باز باران با ترانه...
میخورد بر بام خانه .
یادم آمد کربلا را ،
دشت پرشور و بلا را ...
گردش یک ظهر غمگین،
گرم و خونین ،
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ نیزه ها را ،
با صدای گریه های کودکانه
در دل صحرای سوزان ،
می دود طفلی سه ساله،پر ز ناله
دل شکسته، پای خسته، باز باران...
قطره قطره
می چکد از چوب محمل
آی باران کی ببارد بر تن عطشان یاران !
تر کنند از آن گلو را
آی باران...
آی باران...
تاریخ : شنبه 90/10/3 | 12:27 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()