این معما را بیل گیتس ? سال پیش برای انتخاب یه نفر از بین 100 نفر مهندس برای استخدام درشرکتش طرح کرده بودند!!{بیل گیتس مدیر بزرگترین شرکت نرم افزاری جهان است}
دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ???، ??? و ??? وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود داردما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ). شما معلوم کنید که هر کلید مربوط به کدام چراغ است. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید. شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید و هیچگونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی بهمراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یکبار وارد اتاق چراغها شوید و وقتیکه وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمیتوانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.
حال بفرمایید که هر کلید کدام چراغ را روشن می کند؟
امروز 8/4/1388 آخرین امتحان ما دانشجو های پلیمر ورودی 84 بود
امتحان اقتصاد با خانم دکتر صالحی
دی ماه 84
اولین امتحان ما زبان پیش بود
یادش بخیر
به همین سادگی 4 سال گذشت
به یاری خدا مهندس شدیم
خدای من چه زود گذشت.چقدر زود بزرگ شدیم.
یاد روزهای مهد کودک،یاد روزهای دبستان،بازیهای کودکانه،یادش بخیر.
یادعلی رضا،سارا،مهدی،محمد،مریم،مهرداد،همبازیهای کودکم بخیر.
یاد بابام با موهای سیاه،یاد جوونیهای مادرم،یاد اون شلواری که هیچ وقت دوست نداشتم بپوشمش،بخیر.یاد گریه کردنهام توی خیابون برای بستنی،بخیر.چه زود گذشت،چه زود گذشت.
یادش بخیر،سال اول ابتدایی:بابا چند بخشه،مادرچند بخشه.
دیکته های بیست،شاگرد اولی هام،مبصری هام.چه زود گذشت،چه زود بزرگ شدم.
من یار مهربانم----داناو خوش بیانم،مسافر صحرا،تصمیم کبری رو کی یادش می آید.
یادش بخیر دیکته ایی رو که.....
یادشون بخیر معلمام،خانم آقای حق پرست،آقای روستا،آقای توکلی،آقای حسین پور،آقای فلاح.
یادشون بخیر همکلاسی هام،دوستان تو کوچه م،توپه بازی هام،سر شکستنهام،کتک خوردن هام.
یادش بخیر جدول ضرب،نمی دونم چرا هیچ وقت 7*6رو یاد نگرفتم(کمکم کنید).
یادش بخیر،دستم تو دست مامان،دستم تو دست بابا،توی خیابون بستنی میخوردیم.
یادش بخیر،آتاریم رو میگم،جایزه ی معدل بیستم،چه حالی میداد اتاری بازی،چه حالی می داد دوچرخه بازی.
یادش بخیر بازی با پسر دایی،دختر دایی،دختر خاله،پسر خاله،پسر عمه وپسرعموو.............
یادش بخیر اون روزی که زنبور نیشم زد.یاد اون روزها که دست وپام توی فوتبال زخمی می شد.یاد کچل کردن های دوره ی ابتدایی.
یاد دوره ی راهنمایی،یاد فرار از مدرسه،یاد عیدی هایی که تو نوروزاز مامان وبابام می گرفتم.
یاد روزی که داداشم به دنیا امد.یاد ماشینمون،یاد دبیرستان.یادش بخیر.
حالا از اون روز ها فقط یه خاطره مونده،چند تا عکس وچند خط نوشته.
یادش بخیر،مسافرتها،چه حالی میداد تبریز،اصفهان وتهران.یاد مشهد وامام رضا،یاد شمال رفتنا،یاد ایران گر دیها بخیر.
یاد همشون بخیر.
یاد آرزوهام،یاد دعاهام،یاد اتاق اسباب بازی هام.یادشون بخیر.
یاد پشت کنکوری،کتابخانه،درس وتست بخیر.
یاد سکوت هام،یاد فکر کردن ام،یاد خنگ بازی هام،بد شانسی هام،یادشون بخیر.
یاد سال های دانشگاه،امتحان ها
مهندس باصری ، دکتر گودرزیان ، مهندس نوعی ،خانم دکتر صالحی،خانم دکتر شکوهی،مهندس اسدی ،دکتر خوشحال ،دکتر فیروزی فر؛مهندس محبی و.....
مخصوصا مهندس باصری با ........
یاد دوستام،یاد دوستام،بازم یاد دوستام و
یاد داداش هام
یاد خواهرای گلم، یاد ....
انشاا... که .....
یاد اونهایی رو که یاد ندارم،یادشون بخیر
چه زود بزرگ شدم،چه زود بزرگ شدیم.
چه زود می رسه،اون روزی،که یاد امروز رو بخیر میکنم.
یادش بخیر،چه زود گذشت،چه زود بزرگ شدیم.
گریه ام گرفت دیگه...
دیگه بس .....
روز نهم خرداد را به خاطر می سپاریم
روز دانش آموختگی یا به قول فرنگیها graduation ceremony را به همه دوستام تبریک می گم وآرزوی موفقیت برای همشون دارم
عکس ها را به زودی در وبلاگ قرار میدم