرد. بنابراین خداوند از ازل می­داند که انسان با بهره­گیری از اختیار خود، اعمال خاصی را انجام می­دهد و بدیهی است که در این صورت، نه تنها علم خداوند با اختیار انسان منافاتی ندارد،‌ بلکه آن را تاکید می­کند. نتیجه آنکه علم خداوند به صدور فعل از فاعل آن، با حفظ تمام خصوصیات موجود در فاعل تعلق می­گیرد. بنابراین اگر فاعلی فاقد شعور و اختیار باشد(مانند آتش که منشا حرارت می­شود) علم الهی به صدور فعل آن به نحو غیراختیاری تعلق می­پذیرد؛‌ یعنی خداوند از ازل می­داند که فلان آتش در زمان و مکان خاصی، به صورت غیراختیاری منشا ایجاد آتش می­شود. اما اگر فاعلی دارای شعور و اختیار باشد (مانند انسان در افعال اختیاری خویش)، متعلق علم الهی این است که فاعل مذکور با اختیار و گزینش آزاد خویش افعال خود را انجام دهد.[3]

 

  به عبارت دیگر، کسانی که علم ازلی الهی را نافی اختیار انسان می­دانند تنها به اصل تحقق فعل انسان توجه نموده و از مبادی دور و نزدیک آن غفلت ورزیده­اند، زیرا همان­طوری که خدا از اصل صدور افعال فاعل­های بی­اختیار و دارای اختیار از ازل آگاه است، از خصوصیت آن فاعل­ها و مبادی آنها نیز آگاه می­باشد،‌بنابراین خدا از ازل می­داند که آتش، فعل خود را بدون آگاهی و اختیار و انتخاب انجام می­دهد همچنانکه می­داند که انسان آگاهانه و آزادانه به بخشی از کارهای خود تحقق می­بخشد و از سویی،‌چون علم خدا واقع­نما است و کوچکترین تخلف و خطایی به آن راه ندارد مقتضای این واقع­نمایی این است که آتش در فعل خود بی­اختیار، و انسان در کارهای خود مختار و آزاد باشد و این چنین علم پیشین درباره انسان نه تنها مایه مجبور بودن انسان نیست، بلکه به اختیار و آزادی او تحکیم می­بخشد.[4]

 

  علامه طباطبایی در این زمینه می­نویسد:

 

«خدا از هر پدیده­ای با خصوصیات و وی‍‍ژگیهایی که دارد،‌ آگاه است او از کارهای اختیاری انسان با همین ویژگی (اختیاری بودن) از ازل آگاه است و در این صورت ممکن نیست کارهای اختیاری به صورت غیر­اختیاری انجام شود. (زیرا لازمه آن انقلاب در علم خدا بوده و علم او واقع­نما نخواهد بود.)[5]





تاریخ : پنج شنبه 89/10/30 | 7:9 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

هر انسانی برای از بین بردن موانع زندگی خود و برای رسیدن به متعالی ترین سطح زندگی از حمایت الهی برخوردار است.تمام انچه از خدای خود طلب می کنید چه کوچک چه بزرگ دریافت خواهید کرد.

ما کار کردیم که فقط بیاموزیم هر چه از زندگی طلب کرده بودیم زندگی با میل به ما پرداخته است.

"برای هر مشکلی راه حلی معنوی وجود دارد:دکتر وین دایر"






تاریخ : جمعه 89/8/28 | 9:30 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

http://www.binesh.info/wp-content/uploads/2009/12/devil_vs_jesus1.jpg

لعنت بر شیطان
!
به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد. پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد» پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟» گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام» با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!» جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.» پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟» پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد. "






تاریخ : جمعه 89/8/28 | 9:29 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
http://img.tebyan.net/big/1385/02/2081091411487571081656209188638048379.jpg


- آسان ترین راه آشنایی ، یک سلام است ، ولی گرم و صمیمی .
- آسان ترین راه قدردانی ، یک تشکر ساده است ، ولی خالص و صمیمانه .
- آسان ترین راه عذر خواهی ، عدم تکرار اشتباه قبلی است .
- آسان ترین راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است .
- آسان ترین راه رسیدن به هدف ، خط مستقیم است .
- آسان ترین راه پول در آوردن ، آن است که همواره در کارت رعایت انصاف را بکنی .
- آسان ترین راه احترام ، اجتناب از گزافه گویی و گنده گویی است .
- آسان ترین راه جلب محبت ، آن است که تو نیز متقابلا عشق بورزی و محبت کنی .
- آسان ترین راه مبارزه با مشکلات ، روبرو شدن با آنهاست نه فرار .
- آسان ترین راه رسیدن به آرامش ، آن است که سالم و بی غل و غش زندگی کنی .
- آسان ترین دوستی ، همیشه بهترین دوستی نیست . این را به خاطر بسپار .
- آسان ترین بحث ، بحث در باره چیزهای خوب و امیدوار کننده است .
- آسان ترین برد ، آن است که خود را از پیش بازنده ندانی .
- آسان ترین راه خوب زیستن ، ساده زیستن است .
- آسان ترین راه دوری از گناه ، آن است که همیشه بدانی چیزی به نام وجدان داری .
- آسان ترین و در عین حال با ارزش ترین عشق ، بی ریا ترین آن است .
- آسان ترین راه بودن ، آن است که حس بودن همیشه در وجودت شعله ور باشد .
- آسان ترین راه راحت بودن ، آن است که خودت را همانطور که هستی بپذیری و در همه حال خودت باشی .






تاریخ : جمعه 89/8/28 | 9:25 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

 

تو این تصویر چندتا حیوون میبینید؟باید ??تا بشه!






تاریخ : جمعه 89/8/28 | 9:21 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

http://tanzkadeh1.persiangig.com/Other%20Upload/1.jpg


کوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد.

رفت‌ که‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا کوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.

نهالی‌ رنجور و کوچک‌ کنار راه‌ایستاده‌ بود، مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ کنار جاده‌بودن‌ و نرفتن؛

 درخت‌ زیرلب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ که‌ بروی‌ وبی‌رهاورد برگردی. کاش‌ می‌دانستی‌ آنچه‌ در جست‌وجوی‌ آنی، همین‌جاست...

 

مسافر رفت‌ و گفت: یک‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد یافت.

و نشنید که‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز کرده‌ام‌ و سفرم‌ را کسی‌ نخواهددید؛ جز آن‌ که‌ باید.

 

مسافر رفت‌ و کوله‌اش‌ سنگین‌ بود. هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پیچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ کرده‌ بود...

 

به‌ ابتدای‌ جاده‌ رسید. جاده‌ای‌ که‌ روزی‌ از آن‌ آغاز کرده‌ بود. درختی‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده‌ بود.

زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید.

 

مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت.

 

درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در کوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ میهمان‌ کن.

مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، کوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم.

 

درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری.اما آن‌ روز که‌ می‌رفتی، در کوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی، غرور کمترینش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت.

حالا در کوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست و قدری‌ از حقیقت‌ را در کوله‌ مسافر ریخت...

 

دست‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هایش‌ از حیرت‌ درخشید و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ وپیدا نکردم‌ و  تو نرفته‌ای، این‌ همه‌ یافتی!

 

درخت‌ گفت: زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم ، و پیمودن‌ خود، دشوارتر از پیمودن‌ جاده‌هاست ...

 

این داستان برداشتی است از فرمایش حضرت علی(ع)

"من عرف نفسه فقد عرف ربه"

آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته است...
 






تاریخ : جمعه 89/8/28 | 9:18 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
تاریخ : جمعه 89/8/28 | 9:17 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.