سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تست هوش از غضنفر ! (طنز) www.taknaz.ir


شباهت بلال و خیار چیست؟

هیچکدامشان در «تایتانیک» بازی نکردند



چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبیلیو، سه تا دبیلیو می‌گذارند؟

چون کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کنه

 

برای قطع جریان برق چه باید کرد؟

باید قبض آن را پرداخت نکرد



آخرین دندانی که در دهان دیده می‌شود چه نام دارد؟

دندان مصنوعی



چطور می‌شود چهارنفر زیر یک چتر به‌ایستند و خیس نشوند؟

وقتی هوا آفتابی باشد این کار را انجام دهند



چرا لک‌لک موقع خواب یک پایش را بالا می‌گیرد؟

چون اگر هر دو را بالا بگیرد، می‌افتد



چرا دو دوتا می‌شود پنج تا؟

چون علم پیشرفت کرده



اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده چیست؟

طلاق



چه طوری زیر دریایی رو غرق می‌کنن؟

یه غواص میره در می‌زنه



خط وسط قرص برای چیه؟

برای اینکه اگه با آب نرفت پایین با پیچ‌گوشتی بره



اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید که حرکت می‌کند چیست؟

مورچه‌ای است که شلوار لی پوشیده






تاریخ : شنبه 91/3/6 | 7:42 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

مهندسین الکترونیک

زندگی بدون مهندسین !

مهندسین مکانیک

زندگی بدون مهندسین !

مهندسین عمران

زندگی بدون مهندسین !

مهندسین ارتباطات

زندگی بدون مهندسین !

مهندسین کامپیوتر

زندگی بدون مهندسین !

مهندسین هوا فضا

زندگی بدون مهندسین !

مهندسین برق

زندگی بدون مهندسین !






تاریخ : چهارشنبه 91/1/23 | 4:27 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

عجیبترین نامهای ایرانی» خلاصهی تحقیقات مرکز آمار ایران است در خصوص نامهای نامتعارف و عجیب و غریب ایرانیان. آنچه که در این نوشتار کوتاه بدان پرداخته میشود، نگاهی مصداقی دارد به ترکیب نامهای مرد/ زن و بازتابهای جالب آن.


ا- نامهای در تضاد با جنسیت
تجزیه و تحلیل جنسیتی نامهای نامتعارف نشان میدهد که 70درصد نامهایی که متناسب با زنان است برای مردان و 30درصد نامهایی که متعلق به مردان است برای زنان به کار گرفته شده است.
مصادیق نامها:

مهینرضا، زن، زاهدان
سینا، زن، آمل
پریتک، مرد، میناب
ولیبانو، مرد، تهران
پریا، مرد، زابل
یاسمینخان، مرد، میانه


2- نامهای جغرافیایی
ساختار برخی دیگر از نامهای نامتعارف نشان میدهد که 70درصد از این نامها متعلق به مردان بوده و برگرفته از مکانهای جغرافیایی است.
مصادیق نامها:

آمریکا، زن، آبادان
اروپا، مرد، همدان
دریاقلی، مرد، شهرکرد
بغداد، مرد، بندرعباس
بوشهر، مرد، ممسنی
اهواز، مرد، اهر

3- نامهای زمانی
در ساختار بسیاری از این نامها، نشانههایی از فصل، ماه، هفته، و روز دیده میشود. در این نمونه نیز باز هم مردها 82درصد این فراوانی را تشکیل میدهند.
مصادیق نامها:

امروز، مرد، میانه
تیرماه، مرد، سراب
روزعلی، مرد، شهرکرد
اذان وقت، مرد، اردبیل
فوری، زن، تهران
شبچراغ، زن، ایذه

4- نامهای حیوانی
ساختار این نامها برگرفته یا تلفیقی از نامهای مرکب یا مستقل حیوانات است. این نامها 80درصد متعلق به مردان و 20درصد متعلق به زنان است. تجزیه و تحلیل این اسامی نشان میدهد که 61درصد اسامی پستانداران، 30درصد پرندگان، 51درصد خزندگان است.
مصادیق نامها:

پشه، مرد، سرکان
تیلهگرگ، مرد، یاسوج
سیدگرگالله، مرد، ممسنی
ساس، مرد، شیراز
بزعلی، مرد، درگز
کلاغ، مرد، کهنوج


5- نامهای نباتی
اینگونه نامها از پسوند یا پیشوند نباتی گرفته شده است. در این بین سهم زنان بیشتر از موارد دیگر در حدود 40درصد است. تفکیک این نامها برای مشخص شدن جنسیت بسیار مشکل است.
مصادیق نامها:

انگور، مرد، ایرانشهر
تریاک، مرد، رامهرمز
زردآلو، مرد، خرمآباد
فلفل، مرد، ممسنی
گیلاس، زن، اردبیل
نخود، زن، میناب


6- نامهای وصفی
اینگونه نامها از صفات مختف گرفته شده است. نسبت اینگونه نامها در میان مردان بیشتر از زنان است.
مصادیق نامها:

روسپی، زن، مرودشت
قیمتی، زن، سنقر
سوخته، مرد، فارسان
فقیر، مرد، لنجان
فتنه، زن، سیرجان
قاچاق، مرد، الشتر






تاریخ : پنج شنبه 91/1/3 | 9:32 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

هر روز که از خونه خارج میشویم (و البته بعضی ها هم هر شب از خونه خارج میشن که کاری به اونا نداریم) و به سطح شهر پا میگزاریم با جملات و عباراتی روبه رو میشویم که بسیار آشنا هستند و به عبارتی در تار و پود زندگی ما رخنه کرده اند.این مطلب قصد دارد به صورت اجمالی و گذرا نگاهی داشته باشد به 12 عبارت پر کاربرد در میان ایرانیان که به سمع و نظر شما میرسد:

 

1- هوی گوسفند چه خبرته؟!؟!

گوسفند در اصل به موجودی پشمالو و بی نزاکت گفته  می شود که اندک زمانی است پایش را در شهر گزارده ولی ما امروزه به رانندگانی که چراغ قرمز را رد میکنند، رانندگانی که به محض سبز شدن چراغ و جهت یادآوری خاطره حنابندان مادر بزرگشان بوق های ممتد میزنند ،رانندگانی که  بسیار خرکی می رانند ، عابرانی که از وسط اتوبان رد می شوند و یا صف اتوبوس را رعایت نمیکنند ،بازیکنان تیم ملی فوتبال وقتی موقعیتی را خراب می کنند و کسانی که موقع راه رفتن پای دیگران را لگد میکنند می گوییم : هوی گوسفند چه خبرته؟!؟!

 

2-خفه شو آشغال عوضی بی شعور!

غیر ممکن است شما دختر باشید و تا به حال این جمله را نگفته باشید چون غیر ممکن است که تا به حال هیچ پسری به شما تیکه ننداخته باشد.در هر صورت تجربه نشان داده است دخترانی که اینگونه فحش های رکیک را می دهند در بین پسران طرفداران بیشتری دارند! پس دفعه بعدی که یک نفر در خیابان به شما چیزی گفت به جای به کار بردن این جمله رکیک خیلی راحت بگویید مزاحم نشو آقا من شوهر (ویا نامزد و یا هر کلمه مشابه دیگری) دارم.

 

3-از همه پسرها متنفرم

از آنجایی که تب پیدا کردن بوی فرند (BF) و (GF) در بین دوشیزگان پسران دبیرستانی بسیار رواج پیدا کرده و یک جورایی از نان شب هم برای این عزیزان واجب تر است و از آنجایی که این دختران نوگل عمراً به پسر پایین تر از 25 سال پا بدهند و از آنجایی که یک پسر 25 ساله خیلی چیزها را میداند ولی یک دختر 16-17 ساله خیلی چیز ها را نمی داند پس طبیعی است که این وسط چه کسی باید گرگ شود و چه کسی قربانی….

طبق آمار های گرفته شده 99 درصد دختران دبیرستانی قبل از خوردن 100 عدد قرص دیازپام و خودکشی این جمله را بیان می کنند:از همه پسر ها متنفرم!

 

4-الو! صدات قطع و وصل میشه.برو یه جا که آنتن داشته باشی!

طبق تحقیقات به عمل آمده به طور متوسط نیمی از زمان مکالمه با تلفن همراه در اقصی نقاط کشورمون صرف گفتن جمله بالا میگردد.شایان ذکر است در پاره ای از موارد جملات دیگری به جای جمله بالا به کار میروند که شامل همین مضمون هستند و عبارتند از:قطع و وصل میشی حاجی ، نقطه کور ایستادی صدات نمیاد ، برو اون خطت رو بفروش با پولش آدامس بخر، ای تو روح مخابرات و نیز مخابرات فلان فلان شده فلان زده فلان کش فقط بلده هی پول قبض بگیره!(به جای کلمه فلان فحش های مورد نظر را جایگذاری کنید)

 

5-آقای حسینی ، لطفاً یه کم راهنمایی کنید؟

منظور از جمله بالا مسابقات تلویزیونی و مجریان دلنواز و جایزه های نفیس(اعم از ساعت مچی و دیواری و رومیزی و زیر میزی و کنار میزی و اشتراک یک سال پوشک My Baby و دویست و چهل و نه تومان پول نقد و …) و شرکت کنندگان بسیار باهوش (با بهره هوشی در حد جلبک های فتوسنتز کننده اعماق اقیانوس ها) می باشد.معمولاً عبارت « آقای مجری میشه یه راهنمایی بکنید؟» بعد از قرائت سوال توسط مجری بامزه و تو دل بروی برنامه ، توسط شرکت کننده که احتمالاً صغری 34 ساله و ترشیده و یا کرم علی 14 ساله و محصل می باشند ، پرسیده میشود(نگاهی به شرایط سنی و اجتماعی شرکت کنندگان این مسابقه،خود به تنهایی برای نشون دادن سطح نازل این برنامه ها کافیه). تا شرکت کننده محترم بتواند بعد از راهنمایی های مربوطه توسط مجری محترم (که بسته به آی کیوی شرکت کننده از حرکات موزون تا گفتن جواب مسابقه تغییر میکند) به جواب مورد نظر دست بیابد.  سوالات برنامه نیز می موضوعاتی همچون  آرامگاه خواجه حافظ شیرازی کجاست؟ ، تعداد انگشتان دست و یا پا در انسان چند تاست؟ ، علی دایی کیست ، چرا زن نمی گیری  و موضوعاتی از این قبیل می باشد.

 

6-ای بابا!آقای راننده، من هر روز این مسیر رو با تاکسی میام.دیروز 250 تومان بود.یعنی چی الان میگی باید 1250 تومان بدم؟!؟!

در جایی که گنجشگکان میومیو می کنند و سگ ها جیک جیک  و گربه ها واق واق ، پس خیلی طبیعی است که صبح روز بعد کرایه را چند برابر کنند! (شرمنده همه دوستان اگه این دو- سه تا جمله یه کم مبهم شد.باور کنید نمی تونستم واضح تر از این بنویسم!)

 

7-آقای دکتر مریض تخت دو که دیروز عملش کرده بودین، همین الان تموم کرد!

آقا جان من اشتباهات پزشکی هم جزئی از عمل های جراحیه!به فرض هم که یه دکتر متخصصی از هر 4 نفری که عمل می کنه 3 نفرشون میمیره.دلیل نمیشه که شما فکر کنید این بنده خدا سواد نداره و به خاطر پارتی و رابطه و اینا مدرکش رو گرفته! اصلاً اگه طرف آدم نکشه که بش نمی گن دکتر که! بابا جان اون یه چیزی حالیشه.طرف دکتره ها! گیر نده عزیزم.برو ماستتو بخور.به توچه طرف چه جوری و از کجا (منظور اوکراین نیست ها!) مدرکشو گرفته؟

 

8-شلام ژن.اون پنژره رو ببند شوژ میاد!(یعنی:سلام زن.اون پنجره رو ببند سوز میاد)

بحمدالله در زمینه  اعتیاد و معتاد پروری توانستیم بترکونیم و موفق شدیم سن اعتیاد را به حدود 14 الی 15 سالگی کاهش بدیم و اصولاً در این زمینه هیچ یک از استاندارد های جهانی برای ما رقمی به حساب نمی آیند. در هر صورت جمله بالا یکی از پرکاربردترین جملاتیه که هر روز میشنویم یا شاید هم خودمون به زبونش میاریم!

 

9-برخورد یک دستگاه مینی بوس با یک سواری حادثه آفرید!

خوب دیگه همه میدونیم خودرو هامون فرسوده اند و جاده هامون فرسوده تر و رانندگانمون خواب آلوده تر!

 

 


10-ایش ! براتعلی پتو جان یعنی من با تو ازدواج کنم؟!؟!؟

در این گیتی پهناور ، ما جوانان لایق و شایسته ای داریم که رویای ازدواج با آنان خواب و خوراک را از هر پسری می رباید: براتعلی پتو زاده (معروف به براد پیت) ، محمد رضا خان (یکی از شاهزاده های خاندان گلزاریه) ، جناب آقای علی سنتوری (البته قبل از اینکه وارد فاز خماریجات بشوند) ، انریکه گیلاس سیاس! و ….. همگی در زیبایی و ملاحت سر آمد هستند لذا روزانه ده ها و بلکه هزاران بار با این جمله و درخواست روبه رو گردیده.






تاریخ : پنج شنبه 91/1/3 | 8:12 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

**این بستگى دارد به ...... یعنى: جواب سوال شما را نمى دانم**


**. **نحوه عمل دستگاه بسیار جالب است. یعنى: دستگاه کار مى کند و این براى ما تعجب انگیز است**

**. این موضوع پس از روزها تحقیق و بررسى فهمیده شد. یعنى: این موضوع را بطور تصادفى فهمیدم! **
.

**کاملا انجام شده یعنى: راجع به 10 درصد کار تنها برنامه ریزى شده **


. **ما تصحیحاتى روى سیستم انجام دادیم تا آن را ارتقا دهیم. یعنى: تمام طراحى ما اشتباه بوده و ما از اول شروع کرده ایم **

. **پروژه بدلیل بعضى مشکلات دیده نشده، کمى از برنامه ریزى عقب است. یعنى: تاکنون روى پروژه دیگرى کار مى کردیم **

.** ما پیشگویى مى کنیم..... یعنى: 90 درصد احتمال خطا مى رود**

. **این موضوع در مدارک علمى تعریف نشده. یعنى: تاکنون کسى از اعضا تیم پروژه به این موضوع فکر نکرده است **

. **پروژه طورى طراحى شده که کاملا سیستم بدون نقص کار مى کند. یعنى: هرگونه مشکلات بعدى ناشى از عملکرد غلط اپراتورها ست! **

. **تمام انتخاب اولیه به کنار گذاشته شد. یعنى: تنها فردى که این موضوع را مى فهمید از تیم خارج شده است **

. **کل کوشش ما براى اینست که مشترى راضى شود. یعنى: ما آنقدر از زمان بندى عقبیم که هر چه که به مشترى بدهیم راضى مى شود! **

**. تحویل پروژه براى فصل آخر سال آینده پیش بینى شده است. یعنى: که تا آن زمان ما مى توانیم مقصر تاخیر در اجراى پروژه را کسى از میان تیم کارفرما پیدا کنیم!**

**. روى چند انتخاب بطور همزمان در حال کار هستیم. یعنى: هنوز تصمیم نگرفته ایم چه کنیم**

**. تا چند دقیقه دیگر به این موضوع مى رسیم. یعنى: فراموشش کنید، الان به اندازه کافى مشکل داریم**

**. حالا ما آماده ایم صحبتهاى شما را بشنویم. یعنى: شما هر چه مى خواهید صحبت کنید که البته تاثیرى در کارى که ما انجام خواهیم داد ندارد! **

**. بعلت اهمیت تئورى و عملى این موضوع...... یعنى: بعلت علاقه من به این موضوع**

**. سه نمونه جهت مطالعه شما انتخاب شده و آورده شده اند. یعنى: طبیعتا بقیه **نمونه ها واجد مشخصاتى که شما باید بعد از مطالعه به آن برسید، نبوده اند!

**. بقیه نتایج در گزارش بعدى ارائه مى شود. یعنى: بقیه نتایج را تا فشار نیاورید نخواهیم داد**

**. ثابت شده که .... یعنى: من فکر مى کنم که .....**

**. این صحبت شما تا اندازه اى صحیح است. یعنى:از نظر من صحبت شما مطلقا غلط است**

. در این مورد طبق استاندارد عمل خواهیم کرد. یعنى: ازجزئیات کار اصلا اطلاع ندارید****

 






تاریخ : چهارشنبه 91/1/2 | 11:54 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

یه روز یه ترکه
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران اسلامی، برای من و تو
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.

یه روز یه رشتیه
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی ظلم وستم تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای دین و سرزمینش کرد.

یه روز یه لره بود
کریم خان زند
ساده زیست ، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد.
یه روز ما همه با هم بودیم.. ،
ترک و رشتی و لر و قزوینی و اصفهانی و...
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و قفل دوستی ما رو شکستند .. ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،
به همدیگه می خندیم،؟!!!و اینجوری شادیم !!!!.. ؛
این از فرهنگ اسلامیایرانی ما به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند پس بیایید با هم بخندیم نه به هم






تاریخ : چهارشنبه 90/12/24 | 9:20 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

زیرآب ، در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود معنی داشت . زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب ، آن را باز می کردند . این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض می رفت و زیرآب را باز می کرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود . در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند. برای اینکه به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز می کردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد . صاحب خانه وقتی خبردار می شد خیلی ناراحت می شد چون بی آب می ماند .این فرد آزرده به دوستانش می گفت : « زیرآبم را زده اند. » این اصطلاح که زیرآبش را زدند ریشه از همین کار دارد که چندان دور هم نبوده است






تاریخ : پنج شنبه 90/11/20 | 9:10 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

قانون پایستگی واحد :واحد ها نه از بین میروند و نه پاس میشوند بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال میابند ! 

 

تقلب چیست؟یک سری اعمال ننگین در صورت این کاره بودن شخص امتحان دهنده آخر عاقبت خوش وخرمی دارد نوع خاصی از  هلو برو تو گلو

 

 

 

شب امتحان شبی که در آن نسکافه و قهوه از والیوم ده هم خواب آورتر می شوند شبی که کلمات جزوه و کتاب بر روی سسلسله اعصاب محیطی و مرکزی دانشجو

 

دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان

 

دانشجویان پرسر و صدا : گروه لیان شان پو

 

خانواده دانشجویان : بینوایان

 

انتخاب درس افتاده : زخم کهنه

 

اولین امتحان : جدال با سرنوشت

 

مراقبین امتحان : سایه عقاب

 

تقلب : عملیات سری

 

روز دریافت کارنامه : روز واقعه

 

اعتراض دانشجو : بایکوت

 

اعتراض برای کیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم

 

دانشجوی اخراجی : مردی که به زانو در آمد

 

آینده تحصیل کرده : دست فروش(البته این برا رشته ما نیستاون یکی رشته ها رو میگم.)

 

رئیس دانشگاه : مرد نامرئی

 

استاد راهنما : گمشده

 

دانشجویی که تغییر رشته داده : بازنده

 

سرویس دانشگاه : اتوبوسی به سوی مرگ

 

کتابخانه دانشگاه : خانه عنکبوتان(به استثنای دانشگاههای علوم پزشکی)

 

اتوماسیون تغذیه : آژانس شیشه ای

 

التماس برای نمره : اشک کوسه

 

سوار شدن به اتوبوس : یورش

 

ترم آخر : بوی خوش زندگی

 

تسویه حساب : خط پایان

 

عمر دانشجو : بر باد رفته

 

مسئول خوابگاه : کارآگاه گجت





تاریخ : پنج شنبه 90/11/6 | 6:34 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

محققان جامعه شناس بریتانیایی از سال 2002 به دنبال یافتن بامزه ترین لطیفه دنیا بودند.

به گزارش ایسنا محققان دانشگاه هرفوردزشایر نیز برنامه ای را با نام «آزمایشگاه خنده» آغاز کردند تا تاثیر لطیفه ها را بر مردم فرهنگ های مختلف بررسی کنند.

آن ها از مردم کشورهای مختلف خواستند تا لطیفه های خود را ارائه دهند و لطیفه هایی که از سوی دیگران ارائه شده اند را ارزیابی کنند.

لطیفه برنده این نظرسنجی، لطیفه ای بود که یک روان پزشک انگلیسی اهل منچستر گفته بود. او در این لطیفه شکارچیان نیوجرسی را سوژه خود قرار داده بود.

دو شکارچی اهل نیوجرسی در جنگل بودند که یکی از آن ها روی زمین افتاد. او نفسش بند آمد و چشمهایش وارونه شد. دومی گوشی تلفن خود را برداشت و با اورژانس تماس گرفت و به اپراتور اورژانس گفت: «دوستم مرده! چه کار کنم؟» اپراتور با صدای آرامی در جواب گفت: «خونسردی خود را حفظ کنید. من به شما کمک می کنم. اجازه دهید اول از مرگ دوست شما مطمئن شویم.» سکوتی پشت خط تلفن حاکم شد و ناگهان صدای شلیک گلوله ای به گوش رسید. شکارچی گوشی را برداشت و گفت: «حالا چه کار کنم؟»

البته یکی از رایج ترین لطیفه های مردم آمریکا، لطیفه ای است که می گوید: «دو آمریکایی مشغول بازی گلف بودند که یکی از آن ها مراسم خاکسپاری باشکوهی را در حوالی زمین بازی می بیند و همان لحظه کلاه خود را از سر برمی دارد. چشمانش را می بندد و به نشانه احترام تعظیم می کند. دوستش با دیدن این حرکت می گوید: «وای! این یکی از تاثیربرانگیزترین حرکاتی است که تاکنون دیده ام. تو واقعا مرد مهربانی هستی.»

او در پاسخ می گوید: «بله. ما 35 سال با هم زندگی کردیم!»






تاریخ : یکشنبه 90/11/2 | 11:41 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

ملانصرالدین کیست و در چه زمانی می‌زیسته است، چگونه شخصیتی بوده و اساساً چنین شخصی وجود حقیقی داشته است یا ساخته و پرداخته ذهن ملت‌هاست. اینها سوالاتی است که ذهن بسیاری از مردم، چه عادی و چه کارشناسان و فولکولورشناسان در سرتاسر دنیا را به خود مشغول داشته است.

 


در روایت‌های عامیانه ترکی، زمانی او را هم عصر تیمور لنگ دانسته‌اند و حتی بنا بر همین روایات ملاقاتی هم بین ملانصرالدین و آن سفاک صورت پذیرفته بوده است. یا اینکه در سده دهم میلادی او را با حسین ابن منصور حلاج، که در بغداد بر دار شد دیده‌اند و یا گفته شده است که در اوایل سده پانزده میلادی او با سید عمادالدین نسیمی شاعر، که در حلب پوست او کنده شد، حشر و نشر داشته است. به هرحال ملانصرالدین را یکی از حکمای طنز و شوخ‌طبعی در تاریخ جهان لقب داده‌اند. چرا که در میان ملت‌ها کمتر نماد بذله‌گویی و شوخ‌طبعی با ملانصرالدین قابل مقایسه است. لطیفه‌های او، افزون برکشورهای اسلامی، در پهنه وسیعی از جهان، از آلمان گرفته تا ژاپن زبانزد ملت هاست. با آنکه این شخصیت را هر ملتی به نامی می‌خواند و عنوان و لقب متفاوتی به او می‌دهد، اما در همه آنها شخصیت فرزانه او در هیات یک روستایی ساده و خوش سیما تصویر می‌گردد که سخنان ساده و شیرین و در عین حال حکیمانه‌اش به دل‌ها می‌نشیند و از همین رو همه این ملت‌ها او را بومی و از آن خود می‌دانند و او را به نام‌های متعددی می خوانند.


در ازبکستان «خوجا نصرالدین» را با شال پهن و قبای راه راه و عرق چین، به شکل روحانیان آن منطقه نشان می‌دهند. در تصاویر مصری و عموماً عربی، ملا را با ریش و عمامه و قبای بلند تا قوزک پا، که هیچ نشانی از شوخی و شوخ طبعی در آن دیده نمی‌شود ترسیم می‌کنند. در ایران، هم در تصاویر عامیانه‌ای که از ملانصرالدین در دست است و هم در آثار فردریک تالبرگ، که لطیفه‌های او را مصور کرده است، این روحانی رند و فرزانه با رعایت معیارهای جامعه ایرانی بدون عبا و عمامه و بیشتر به شکل روستاییان سنتی ایرانی ترسیم شده است. هم اکنون درشهر «آقشهر» یا «آک شیر» از توابع قونیه ترکیه قبری وجود دارد که منتسب به این شخصیت تاریخی است و تاریخ مندرج بر آن وفات ملا را 683 هجری نشان می دهد. ملانصرالدین را به نام های متعددی می نامند. از جوحه، جوحا، جحی، سید جوحا، جیوفا، جهان، خوجه نصرالدین، نصرالدین حوجا و ملانصرالدین گرفته تا آرتین (در ارمنستان)، اویلن سیپیکل (در آلمان) و مکینتاش (در اسکاتلند). اما در هم? این اسامی مفهوم واژ? ملا، به معنای شخص درس خوانده و با سواد مستتر است. در زبان ترکی «حوجا «هم به به معنای استاد و معلم دانشگاه به کار می رود و هم در محاوره «حوجام» (استاد من) عنوان احترام آمیزی است که به شخص با سواد خطاب می شود.


به باور فولکلور شناسان غربی، بعد از فرو پاشی حکومت سلجوقیان بر اثر جنگ های صلیبی و متعاقب آن حمله مغول و بروز ناآرامی های اجتماعی در آسیای غربی، قرن سیزدهم میلادی اهمیت ویژه ای در تاریخ منطقه دارد. اهمیت این قرن در آن است که ما در این سده با سه چهر? برجست? در این بخش از جهان رو برو می شویم. نخست، جلال الدین مولوی است که با سبک و شیو? عارفان? قصه سرائی اش مرشد و مراد طبق? ممتاز و تحصیل کرد? منطق? وسیعی از آسیای غربی، به مرکزیت ایران تا آسیای مرکزی است. دوم، یونس امره شاعر پر آواز? آسیای صغیر است که در قالب و محتوای آثارش نقط? مقابل مولوی است. او همان مضامین مولوی را به جای زبان فاخر فارسی، که تنها طبقه ای خاص آن را در می یافتند، به زبان ترکی ساده بیان می کرد که برای توده های وسیع مردم قابل فهم بود و از آن لذت می بردند. چهر? سوم از آن ملانصرالدین است در هیأت یک روحانی روستائی بذله گو که برای تلخ ترین مسائل زندگی هم راه حل های شیرین و شوخ طبعانه و حکمت آمیز در آستین داشت.

در منابع ایرانی، به نوشته محمد جعفر محجوب «…از نخستین سال های رواج فن چاپ در ایران رساله ها و نمونه های متعدد از لطایف ملانصرالدین با حجم های مختلف به طبع رسیده و تقریباً در تمام آن ها، که از روی نسخه های خطی فارسی چاپ شده، قهرمان اصلی داستان ها جحا (یا جحی) نامیده شده است…» دائرة المعارف فارسی ملانصرالدین را چنین توصیف کرده است: مرد ظریف ساده لوح بذله گوی معروف، که احوال او با افسانه ها آمیخته است، و حکایات و امثال و نوادر بسیار در افواه بدو منسوب شده است. احمد مجاهد در مقدم? تحقیق و تألیف جامع خود به نام «جوحی»، می نویسد «نخستین چاپ کتاب ملانصرالدین، به نام «نوادر الخوجه نصرالدین افندی الرومی المشهور به حجا» به عربی، در سال 1278هجرى ق-1860م، در مصر که در آن زمان تحت متصرفات دولت عثمانی بود انجام پذیرفته است.» در مقدم? اولین نشر لطیفه های ملانصرالدین از سوی «محمد رمضانی دارند? کلال? خاور» از قلم مؤلف و ناشر آن می خوانیم: «…این بنده در نتیج? چند ماه تفحص در کتب مختلف فارسی قدیم و جدید و نسخ ترکی و عربی آن قریب ششصد لطیفه و حکایت از ملا گرد آورده… و منتشر کردم.»


طبعاً تصویرگران و کاریکاتوریست های ترک بیش از دیگران به ملانصرالدین پرداخته و صورت و سیرت او را در آثار خود منعکس کرده اند. در آثار تصویری ترک ها ملانصرالدین معمولاً به شکل روحانیان روستائی آناتولی مرکزی، با ریش سفید و عمامه و پوستین و شلوار گشاد، در حالی که وارونه سوار خر است نشان داده می شود. اما با هم? تطویلی که این نوشته پیدا کرده است، نمی توان از یک نمون? استثنائی از چهر? ملانصرالدین یاد نکرد و گذشت. و آن، چهره ای است که دو هفته نام? «ملانصرالدین» چاپ تفلیس عرضه کرده است. نماد این نشریه که روحانى روستائى متین و موقرى است همواره در کاریکاتورهاى صفحه اول نشری حضور دارد و حکیمانه ناظر مسائل مضحکى است که در آن کاریکارتورها مطرح مى شود و باعث خنده خوانندگان مى گردد. جلیل محمد قلیزاده، طنزپرداز تواناى آذربایجان و ناشر «ملانصرالدین» از قول ملا و خطاب به خوانندگانش مى گوید: «اى برادران مسلمان من! اگر مى خواهید بدانید که شما به که مى خندید، آئینه به دست بگیرید و جمال مبارک خود را در آن تماشاکنید.»

منبع: tazeh.net

************

در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می…شد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.

نکته:
با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید

**************

ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می‌کرد و مردم با نیرنگی? حماقت او را دست می‌انداختند.

دو سکه به او نشان می‌دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد.

این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد می‌آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملا نصرالدین را آنطور دست می‌انداختند? ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند? سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و هم دیگر دستت نمی‌اندازند. ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست? اما اگر سکه طلا را بردارم? دیگر مردم به من پول نمی‌دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن‌هایم. شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده‌ام.
«اگر کاری که می کنی? هوشمندانه باشد? هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند.»






تاریخ : یکشنبه 90/11/2 | 6:31 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.