سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گذشته هایی که حالمان را گرفته است , آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم و حال هم حالمان را به هم میزند... چه زندگی شیرینی !!!






تاریخ : چهارشنبه 90/8/11 | 8:46 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 


راحت نوشتیم بابا نان داد...
بی آنکه بدانیم بابا چه سخت برای نان ، همه جوانیش را داد...


 بابای بی نوا دیگر نه آب می دهد، نه نان، یعنی ندارد که بدهد. بابای من، بابای تو، بابای همه ی بچّه هایی که دخل و خرجشان با هم نمی خورد...
دیگر بسیاری از مادّه های غذایی از برنامه ی غذایی خانواده هاحذف شده است، و همه به ناچار، رژیم گیاهخواری را پیش گرفته اند...
رنگ و روی بچّه ها به زردی گراییده، و مادرها همچنان حرص می خورند، و همه ی چشم ها به بابا دوخته شده است....

بابای پیر، دیگر نه آب می دهد، ونه نان. از خجالت ، شرمندگی، و ناتوانی، خود درحال آب شدن است.
بابا کار می کند، و از آهی که در سینه دارد، دم بر نمی آورد . چقدر باید کار کند تا گوشت کیلویی خدا تومان را برسر سفره آورد؟ چه باید بکند با اجاره خانه؟خرج لباس و خرت و پرت بچّه ها؟
بابا تا خرخره زیر بار قرض و وام و فشار است و لحظه ای آرام و قرار ندارد. همین روزهاست که بابت سفته ای که جایی برای قدری پول گرو گذاشته،حکم جلبش بیاید و خودش و آبروی چندین و چند ساله اش را با هم ببرند.

کسی وضعیت پر آشوب بابا را درک نمی کند. کسی خبر ندارد از دل پر درد بابا. غصّه ها در قلبش تلمبار می شوند و ثانیه ای او را آرام نمی گذارند.
این سرنوشت دردناک بابا ما را وا می دارد به این که؛ کتاب اوّل دبستانی ها را تغییر داده، و به جای جمله ی خیالی و کلیشه ای بابا آب داد یا بابا نان داد،بنویسیم: بابا نان نداد، و از خجالت آب شد..و بابا جان داد.....


 منبع: http://mozhgankarimi.persianblog.ir/







تاریخ : چهارشنبه 90/8/11 | 8:36 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()


اینگونه نگاه کنید ...



مرد را به عقلش نه به ثروتش


زن را به وفایش نه به جمالش


دوست را به محبتش نه به کلامش


عاشق را به صبرش نه به ادعایش


مال را به برکتش نه به مقدارش


خانه را به
آرامشش نه به اندازه اش


اتومبیل را به کارائیش نه به مدلش


غذا را به کیفیتش نه به کمیتش


درس را به استادش نه به سختیش


دانشمند را به علمش نه به مدرکش


مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش


نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش


شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش


دل را به پاکیش نه به صاحبش


جسم را به سلامتش نه به لاغریش


سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش



در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید!






تاریخ : چهارشنبه 90/8/11 | 8:35 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

می خوام برم امام رضا ، برم زیارت آقا


می خوام برم پر بزنم ، لابه لای کبوترا


سقا خونه ت کجاست آقا؟دلم یه جرعه آب میخواد


آهان ! آره یادم اومد ، روبروی ایوون طلا


پنجره فولادت ، میگن برات کربلا میده !


دخیل میبندم آقا جون ؛ منو ببر به کربلا



زائر دلشکسته ام ، دست من و دامن تو


دستِ خالی ردم نکن ، تو رو قسم میدم آقا


از راه دوری اومدم ، از کنــــــــار خواهر تو


تو رو به جون خواهرت ، مریضا رو بده شفا


عیدی ما باشه ظـــــهور حجت روی زمین


مهدی زهرا غریبه ،  آهای غریب الغربا !






تاریخ : یکشنبه 90/7/17 | 10:30 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

...معنی مادر 

WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم

BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟

SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟

DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد

BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت

“STUPID RAIN”
باران احمق

THAT’S MOM!!!
این است معنی مادر





تاریخ : شنبه 90/7/16 | 5:41 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

مشکلات:  

1- اخذ ویزا  و صدور ویزا برای ایرانیان

2- هنگام عبور از مرز و تاخیر چند ساعته 

3- دید بسیار منفی وهابیون نسبت به ایرانی ها و برخورد نامناسب با ایرانی ها 

4- تقیه کردن در مورد بعضی از اعمال مانند قنوت نخواندن و مهر نماز نذاشتن و ...   

5- هوای نامطلوب عربستان خصوصاْ جده و بالاجبار مسافرت با اتوبوس و وضعیت بد اتوبوسهای عربستان  

6- خریدهای بیش از اندازه خانم های ایرانی در بازارهای بنجولی عربستان 

7- عدم وجود امنیت برای خانم های ایرانی که به تنهایی  برای خرید اقدام می کنند. 

8-  افت ارزش هر روزه پول ایران در مقایسه با ریال عربستان و دیگر کشورهای عربی در حالیکه پول عربستان در مقایسه با دلار آمریکا هیچگونه افتی ندارد( 100 دلار آمریکا=374 ریال عربستان) .  

9-

======================================================  

- در کنار خانه خدا توسط وهابیون و اهل فهد کاخهایی سر به فلک کشیده ساخته که چشم هر بیننده ای را به خود جلب می کند و این خلاف نشان دادن عظمت خانه خداست.  

تصویر زیر را ببینید و بعد قضاوت کنید   

http://s1.picofile.com/file/6971954724/IMG_1839.jpg 

 

- گفته می شود سعودی ها جائیکه امام زمان(عج) موقع ظهور ندا می دهد انا المهدی یعنی بین حجر اسماعیل و مقام ابراهیم را با دوربینهای مخصوص به شدت زیر نظر دارند و با لیزرهایی قوی نشانه رفته اند که مثلاْ به خیال خام خود ایشان را به هنگام ظهور بکشند.  

-  در سال قبل یکی از کتابهایی که توسط سعودی ها برای تضعیف تشیع در بین ایرانی های و دیگر مسلمانان تکثیر شد این بود ؛ بزرگترین دروغ تاریخ؛ که در مورد وجود نازنین امام زمان (عج) بوده است که تشیع با این دروغ بزرگ خود را امیدوار کرده است.

====================================================== 

توصیه ی ایمنی و سفرارشهایی برای زائران بیت الله الاحرام و مدینه منوره:  

- اولاْ تا می توانید خریدهای خود را در ایران انجام دهید تا بلکه از این رهگذر فرصتی برای ایرانیان پیش آید و از این باب فرجی و گشایشی شود و اقتصاد خودمان رونق یابد. ما ایرانی جماعت اگر نمی توانیم از قید خرید بگذریم لااقل این سفره پهن شده بگذاریذ در داخل کشورمان باشد .  

- اگر به همراه خانم و بچه ها سوار تاکسی شدید به هیچ عنوان قبل از خانم و بچه هایتان پیاده نشوید چون هیچ گونه اطمینانی به تاکسی های مکه وجود ندارد.

- حتی المقدور در شهر مکه خرید نکنید و بیشترین فرصت را در حرم امن الهی به راز و نیاز با معبود بپردازید.  

- در مکه و مدینه سفارش بسیار بر ختم قرآن و ادای نمازهای قضا شده است شاید می توان گفت این دو عمل جزء اعمالی هستند که بر آنها تاکید شده است.  

-  برای خرید در عربستان حتماْ دلار تهیه کنید که حدود 20 درصد به منفعت شماست.هرگز برای خرید از پول ایرانی استفاده نکنید.  

- هر نفر مجاز است حدود 40 کیلو وسایل به همراه داشته باشد و به ازاء هر کیلو اضافه حدود 7000 تومان جریمه می شود. البته بعضی اوقات محدودیت وجود ندارد و آن هم شانسی است. آب زمزم جزء 40 کیلو محاسبه نمی شود. 

-  محرم شدن اولین بار در مسجد شجره (که نزدیک مدینه و خارج از شهر مدینه است)می باشد و برای بار دوم در مسجد تنعیم که نزدیک مکه است احرام انجام می شود و کرایه دقیق آن برای رفت و برگشت 6 ریال عربستان است کرایه رفت و برگشت بر عهده تور نیست زائرین خود باید برای احرام مجدد اقدام نمایند و ماشین دربست کنند یا از مدیر کاروان برای این کار کمک بگیرند. 

- زیارت دوره هم در مدینه انجام می شود و هم در مکه که دیدن از جاهای تاریخی و مهم هر دو شهر می باشد مانند صحرای عرفات در مکه و کوه احد در مدینه. 

- اگر برای بار اول است که به زیارت آمده اید بار اول را به همراه همه زیارت کنید و اعمال را انجام دهید و برای بار های بعدی توصیه اینجانب این است که از گروه جدا بشید و راحت است که خودتان به تنهایی اعمال را انجام دهید.  

- حتماْ حتماْ به پیرمردها و پیرزنهایی که توان انجام اعمال خود را ندارند کمک کنید چون افرادی که این کار مهم را انجام می دهند به طور حتم برای بارهای بعدی دعوت می شوند.  

- به هنگام رویت کعبه برای اولین بار حتماْ حداقل 3 آرزو مهم از خداوند سبحان طلب کنید که گفته می شوند حتماْ برآورده می شوند. برای ظهور آقا امام زمان(عج) و طول عمر با عزت مقام معظم رهبری ( حفظهم الله) نیز دعا فراموش نشود.






تاریخ : پنج شنبه 90/7/14 | 11:36 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

بزرگ تر که شوم

داستانی خواهم نوشت
که کلاغ هایش قصه ببافند

و آدم ها را به هم برسانند...

 

(قرضی)






تاریخ : جمعه 90/5/21 | 1:33 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ."
سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن






تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 7:34 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 


مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه آورد.پسر بزرگش که منتظر بود،جلو دوید و گفت مامان،مامان! وقتی من در حیاط بازی می‏کردم و بابا داشت با تلفن صحبت می‏کرد،تامی با ماژیک روی دیوار اتاقی که شما تازه رنگش کرده اید،نقاشی کرد! مادر عصبانی به اتاق تامی کوچولو رفت. تامی از ترس زیر تخت قایم شده بود، مادر فریاد زد: تو پسر خیلی بدی هستی و تمام ماژیک‏هایش را در سطل آشغال ریخت.تامی از غصه گریه کرد. ده دقیقه بعد وقتی مادر وارد اتاق پذیرائی شد،قلبش گرفت.تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و داخلش نوشته بود: مادر دوست دارم! مادر در حالیکه اشک می‏ریخت به آشپزخانه برگشت و یک قاب خالی آورد و آن را دور قلب آویزان کرد.  تابلوی قرمز هنوز هم در اتاق پذیرائی بر دیوار است!


 






تاریخ : یکشنبه 90/2/18 | 7:56 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 


روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت میکرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد میشد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر ثروتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.  در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدتها فکر میکرد که از همه قدرتمندتر است. تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام میگذارند حتی بازرگانان.  مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قویتر میشدم!  در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم میکردند. احساس کرد که نور خورشید او را می‏آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.  او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.  پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.  کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قویترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.  همانطور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدائی را شنید و احساس کرد که دارد خرد میشود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است






تاریخ : یکشنبه 90/2/18 | 7:56 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.