سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تخریب فرهنگ و معماری ایرانی به بهانه تجدد

به موجب اسناد وزارت امور خارجه امریکا از مجموع 155 میلیون دلاری که شرکت نفت ایران و انگلیس به عنوان « حق الامتیاز نفت » به دولت ایران پرداخت کرد تنها 100 میلیون دلار آن به حساب شخصی رضاشاه واریز شد و این یکی از دلایل تسلیم فوری رضاشاه به انگلیسی ها در شهریور 1320 بود تا مبادا این ثروت را از دست بدهد.

فاصله ی زمانی سال‌های 1921 تا 1941 در تاریخ ایران بیشتر به یک خلأ می‌ماند. برغم کتاب‌های تاریخی متعددی که نوشته شده است، اطلاعات بسیار ناچیزی از این دوره در دست است. قحطی اسناد و مدارک تاریخی را می‌توان از انتشار فقط یک جلد مدارک مربوط به رضا شاه در این دوره، که در سال 1999 در تهران انتشار یافت، کاملاً دریافت. به چندین دلیل روشن، مدارک مستندِ بسیار اندکی در ارتباط با این دوره وجود دارد. نخست اینکه شدت سانسور در طول دوره مزبور، ثبت بی‌طرفانه و دقیق رویدادها را بسیار دشوار می‌ساخت. علاوه بر این، در دوران حکومت پهلوی دوم (1941-1979)، بسیاری از مدارک جرم رضا شاه از بین برده شد و مورخان از هرگونه تحقیق و موشکافی درباره رویدادهای این دوره برحذر شدند. دلیل دیگری که تاریخ این دوره را در هاله‌ای از ابهام فرو برده است، اتکای تقریباً صرف محققان به اسناد دیپلماتیک انگلیس درباره ایران است. با توجه به اشغال نظامی ایران و کودتای 1299 و افتادن کنترل امور ایران به دست انگلیسی‌ها؛ همدستی و نقش تعیین کننده انگلیسی‌ها در به قدرت رسیدن پهلوی اول و دوم؛ نباید انتظار داشت که اسناد دیپلماتیک انگلیس تصویر دقیق و بی‌طرفانه‌ای از اوضاع آن زمان در اختیار ما بگذارد. بر اساس مدارک موجود وقایع هولناکی در سال‌های 1921 تا 1941 در ایران اتفاق افتاد. انگلیسی‌ها خیلی خوب می‌دانند که چون رضا شاه با کمک و حمایت آنها به قدرت رسید و به مدت 20 سال بر سر کار ماند، مسئولیت نهایی جنایاتی که در طول این دوره رخ داد بر عهده آنهاست. به همین دلیل، از همان ابتدا بنا را بر پنهانکاری گذاشتند. نمونه‌های بارزی از دروغگویی و فریبکاری انگلیسی‌ها درباره نقش‌شان در ایران را می‌توان در اسناد و گزارش‌های پارلمانی‌شان یافت.
یکی از منابع کاملاً بکر، فوق‌العاده غنی و کامل از اسناد تاریخی درجه اول درباره تاریخ ایران را می توان اسناد و مدارک موجود در آرشیو وزارت امور خارجه آمریکا دانست. گزارش‌های مفصلی از وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و نظامی ایران در این اسناد یافت می‌شود، که با استفاده از آنها می‌توان به بازنویسی مفصل تاریخ ایران در سال‌های 1921 تا 1941 پرداخت. متعاقب حمله انگلیس و اشغال نظامی ایران در سال 1918، توجه آمریکا به ایران بیشتر شد. کمی پس از اشغال نظامی ایران، سفارت آمریکا در تهران شروع به تهیه و ارسال گزارش‌های مفصلی درباره وضعیت سیاسی، نظامی، و اقتصادی ایران کرد. گزارش‌های منظم نظامی و سه ماه یکبار هیأت نمایندگی آمریکا که از اکتبر 1918 تا آوریل 1921 به وزارت امور خارجه ارسال شد مجموعه‌ای بسیار ارزشمند از مدارک تاریخی را تشکیل می‌دهد.
دولت آمریکا در طول دهه 1920 با انتصاب هیأتی از مستشاران مالی به ریاست آرتور چستر میلسپو و تلاش شرکت‌های نفتی آمریکا برای یافتن جای پایی در امور نفتی ایران، سعی در حفظ منافع خود در ایران داشت. مکاتبات میلسپو با وزارت امور خارجه و گزارش‌هایش به سفارت آمریکا در تهران که به طور مقتضی به واشنگتن ارسال می‌شد، و بدین ترتیب در بایگانی وزارت امور خارجه آمریکا ثبت و ضبط شده است، منبعی غنی از مدارک تاریخی بر جای گذاشته است. نارضایتی عمیق و خصومت آشکار دولت آمریکا با سیاست‌ پسرعموهای انگلیسی‌شان در ایران کاملاً از این اسناد و مدارک دیپلماتیک پیداست. روشن است که دیپلمات‌های اعزامی آمریکا به ایران از سیاست‌های انگلیس در ایران مبنی بر غارت نفت این کشور و تحمیل یک دیکتاتور نظامی ددمنش و بی‌سواد بر آن، منزجر بودند. علاوه بر این، آنها از کوتاه شدن دست شرکت‌های آمریکایی از سفره نفت ایران توسط انگلیسی‌ها و سلطه آنها بر نیروی هوایی ارتش ایران بسیار خشمگین بودند، ولی تمایلی به رویارویی مستقیم با انگلیسی‌ها نداشتند. البته لازم نبود خیلی منتظر بمانند. در سال 1942، دولت روزولت از فرصتی که به سبب مشکلات عدیده انگلیس در طول جنگ جهانی دوم ایجاد شده بود، سود جست و به بیست و پنج سال سلطه انحصاری انگلیس بر ایران خاتمه داد. عصر سلطه آمریکا شروع شده بود، و این سلطه در طول جنگ سرد نیز ادامه یافت تا آنکه معلوم شد اتحاد شوروی در حال فروپاشی است. چنانکه اسناد وزارت امور خارجه آمریکا به روشنی نشان می‌دهد، دولت آمریکا حتی از همان سال 1921 نیز تنفر عمیقی از پهلوی‌ها داشت. برخی نظراتی که وزیران مختار و کارداران آمریکا درباره رضاخان ابراز داشته‌اند بسیار خارج از ادب دیپلماتیک است. علاوه بر این، دولت آمریکا به هیچوجه دلباخته پسر و جانشین رضا شاه نیز نبود. حمایت‌ها و کمک‌های دولت آمریکا به رژیم پهلوی از سال 1942 تا 1978 صرفاً بر اساس ملاحظات استراتژیک و ژئوپولیتیک بود. با نزدیک شدن روزهای پایانی جنگ سرد، نفس‌های رژیم ایران نیز به شماره افتاد و رژیم حاکم بر ایران از هم فروپاشید و ایران توانست استقلال خود را بازیابد.
یکی از نشانه‌های علاقه مفرط آمریکا به حفظ منافع خود‌ در ایران در سال‌های 1918 تا 1941، اعزام تعدادی از توانمندترین دیپلمات‌های آمریکایی به این کشور بود، که از میان آنها چارلز کامر هارت وزیر مختار آمریکا در ایران از سال 1930 تا 1933، برجسته‌ترین‌شان به حساب می‌آمد. گزارش‌های فراوان، تیزبینانه، و غالباً عالی او درباره اوضاع و شرایط ایران و رضا شاه بسیار خواندنی است.
گزارش‌های او درباره «حرص و طمع جنون‌آمیز» رضا شاه، و مال‌اندوزی و ددمنشی‌های شخصی‌اش نمونه‌ای عالی از گزارش‌نویسی دیپلماتیک به حساب می‌آید. گزارش‌های هارت درباره دستگیری و قتل دوستش عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار توانای رضا شاه، از جمله نمونه‌های کلاسیک گزارش‌نویسی است.
علاوه بر این، گزارش‌های او درباره ی اعطای امتیازات نفتی 1933 به انگلیسی‌ها، و نقش شخص رضاشاه در تحمیل این قرارداد به مذاکره‌کنندگان ایرانی که در قبول آن اکراه داشتند، یک سند تاریخی ارزشمند است. از جانشینان هارت نیز گزارش‌های مفصلی درباره آغاز مجدد حکومت وحشت در ایران پس از سال 1933؛ قتل در زندان‌ها؛ اعدام‌های غیرقانونی؛ و فجیع‌تر از همه، کشتار ددمنشانه تظاهرکنندگان و زائران حرم امام رضا در روزهای 12 تا 14 ژوئیه 1935 باقی مانده است.
با شروع جنگ جهانی دوم، آمریکا توجه بیشتری به ایران پیدا کرد. گزارش‌هایی که درباره اوضاع اقتصادی ایران در سال‌های 1940 تا 1941 در دست است حکایت از کشوری آسیب‌دیده دارد. می‌دانیم که در سال 1941، پس از بیست سال چپاول و ددمنشی حکومت، مردم ایران با کمبود شدید مواد غذایی مواجه شدند. در سال‌های 1940 تا 1941 مردم تهران چندین بار بر سر مسئله نان شورش کردند. بنابراین، می‌توانیم با استفاده از این اسناد، کذب افسانه‌ها و تبلیغاتی را که انگلیسی‌ها درباره رضا شاه و عصر طلایی‌اش ساخته‌ و تا به امروز تداوم بخشیده‌اند، ثابت کنیم.

تخریب فرهنگ و معماری ایرانی به بهانه تجدد

میلسپو در کتاب 1946 خود تحت عنوان «آمریکائیان در ایران» گوشه‌هایی از حکومت وحشت رضا شاه را شرح می‌دهد. او می‌نویسد که رضا شاه «هزاران نفر را حبس کرده و صدها نفر را کشته بود، و بعضی‌ها را با دست‌های خودش به قتل رسانده بود.» در نتیجه این حکومت وحشت، «بر دل مردم ترس افتاده بود. به هیچکس نمی‌شد اعتماد کرد؛ و احدی جرأت اعتراض یا انتقاد نداشت. ... شواهد فراوان و متأسفانه مجاب‌کننده‌ای‌ نیز نشان می‌داد که وحشت‌افکنی‌های شاه روان مردم محجوب و زودرنج ایران را آشفته کرده و تعادل روحی‌شان را بر هم زده بود. علاوه بر این، او چنان روحیه خشونت‌آمیزی از خود نشان می‌داد که تأثیرات شومی در دامن زدن به خُلق و خوی ناپایدار مردم، از هم گسیختگی کشور، و نابسامانی و ضعف حکومت گذاشت.»
علاوه بر ددمنشی‌های رضاخان، در طول دوره حکومت او ایران دستخوش انحطاط، ویرانی، و چپاول فرهنگی گسترده‌ای نیز شد. لطمات جبران ناپذیری به میراث معماری ایران وارد شد. «سی. وَن اچ. انگرت» کاردار آمریکا، گزارش داده است که نزدیک به 30 هزار بنای قدیمی در تهران به دستور شخص رضا شاه تخریب و ساختمان‌های جدیدی بجای آنها ساخته شد. تخریب بی‌دلیل و جنایتکارانه میراث فرهنگی با نام تجدد و ترقی صورت می‌گرفت. «انگرت» با اندوه فراوان قلع و قمع بی‌رحمانه درختان با شکوه و چند صد ساله را به بهانه ساخت بلوارهای عریض به سبک اروپایی، گزارش کرده است.
اسناد وزارت امور خارجه آمریکا و گزارش‌های میلسپو شرحی مستند از نحوه تاراج جواهرات سلطنتی ایران را به دست رضا شاه نیز ارائه می‌دهد و درمی‌یابیم که در سال 1937 مقداری از جواهرات سلطنتی که رضا شاه «علاقه خاصی» به آنها داشت، از جواهرات دیگر جدا گذاشته شدند. او در سال 1941 به هنگام ترک کشور آنها را نیز با خود برد. با توجه به حرص و طمع رضا شاه، غارت جواهرات سلطنتی چندان تعجب‌آور نبود. گزارش‌های وزارت امور خارجه آمریکا به طور مستند نشان می‌دهد که مقادیر زیادی از اشیاء عتیقه و آثار باستانی ایران بین سال‌های 1925 تا 1941 از کشور خارج شد. این همان دوره‌ای است که موزه‌های اروپا و آمریکا بیشترِ آثار باستانی متعلق به ایران را به دست آوردند. نه فقط ثروت نفتی ایران که میراث فرهنگی آن به طرز سازمان‌یافته‌ای غارت و یا ویران شد، و در این میان دانشگا‌ههای پنسیلوانیا و شیکاگو از مجرمان اصلی بودند.
این مصیبت عظمی چگونه بر سر ایران نازل شد؟ خیلی ساده می‌توان بی‌سوادی رضا شاه (که دیپلمات‌های آمریکایی گاه بلندنظرانه آن را کمبودهای فرهنگی می‌نامیدند)، و یا ددمنشی و حرص و طمع او را علت اصلی این مصایب دانست (میلسپو می‌نویسد که «ددمنشی و طمع بخشی از خُلق و خوی او بود»). ولی مسئولیت واقعی این مصایب بر عهده انگلیسی‌هاست. چنانکه هارت می‌نویسد، وقتی «فرزند بی‌سواد یک دهاتیِ به همان اندازه بی‌سواد» دیکتاتور نظامی بی‌رحم ایران می‌شود، دیگر چه انتظاری می‌توان داشت؟ انگلیسی‌ها به منظور غارت نفت ایران، و هدایت «توسعه اقتصادی ایران در راستای منافع خود» هیچ نگرانی از بابت ویران شدن ایران و تمدنش نداشتند. آشکارا، تنها مسئله‌ای که برای انگلیسی‌ها اهمیت داشت ادامه دسترسی به نفت ارزان ایران بود.
ایران علاوه بر تحمل 20 سال وحشیگری رژیم پس از سال 1921، شاهد غارت ثروت‌های خود به دست انگلیسی‌ها و شریک‌شان، رضاخان، بود که غارت سازمان‌یافته نفت از آن جمله است. اسناد وزارت خزانه‌داری و وزارت امور خارجه آمریکا جزئیات فراوانی از این غارت بزرگ به دست می‌دهد. در یکی از همین گزارش‌های مفصل، نحوه غارت نفت ایران بین سال‌های 1911 تا 1951، و مبالغ هنگفتی که انگلیس با تخلف‌هایش از پرداخت آنها به ایران «دریغ» کرد، آمده است. نکته جالب توجه در این گزارش، وفور آمار و کلان بودن مبالغی است که در آن ذکر شده است.
طبق این اسناد و مدارک، در حالی که بخش عمده‌ای از ثروت نفتی ایران را انگلیسی‌ها به سرقت می‌بردند، همان مقدار ناچیزی هم که باقی می‌ماند، رضا شاه می‌دزدید.
متعاقب سقوط رضا شاه در سال 1941، محمد مصدق و شخصیت‌های دیگر مدعی شدند که بیشتر درآمدهای نفتی ایران به بهانه خرید سلاح از حساب‌های بانکی شخصی شاه در اروپا و آمریکا سردرآورده است.
از اولین اقداماتی که مجلس ایران پس از سرنگونی رضا شاه در سال 1941 انجام داد تصویب قانونی بود که به موجب آن درآمدهای نفتی از محل حق‌الامتیاز شرکت نفت انگلیس و ایران تحت نظر وزارت مالیه قرار می‌گرفت و بخشی از بودجه معمول کشور محسوب می‌شد. به کمک گزارش‌های بسیار دقیق نفتی و مالی دیپلمات‌های آمریکایی مبلغ دقیق حق‌الامتیازی را که شرکت نفت انگلیس و ایران به ایران پرداخت می‌کرد، و اینکه نهایتاً چه بلایی بر سر این پول می‌آمد، می‌دانیم. بر اساس آمارهای موجود درباره نفت و گزارش‌های مفصلی که دیپلمات‌های آمریکایی و وابستگان نظامی این کشور به دست داده‌اند (سابقه حضور وابستگان نظامی آمریکا در ایران به سال 1922 باز می‌گردد)، می‌توان اعداد و ارقام دقیقی از خرید‌های تسلیحاتی بین سال‌های 1928 تا 1941 به دست آورد. در واقع فقط کسر بسیار کوچکی از درآمد نفتی که به خرید سلاح تخصیص یافته بود خرج این مهم شد. شواهد مستندی وجود دارد که نشان می‌دهد از 155 میلیون دلاری که بابت حق‌الامتیاز نفت پرداخت شد، حداقل 100 میلیون دلار آن را رضا شاه به جیب زد.
برای درک بزرگی این مبلغ در آن زمان همین قدر کافی است که بدانیم کل ظرفیت وام‌دهی بانک واردات- صادرات آمریکا در سال 1939 در حدود 100 میلیون دلار بوده است.
سفارت آمریکا از همان ابتدا به این مسئله مظنون بود که درآمدهای نفتی ایران به حساب‌های شخصی رضاشاه سرازیر می‌شود. هارت، وزیر مختار آمریکا، در همان سال 1931 هم که خبر واریز سپرده «بیش از یک میلیون» پوندی به حساب شخصی رضاشاه در لندن را به وزارت امور خارجه ارسال می کرد، می‌دانست که چنین مبلغ هنگفتی فقط می‌تواند از محل درآمدهای نفتی آمده باشد.« لوییس جی. دریفوسِ» پسر، وزیر مختار آمریکا در تهران در طول سال‌های 1940 تا 1944، نیز مشکوک بود که حداقل 100 میلیون دلار از درآمدهای نفتی ایران به حساب‌های شخصی رضا شاه سرازیر شده است. دریفوس با تأسف اشاره می‌کند که کسی درباره سهام و اوراق قرضه شاه سابق در آمریکا و اروپا سخنی نگفته است. علاوه بر این، مقامات ایرانی چندان هم از حقایق بی‌اطلاع نبودند. چنانکه اشاره رفت، مجلس ایران بلافاصله پس از سقوط رضا شاه قانونی برای نظارت بر درآمدهای نفتی به تصویب رساند. در طول سال‌های 1927 تا 1941، دولت ایران هیچ نظارت و یا دسترسی‌ای به درآمدهای نفتی نداشت، و همه آن در دست شخص رضا شاه بود. همین امر رضا شاه را قادر ساخت تا بیشتر درآمدهای نفتی ایران را به حساب‌های شخصی‌اش در اروپا و آمریکا منتقل سازد.
به لطف دخالت اداره آگاهی فدرال آمریکا، اف. بی. آی، در یکی از موارد، اسنادی بجای مانده است که حکایت از سردرآوردن درآمدهای نفتی ایران از بانک‌های سوییس دارد. این پول به خرید سلاح از ایالات متحده اختصاص یافته بود. اسناد وزارتخانه‌های خزانه‌داری و امور خارجه آمریکا نشان می‌دهد که شاه مبالغ هنگفتی از این پول را مخفیانه به بانک‌های سوییس سپرده بود. غارت درآمدهای نفتی ایران با اطلاع و همدستی کامل دولت انگلیس صورت می‌گرفت؛ چرا که بیشتر این پول در بانک‌های لندن نگهداری می‌شد. نکته اینجاست که وقتی انگلیس خودش مشغول غارت گسترده نفت ایران بود، نمی‌توانست انتظار خویشتنداری از شریکش را داشته باشد. علاوه بر این، حالا بهتر می‌فهیم که چرا رضا شاه در سال 1941 به آن سرعت تسلیم انگلیسی‌ها شد و با یک کشتی انگلیسی از ایران رفت: برای حفظ ثروت 20 تا 30 میلیون پوندی خود در لندن.
سرکوب همه آزادی‌ها، تعلیق عملی قانون اساسی، ارعاب ملت، رفتار وحشیانه با عشایر (که یک چهارم جمعیت کشور را تشکیل می‌دادند)، تبدیل مجلس به یک نوکر بله قربان گو، و غارت کشور. هم اینک می‌توانیم دریابیم که چرا ایران به رغم تاریخ و فرهنگ و منابع عظیمش توسعه نیافت: به دلیل غارت، ددمنشی و بی‌قانونی حاکم بر مملکت در سال‌های 1921 تا 1941 که ایران هرگز نتوانست پس از آن کمر راست کند. میلسپو برخی عواقب درازمدت سوءحاکمیت رضا شاه را چنین نقل کرده است:
از هر جهت که برنامه را ارزیابی کنیم، بدیهی می‌یابیم که ریشه‌های سخت‌ترین شکست رضا شاه در وسایلی است که برای تحقق اهدافش به کار گرفت: یعنی استبداد، فساد مالی، و ارعاب... از حیث نهادها، ایران هم دین را داشت و هم سلطنت را، و انقلاب مشروطه نیز یک نهاد سوم، یعنی مجلس، یا نگهبان قانون اساسی، را نیز به آن دو اضافه کرد. استبداد نه فقط این هر سه را از حیث جایگاهشان در نظر مردم تضعیف کرد، بلکه روند تکاملی‌ای را که ممکن بود احساسات و احترام عمومی را نسبت به قانون اساسی تحکیم کند به حال تعلیق درآورد و بی‌اعتبار کرد... استبداد هم رهبران را نابود کرد و هم ظرفیت رهبری را. گویی رضا خان به توصیه‌ای عمل می‌کرد که به مستبد یونانی کرده بودند، یعنی اینکه به زمین گندم برود و سر همه خوشه‌هایی را که از دیگران بلندتر است، بزند. هیچ شخصیت قابل و شجاع جدیدی، به استثنای یک یا دو نفر، بر این صحنه قدم نگذاشتند. ایران هم اینک برای رهبری سیاسی‌اش از همان بازمانده‌های بیست سال پیش استفاده می‌کند، که البته همان موقع هم مایه چندانی نداشتند. هیچ کشوری به اندازه ایران به ورشکستگی سیاسی نزدیک نیست.
تا سال 1926 همه ارکان ضروری پیشرفت- سیاسی، اقتصادی و یا اجتماعی- در ایران جمع بود. اگر به سبب شروع غارت‌های گسترده‌ رضاخان و ارتشش نبود، شاید اعتماد عمومی به دولت، که لازمه وحدت ملی است، به تدریج در اذهان مردم ایجاد می‌شد. روشن است که اگر رضا خود را فقط وقف انجام وظیفه حفظ نظم می‌کرد، و چنانچه هیأت مستشاران مالی آمریکایی با حضور بی‌وقفه خود از خزانه حفاظت می‌کرد و کشور را در مسیر توسعه هدایت می‌نمود، شاید ایران تدریجاً به شرایط لازم برای خودگردانی و ثبات دایمی دست می‌یافت. ولی در آن سال، رضاخان، که از ارتش برای کنترل انتخابات مجلس استفاده کرده بود، خود را شاه نامید، و مملکت یک بار دیگر خود را تحت یک حکومت مطلقه یافت؛ آن هم بدون حتی نشانه‌ای از اعتراض از سوی به اصطلاح نیک‌مردانی که بزدلی و بلاتکلیفی‌شان موجب از دست رفتن فرصتی طلایی برای دستیابی به آزادی پایدار شد.
منبع: رضاشاه و بریتانیا ، دکتر محمد قلی مجد ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ،






تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 7:40 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

   روایات خواندنی از کودتای 28 مرداد

1. دست داشتن BBC در کودتای 28 مرداد

شبکه فارسی‌ بی‌بی‌سی سرانجام به دست داشتن این شبکه در سرنگونی دولت دکتر مصدق در سال 1332 اذعان کرد.
در فیلم مستندی که در 27 مرداد و به مناسبت کودتای 28 مرداد 1332 توسط شبکه فارسی‌زبان بی‌بی‌سی پخش شد، این شبکه برای نخستین بار به نقش رادیوی فارسی‌زبان بی‌بی‌سی به عنوان بازوی پروپاگاندای دولت انگلیس در ایران و ایجاد کودتا برای براندازی دولت دکتر مصدق اذعان کرد.
پس از این کودتا دولت دکتر مصدق سقوط کرده و حکومت ایران تحت سلطنت محمدرضا پهلوی درآمد. پس از اینکه بی‌بی‌سی بارها منکر نقش خود در کمک به لندن و برکناری مصدق کرده بود، این برنامه مستند به تشریح جزئیات این مسئله پرداخت که چگونه این شبکه رادیویی با پخش برنامه‌هایی بر ضد مصدق باعث سرنگونی دولت وی شد.
راوی این برنامه در سخنانی تصریح کرد: «دولت انگلیس از رادیوی فارسی‌زبان بی‌بی‌سی برای پیشبرد پروپاگاندای خود علیه مصدق استفاده کرد و مرتباً مطالبی بر ضد مصدق از این شبکه رادیویی پخش می‌شد، به حدی که کارکنان ایرانی رادیوی فارسی‌زبان بی‌بی‌سی به خاطر این حرکت دست به اعتصاب زدند».
به نوشته پرس‌تی‌وی،‌ پس از جنگ جهانی دوم، انگلیس قدرت خود را به عنوان امپراتور جهان از دست داد و تلاش‌های دکتر مصدق برای ملی شدن صنعت نفت ایران که در 29 اسفند 1329 به ثمر رسید، نیز بدین معنا بود که انگلیس یکی از مهم‌ترین منابع ثروت خود را که قبلاً به طور کامل تحت کنترل داشت از دست داده است.
این مستند همچنین به یک سند محرمانه مربوط به 30 تیر 1330 اشاره می‌کند که در آن یکی از مقامات وزارت خارجه از سفیر انگلیس به خاطر پیشنهادات وی در استفاده از رادیوی فارسی‌زبان بی‌بی‌سی برای تقویت پروپاگاندا علیه مصدق تشکر کرده بود. به گفته بی‌بی‌سی این سند تصریح می‌کند که وزارت خارجه « ‌باید به خاطر نظرات [سفیر انگلیس] در خصوص خط پروپاگاندای پیشنهادی ما، سپاسگزار باشد».
منبع : پایگاه خبری بولتن نیوز ، 5 شهریور 1390
***

2. ثریا : خبر سقوط مصدق را از یک خبرنگار دریافت کردیم !

ثریا اسفندیاری از همسران شاه مخلوع در کتاب خاطرات خود روایت جدیدی از کودتای 28 مرداد را ارائه کرده است. وی می‌نویسد: ما به پایگاه کوه کلاردشت نزدیک رامسر پرواز کردیم. اخبار تهران و دیگر پیام‌ها و گزارش‌ها را با استفاده از فرستنده نصب شده در کاخ سعد آباد دریافت می‌کردیم. رادیوی ما ساکت شد. مدت زیادی پیامی دریافت نکردیم. از شدت ناراحتی عصبی نتوانستیم لحظه‌ای بخوابیم. نیمه شب پانزدهمین روز بود که من از شدت ناراحتی از پا در آمدم و به خواب رفتم و مجددا ساعت 4 بیدار شدم. در همان موقع شاه به اتاق من آمده بود. با آنکه می‌کوشید مثل معمول خودداری از خود نشان دهد، از مشاهده چهره‌اش حدس زدم که پیشامد ناخوشایندی روی داده است. شاه گفت: «ثریا! نصیری و همراهانش را هواداران مصدق دستگیر کرده‌اند. ما باخته‌ایم. باید هر چه زودتر در برویم.»
ثریا اسفندیاری در ادامه گفته است: به رامسر رسیدیم. خدا را شکر، همه چیز رو به راه بود. ما توانستیم با دو آجودان و یک خلبان شخصی به سمت بغداد پرواز کنیم. نزدیکی‌های ظهر، مسجدهای بغداد را از پنجره‌های کابینمان مشاهده کردیم. ما از مقامات فرودگاه خواستیم که به ما اجازه فرود آمدن بدهند. این درخواست موجب نهایت حیرت و شگفتی آنها شد. ما خود را با شرایط درهم و برهم و گیج‌کننده‌ای رو به رو دیدیم که تاکنون در هیچ پروازی با نظیر آن برخورد نکرده بودیم. علت این امر از آنجا ناشی می‌شد که پادشاه عراق، قبلاً برای امر بازرسی به مسافرت کوتاهی رفته بود و هر لحظه در فرودگاه، انتظار فرود آمدنش را داشتند. این است که آنها طبیعتا از سر رسیدن یک هواپیمای ناشناخته و اعلام نشده دچار شگفتی و بدگمانی شدید شده بودند.
از ما می‌پرسیدند: «شما کی هستید و چه می‌خواهید؟» اما شاه نمی‌خواست قصد خود را آشکارا بگوید. ما به آنها نقص موتور را عنوان کردیم. آنها در گوشه‌ای از زمین، اجازه فرود به ما دادند. پس از فرود آمدن هواپیما کارکنانی به سمت ما آمدند لکن هیچکدام از آنها ما را نشناختند. محمد رضا صفحه‌ای کاغذ از دفتر یادداشت خود در آورد و چند کلمه‌ای روی آن نوشت و آنگاه درخواست کرد که محبت کنند و پیامش را به پادشاه خود برسانند. آنها با بدگمانی تمام نگاهی به ما کردند و سپس ما را به کلبه کوچکی که حکم اتاق انتظار را داشت راهنمایی کردند. چند دقیقه بعد شاهد رسیدن ملک فیصل بودیم. گارد محافظش سر رسید. سپس او به سوی کاخ راه افتاد. این در حالی بود که شاه و ملکه ایران به دنبال پناهگاه سیاسی بودند.
در ادامه ثریا و شاه با مهمان نوازی ملک فیصل مواجه می‌شوند و سپس به ایتالیا می‌روند. در رم سفیر ایران (ناظم نوری) دوست داشت به مصدق وفادار بماند و حتی به استقبال شاه و ملکه هم نیامد. در ایران هم دکتر فاطمی نطق پرشوری علیه خاندان سلطنتی ایراد کرد که اخبار این نطق به شاه و ملکه ‌رسید. پس از شنیدن این جریان‌ها من هم ناامید شدم. من و شاه در این اندیشه بودیم که چه کار کنیم. شاه گفت: «ثریا! ما ناگزیریم صرفه‌جویی کنیم. متأسفم از اینکه این را دارم به تو می‌گویم. من پول کافی ندارم، حتی به اندازه‌ای که بتوانیم مزرعه‌ای را برای خود بخریم یا کار مشابهی انجام دهیم.» من پرسیدم: «دوست داری به کجا برویم؟» گفت: «شاید آمریکا. هم‌اکنون مادر و خواهرم شمس آنجا هستند و امیدوارم برادرانم هم به ما بپیوندند.» گفتم: «منظورت این است که ما با هم زندگی خواهیم کرد؟» گفت: «بله! چون از نظر اقتصادی به صلاح و صرفه ما خواهد بود.»...در سالن غذاخوری هتل اکسلسیور مشغول خوردن ناهار بودیم. گزارشگر جوان آسوشیتدپرس به جانب ما آمد و با چهره‌ای پیروز و شاد برگه کاغذی را به ما تسلیم کرد. روی کاغذ نوشته بود: «سقوط مصدق- گروه‌های سلطنتی تهران را کنترل می‌کنند- نخست وزیر زاهدی»
در این‌چنین شرایطی من همیشه سعی می‌کنم آرام باشم اما شاه رنگش پرید تا آنجا که کم مانده از خود بیخود شود. پس از چند لحظه، شاه مطلبی به شرح زیر بیان کرد که موجب ازدحام و سر و صدا در اطراف میز ما شد: «اگر این اخبار درست باشد، حکومت قانون به ایران بازخواهد گشت! در آن صورت من و ملکه هر چه زودتر به میهن بازخواهیم گشت.»
منبع: سایت ن والقلم

   روایات خواندنی از کودتای 28 مرداد

3. اردشیر زاهدی: واقعه 28 مرداد کودتا نبود !

شانزدهم ماه آوریل سال 2000 نیویورک‌تایمز داستانی را با عنوان «گزارش سری» به نقل از یک مامور اطلاعاتی سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) در مورد وقایع ماه مرداد سال 1332 در ایران منتشر نمود. این مطلب تلاشی است برای ترسیم تصویر جدیدی از یک واقعیت تاریخی. اردشیر زاهدی می‌نویسد پس از حادثه 28 مرداد چند مامور عملیاتی سی.آی.‌ای ادعا کردند که با ترفند و همداستانی شاه، طرحی را برای براندازی نخست‌وزیر وقت دکتر محمد مصدق و روی کار آوردن پدر من سپهبد فضل‌الله زاهدی پیاده کرده‌اند. این داستان بی‌اساس که هیچگاه با دلایلی متقن همراه نشده‌، ابتدا در سال‌های 1960 مطرح گردید و رفته رفته در طول زمان جایی برای خود در میان فولکلور دو ملت باز کرد. نشریه نیویورک‌تایمز در حرکتی تبلیغاتی‌، دوباره به پردازش آن قصه دست زده و با انتشار یک مقاله جانی تازه به آن بخشیده و بحث «در 28مرداد چه گذشت» را دوباره زنده کرده است.
شکست‌، البته حرامزاده است و نیا و تباری ندارد‌، لیکن خلاف آن «پیروزی» دارای مدعیان بی‌شماری است که هرکدام ادعایی برای زایش او دارند. اگر طرح خیالی براندازی مصدق با شکست مواجه شده بود‌، امروز دیگر «قهرمانانی» از سی.‌آی.‌ای وجود نداشتند که اعتبار آن را به حساب خود و سازمان متبوع رقم بزنند. درباره آن ماجرا اسناد فراوان و شواهد معتبر از شخصیت‌ها و افرادی که خود در صحنه حاضر بوده‌اند وجود دارد که ماجرا را به صورت دیگری حکایت می‌کند. واقعیت آن است که در آن سال‌ها جناح‌های سیاسی در ایران به دو دسته هواداران شاه و طرفداران مصدق تقسیم شده بودند و پدر من که پیش از آن در دولت مصدق وزارت کشور را برعهده داشت‌، چون بسیاری دیگر از رجال از او بریده و عملا به رهبر مخالفین مصدق تبدیل شده بود.
در این میان شاه از طرف بسیاری از شخصیت‌ها تحت فشار قرار داشت تا مصدق را از کار برکنار کرده و پدر مرا به جای او بنشاند. این مساله از چشم مصدق پنهان نبود و وی با ارزیابی پدر من به عنوان رهبر مخالفین‌، کوشش داشت او را با توسل به هر ترفندی درهم شکند. مصدق از طرف بسیاری از طرفداران قدیمی خود ازجمله شخصیت‌هایی چون حسین مکی‌، دکتر مظفر بقایی کرمانی طرد و‌‌ رها شده بود. از طرف دیگر بسیاری از هواداران او که نقش برجسته‌ای برای روی کار آوردن او در سال 1330 داشتند به او پشت کرده بودند. شخصیت‌های با نفوذ روحانی و مراجعی چون آیت‌الله بروجردی، حکیم شهرستانی و کاشانی به روشنی در صف مخالفین مصدق قرار گرفته و با تماس با پدر من پشتیبانی خود را در هواداری از چالش او با مصدق ابراز می‌داشتند.
کار تا آنجا کشیده شده بود که حتی حسن حائری‌زاده نماینده مجلس شورای ملی که تا آن هنگام در زمره سرسخت‌ترین هواداران مصدق بود با ارسال تلگرامی به دبیر کل سازمان ملل متحد برای جلوگیری از «استبداد فزاینده» دولت مصدق طلب استمداد کرد. شاه پیش از آن در سال 1331 با مصدق پنجه درافکنده و او را وادار کرده بود که از نخست‌وزیری استعفا دهد‌، لیکن در آن زمان «موج خیابانی مردم » به یاری او و علیه شاه برخاست و شاه ناچار شد که او را دوباره بر سر کار آورد‌، اما در وقایع ماه مرداد 1332 در به روی آن پاشنه نچرخید و مصدق به دلیل سیاست‌های ناهنجار خود ازجمله انحلال مجلسی که در دوران صدارت خود او تشکیل یافته و برگزیده شده بود‌، نتوانست از حمایت مردمی و «موج‌های خیابانی» بهره‌مند شود. بقیه ماجرا چیزی جز تاریخ نیست.
باید در نظر داشت که در آن سال تهران به مرکز جنگ سرد با اتحاد شوروی که از حمایت همه جانبه حزب توده ایران – که اختیار بیش از چهار سازمان سیاسی و چهار روزنامه عمده را در دست داشت – در آمده بود. بدیهی است که در چنان فضایی «اینتلیجنس سرویس» و «سی.آی.‌ای» نیز بیکار ننشسته و سرگرم طراحی و اجرای ترفندهای خود بودند. نفوذ کمونیست‌ها به حدی بود که حتی نیروهای مسلح ارتش و شهربانی نیز از گزند و آسیب مصون نمانده و بیش از هفتصد تن از افسران و درجه‌داران آن‌، به خدمت احزاب وابسته به آن در آمده بودند.
قدر مسلم آن است که به یقین سقوط مصدق را نمی‌توان نتیجه طراحی و توطئه سی.آی.‌ای دانست. افزون بر آن‌، ادعای مامورین عملیاتی کذایی مبنی بر تماس با چهره‌های کلیدی ماجرا از جمله پدر من پذیرفته نیست. پدر من تنها یک بار برای شرکت در یک میهمانی که به افتخار «اورل هریمن» در سفارت آمریکا در تهران برپا شده بود قدم به آن سفارتخانه گذارد و آن هم به عنوان میهمان رسمی و در مقام وزیر کشور بود. هریمن در آن سفر از جانب «هاری ترومن» رییس ‌جمهور آمریکا ماموریت داشت که مصدق را برای یافتن راهکاری برای برون رفت از بحرانی که در جریان ملی شدن نفت ایجاد شده بود، تشویق کند. بین پدر من و مامورین سی.آی.‌ای هیچگاه ملاقاتی صورت نگرفته است. یکی از مامورین مدعی شده که در دیدارهای پنهانی با پدر من با او به زبان آلمانی سخن می‌گفته است! واقعیت آن است که پدر من تنها با زبان‌های ترکی و روسی آشنا بود و اشرافی به زبان آلمانی و یا انگلیسی نداشت.
من در طول رویداد‌های 28 مرداد شانه‌ به ‌شانه در کنار پدرم قرار داشتم و به عنوان دستیار او خدمت می‌کردم‌، حرکات او نمی‌توانست از دیده من پنهان بماند. من به جرات می‌توانم بگویم که او در هیچ توطئه خارجی شرکت نداشت
هندرسون سفیر وقت آمریکا در تهران در تلگرافی که به وزارت خارجه کشورش ارسال کرده‌، به روشنی اعلام می‌کند که دولت مصدق در یک خیزش مردمی که از فقیرنشین‌ترین مناطق تهران آغاز شده سقوط کرده است. گزارش‌ها و تلگراف‌های هندرسون در کتابی که شامل بیش از هزار صفحه است به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است. بنابراین اطلاعات ملت ایران از طرف‌های آمریکایی که از بازیافت ادعاهای مامورین «سی.آی.‌ای» تغذیه کرده‌اند جامع‌تر و بیشتر است. حتی ارزیابی‌های انگلستان و شوروی هم حاکی از آن است که مصدق قربانی ناهنجاری‌هایی که خود ایجاد کرد و منجر به پراکندگی هوادارانش و خیزش ملت ایران گردید‌، شده است.
در بیش از یکصد کتاب که به وسیله اساتید ایرانی و آمریکایی نگاشته شده از گزارش‌های مامورین سی.آی.‌ای با صفت «لافزنی» و دروغگویی یاد شده است. پروفسور باری روبین می‌نویسد: نمی‌توان گفت که آمریکا مصدق را سرنگون کرد و شاه را سر کار آورد‌، سرنگون کردن مصدق تلاش برای باز کردن دری بود که باز شده بود.
ریچارد هلمز که سال‌ها ریاست سازمان سی.آی.‌ای را عهده‌دار بود در یک مصاحبه تلویزیونی با بی.بی.سی به روشنی تاکید کرد که سی.آی.‌ای هرگز درصدد تکذیب دخالت خود در وقایع 28 مرداد بر نیامده‌، چون آن سازمان پس از عملیات خلیج خوک‌ها در کوبا که با شکست روبرو شد‌، نیاز به امتیاز مثبتی برای بالا بردن اعتبار خود داشت.
حتی گفته‌های «دونالد ویبر» مامور کذایی سی.آی.‌ای که همه داستان نیویورک‌تایمز بر اساس اظهارات او نوشته شده حاکی از آن است که «هر ماموریتی که به او و همکارانش در تهران واگذار شده بود‌، با شکست مواجه شده است. او می‌گوید: فضای افسرده و نا‌امید کننده‌ای بر ستاد مستولی شده بود … پیامی که در شب 18 به تهران ارسال شد حاوی این نکته بود که طرح با شکست مواجه شده و باید عملیات ضد مصدق متوقف گردد.» مصدق در روز 28 مرداد و هنگامی ساقط شد که هزاران نفر از ساکنین تهران به خیابان‌ها ریخته و خواستار رفتن او و بازگشت شاه شدند. این یک کودتای نظامی نبود زیرا هیچگونه تغییری در قانون اساسی و چارچوب قانونی نهادهای دولت ایران به وجود نیامد. قانون اساسی سال 1906 به شاه اختیار داده بود که نخست‌وزیران را منصوب و یا برکنار کند. در این مورد نیز شاه از اختیارات قانونی خود استفاده کرد و در چارچوب آن مصدق را از کار برکنار و زاهدی را به جانشینی او بر گزید‌، لیکن مصدق در برابر آن فرمان قانونی مقاومت کرد و سرانجام به وسیله مردم از جای کنده شد.

   روایات خواندنی از کودتای 28 مرداد

البته ارتش نقش برجسته‌ای در پشتیبانی از مردم به عهده گرفت‌، لیکن تنها زمانی پا به میدان گذاشت که خیزش ملت آغاز شده بود. در آن زمان پدر من در ارتش فعال نبود و نقش او محدود به فعالیت‌های سیاسی در مقام سناتور و رهبر ائتلافی بود که بر ضد مصدق شکل گرفته بود. مصدق خود وزارت دفاع را به عهده داشت و از حمایت چهره‌های کلیدی آن وزارتخانه ازجمله رییس ستاد ارتش که خود منصوب کرده بود برخوردار بود. نگاهی کوتاه به آن دوران پرتنش به روشنی نشان می‌دهد که مصدق «آمریکا یار»‌ترین چهره برجسته برخاسته از نهادهای سیاسی ایران بوده است. او نورچشمی دولت ترومن بود و به این دلیل کمک‌های اصل چهار از نیم میلیون به 23میلیون دلار افزایش یافت. تنها یک روز پیش از سرنگونی‌، هندرسون سفیر وقت ایالات متحده در تهران در ملاقاتی که با او داشت پیشنهاد یک وام 10 میلیون دلاری از جانب دولت آیزنهاور را به او ارائه کرد. نباید از یاد برد که مصدق شخصا هیچگاه آمریکا را در سرنگونی خود مقصر نشمرد. وی که از ذکاوت بهره برده بود بیش از همه آگاه بود که چرا کشتی دولتش به گل نشسته شده است.
بدیهی است که نگاه ائتلاف ضدمصدق متوجه آمریکا بود تا بتواند با دخالت شوروی در مساله‌ای که مربوط به امور داخلی کشور بود مقابله کند. آیا این به مفهوم آن است که همه کسانی که در دوره جنگ سرد با کمونیسم جنگیدند‌، بازیچه آمریکایی‌ها بوده‌اند؟
منبع : ایسنا 1382
***

4. کودتای 75 هزار دلاری

کرمیت روزولت، رئیس اسبق «سیا» در خاورمیانه، طی یک مصاحبه اختصاصی با خبرنگار روزنامه ‏لس‌آنجلس تایمز، برای نخستین بار، نقش «سیا» را در کودتایی که به منظور بازگرداندن قدرت به ‏محمدرضا پهلوی (شاه مخلوع) انجام گرفته است شرح داد. کرمیت روزولت می‌گوید: کودتای ایران ‏نخستین عملیات مخفی علیه یک دولت خارجی بود که به وسیله «سیا» در ماه‌های آخر حکومت ترومن ‏تنظیم شده بود. ‏با اجرای این طرح موفقیت‌آمیز در ایران، که «سیا» آن را طرح «آژاکس» نامگذاری کرده بود، جان فاستر ‏دالس، وزیر خارجه دولت آیزنهاور، به حدی خشنود گردید که در نظر داشت نظیر کودتای ایران را در ‏کنگو، گواتمالا، اندونزی انجام دهد و در مصر نیز حکومت عبدالناصر را ساقط کند. ‏
روزولت مدعی است که در برابر این پیشنهادات ایستادگی کرده و به همین علت از خدمت در سازمان ‏‏«سیا» کناره‌گیری کرده است. تابستان سال 1953 مدت سه هفته در ایران اقامت داشته و کودتای علیه دولت ‏دکتر مصدق را، به طور پنهانی رهبری کرده است. روزولت اقرار می‌کند که مبلغ یک میلیون دلار ‏آمریکایی، برای هزینه ایجاد بلوا و اغتشاش‌های خیابانی که 300 کشته به جای گذاشت و دولت ملی ‏مصدق را ساقط کرد، در اختیار داشته ولی فقط 75000 دلار آن را خرج کرده است. ‏
منبع : رجانیوز
***

5. ماجرای ماموریت اشرف پهلوی

من در پاریس بودم که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها شروع کردند با من تماس گرفتن. آنها مرا انتخاب کرده بودند به عنوان یک فرستنده که پیش اعلیحضرت بروم. آمدند و به من پیشنهاد کردند و گفتند چون هیچکس نزدیکتر از شما به اعلیحضرت نیست و ما به هیچکس اطمینان نداریم، می‌خواهیم یک پیغامی را به اعلیحضرت برسانیم و نتوانستیم که به هیچکس اطمینان کنیم جز به شما . این است که از شما خواهش می‌کنیم که بروید به ایران ولی البته رفتن شما ممکن است مواجه با خطرات زیاد بشود حتی ممکن است که مصدق شما را در موقع پیاده شدن از طیاره بگیرد و حبس کند ولی خوب این تنها راه است که اگر می‌خواهید ، برای نجات مملکت و برادرتان قبول کنید.
آنها دو نفر بودند. یکی انگلیسی بود و یکی امریکایی، یکی از طرف آیزنهاور بود و یکی از طرف چرچیل. اسمشان را به من نگفتند. هر دفعه هم که ملاقات می‌کردیم به جای دیگری می‌رفتیم، در جاهای دور دست. رابط من یک ایرانی بود. در دفعه اول آنها چکی را به من نشان دادند و گفتند این چک سفید امضاء شده است و شما هر قدر که پول بخواهید می‌توانید روی آن بنویسید و این در ازای خدمتی است که می‌کنید. به من گفتند از شما خواهش می‌کنیم که به ایران برگردید و پیغام ما را به تهران ببرید. پیغام آنها در یک کاغذ سربسته‌ای بود که به من دادند. من این مطلب را هیچوقت نگفته بودم و این اولین دفعه‌ای است که بازگو می‌کنم. آنها از من پرسیدند که شما فکر می‌کنید چه کسی از بین ارتشی‌ها ممکن است نخست وزیر خوبی باشد؟ از من پرسیدند که سپهبد یزدان‌پناه خوب است؟ ولی من آن موقع چون با زاهدی خیلی نزدیک بودم و خیلی دوست بودم او را مجرب‌تر از یزدان‌پناه می‌دانستم .گفتم اگر عقیده مرا می‌خواهید زاهدی بهتر از هر کسی است. ظاهرا آنها هم همین فرد را در نامه خود پیشنهاد کرده بودند . پیشنهاد آنها به اعلیحضرت این بود که سپهبد زاهدی بیاید و نخست وزیر شود. فراموش نمی‌کنم موقعی که می‌خواستم سوار هواپیما بشوم نمی‌دانم چطور این دو نفر مرا بردند توی طیاره بدون ویزا، تا اینکه مطمئن شدند که من حرکت خواهم کرد.
من از پاریس راه افتادم و تنها کاری که کردم این بود که تلگراف کردم به یکی از دوستانم در تهران به نام خجسته هدایت که بیاید فرودگاه و منتظر من بشود. نه جلوی در خروجی فرودگاه، بلکه جلوی یک در کوچکی که آنجا هست و از ترمینال جداست . گفتم بیاید آنجا و منتظر من باشد . وقتی طیاره به زمین نشست من مواجه شدم با هیجان زیاد و تپش قلب . همینکه از طیاره آمدم بیرون بدون اینکه به چپ و راست نگاه کنم از صف مسافرها به سرعت به نقطه مورد نظر رفتم و دیدم که تاکسی ایستاده و خجسته را هم از دور دیدم و شناختم،‌ رفتم آنجا و سوار تاکسی شدم و رهسپار منزلم در سعدآباد شدم. رفتم در منزل شاهپور غلامرضا . اینکه چرا رفتم به منزل شاپور غلامرضا که در سعدآباد بود برای اینکه خانمش هما اعلم دوست خیلی نزدیک من بود . من خواستم بروم پیش هما و فکر می‌کردم که آنجا از همه جا مطمئن‌تر است. البته بعداز 25 دقیقه یا نیم ساعت تاخیرخبر آمدن من به مصدق رسید و همان شبانه رییس حکومت نظامیش را فرستاد پهلوی من که شما باید با همین طیاره که آمدید برگردید. به رییس حکومت نظامی گفتم « به مصدق بگویید نه شما و نه هفت جد شما نمی‌تواند مرا بیرون کند و اگر میل دارید می توانید دست مرا بگیرید و محبوس کنید . کار دیگری نمی‌توانید بکنید و من از اینجا رفتنی نیستم تا موضوع معلوم شود.» البته به او گفتم تا موضوع وضع مالی من حل بشود و برای من بتوانید پول بفرستید. چون پول برای من نمی‌فرستادند و نمی‌گذاشت که بفرستند . قدغن کرده بود که پول برای من بفرستند. فردای آن روز وزیر دربار آمد پیش من و گفت اعلیحضرت فرمودند که بهتر است شما برگردید. ولی در آن موقع نمی‌توانستم به هیچکس بگویم که من حامل پیام هستم. عاقبت به وسیله هما که به کاخ می‌رفت و شرفیاب هم می‌شد گفتم که به عرض برسان که من حامل پیغامی از طرف اشخاصی هستم و باید حتما آن را به شما برسانم . من برادرم را ندیدم ولی یک روز ثریا با من در وسط سعدآباد قرار ملاقات گذاشت. در آنجا او را دیدم و کاغذ را به وسیله‌ ثریا تحویل برادرم دادم . من به محض اینکه کاغذ را تحویل دادم فردای آن روز برگشتم. 20 روز بعد آن اتفاقات رخ داد و مصدق افتاد.
منبع : پرتال جامع تاریخ معاصر ایران ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
***

6. جوراب محمدرضا شاه در کودتای 28 مرداد

پس از کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط حکومت مصدق ، شاه و اطرافیان او تلاش می کردند که اینطور وانمود کنند که به استثنای گروه کوچکی از افسران طرفدار نهضت ، بقی? کادر ارتش ایران و نیروهای انتظامی ، به شاه وفادار بودند .
سرهنگ غلامرضا نجاتی محقق و پژوهشگر معروف در این باره می نویسد :
"اگر اکثریت کادر افسری ارتش از شاه پشتیبانی می کرد، فرماند? کل قوا، برای ابلاغ فرمان عزل نخست وزیر ، فرماند? گارد سلطنتی خود را با توپ و زره پوش ، آنهم در نیمه شب به خان? دکتر مصدق نمی فرستاد و با چنان شتابی به بغداد نمی گریخت " .
سرهنگ منصور رحمانی که در هنگام کودتا وابست? نظامی ایران در عراق بود، در خاطرات خود داستان ورود شاه فراری و همسرش را به تفصیل نقل کرده و نوشته است شاه با چنان شتاب و دستپاچگی از کلاردشت گریخته بود که هنگام پیاده شدن از هواپیما در بغداد ، جوراب به پا نداشت.






تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 7:39 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

مقدمه

امروزه اعمال تحریم هاى اقتصادى، به عنوان ابزارى براى تضمین اجراى قواعد بین المللى، اهمیت فراوانى یافته است. این اقدام از منظر حقوق بین الملل در شرایطى خاصى مشروع و قانونى تلقى مى گردد.(1) از این رو اگر انجام این اقدامات خارج از چهارچوب موازین حقوق بین الملل صورت گیرد، موجبات نقض قواعد مسلم حقوق بین الملل را فراهم مى سازد.
براى شناخت دقیق تحریم و ارائه تعریفى جامع و مانع از آن و براى آنکه بتوان، مصادیق واقعى آن را شناسائى کرد، باید در وهله نخست، تفاوت مفهوم "تحریم اقتصادى" با "تحریم تجارى"، مشخص گردد؛ هرچند در ظاهر "تحریم تجارى" و "تحریم اقتصادى"، از نظر اقتصادى یک تاثیر دارند؛ اما از نظر حقوقى داراى آثار متفاوتى هستند. تحریم تجارى محدودیت هایى است که دولت ها بر تجارت بین الملل اعمال مى کنند. این گونه محدودیت هاى تجارى، اهداف تعریف شده سیاست تجارى یک دولت است در حالى که در تعریف "تحریم اقتصادى"، آن را چون ابزارى براى نیل به اهداف سیاست خارجى معرفى مى کنند.
به صورت خلاصه آنچه تمایز میان تحریم تجارى و اقتصادى را بازگو مى کند، وجود منافع اقتصادى براى کشور محدود کننده تجارى است و وجود منافع سیاسى براى کشور تحریم کننده اقتصادى؛ هرچند ممکن است در این حالت، کشور تحریم کننده از لحاظ اقتصادى نیز متضررگردد.(2)
حال از آنجا که جمهورى اسلامى ایران، به عنوان نمونه بارز کشورهایى که در معرض تحریم هاى شدید اقتصادى قرار دارند، محسوب مى گردد، نیازمند بررسى و مطالعه جدى در خصوص چگونگى برخورد با این محدودیت هاى همه جانبه و اتخاذ سیاست هاى اقتصادى - سیاسى صحیح و کارآمد است، زیرا انجام هر گونه عمل نسنجیده مى تواند عواقب سنگینى را براى شرایط اقتصادى- سیاسى و در مفهوم کلى آن، روابط بین المللى این کشور به ارمغان بیاورد.
از این رو در این نوشته، کوشش شده است تا به بررسى راهکارهاى مناسب پرداخته شود تا بتوان على رغم اعمال محدودیت هاى شدید و همه جانبه از سوى جامعه بین المللى، شرایط مساعدى را براى کشور فراهم ساخت.
با بررسى همه جانبه اثرات ناشى از تحریم، مى توان چند شاخص کلى را جدا کرده، به عنوان راهکارهایى در کاهش اثر تحریم اقتصادى غرب معرفى کرد. در حقیقت با توسل به چهار ابزار رفتار متقابل، همگرایى منطقه اى، قدرت ملى و در نهایت دیپلماسى و مذاکره ، مى توان مشکلات ناشى از تحریم را تا حد امکان مرتفع کرد.

بخش یکم: تحقق رفتار متقابل

در حقوق بین الملل از جمله استثنائاتى که در چهارچوب قواعد بین المللى قابل دفاع است توسل به اقدامات متقابل است. بدین معنى که کشورها مى توانند، در صورتى که هدف نقض قواعد بین المللى قرار گرفتند، به مقابله به مثل با کشور متجاوز برآیند. از جمله این اقدامات متقابل تلافى است. تلافى، از انواع خودیارى و از اشکال قصاص است که فى نفسه عملى غیرقانونى است؛ ولى به دلیل مسبوق بودن به یک عمل غیرقانونى دیگر، تحت شرایطى مجاز شناخته مى شود. تلافى باید متناسب با عمل ارتکابى صورت گرفته باشد و هدف از آن، متوقف کردن اعمال غیرقانونى است؛ اما در خصوص تحریم اقتصادى باید گفت که این اعمال، از مصادیق توسل به زور نیست و در نتیجه، مشمول قواعد منع توسل به زورهم نمى شود.
هم چنین، نظر به اینکه سیستم امنیت جمعى مندرج در منشور نتوانسته است از نقض صلح و تجاوز جلوگیرى کند، عده اى از نویسندگان از جمله "باوت"، به چنین حقى قائل شده اند. دیوان دائمى دادگسترى در قضیه نولیلا تاکید کرد که اگر تقاضاى پذیرفته نشده اى براى جبران خسارت مطرح و میزانى از تناسب میان جرم و مقابله به مثل وجود داشته باشد، مى توان دست به مقابله به مثل زد.
همین طور دیوان داورى میان امریکا و فرانسه، در قضیه موافقتنامه هاى سرویس هاى هوایى اعلام کرد که اگر وضعیتى پیش آید که به اعتقاد یک کشور، نقض تعهد بین المللى از سوى کشور دیگر است، کشور اول محق خواهد بود، در چارچوب محدودیت هاى مقرر شده، به وسیله حقوق بین الملل عمومى در مورد توسل به زور، حقوق خود را با مبادرت به اقدامات متقابل مورد تاکید قرار دهد.
ازاین رو مى توان، از تحریم اقتصادى به عنوان روشى بسیار شاخص، در چار چوب اقدامات مقابله به مثل یاد کرد و به این نکته اشاره کرد که بعد از جنگ جهانى اول، تعداد 183 تحریم اقتصادى اعمال شده است که 140 مورد آن توسط امریکا صورت گرفته است.
تحریم اقتصادى یکى از روش هاى غیر دوستانه، بدون اعمال زور است که اصولا علیه کشورهاى متخلف از تعهدات بین المللى صورت مى گیرد و این اقدامات مى تواند به شکل یکجانبه، چندجانبه یا دسته جمعى محقق گردد.
تحریم اقتصادى در حقوق بین الملل، وسیله اى براى فشار به کشور متخلف است تا به رعایت تعهدات خود گردد؛ لیکن این وسیله گاه به علت منافع سیاسى، مورد سوء استفاده قرار مى گیرد.
اهمیت پى بردن به قانونى بودن یا نبودن تحریم و نیز استفاده روزافزون کشورهاى قدرتمند از این روش، علیه کشورهاى در حال توسعه، ضرورت بررسى و کنکاش در این مسئله را نشان مى دهد.(3)
بنابراین با توجه به آنچه پیش ازاین آمد، از جمله استثنائاتى که در نظام حقوق بین الملل توسل به زور مطرح مى گردد، رفتار متقابل است و در حقیقت رفتار متقابل، به عنوان یک راهکار در حقوق بین الملل موضوعه، پذیرفته شده است. یک کشور در شرایط خاص، تحت اعمال فشار از سوى کشوریا کشورهاى دیگر قرار مى گیرد و آن گاه در ازاى رفتار سیاسى یا عملى که نسبت به آن روا داشته شده است، به همان گونه رفتار متوسل مى گردد.
در نتیجه با توجه به شرایط فعلى ایران وآنچه تحت عنوان تحریم از سوى غرب روا داشته شده است اعمال رفتار متقابل مى تواند، به عنوان یک راهکار مناسب محسوب شود، زیرا هرچند اعمال تحریم مى تواند اثرات مخربى را بر اقتصاد ایران وارد کند؛ ولیکن اساسا رابطه سیاسى واقتصادى یک رابطه دو سویه است و تحریم اقتصادى ایران، کشورهاى دیگر، به ویژه کشورهاى اروپایى و امریکایى را نیز از رابطه اقتصادى با کیفیت ودر سطح وسیع با ایران محروم مى کند و ازسوى دیگر، از آنجا که ایران کشورى تعیین کننده در حوزه خاورمیانه وهم چنین کل جامعه جهانى است، عدم برخوردارى از رابطه اقتصادى با آن براى غرب بسیار آسیب زننده خواهد بود و اتخاذ رفتار متقابل، یعنى اعمال یکسرى تحریم ها علیه کشورهاى تحریم کننده، مى تواند در کاهش اثرات تحریم و بازگشت غرب به یک رفتار صحیح و بر پایه دیپلماسى، بسیار کارامد باشد .

بخش دوم. توسعه همگرایى منطقه اى

درک درست و همه جانبه نظام بین الملل، نیازمند شناخت وتحلیل مناسب از روند موجود تحولات اقتصادى - سیاسى بین المللى است محورى ترین این تحولات در دهه هاى اخیر، پدیده جهانى شدن از یکسو و منطقه گرایى از سوى دیگر بوده است .
از سال 1945، به ویژه در دهه 1990، منطقه گرایى و همکارى هاى منطقه اى، به صورت یک مولفه تاثیرگذار، در نظام بین المللى نمود یافته است. در دهه 1990 با پایان جنگ سرد و روند پررنگ جهانى شدن، دوران منطقه گرایى نوین، با تثبیت ساختارهاى همکارى منطقه اى نمود خاصى یافت و پیمان هایى نظیر موافقت نامه تجارت آزاد امریکاى شمالى و سازمان همکارى هاى اقتصادى آسیا- پاسفیک (اپک)، همگى نهادهاى منطقه اى بودند که در آن هنگام به تصویب رسیدند؛ البته نکته شایان یادآورى آن است که روند همگرایى منطقه اى و نیز سازمان هاى منطقه اى به شدت رو به افزایش است. در تبیین اصطلاح منطقه گرایى نوین که از دهه 1990 در ادبیات سازمان هاى بین المللى و منطقه اى مطرح گردید، مفهوم اقتصادى - سیاسى بین المللى نهفته است؛ به این مفهوم که ساختار خاص نظام بین الملل، حتى براى سازمان هایى که کارکردهاى اقتصادى - مالى داشته اند، بنا به هنجارهاى خاص سیاست بین المللى، در دوران گذار حاصل از فروپاشى جنگ سرد و نظام سلسله مراتبى متمایل به تک قطبى مطلوب ایالات متحده، صبغه امنیتى - راهبردى نیز یافته اند.
تعبیر منطقه، اصولا در یک سلسله بندى کلان ، پنج منطقه(قاره) افریقا، امریکا، آسیا، اقیانوسیه، اروپا و زیر مجموعه هاى آنها را شامل مى شود. به همین دلیل معمولا در تعریف از مناطق دو تعریف جغرافیایى و سیاسى مطرح است و تعریف جغرافیایى صرف نمى تواند، به خوبى مفهوم منطقه را تبیین کند؛ ولى تعریف سیاسى، از آن حیث به این مسئله مى پردازد که مناطق، سازه هاى سیاسى هستند و به دلیل حضور ملت ها در آنها ست که اهمیت مى یابند .
در تعریف منطقه گرایى مى توان گفت، منطقه گرایى فرایندى است که از طریق ایجاد یک منطقه تجارت آزاد یا اتحادیه گمرکى میان دولت ها و به منظور آزاد سازى یا تسهیل تجارت در سطح منطقه آغاز مى شود؛ منطقه گرایى یکى از اشکال آزاد سازى تجارى است که در مراحل پیشرفته از همکارى تجارى به همکارى اقتصادى و پولى و سپس به همگرایى سیاسى و امنیتى، منتج مى شود. منطقه گرایى به عنوان مکانیزمى بازدارنده، به راه حل هاى صلح امیز براى بحران هاى موجود یا بحران هاى احتمالى بین اعضا شده و موجب تحکیم صلح مى شود.
در حقیقت منطقه گرایى فرصتى را براى مذاکرات سازنده متقابل بین اعضا فراهم مى سازد. در دهه هاى گذشته، توجه و سطح تحلیل عمدتا به سطح ملى یا بین المللى معطوف بود؛ ولى اکنون در واقع مناطق، موضوع اصلى سیاست گذارى هاى ملى و جهانى است که نمونه هاى ملموس آنرا مى توان در ساختار همگرایى اروپایى در دهه 1950 و تحولاتى که در امریکاى لاتین و شرق آسیا در راستاى ایجاد توازن در مقابل هژمونى بالقوه امریکا رخ داده است، مشاهده کرد.
از این رو، به نظر مى رسد که ماهیت متعامل دولت هاى منطقه، و سازمان هاى منطقه اى یک متغیر تعیین کننده در این زمینه است.(4)
البته تجربه دهه هاى گذشته نشان مى دهد که منطقه گرایى به یکسان شدن سیاست هاى مرتبط با تجارت در سطح منطقه منجر مى شود و لیبرال شدن جهانى را تسریع مى کند.
واژه "همگرایى" در مقابل "واگرایى" قرار مى گیرد. همگرایى فرایندى است که دولت ها یا واحدهاى سیاسى مجزا ازهم، داوطلبانه از بخشى از اقتدار خود و اعمال آن براى دستیابى به اهداف مشترکشان، صرف نظر کرده و از یک قدرت برتر تبعیت مى کنند. در همگرایى، تلاش بر این است که از عوامل اختلاف زا و زمینه هاى ناسیونالیستى، پاى بندى به منافع ملى، مرزهاى جغرافیایى و حتى حاکمیت مطلق کشورهاى یک منطقه، به نفع اهداف جمعى و مشترک کاسته شود و از طریق گسترش همکارى هاى فنى و تکنیکى، اقتصادى و تجارى، عقیدتى و فرهنگى و حتى سیاسى، به ایجاد صلح و آرامش در منطقه و در نهایت در سطح جهان کمک شود.
در اغلب موارد، از همگرایى به عنوان شیوه اى براى حل و فصل درگیرى هاى منطقه اى و بین المللى یاد شده است که در بلندمدت موجب بسط و گسترش"جهانى شدن" مى گردد.
بنابراین منطقه گرایى عرصه کارامدى براى ایجاد وتقویت کشورهاى در حال توسعه است. زیرا از این طریق، یک کشور در حال توسعه، در یک مجموعه اقتصادى بزرگ تر و بازار بزرگ تر وارد مى شود واز این طریق، آسیب پذیرى در برابر اثرات منفى جهانى شدن کاهش مى یابد.(5)
در واقع کشورهاى ضعیف و در حال توسعه مى توانند با توسل به منطقه گرایى ونزدیک شدن هر چه بیشتر به یک دیگر قدرت ملى خود را در زمینه هاى مختلف سیاسى،اقتصادى، نظامى و.... افزایش دهند و از یک کشور به شدت وابسته که به سایر کشورهاى جهان در همه ابعاد نیازمند است، به سمت یک کشور قدرتمند با دوستان بسیار نزدیک در منطقه و نیز یک کشور تعیین کننده در اقتصاد وسیاست بین الملل پیش روند.
مسئله دیگرى که در توسل به همگرایى هاى منطقه اى بدان توجه مى شود، برخوردارى از عضویت موثر و کارامد در سازمان هاى منطقه اى است. زیرا سازمان هاى منطقه اى و بین المللى، یکى از پتانسیل هایى است که با استفاده صحیح از آنها مى توان، تهدیدهاى ناشى از تحریم را تا اندازه ممکن کاهش داد.
روشن است که یکى از تابعان فعال حقوق بین الملل، سازمان هاى بین المللى هستند. سازمان بین المللى، اجتماع نهادینه گروهى از کشورهاست که به منظور تحقق هدف هاى معین و مشترک در زمینه هاى مختلف اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و... با یکدیگر همکارى مى کنند .
سازمان هاى بین المللى از جهت جغرافیایى، به سازمان هاى جهانى، قاره اى یا منطقه اى و میان قاره اى تقسیم مى شوند که نقش آنها در ایجاد همگرایى منطقه اى، به ویژه تحقق یک قدرت قابل اعتنا در منطقه و حتى در سطح جامعه جهانى بسیار حائز اهمیت است .
پیش از این اشاره شد که از سال 1945، به ویژه در دهه 1990 منطقه گرایى و همکارى هاى منطقه اى به صورت یک مولفه تأثیرگذار در نظام بین المللى نمود یافته است و همچنان میل به منطقه گرایى در سطح جهانى به شدت رو به گسترش است، همچنین بدین مسئله پرداخته شد که روز به روز سازمان هاى منطقه اى بیشترى تاسیس مى شوند و کشورهاى کوچک وبزرگ جهان سعى دارند از طریق پیوستن به کشورهاى همسایه شان یا کشورهایى که به نوعى با آنها احساس نزدیکى دارند، قدرت خود را افزایش داده و به یک قدرت تاثیر گذار در سطح منطقه و جهان تبدیل شوند.
بنابراین همگرایى منطقه اى و توسل به آن مى تواند ، یک راهکار مناسب در افزایش قدرت و کاهش اثرات ناشى از تحریم باشد.

بخش سوم. بازنگرى در مولفه هاى ایجاد قدرت ملى

حوزه روابط بین الملل، متشکل از جهانى است محدود، به گستره جغرافیایى زمین که بالغ بر 200 کشور، داراى شخصیت حقوقى مستقل، در آن زیست مى کنند و از پهناورترین، پرجمعیت ترین و توانمندترین آنها گرفته تا کوچک ترین، کم جمعیت ترین و ضعیف ترین آنها، در حوزه اى از تاثیر و تاثرات متقابل، در اعمال و کردار یک دیگر قرار دارند.
اصطلاح روابط بین الملل، در برگیرنده تمام اشکال و حالات تعامل یا دادو ستد بین اعضاء و بازیگران مستقل صحنه جهانى یا جوامع ملى، یا به عبارت دیگر، شامل نبرد قدرت سیاسى-اقتصادى یا اقتصادى-سیاسى میان بازیگران عرصه جهانى است؛ به عبارت دقیق تر، مطالعه روابط بین الملل، تجزیه و تحلیل سیاست خارجى قدرت سازمان یافته داخلى براى کسب، حفظ و ازدیاد قدرت در صحنه بین المللى- یا فراگردهاى سیاسى - فرآیندهاى ناشى از تعامل سیاست هاى خارجى دولت هاى حاکم بر ملت ها را به عنوان بازیگران اصلى روابط بین الملل در معناى قدرت سازمان یافته داخلى براى کسب، حفظ و ازدیاد قدرت در صحنه بین المللى درمعناى کلى آن شامل مى شود.(6)
قدرت ملى به عنوان مفهومى ژئوپولیتیک، صفت جمعى افراد یک ملت یا ویژگى کلى یک کشور را منعکس مى کند که برآیند توانایى ها و مقدورات آن ملت یا کشور محسوب مى شود. قدرت وقتى در غالب یک جامعه یا ملت نگریسته مى شود، از برآیند توانایى هاى آن جامعه به قدرت عمومى و کلى تعبیر مى شود.
بنابراین، مجموعه انسان هایى که ملتى را تشکیل مى دهند و در شکل یک کشور، سازمان سیاسى یافته اند، داراى قدرتى هستند که از برآیند قواى ترکیب شده آنها به دست مى آید و مى توان چنین قدرتى را حاصل ترکیب و جمع جبرى وجوه مثبت و منفى عناصر و بنیان هاى قدرت آن کشور دانست که از یکسو ، داراى پویایى است واز سوى دیگر، نسبت به ملت ها و کشورهاى دیگر قابل فهم و درک است.
در معناى دقیق مى توان گفت که قدرت ملى عبارت است از ظرفیت یک کشور در پیگیرى اهداف کاربردى با اقدامات عمدى. این نگرش به قدرت ملى، دو بعد مجزا، ولى مربوط به هم را نشان مى دهد. یکى از این دو بعد، ظرفیت خارجى است که شامل ظرفیت یک کشور براى تأثیر گذاشتن در محیط بین المللى، از طریق پتانسیل هاى اقتصادى ، سیاسى و نظامى مى شود و بعد دیگر، بعد داخلى است که شامل ظرفیت یک کشور در تبدیل منابع جامعه به دانش قابل اجرایى است که بهترین فناورى نظامى و غیر نظامى ممکن را تولید مى کند.
قدرت ملى، ذاتا به گسترش میل دارد و ملت ها نیز به دنبال افزایش قدرت خود هستند. کشورى را نمى توان یافت که در صدد افزایش سطح قدرت ملى خود و ارتقاى موقعیت خود در نظام بین المللى نباشد؛ هم چنان که افراد انسانى عمل مى کنند، کشورها نیز براى دستیابى به قدرت بیشتر با هم رقابت مى کنند و به دنبال گسترش ظرفیت ها و فرصت ها هستند. در واقع، قدرت ملى خصلتى پویا دارد و در عین حال که به صورت هدف ملى تجلى مى یابد، وسیله اى است در دست دولت ها و رهبران سیاسى که از آن براى تحصیل هدف هاى ملى و حفاظت و بسط آن استفاده مى کنند.
اهداف و منافع ملى نیز خصلتى پویا دارند و دایم در حال تحول اند. قدرت ملى و امنیت ملى از هدف هاى ملى محسوب مى شوند که دولت ها مى کوشند، با استفاده از اهرم قدرت ملى، آنها را تامین کنند.
شکل عینى و تجلى اصلى کاربرى قدرت ملى در استراتژى ملى است که رهبران سیاسى کشور آن را برمى گزینند. در استراتژى ملى رهبران سیاسى، الگوى بهینه کاربرى قدرت ملى را براى دستیابى به اهداف ملى، متعین و متجلى مى کنند، از این رو ضرورت بقاى ملت و کشور و نیز سرافرازى ملى ایجاب مى کند که ملت ها و دولت ها همواره در تکاپوى حفاظت و توسعه قدرت ملى خود باشند، چرا که علت بقا و سرافرازى ملى را نیز قدرت ملى تشکیل مى دهد.
اساساً توزیع قدرت در جامعه بین المللى نابرابر است و هر یک از واحدهاى سیاسى مى کوشد، سهم بیشترى از قدرت را به خود اختصاص دهد. براین اساس خواست ها و رفتار دولت هاى مقتدر و ضعیف در نظام بین الملل و ظهور آن ها در محیط بین المللى متفاوت است. بدین معنا که دولت هاى قوى تر، در مواجهه با قدرت دیگران، مى توانند استقلال خویش را حفظ کنند و هر اندازه دولتى از قدرت و توانایى بیشترى برخوردار باشد، به همان نسبت بر حوزه عملش افزوده مى شود.
در نظام بین المللى، دولت هاى قوى تر، از امکانات و ابزار بیشترى براى حفظ منافع خویش بهر مى برند و در مقابل، دولت هاى ضعیف تر از توانایى بیشترى براى چانه زدن برخوردارند . همچنین دولت ها و ملت ها در جهت تأمین منافع و خواست هاى خود و در رابطه با سایر دولت ها با شرایط ویژه، دشوارو بحرانى روبرو مى شوند که خروج از آن با رعایت تأمین منافع، به درجه قدرت ملى کشور بستگى دارد. کشور یا کشورهاى قوى تر، در محیط بحران، شرایط را به نفع خود تغییر مى دهند و کشورهاى ضعیف تر باید ناکامى را تحمل، و از تمام یا برخى خواست ها و منافع خود صرف نظر کنند؛ هر چند کاربرد قدرت ملى در مواقع بحرانى به ویژگى رهبران کشورها نیز بستگى دارد.
به طور کلى مى توان ارتباط سه جانبه اى را میان قدرت ملى، منافع ملى و استراتژى ملى یک کشور متصور شد؛ بدین گونه که کیفیت و سطح تأمین منافع ملى یک کشور، تابعى از سطح و کیفیت قدرت ملى آن کشور است و در ارتباط بین این دو متغیر، به عنوان یک عامل مهم ایفاى نقش مى کند؛ به عبارت دیگر، استراتژى ملى عامل ارتباط میان آنهاست.
در واقع استراتژى، هنر و جوهر کاربرد قدرت براى تحصیل اهداف است. در سطح کشور، استراتژى، هنر رهبران سیاسى کشورهاست، تا به وسیله آن ، هم به توانایى قابلیت و سطح قدرت ملى خود نگاه کنند و هم به اهداف و منافع ملى خود نظر افکنند. سپس بیندیشند که چه تدبیر یا تدابیرى پیش گیرند که از طریق سطح و میزان قدرت ملى خود، بتوانند به حداکثر دستیابى به اهداف و منافع ملى خود تحقق بخشند. بنابراین سه عنصر قدرت ملى، اهداف و منافع ملى و استراتژى ملى به همدیگر مرتبطاند و بر هم اثر مى گذارند.(7)
پیش از این اشاره شد که اساساً توزیع قدرت در جامعه بین المللى نابرابر است و هر یک از واحدهاى سیاسى مى کوشد، سهم بیشترى از قدرت را به خود اختصاص دهد وهر اندازه دولتى از قدرت و توانایى بیشترى برخوردار باشد، به همان نسبت بر حوزه عملش افزوده مى شود. ضمنا در نظام بین المللى، دولت هاى قوى تر از امکانات و ابزار بیشترى براى حفظ منافع خویش بهره مى برند و این دولت هاى ضعیف هستند که ناچارند، از بسیارى خواسته ها و تمایلاتشان صرف نظر کرده به آنچه جامعه جهانى وکشورهاى قوى حکم مى رانند، تن در دهند ، در حقیقت هر چه یک کشور از قدرت بیشترى بر خوردار باشد، به همان میزان از تاثیر گذارى بیشترى در منطقه و جهان برخوردار خواهد بود.
در واقع برخوردارى از یک قدرت ملى مناسب، خود کفایى ودر نتیجه استقلال و عدم وابستگى را به ارمغان مى آورد و از آنجا که آثار تحریم اقتصادى براى یک کشور وابسته، بسیار آسیب زننده است، کشورى که داراى مولفه هاى قدرت ملى در سطح کارامد آن است، مى تواند با ابزارهاى قوى ترى این شرایط را پشت سر گذارد.

بخش چهارم. راهکار دیپلماسى و مذاکره

جامعه بین الملل که متشکل از واحدهاى سیاسى مختلف و مستقل است، در بطن خود تضاد منافع ملى دولت ها را که خود ناشى از عوامل سیاسى، اقتصادى، نظامى، تاریخى و ... است، دربردارد. این عوامل گوناگون ملى موجب شده است که اصل حاکم بر روابط بین الملل، اصل "رقابت و سلطه جویى" باشد و این خود منشا پیدایش پدیده اى است که آن را "اختلاف بین المللى" مى نامند.
ازاین رو، منشور ملل متحد که در راس مقررات بین المللى قراردارد و توسط نمایندگان کشورهاى مختلف، و با تجمیع آراى آنان به تصویب رسیده، به صورت صریح، به مسئله حل اختلافات بین المللى پرداخته است.(8)
البته در برخى قطعنامه هاى مجمع عمومى و نیز بعضى معاهدات بین المللى نیز به مسئله حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات بین المللى پرداخته شده است و مذاکره به عنوان نخستین راهکار پیشنهاد شده است. در حقیقت مى توان مذاکره را به عنوان معمول ترین و آسان ترین روش حل مسالمت آمیز اختلافات بین المللى برشمرد.
در خصوص تعریف دیپلماسى باید گفت، دیپلماسى به هنر و فن اداره سیاست خارجى - تنظیم روابط بین المللى و حل وفصل اختلافات بین المللى از طریق شیوه هاى مسالمت آمیز تعریف مى شود. همچنین دیپلماسى راتوان دانش ارتباط میان سیاستمداران و سران کشورهاى جهان دانست.
در بسیارى مواقع، دیپلماسى تنها یکى از ابزارهاى سیاست خارجى در میان دیگر عوامل اقتصادى، نظامى، فرهنگى و.... است.
تغییر شرایط و مطرح شدن مولفه هاى جدید وتاثیر گذار در عرصه بین المللى موجب شده که کشورها براى پیشبرد هر چه بیشتر منافع ملى خود ابزارها و سیاست هاى جدیدى را تعریف و به کار برند. در واقع انقلاب ارتباطات و گسترش وسایل ارتباط جمعى از یک طرف، و فعال شدن بازیگران غیردولتى، مانند سازمان هاى غیر دولتى، نهادهاى مدنى و شرکت ها منجر به نقش یافتن بیش از پیش افکار عمومى، به عنوان یکى از ارکان مهم در تصمیم گیرى هاى کشورها در حوزه هاى گوناگون شده است. بنابراین کشورها نمى توانند، هم چون گذشته، تنها بر تبادلات بین دولتى خود در قالب دیپلماسى سنتى تکیه کنند و این امر موجب شده، تا در بسیارى کشورها سازوکارهاى جدیدى، براى دستگاه دیپلماسى تعریف شود.
نکته حائز اهمیت در این میان آن است که توسل به دیپلماسى و مذاکره، روند بسیار رو به رشدى را در روابط بین المللى دارد و تحول جامعه جهانى و نیل به روابط مناسب و مساعد در جامعه بین المللى، استفاده از روش دیپلماسى و مذاکره را بیش از پیش اقتضاء مى کند.(9)
بااین همه هنگامى که بحث در خصوص مفهوم دیپلماسى به میان مى آید، دو مفهوم کلى در این خصوص به ذهن متبادر مى گردد، یکى دیپلماسى رسمى و دیگرى دیپلماسى غیر رسمى و عمومى.

دیپلماسى رسمى

مذاکره، از رایج ترین شیوه هاى مسالمت آمیز حل اختلافات بین المللى است که دیوان بین المللى دادگسترى نیز آن را "روش دوستانه و مستقیم که به صورت جهانى پذیرفته شده است"، توصیف مى کند.
دیوان هم چنین در مورد این روش مى افزاید که به تاکید بر مشخصات اساسى این روش حل و فصل نیازى نیست؛ ولى به هرحال مسلم است که مذاکره، نخستین گام و مقدمه توسل به دیگر روش هاى حل مسالمت آمیز اختلافات بین المللى به شمار مى آید.
مذاکره به عنوان یک روش انعطاف پذیر مناسب ترین روش درحل وفصل کلیه اختلافات، اعم از سیاسى، حقوقى، تجارى و فنى است.
اهمیت مذاکره را حتى پس از وقوع جنگ میان دو کشور مى توان مشاهده کرد، زیرا اگر کشورها در مرحله مقدماتى نتوانند، از طریق مذاکره اختلافات خود را حل کنند و جنگى میان آنها به وقوع بپیوندد، معمولا در خاتمه جنگ به منظور پایان دادن به جنگ و انعقاد قرارداد صلح به مذاکره متوسل مى شوند. باید در نظر داشت که آغاز مذاکره، از یک سو به دنبال درک یک کشور از وجود اختلاف و از سوى دیگر، دعوت کشور مذکور به مذاکره و پذیرش آن از طرف کشور دیگر صورت مى گیرد. در مرحله مقدماتى، ممکن است کشور مقابل، آغاز مذاکره را به شرایطى مشروط کند که براى کشور دعوت کننده، پذیرفتنى نباشد. در این گونه موارد، آغاز مذاکره با محدودیت هاى جدى و اساسى روبرو خواهد بود.
توسل به مذاکره در مقررات بسیارى معاهدات و توصیه هاى سازمان هاى بین المللى مشاهده مى شود. تعداد زیادى از معاهدات، کشورهاى عضو را در صورت بروز اختلاف، به انجام مذاکره موظف کرده اند.(10)
طبق این معاهدات، طرفین موظف اند، اختلافات ناشى از تفسیر یا اجراى معاهده را بى درنگ از طریق مذاکره یا مشورت حل و فصل کنند.
افزون بر مقررات معاهدات بین المللى، به توصیه سازمان هاى بین المللى در زمینه انجام مذاکرات نیز باید اشاره کرد. با توجه به جایگاه خاص سازمان هاى بین المللى و در رأس آنها سازمان ملل متحد، این سازمان ها مکان هایى مناسب براى برگزارى مذاکرات رسمى و غیر رسمى کشورها محسوب مى شوند.
مجمع عمومى سازمان ملل نیز در اغلب توصیه هاى خود، روش مذاکره را به طرف هاى اختلاف پیشنهاد کرده است. مجمع عمومى در توصیه هاى خود معمولا از کشورهاى درگیر مى خواهد که عناصر خاصى را در مذاکرات خود در نظر داشته باشند. عناصر مورد نظر عبارت است از: رعایت اصول و اهداف منشور، اهداف قطعنامه 1514 مورخ دسامبر 1960 درباره "اعطاى استقلال به مردم و کشورهاى تحت استعمار"، منافع مردم ذى نفع، حق تعیین سرنوشت ملت ها توسط خویش، حفظ تمامیت ارضى و استقلال سیاسى کشورها و .... شوراى امنیت نیز مى تواند، براساس مقررات فصل ششم (مواد 33 الى 38) منشور، انتخاب روش هاى مسالمت آمیز مختلفى را به طرفین اختلاف محول کند(بند 2 ماده 33) یا هر یک از روش هاى مورد نظر را به آنها توصیه کند (بند 1 ماده 36). گاهى شوراى امنیت روش مذاکره را همراه با سایر روش هاى حل و فصل اختلافات به طرفین درگیر واگذار کرده و در مواردى نیز تنها روش مذاکره را توصیه کرده است.(11)

دیپلماسى غیر رسمى یا دیپلماسى عمومى

تغییرات نظام بین الملل و پررنگ شدن نقش بازیگران غیردولتى و افکار عمومى موجب شده تا از اشکال جدیدى از دیپلماسى در کنار دیپلماسى سنتى استفاده شود. در این رابطه یکى از دیپلماسى هاى معمول که توسط برخى کشورها به خوبى به کار مى رود، دیپلماسى عمومى است. اهمیت دیپلماسى عمومى، به ویژه به لحاظ ارتقاى وجهه یک کشور مد نظر است و در واقع سازوکارى براى افزایش قدرت نرم به شمار مى رود. با این حال، به نظر مى رسد که دیپلماسى عمومى از جمله مفاهیمى است که در کشور به روشنى تعریف نشده و ابهامات مفهومى زیادى در ارتباط با آن وجود دارد. این مفهوم معمولاً به جاى مفاهیمى همچون قدرت نرم، تبلیغات، روابط فرهنگى و جنگ نرم به کار مى رود؛ درحالى که این مفاهیم، معانى متفاوتى دارند که به پدیده هاى متفاوتى اشاره دارند.
براى تعریف دیپلماسى عمومى در معناى دقیق، باید اذعان داشت که دیپلماسى عمومى به آن دسته برنامه هاى تحت حاکمیت یک دولت اشاره دارد که هدف آنها، اطلاع رسانى یا تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومى در کشورهاى دیگر است و ابزار اصلى آن نیز انتشار متن، تصاویر متحرک، مبادلات فرهنگى، رادیو، تلویزیون و اینترنت است؛ البته در هر صورت باید توجه داشت که دیپلماسى عمومى، از اهداف سیاست خارجى و نیز اهداف دیپلماسى سنتى حمایت مى کند.
در مجموع به نظر مى رسد که شرایط جدید جامعه جهانى، بکار گیرى دیپلماسى عمومى را ایجاب مى کند و الزام بکار گیرى آن یک ضرورت تلقى مى شود. زیرا از یک سو در قرن بیست ویکم دولت ها دیگر نمى توانند مشکلات سیاست خارجى خود را به تنهایى و بدون کمک بخش خصوصى حل کنند و نیازمند عملکرد بخش خصوصى خود در سطح وسیع هستند و از سوى دیگر، سیاست خارجى و سیاست داخلى به شدت در هم تنیده شده اند و دیگر نمى توان هر یک را جداگانه تعریف کرد.(12)
از آنجا که جامعه بین المللى از واحدهاى سیاسى مختلف و مستقل تشکیل شده است که در بطن خود داراى تضاد منافع و مقاصد در سطح وسیع هستند و با یک دیگر روابط مختلفى را تجربه مى کنند و هم چنین بررسى تاریخ روابط میان آنها نشان مى دهد که روابط بیشتر در شکل خصمانه بوده است تا دوستانه، از این رو تلاش هاى متعددى در ادوار مختلف تاریخ صورت گرفته تا به این روابط نظام بخشد و تنظیم نماید، درغالب منشور ملل متحد، تصمیمات مجمع عمومى سازمان ملل متحد و...، به هر صورت روند شکل گیرى این روابط از خصمانه به سمت دوستانه و مسالمت آمیز است و بهره گیرى از روابط بر پایه مذاکره ودیپلماسى، نشان گر تمدن جامعه بشرى محسوب مى گردد.
از این رو اتخاذ رفتارى که با اصول دموکراتیک و دیپلماسى بین المللى مغایر باشد، پذیرفته نیست و در حقیقت تحریم یک روش نامناسب محسوب مى گردد که باید با اتخاذ روش هاى دیپلماتیک و انجام مذاکرات متعدد که در آن طرفین اختلاف بتوانند، خواسته ها و مسائل شان را در میان بگذارند و در جهت نیل به تفاهم تلاش کنند، بسیار ضرورى به نظر مى رسد.
بنابراین در خصوص تحریم غرب علیه ایران باید گفت که با بهره گیرى از روش دیپلماسى و انجام مذاکرات سازنده با کشورهاى مختلف، ه بویژه اعضاى 1+5 مى توان، از این راه حل بسیار ابتدایى و در عین حال بسیار سازنده بهره برد و به رفع سوءتفاهمات موجود میان کشورها در سطح وسیع نایل آمد.

جمع بندى و نتیجه گیرى

در مورد ناکارآمدى تحریم ها براى ایجاد تغییرات سیاسى در رفتار دولت ها شکى وجود ندارد؛ اما درمورد آثار تحریم بر اقتصاد کشورها مى توان به نکاتى اشاره کرد وآن را در دو جهت بررسى کرد: نخست اینکه اقتصاد هر کشورى براى رشد و توسعه، نیازمند به دست آوردن عوامل تولید از منابع مختلف است. این عوامل تولید، در یک فرآیند اقتصادى مى تواند، برآیندى مناسب در جهت رشد اقتصادى داشته باشد.
اقتصاد در هر صورت به منابع سرمایه اى، تکنولوژى روز، مواد اولیه، مدیریت و سازمان دهى مناسب و نیروى انسانى ماهر نیازمند است که در قالب عوامل تولید بتوانند، با روش هاى مناسب درهم ترکیب شوند، تا یک فعالیت اقتصادى، در بخش هاى مختلف حاصل شود. دراین زمینه، موضوع با اهمیت این است که درشرایط کنونى، هیچ کشورى تنها به منابع داخلى خود، به عنوان عوامل تولید تکیه نمى کند، بلکه حساب ویژه اى روى منابع بین المللى، به منظور افزایش قدرت تولید باز کرده و مى کوشد تا چند برابر منابع داخلى خود، از منابع خارجى استفاده کند. در این صورت نخستین اثر کلان تحریم، مى تواند کمبود منابع مالى ناشى از سرمایه هاى خارجى باشد. معنى این سخن این است که اقتصاد یک کشور، با اتکاى محض به منابع داخلى نمى تواند در مسیر رشد و توسعه قرار گیرد.
از سوى دیگر، باید گفت که یک اقتصاد سالم و مولد بدون حضور در بازارهاى بین المللى و افزایش قدرت رقابت پذیرى معنا ندارد و اگر اقتصاد یک کشور، سهمى از بازارهاى جهانى نداشته باشد، به تدریج دچار رکود مى شود و با فاصله گرفتن از فضاى رقابتى، کارآیى خود را از دست خواهد داد. افزون بر این که گرفتن سهم از بازارهاى بین المللى ، نیازمند وجود شرایط عادى در فضاى سیاسى یک کشور است پس اگر کشورى در حالت تحریم قرار گیرد، نمى تواند سهم مناسبى از بازارهاى بین المللى داشته باشد و رقابت پذیرى خود را نیز از دست مى دهد.
بنابراین تحریم در یک نگاه کلان، از یک سو منابع عرضه عوامل تولید را در اقتصاد ایران کاهش خواهد داد و از سوى دیگر، نیز با کاهش سهم اقتصاد ایران از بازارهاى جهانى، فاصله ما را با سایر کشورهاى همسایه، به تدریج افزایش مى دهد که تجلى این دو اثر در کاهش رشد اقتصادى کشور نمایان مى شود؛ یعنى مى توان کاهش رشد اقتصادى را اصلى ترین تاثیر کلان تحریم دانست.
اقتصاد ایران از آنجا که داراى معادلات بین المللى بسیار گسترده اى است، مسلما تحت تاثیر عوارض تحریم ها قرار مى گیرد و اینکه گفته مى شود، با توجه به سهم اندک ایران در تجارت بین المللى، تحریم براى اقتصاد ایران تهدید محسوب نمى شود، استدلال دقیقى نیست.
در مقابل باید گفت که تحریم اقتصاد ایران، به دلیل نقش این کشور در بازار جهانى انرژى، عواقب سنگینى را براى اقتصاد جهانى به ارمغان خواهد آورد.
در عین حال باید به این نکته اشاره کرد که تحریم اقتصادى کشورى با گستره مرزى ایران، بسیار دشوار و دور از ذهن است، به این دلیل که مرزهاى این کشور گسترده است و همسایگان زیادى در اطراف آن وجود دارند. همچنین کشورهاى متعددى در سطح جهان وجود دارند که منافع زیادى را از روابط گسترده با جمهورى اسلامى ایران مى برند و تمایل ندارند که بنا به دلایل مختلف، کمترین آسیبى را به سطح منافع خود وارد سازند. از این رو اعمال تحریم هاى اقتصادى نمى تواند، به عنوان یک راهکار مناسب در منزوى ساختن این کشور به حساب آید، به ویژه آنکه اثرات این تحریم بیش از آنکه بتواند، تاثیرى در تغییر مواضع دولت جمهورى اسلامى ایران ایجاد کند، مردم این کشور را تحت فشار اقتصادى قرار خواهد داد.
اما مسئله حائز اهمیت در مورد نحوه برخورد و تبیین یک استراتژى موثر در خصوص چگونگى مواجه با تحریم آن است که ایران باید با تدوین سیاست هاى صحیح و سنجیده، از بروز تنش در سطح بین المللى پرهیز کرده وبا توسل به راهکارهایى از قبیل توسعه و گسترش سطح همگرایى هاى منطقه اى و نیز انجام مذاکرات متعدد در جهت نیل به رفع سوءتفاهمات موجود از یک سو و نیز افزایش قدرت منطقه اى و بین المللى برآید





تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 7:34 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

سرابازان سایبرى

نویسنده:ماه پیشانیان مهسا
فضاى سایبر - در معنا - به مجموعه هایى از ارتباطات درونى انسان ها از طریق کامپیوتر و مسائل مخابراتى، بدون در نظر گرفتن جغرافیاى فیزیکى گفته مى شود. یک سیستم آنلاین، نمونه اى از فضاى سایبر است که کاربران آن مى توانند از طریق ایمیل با یک دیگر ارتباط بر قرارکنند. در فضاى سایبر، حضور فراتر از شبکه جهانى وب، یا حتى اینترنت است و از انواع ابزارها و امکانات رایانه اى و مخابراتى استفاده مى شود. علاوه براین، در فضاى سایبر با تک تک مخاطبان ارتباط دوسویه و تعاملى برقرار شده و به محتوا بیش از سایر موارد اهمیت داده مى شود؛ چرا که فضاى سایبر اطلاعات محور مى باشد. فضاى سایبر، پدیده جدید دنیاى ارتباطات است که علاوه بر مزایاى آن، با خود، ابزار گوناگونى براى ارتباط، تعامل، تبادل فرهنگى، یا تهاجم فرهنگى و سیطره فرهنگى به همراه آورده و زمینه اى مهم براى جنگ نرم مى باشد.
تشکیل گروه هاى سیاسى در اینترنت، جاسوسى اینترنتى، تشکیل اجتماعات مجازى، شکل دادن به نافرمانى هاى مدنى، دموکراسى دیجیتالى، افکارسازى از طریق اینترنت، نفوذ و خراب کارى اینترنتى، مبارزه با کنترل خبرى حکومت ها از طریق اینترنت و کسب اطلاعات از سیستم هاى اجتماعى و سیاسى از طریق اینترنت،مسدود نمودن سایت هاى اینترنتى، فیلترینگ سایت ها، رفراندوم اینترنتى، ایجاد گروه هاى سیاسى مجازى، انتقال مستقیم اندیشه ها و دیدگاه هاى جریان معاند به داخل، ایجاد گروه هاى فشار و ذى نفوذ مجازى، کارکردهاى مشروعیتى، ایجاد مطالبات جدید سیاسى، افزایش ضریب نفوذ جریان هاى معاند با انقلاب، افزایش هم گرایى گروه هاى داخلى و خارجى هم فکر، کاهش نفوذ رسانه هاى ملى و داخلى و گسترش شایعه و خرافات، برخى از راه کارها و تکنیک هایى هستند که با استفاده از شبکه هاى اجتماعى براى جنگ نرم علیه کشورمان بوسیله ایالات متحده آمریکا بکار گرفته شده اند. بطورکلى، ایالات متحده آمریکا مى کوشد تا با استفاده از راه کارهاى فوق و کاربرد دیپلماسى، تبلیغات، مبارزات روان شناسى، انهدام و ترور شخصیتى، سیاسى و تهاجم فرهنگى، جنگ نرم جدیدى را علیه کشورمان شکل دهد.
براى بررسى نقش فضاى سایبر در جنگ نرم ایالات متحده آمریکا علیه کشورمان، به بررسى مختصر برخى از راه کارهاى فوق مى پردازیم:
1. تشکیل گروه هاى سیاسى بر روى اینترنت با استفاده از شبکه هاى اجتماعى مجازى: ایجاد گروهاى سیاسى اینترنتى، که گروه هایى هستند که یا به ظاهر وابسته به نهاد یا گروه سیاسى خاصى نیستند یا این موضوع را پنهان کرده اند، از روش هاى فعالیت ایالات متحده آمریکا بر ضد کشورمان محسوب مى شود. برخى از روزنت هاى برجسته وابسته به این گروه ها، داراى گرایشات آشکار ضد نظام بوده و مجموعه اى از فعالیت هاى تخریب گرایانه علیه سیستم سیاسى ایران را هدایت و رهبرى مى کنند. هم چنین بخش اعظم گروهک هاى اپوزیسیون مقیم خارج به دلیل فقدان هرگونه ابزار ارتباطى براى برقرارى ارتباط با مردم ایران، از اینترنت به عنوان مهم ترین وسیله ارتباط با داخل ایران استفاده مى کنند.
2. نشت اطلاعات: استفاده از تکنیک نشت اطلاعات، به خصوص اطلاعات محرمانه و سرى ایران در فضاى سایبر، یکى دیگر از روش هاى مقابله دشمنان نظام با سیاست هاى رسمى کشورمان مى باشد. در آبان ماه سال 88 نشت، اطلاعات محرمانه نظامى ایران بر روى سایت هاى اینترنتى آمریکایى و تلاش براى جذب جاسوسان فارسى زبان از سوى رژیم صهیونیستى، از جمله اقدامات انجام شده در این راستا بوده است. در این ماه اعلام شد که برخى اطلاعات سرى مربوط به موشک هاى ایران، از جمله موشک حوت برروى اینترنت قرار گرفته است. هم چنین اعلام شد، که سرویس اطلاعاتى شین بت اسرائیل آگهى غیرمعمولى را در روزنامه ها چاپ کرده و در جست وجوى فارسى زبان هاست تا آنها را به عنوان جاسوس آموزش دهد.
3. جاسوسى اینترنتى: جاسوسى اینترنتى، دیگر راهکار مقابله با کشورمان بوسیله ایالات متحده آمریکا مى باشد. این پدیده، عموما به صورت کسب اطلاعات از طریق برنامه هایى معرفى مى شود، که از راه نصب نرم افزارها و یا حین گردش افراد در محیط وب، وارد کامپیوتر شخصى آنها شده و تا زمانى که کاربر به شبکه جهانى وصل است، اطلاعاتى را که روى هارد دیسک او ذخیره شده است براى پایگاه هاى مطلوب خویش مى فرستند. اما این فقط یکى از انواع جاسوسى الکترونیکى است.
جاسوسى اینترنتى، همانند جاسوسى سنتى بسیار خطرناک و یکى از روش هاى براندازى نرم است. جرالد نیرو، جامعه شناس متخصص در رفتارهاى بشرى، در مورد جاسوسى اینترنتى مى گوید: این شبکه در مه سال 2001 کشف شد و عبارت است از مجموعه شبکه هایى که توسط روان شناسان اسرائیل اداره مى شود و ماموریت آنها جذب جوانان کشورهاى جهان سوم مى باشد. در این شیوه، سعى بر آن است که از افراد مخالف با حکومت خود و یا افراد عادى استفاده شود که گرایش هاى سیاسى ندارند، اما قادرند اطلاعات خوبى درباره اماکن و اوضاع ارائه دهند. انتشار پیام استخدام جاسوس اینترنتى بوسیله اسراییل و آمریکا براى مقابله با جمهورى اسلامى ایران از موارد این مساله است. »فارسى صحبت مى کنى؟ اسراییل تو را مى خواهد«. تیتر امروز روزنامه هاآرتس است. این روزنامه نوشت: »سرویس اطلاعاتى شین بت اسرائیل آگهى غیرمعمولى را در روزنامه ها چاپ کرده و در جست وجوى فارسى زبان ها است تا آنها را به عنوان جاسوس آموزش دهد«. به گزارش پرس.تى.وى بیروت، روزنامه اسرائیلى هاآرتس نوشت: »به نظر مى رسد که سرویس اطلاعاتى شین بت، هدف خود را یافتن افراد فارسى زبان براى خنثى سازى نفوذ ایران در میان اسرائیلى ها قرار داده است«.
4. نافرمانى مدنى الکترونیک: نافرمانى مدنى الکترونیک، که اعتراضات را از خیابان ها به فضاى مجازى مى کشاند، یکى دیگر از روش هاى ایالات متحده آمریکا براى مقابله با ایران است. تظاهرات مجازى، نفوذ به سایت هاى پربیننده و درج تصاویر، خبرها و مطالب سیاسى علیه حکومت و استفاده از بمب هاى جستجوگر، از مهم ترین روش هاى نافرمانى مدنى الکترونیکى است که براى اولین بار توسط گروهى با نام گروه هنر انتقادى در سال 1994 و در کتابى تحت عنوان »اختلال الکترونیک« مطرح شد. بخشى از اهداف نافرمانى مدنى الکترونیک مبارزه اطلاعاتى مردمى و یا مبارزه اطلاعاتى از پایین است که در این مبارزه، نه حکومت، بلکه مردم به طور مستقیم، به شکل دادن جریان اطلاعات در جهت مبارزه با حاکمیت و یا بیان اعتراض خود نسبت به معضلات اجتماعى و سیاسى مى پردازند. این مبارزه صرفا مبارزه بر اساس حروف در فضاى مجازى است، اما قدمى مؤثر و اصلى در جهت شکل گرفتن یک جریان اجتماعى و فشار بر هیئت حاکمه است.
5. دموکراسى دیجیتال: یکى دیگر از راه کارهاى ایالات متحده آمریکا براى برندازى نرم، ترویج دموکراسى با استفاده از ابزارهاى نوین تکنولوژى هاى دیجیتالى است، که دموکراسى دیجیتال نامیده مى شود. راه اندازى چندین مؤسسه تحقیقاتى و رسانه اى؛ همچون خانه آزادى، واشنگتن پریزم، بنیاد دموکراسى براى ایران و حمایت از برخى وب سایت ها و روزنت هاى موجود اینترنتى و سایر رسانه هاى ماهواره اى نیز در دستور کار آمریکا قرار دارد. »مرکز کمک بین المللى رسانه اى« موسوم به سیما Center For (International Media Assistsnce CIMA)، از جمله سازمان هاى غیرانتفاعى آمریکایى است که هدف آن به ظاهر ترویج دموکراسى در جهان از طریق حمایت از رسانه هاى هم سو است. این مرکز در زمینه ایجاد شبکه هاى رسانه اى و هدایت پژوهش هایى که در این مورد انجام مى شود و هم چنین برگزارى نشست هایى با موضوع ضرورت نقش رسانه هاى آزاد و مستقل در برقرارى دموکراسى و براندازى نرم در جهان فعالیت مى کند. منابع مالى این مرکز از سوى دولت آمریکا و براساس قانون مصوب سال 1983 تامین مى شود. به موجب این قانون، که در زمان ریاست جمهورى رونالد ریگان و در کنگره آمریکا تصویب شد، این کشور سالانه بودجه اى را براى ترویج دموکراسى در جهان اختصاص مى دهد. در این میان وضعیت رسانه هاى ایران، از جمله موضوعاتى است که مورد توجه مرکز سیما است. کارشناسان، برایند فعالیت هاى چنین مراکزى را قانونى جلوه دادن و منطقى و دموکراتیک القا کردن فعالیت هاى رسانه اى، علیه حکومت هاى ضدآمریکا و صهیونیسم ارزیابى مى کنند. ایالات متحده آمریکا با استفاده از شبکه هاى اجتماعى و روش هاى مذکور به ساماندهى اغتشاشات، نشر و گسترش شایعات براى مقابله بإ؛ف ف جمهورى اسلامى ایران مى پردازد.
6. جنگ فیلترى: یکى دیگر از شیوه هاى جنگ نرم آمریکا با استفاده از شبکه هاى مجازى، جنگ فیلترى است. با افزایش دامنه جنگ فیلترها، برخى سایت هاى اینترنتى، روش هاى جدیدى براى عبور از سد فیلترینگ را به کاربران آموزش مى دهند. در یکى از این روش ها آمده است: فیلترشکن دائمى و با سرعت فوق العاده، داشته باشید. تنها چیزى که براى این فیلترشکن احتیاج دارید یک مقدار اندک هاست، یا همان فضاى اینترنتى است. کافى است فایل خاصى را دانلود کنید، بعد آن را از حالت زیپ درآورده و محتویاتش را داخل هاست خودتان بریزید. فیلترشکنتان آماده است.
7. تروریسم روانى، انتشار مطالبات قومى منطقه اى و افزایش تحریک پذیرى قومیت ها: این روش، دیگر راهکار ایالات متحده آمریکا در جنگ نرم شبکه اى با ایران است. خاصیت تاسیس سایت هاى قومى و راه اندازى وبلاگ هاى منطقه اى و انتشار برخى مطالب تحریک آمیز در سایت هاى اینترنتى، قابلیت این رسانه و پدیده را براى دامن زدن به مباحث مناقشه برانگیز قومى بالا برده است. برهمین اساس، ایالات متحده آمریکا مى کوشد تا با کاربرد شبکه هاى اجتماعى مجازى به مطالبات و تحرکات قومى دامن بزند، لذا مى کوشد تا با استفاده از سلاح هایى، هم چون تبلیغات، شایعه سازى، دروغ پراکنى و تشویش اذهان عمومى و هدف قرار دادن نظام باورها، شالوده هاى فکرى و روح و روان مردم و با تلفیق هوشمندانه و هدفمند مسائل قومى با اهداف سیاسى و ایدئولوژیک خود به جنگ نرم با ایران بپردازد. براین اساس، ایالات متحده امریکا با دامن زدن به مطالبات قومى از طریق شبکه هاى اجتماعى مجازى، سعى در ایجاد ناامنى روانى در جامعه داشته و مى کوشد تا مسأله قومیت هاى ایرانى را به ابزار فریب و تنش ذهنى براى مردم ایران تبدیل نماید. این اقدام ایالات متحده آمریکا مى تواند به گروه هاى معاندى ، هم چون جندالشیطان کمک نماید که با کاربرد شبکه هاى مجازى در پى جلب افکار عمومى، جذب نیروها و کادر سیاسى - رزمى جدید، مشروعیت سازى، مظلوم نمایى، ارائه تصویر قوى، قدرت مند و اسطوره اى، تشدید احساس ناامنى در بین شهروندان، همراه با کاهش آستانه تحمل و بردبارى مردم، هراس افکنى و وحشت زایى، ذهنیت سازى و القاى مهارناپذیر بودن حملات برآمده و با کشاندن دولت ایران به بن بست امنیتى، به باج گیرى سیاسى و ضربه زدن به نظام سیاسى کشورمان بپردازند. بنابراین، همانطور که اشاره شد ایالات متحده آمریکا مى کوشد با کاربرد شبکه هاى اجتماعى مجازى با راهبرد بحران زایى در درون و فشار از بیرون، به جنگ نرم با کشورمان بپردازد.
8. فرقه گرایى از طریق اینترنت و حمایت از اقلیت هاى مذهبى: یکى دیگر از روش هایى است که ایالات متحده آمریکا براى پیشبرد اهداف خود در ایران از آن سود مى جوید. به عنوان مثال مى توان به حمایت آمریکا از شبکه هایى؛ همانند انجمن نژاد پرستان بلک متال (ترویج نژاد پرستان ایرانى)، جنبش شیطان پرستان ایرانى، جنبش آریانیسم و .... اشاره نمود.

جمع بندى

امروزه، فراگیرى اینترنت و فن آورى هاى جدید ارتباطى و اطلاعاتى موجب ظهور فضاى مجازى در کنار جهان واقعى شده، که این امر معادلات و الگوهاى ارتباطات سنتى، تولید، انتقال و مصرف اطلاعات را به هم زده و موجب تغییر در آن شده است. چنین فضایى که به عنوان واقعیت مجازى یک پارچه درنظر گرفته مى شود، از ویژگى هایى؛ هم چون بى مکانى، فرا زمان بودن، صنعتى بودن محض، عدم محدودیت به قوانین مدنى متکى بر دولت ها و ملت ها، از معرفت شناسى تغییر شکل یافته پسامدرن برخوردار بودن، قابل دسترسى بودن همزمان، روى فضا بودن و برخوردارى از فضاهاى فرهنگى، اعتقادى، اقتصادى، سیاسى و همین طور آزادى، از هویت بدنى و جنسى جدید برخوردار است. در چنین فضایى، افراد به دور از محدودیت هاى روان شناسانه و فیزیکى و سیاسى، قادر به تعامل هستند و با استفاده از ابزارهاى این فضا مى توانند مطالب و اطلاعات خویش را تولید و اشاعه دهند. علاوه براین، دسترسى فزاینده به اینترنت، امکان بهره گیرى از تکنولوژى هاى مختلف کامپیوترى را براى تشویق به مشارکت و نزدیکى میان گروه هاى گوناگون را براى مردم فراهم ساخته است. این همکارى مى تواند از طریق »شبکه هاى اجتماعى مجازى«(1) که تعامل اجتماعى مردم را تسهیل کرده و آن را قادر به تماس بإ؛ف ف دوستان مى سازد، صورت پذیرد. البته این امر با خود، ابزار گوناگونى جهت ارتباط، تعامل، تبادل فرهنگى، تهاجم فرهنگى و سیطره فرهنگى به همراه آورده و زمینه اى مهم براى جنگ نرم مى باشد. ایالات متحده آمریکا با استفاده از قابلیت هاى فضاى سایبر در زمینه تولید آسان و ارزان مطلب همراه با استفاده از جاذبه هاى رنگین تلاش دارد تا به هویت هاى اجتماعى مخالف نظام جمهورى اسلامى ایران در فضاى سایبرشکل داده و با فراهم نمودن امکان زیست مستعار جنبش هاى اجتماعى مخالف در این فضا، به آنها این توان مندى را بدهد که با سوء استفاده از بحران هاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى موجود در جامعه، به هویت جمعى مجازى مخالف با نظام شکل داده و با متقاعد نمودن پیروان خود، آنها را متناسب با اهداف خود در عرصه جنگ نرم بسیج نماید. این هویت هاى مجازى به علت عدم توانایى در زمینه نهادسازى سیاسى در جریان اعتراضات، فضاى سیاسى را از فرایند عقلانى خارج و با گسترش فضاى آشوب و شایعه و فراهم نمودن زمینه لازم براى شکل گیرى جهل عمومى، ماموریت خود در عرصه جنگ نرم را به انجام مى رسانند.

پی نوشت ها :

Virtual Social Networks .1

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 297





تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 7:32 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

معرفی پدفون 2 توسط ایسوس
 

نویسنده:نیما دادگستر
پدفون 2 رسماً توسط مدیر عامل ایسوس آقای «جری شِن» در تایوان معرفی شد. حتماً نسل اول آن را به یاد دارید: تبلتی که تلفن هوشمند در داخل آن قرار می‌گرفت تا کاربران همزمان هر دو گجت را داشته باشد. اما نسل جدید پیشرفت‌های چشمگیری در مقایسه با نسل قبلی خود دارد که در ادامه به آنها می‌پردازیم.
مشخصات بخش تلفن در پدفون 2 عبارت هستند از:
- نمایشگر 4.7 اینچی با رزولوشن 1280 در 720 که از پنل +Super IPS با تراکم 312 پیکسل بر اینچ بهره می‌برد؛ حداکثر روشنایی این نمایشگر به لطف تکنولوژی IGZO از کمپانی شارپ تا 550 نیت می‌رسد. بر روی نمایشگر از Fit Glass ساخت کمپانی معروف Corning استفاده شده که مشابه جنس به کار رفته بر روی نمایشگر نکسوس 7 و نسبت به شیشه‌های گوریلا سبک‌تر است.
- چیپ مجتمع APQ8064 اسنپ دراگون از کوالکوم با معماری 28 نانومتری Krait برخوردار از پردازنده 4 هسته‌ای با فرکانس 1.5 گیگاهرتز، گرافیک Adreno 320 و قابلیت‌های ارتباطی (به جز شبکه مخابراتی).
- دوربین 13 مگاپیکسلی در عقب با گشادگی دیافراگم f/2.4، سنسور BSI سونی برای کار در نور کم، فلاش LED، قابلیت فیلمبرداری 1080p با 30 فریم در ثانیه یا 720p با 60 فریم در ثانیه و همین‌طور امکان عکس‌برداری پیاپی در رزولوشن کامل تا 100 عکس پشت سر هم.
- ابعاد: 137.9 در 68.9 در 9 میلی متر با وزن 135 گرم
- حافظه داخلی 16، 32، 64 گیگابایت (بدون شکاف حافظه جانبی) و رم 2 گیگابایت
- سیستم عامل: اندروید بستنی حصیری + قول ایسوس برای آپدیت سریع به جیلی بیلی
-سایر مشخصات: NFC، باتری 2140 میلی آمپری، 50 گیگابایت فضای ذخیره سازی ابری رایگان تا دو سال، قابلیت‌های مخابراتی WCDMA و LTE، میکرو سیم کارت، دوربین 1.2 مگاپیکسلی در جلو
مشخصات مهم بخش تبلت در پدفون 2 نیز عبارت هستند از:
- نمایشگر 10.1 اینچی از نوع IPS با رزولوشن 1280 در 800
- باتری 5000 میلی آمپر (نسل قبلی 6600 میلی آمپر بود)
- وزن 514 گرم (نسل قبلی 649 گرم بود) که اضافه شدن تلفن (135 گرم) به 649 گرم می‌رسد.
همچنان مثل پد فون اول، پد فون 2 را نیز می‌توان هم به صورت تکی (تلفن تنها) خریداری کرد و هم همراه با تبلت مخصوص که میزبان آن است. قیمت تلفن تنها برای نسخه‌های 16 تا 64 گیگا بایتی بین 620 تا 750 دلار است و برای خرید تبلت میزبان هم 210 دلار دیگر باید پرداخت.
در ادامه می‌توانید تصاویر این محصول جدید ایسوس را تماشا کنید.

10-16-2012 9-36-25 AM.jpg

10-16-2012 9-37-33 AM.jpg

10-16-2012 9-37-22 AM.jpg

10-16-2012 9-38-12 AM.jpg

10-16-2012 9-36-51 AM.jpg

10-16-2012 9-38-00 AM.jpg

10-16-2012 9-37-03 AM.jpg






تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 7:27 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

اقتصاد اسلامی پیشرفت

نویسنده : ابراهیم فیاض
1 عقلانیت اسلامی، اقتصاد محور نیست بلکه اجتماع محور است که بر حفظ آبرو (عرض) و دم (خون) و مال (ثروت) استوار می شود و حفظ مال و ثروت که بر اساس عقلانیت اقتصادی بنا می شود یکی از سه ضلع مبنایی عقلانیت اسلامی است که در عقلانیت اجتماعی محور اسلامی خلاصه می شود.
2 اسلام با عقلانیت اجتماعی خود از افراط های عقلانیت تقلیلی اقتصاد محور دوری می کند پس از غیر اخلاقی بودن اقتصاد به کنار می ماند چرا که در عقلانیت ابزاری، ابزار مهم می شود و هدف گم می شود و نیهیلیسم بوجود می آید پس بی جهتی و بی معنایی و بی ارزشی حاکم می شود پس ابزار مهم می شود اگر چه غیر اخلاقی باشد که مارکسیسم باایجاد هدف های مادی گفت که هدف، ابزار را توجیه اخلاقی می کند که با لیبرالیسم و عقلانیت ابزاری در نتیجه فرقی ندارد.
3 - اقتصاد اسلامی که با اخلاق همراه می شود به وسیله دو رکن دیگر حفظ آبرو و حفظ جان و خون، جان می گیرد پس به سادگی با رسانه محوری و انسان شناسی سایبرنتیک همراه نمی شود که به بیگانگی انسان دیجیتال دچار شود و انسان مسخ را باز تولید کند چرا که آبرو و کرامت او یک اصل در فقه اسلامی است. و تسلیم جریان های ادواری و بی معنا شود (چرا که تکرار، بی معنایی می آفریند) و برای تولید، انسانیت خودش را فنا کند و جنگ روانی دروغ پردازی و بازی کردن با آبروی افراد نیز مورد پذیرش نیست همانگونه که رسانه غربی رقم می خورد.
4 با حفظ جان، جنگ در اسلام در مرحله اول یک امر غیر اخلاقی است مگر برای دفاع و یا جلوگیری از فساد. پس اسلام پیشرفت جنگ محور را قبول ندارد پس پیشرفت بر اساس صلح بنا می شود و پیشرفتی را قبول دارد که براساس عدالت بنا شود چرا صلح بدون عدالت بنا نمی شود و یا صلح مسلح است که جنگ سرد و حاشیه ای است.
5 عدالت و ظلم دو گانه های اخلاقی اسلام است عدالت مبنای اخلاقی است و ظلم مبنای ضد اخلاقی است ظلم و عدالت نیز براساس آراء مشهور، یا عرف بنا می شوند پس براساس عقل خود بنیاد بنا نمی شوند که عدالت تا مرز انصاف تقلیل پیدا کند بلکه براساس حسن و قبح عقلی که براساس آراء مشهوره بنا می شوند بنا می شوند که عرف در زندگی روزمره خود به آن دست یابی می یابد و همه اینها به فطرت بر می گردد که مردم بر آن سرشته شده اند و مردم در زندگی روزمره خود براساس فطرت عمل می کنند.
6 عدل گذاشتن هر چیز به جای خود است و این فقط با فطرت قابل تحقق است چرا که فطرت می گوید که هر چیز جای آن کجاست و این در بین تمامی امم و مردمان مشترک است پس می توان براساس فطرت اصول جهانی اخلاق را استخراج کرد و اینجاست که به اصل جهانی دوم می رسیم و آن حفظ نظام اجتماعی است چرا که با عدل نظام اجتماعی حفظ خواهد شد و با ظلم نظام اجتماعی، نابود خواهد شد. پس عدل و حفظ نظام اجتماعی دو اصل به هم پیوند خورده جهانی است. و زندگی انسانی مهم ترین ملاک حفظ نظام اجتماعی است که عدالت و ظلم را ترسیم می کند.
7 توحید با عدل همراه است و شرک با ظلم و توحید و عدل فطری است و شرک و ظلم غیر فطری و عدالت و ظلم هم فردی است و هم جمعی و اجتماعی مثل توحید که در تقوای فردی و جمعی تجلی می یابد و شرک در گناه فردی و جمعی پس عدالت و ظلم فقط بیرونی و اقتصاد محور نیست بلکه درونی و بیرونی است که شامل اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و رسانه و ارتباطات می شود. چرا که عدالت و ظلم در تمامی شئون زندگی انسانی جاری و ساری است و تنها به اقتصاد تقلیل پیدا نمی کند مثل سوسیالیسم که یک نوع تقلیل است که به سادگی افراطی کشیده می شود.
8 با ترسیم مبانی کلامی فوق، اقتصاد اسلامی نیز فطرت محور و مردم محور است. بنابراین اقتصاد به سوی مردم و کار محور حرکت می کند چرا که اقتصاد سرمایه محور، ما اقتصاد نخبگان است ولی اقتصاد کار محور، اقتصاد مردمی و فطرت محور است چون تمرکز ثروت در دست نخبگان جامعه صورت می پذیرد و عقل خود بنیاد فلسفی در اقتصاد تبدیل به سرمایه دار می شود و فلسفه کانتی تبدیل به فلسفه سرمایه داری می شود چرا که فردگرایی فلسفی همان فردگرایی سرمایه داری و مکانیسم بازار، تنظیم کننده آن است.
9 اگر عقلانیت اقتصاد محور و فردگرا حاکم بر جامعه شود ربا و اقتصاد ربوی حاکم مطلق خواهد شد. ربا را می توان تبادل ثروت و ازدیاد ثروت بدون مبادله کالا دانست که امروزه در قالب بانک صورت می پذیرد پس خداوند ثروت بدست آمده از بیع که کالا مبادله می شود را حلال دانسته است و ثروت بدست آمده از ثروت بدون مبادله کالا را حرام دانسته است (احل الله البیع و حرم الربا).
10 - مهم ترین اصل برای اقتصاد اسلامی فرق ربا وبیع است که دائر مدار وجود و عدم کالا است. در واقع هیچکس ربا را نمی پسندد چون ظلم است و غیر فطری است و اگر کسی ربا را جایز می داند از این باب است که عنوان بیع بر آن اطلاق می شود.
(ذلک بانهم قالوا انما البیع مثل الربوا) چرا که ربا خود یک عمل شیطانی است (الذین یاکلون الربو الایقومون الاّکما یقوم الذین یتخبطه الشیطان من المس)(بقره آیه 275) و رباخواری جنگ با خداست(یا ایها الذین امنو اتقوالله و ذروا ما بقی من الربوا ان کنتم مومنین فان تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله)(بقره آیه 278 و 279) پس ربا جنگ عمومی با خدا و رسول و دین آنها است.
11. از طرف دیگر برای اینکه بیع بوجود آید بایستی کالا تولید شود. اگر مکانیسم و سازوکار تولید کالا تعیین نشود می تواند ربا وارد فرآیند تولید شود و یا ظالمانه از نیروی کار، کار کشید و بر ثروت نخبگان افزود به همین دلیل اسلام در ترکیب ثروت و نیروی کار، به نیروی کار وزن سنگین تری داده است و آن اینکه در سود صاحب ثروت و کار با هم سهیم هستند ولی در ضرری صاحب ثروت فقط ضرر می کند. پس بانک به گونه ای خود را از نوع تعاملات دور نگه داشته و فقط در صورت سود می تواند همراهی کند وگرنه نیروی کار بایستی ضرر دهد، و این یک نوع مصالحه و تعامل فاسد و ظالمانه است (مثل بحران اقتصادی فعلی)
12. سرمایه داری براساس بانکداری یاد شده، فقط در صورت رشد تورم می تواند سود کند و هم نیروی کار سود ببرد ولی در صورت رکود فقط نیروی کار ضرر می کند (اخراج و یا اموال او مصادره می شود) مگر آنکه دولت به بانکداری کمک کند که سود مضاعف خواهد برد (مثل بحران فعلی)
13. اگر محور نیروی کار در ترکیب ثروت و نیروی کار باشد تورم بوجود نمی آید چرا که بانکداری برای تولید ثروت به رشد قیمت کالاها نمی پردازد تا انگیزه سرمایه گذاری صاحبان ثروت را بالا ببرد و نه رکود بوجود می آید. چرا که در اثر عدم ضرر نیروی کار در صورت ضرر این ترکیب، ثروت در دست نیروی کار که مصرف کننده خواهد بود کالا را خریداری می کند و رکود بوجود نمی آید.
14. برای عقلانیت اقتصادی در اقتصاد اسلامی (عقلانیت اجتماع محور)، که برای رشد اقتصادی و پیشرفت آن ضروری می باشد، بانکداری صنفی را تجویز می کند که دارای چارچوبی برای قرض الحسنه است. پس فرآیند تولید (مصالحه) و توزیع (بیع) و مصرف (عدم اسراف)، دارای چارچوبی فطری و عادلانه می باشد پس پیشرفت با عدالت همراه می شود و فساد و ظلم و ربا در آن راهی ندارد. پس پیشرفت همراه با جنگ نمی شود و همراه با بی اخلاقی و فسادزا نیست. (پیشرفت در سرمایه محوری افزایش تورم به گونه ای موزن است که به فقر قشر مصرف کننده و کارگران و کارمندان خواهد شد که خود این سبب رکود در سرمایه داری خواهد شد. که در نهایت به فقر دوباره قشر کاری جامعه سرمایه داری منجر خواهد شد که گذشت.)
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 265





تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 7:23 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

فضاى سایبر و شیوه هاى نوین درگیرى

نویسنده: ماه پیشانیان مهسا
مقدمه
در سال هاى اخیر، حکومت ها و سازمان هاى بین المللى با امنیت سایبر و لزوم توجه بسیار زیاد به این مقوله روبرو شده اند، لذا چالش هاى امنیتى در فضاى سایبر را مى توان حد نهایت مشکلات کنونى دولت هاى مدرن دانست. البته این چالش هاى نوین مجازى در دوران معاصر، علاوه بر دولت ها، بازیگران غیردولتى را نیز درگیر خود ساخته است. همان گونه که در جنگ هاى نظامى، سلاح هاى سخت افزارى موجودیت دولت هدف را مورد حمله قرار مى دادند، در جنگ سایبر نیز تکنولوژى هاى نوین رایانه اى، ماشین دولت، نهادهاى مالى، زیر ساخت هاى حیاتى در بخش انرژى، حمل ونقل، و در نهایت، روحیه و عزم ملى را هدف حملات خود قرار مى دهند.(کار، 2003)
اگرچه در فضاى سایبر، حملاتى که با انگیزه سیاسى علیه دولتى رخ مى دهد، در مقوله جنگ هاى سایبر قرار مى گیرد، اما توجه به این نکته مهم ضرورى است که در فضاى مجازى، همه این حملات، با هدف سیاسى سازماندهى نمى شود و چنین حملاتى که معمولا با انگیزه هاى اقتصادى، یا شخصى صورت مى پذیرند، در تحلیل نهایى جزء جنگ سایبر به حساب نمى آیند. برهمین اساس، درک تمایز بین اقدامات جنگى و غیرجنگى در فضاى سایبر از اهمیت بسیار زیادى براى تدوین استراتژى هاى مناسب به منظور مقابله با این حملات برخوردار مى باشد.(مارکف، 2003)
نکته مهم دیگر در مورد جنگ هاى سایبرى این است که نوع ابزار جنگى به کار گرفته شده در فضاى مجازى - بسته به بازیگرى که آن را به کار مى برد - از درجه اهمیت متفاوتى برخوردار است. براى مثال، ممکن است حملات سایبرى گروه هاى تروریستى، جاسوسان و مجرمان سازمان یافته بسیار خطرناک باشد، اما لزوما به جنگ سایبر ختم نمى شود؛ زیرا تنها اقداماتى در مقوله جنگ سایبر مى گنجند که با انگیزه سیاسى و با هدف وارد آوردن ضربه جدى به زیرساخت هاى حیاتى یک بازیگر دولتى یا غیردولتى طراحى شده باشد. (ردریگوس و شانز، 2001)
نکته دیگرى که مى توان در مورد جنگ سایبر گفت این است که امکان دارد یک دشمن در به کار بردن وسایل متعارف جنگ سخت ناتوان باشد، اما از چابکى و توانمندى بسیار زیادى براى ایجاد حملات سایبرى برخوردار باشد. علاوه براین، آنچه امروزه توانسته چهره جنگ سایبر را از جنگ هاى متعارف متمایز نماید، سرعت و پیچیدگى ماهیت تهدیدات در فضاى مجازى مى باشد؛ به گونه اى که بازیگر مورد حمله قرار گرفته شده از سرعت بسیار زیاد و نیز ماهیت پیچیده تهدیدات، دچار غافل گیرى شده و نمى تواند به صورت مناسب واکنش نشان دهد و همین مساله سبب گردیده تا مفهوم پیروزى و شکست در جنگ سایبر از جنگ هاى متعارف متفاوت باشد. (کرف، 2001)
مسأله دیگرى که بر شدت پیچیدگى فضاى سایبر مى افزاید، این است که در این فضا نمى توان هیچ چارچوب اخلاقى، ارزشى یا هنجارى مشخصى براى مبارزه و درگیرى تعریف نمود. بنابراین، به نسبت ابهام و نامشخص بودن فضاى سایبر، درجه آسیب پذیرى بازیگران نیز افزایش مى یابد.
در کل، در تعریف جنگ سایبر مى توان گفت که این جنگ، زیرمجموعه اى از جنگ اطلاعاتى است که شامل اقداماتى مى شود که در فضاى سایبر رخ مى دهد. دنیاى سایبر، واقعیت مجازى است که توسط مجموعه اى از رایانه ها و شبکه ها ایجاد مى شود. بنابراین، مى توان جنگ سایبر را یک داستان نامتعارف هشداردهنده دانست که معمولا بیشتر از آنچه که ارتباط نزدیکى با سیاست عمومى داشته باشد، با فضاى مجازى تکنولوژى مرتبط مى باشد.(ولبرى و وولف، 1997)
براى تحلیل صحیح از اهداف، ابزار و روش هاى جنگ سایبر ابتدا باید به نکات ذیل در مورد مفهوم آن توجه نماییم:
فضاى سایبر، که ارتباطات دیجیتال جهانى و ساختارهاى انتقال اطلاعات را دربر مى گیرد، سبب شکل گرفتن چالش هاى امنیتى گسترده براى اشخاص، شرکت هاى بازرگانى، حکومت ها و سازمان هاى بین المللى شده است. البته امنیت سایبر در سال هاى اخیر بیشتر در حوزه سیاست عمومى و رسانه اى مطرح شده است؛
اگرچه جنگ سایبر معمولا بین دولت ها و با انگیزه سیاسى رخ مى دهد، اما این جنگ مى تواند از طریق روش هاى متفاوت، بازیگران غیردولتى را نیز درگیر نماید؛
در جنگ سایبر، شناسایى اهداف نیز بسیار مشکل است، لذا اهداف این جنگ مى تواند داراى ابعاد سیاسى، نظامى، اقتصادى، صنعتى و مدنى باشد؛
جنگ سایبر مى تواند بازیگران این عرصه را براى دستیابى به اهداف سیاسى و استراتژیکى شان بدون نیاز به جنگ مسلحانه توانمند سازد؛
جنگ سایبر، قدرت نامتناسبى را به بازیگران کم اهمیت و کوچک فضاى سیاسى و اقتصادى مى دهد؛
در فضاى سایبر، حمله کنندگان مى توانند بدون ترس از شناخته شدن، یا حتى مجازات، به اهداف خود دست یابند؛
در جنگ سایبر، مرز بین اقدامات نظامى و غیرنظامى مبهم بوده و حملات سایبر مى تواند به وسیله بازیگران دولتى یا غیردولتى یا حامیان آنها طراحى شود؛
جنگ در فضاى مجازى را مى توان در کنار جنگ دریایى، زمینى، هوایى و فضایى، پنجمین عرصه نبرد دانست. بنابراین مى توان گفت: اگرچه این جنگ در فضاى مجازى و با تکنولوژى هاى جدید رایانه اى رخ مى دهد، اما روش ها و ابزارهایش چندان متفاوت از محیط متعارف نبرد نمى باشد؛
اهداف و ابزار جنگ سایبرى براى موفقیت باید با دیگر روش هاى اجبار، اقناع و درگیرى همراه شود؛
در جنگ سایبر، اهداف سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى به طور متناقضى با اهداف امنیتى دنبال مى شود. برهمین اساس باید در محیط سیاسى، چارچوب استراتژیک مناسبى براى مقابله با این حملات تدوین شود؛ یعنى براى جنگ سایبر باید الزامات اخلاقى ، قانونى، ارزشى و هنجارى معین گردد.
حال با توجه به این مقدمه، در ادامه به بررسى این سؤالات مهم خواهیم پرداخت، که آیا تکنولوژى هاى اطلاعاتى و شبکه هاى اجتماعى مجازى براى امنیت ملى فرصت ساز است یا تهدیدزا؟
آیا تکنولوژى هاى نوین اطلاعاتى سبب از بین رفتن اهمیت مرزهاى جغرافیایى در جهان معاصر شده است؟
آیا تکنولوژى هاى نوین اطلاعاتى با زمینه سازى براى دزدیده شدن اطلاعات مهم و حیاتى یک کشور، باعث عدم احساس امنیت در میان مردم مى گردند؟
در پاسخ به همه این سؤال ها مى توان تنها به یک نکته اکتفا نمود و آن این که، جنگ سایبر مهم ترین تهدید براى امنیت ملى و بین المللى در دنیاى کنونى است.

تهدیدها و چالش هاى امنیتى در جنگ هاى سایبر

حکومت، بخش خصوصى و شهروندان، همه در معرض حملات سایبر از جانب بازیگران دولتى یا غیردولتى، مجرمین سازمان یافته و گروه هاى تروریستى مى باشند. على رغم رشد آگاهى و شناخت جهانى از فضاى سایبر، ماهیت، نوع، ابزار، تکنیک ها و تاکتیک هاى حملات در جهان مجازى، هم چنان ناشناخته باقى مانده است. ماهیت تهدیدها در جنگ هاى سایبر بر خلاف جنگ هاى سخت افزارى، مبهم و نامشخص مى باشد. در این فضا شناسایى ماهیت و انگیزه بازیگرانى که تنها با هدف مجرمانه، حملاتى را طراحى مى نمایند از اهداف گروه هایى که داراى انگیزه سیاسى مى باشند، کار بسیار پیچیده اى است. با این وجود شناسایى ماهیت و انگیزه هاى واقعى دشمنان در فضاى مجازى براى تدوین سیاست هاى کارآمد امنیتى بسیار مهم مى باشد.
با توجه به این مقدمه کوتاه در این بخش مى کوشیم تا به این سوالات پاسخ دهیم:
1. منابع مستقیم و غیرمستقیم تهدیدها در فضاى سایبر چیست؟
2. بازیگران اصلى عرصه جنگ سایبر چه کسانى بوده و از چه ماهیتى برخوردارند؟
3. هدف حملات سایبرى چیست؟ آیا هدف حملات سایبرى، کسب سلطه، برترى سیاسى یا استراتژیکى بوده یا تنها با هدف وارد آوردن ضربات امنیتى بر دولت یا شهروندان طراحى شده است؟
براى پاسخ به این سؤال ها نیز مى توان گفت: ماهیت تهدیدها در جنگ هاى سایبرى به تناسب بازیگران آن متفاوت است. بنابراین، ماهیت تهدیدها در فضاى مجازى متناسب با اینکه این حملات از جانب دولت ها، گروه هاى افراطگراى ایدئولوژیکى یا سیاسى، مجرمان سازمان یافته و یا گروه هاى کوچک، طراحى شده باشد متفاوت است. با این وجود، وجه مشترک همه تهدیدها سایبرى عدم تقارن آنها مى باشد. برهمین اساس از جنگ سایبر معمولا با عنوان جنگ نامتقارن نیز نام برده مى شود، که در کل مى توان تهدیدهاى سایبرى را به موارد ذیل تقسیم نمود:

الف- تهدیدهاى مستقیم نظامى در فضاى سایبر

تکنولوژى هاى سایبر با دارا بودن عملکردهاى بسیار مشخص نظامى مى توانند به طور مستقیم بر میدان نبرد تاثیرگذار باشند. بخش نظامى هر کشورى براى آموزش و تجهیز نیروها، سیستم هاى جنگ افزارى، ماهواره ها و شبکه هاى ارتباطى یا داده پردازى اطلاعات به تکنولوژى هاى سایبرى وابسته است.
در واقع مى توان گفت: فضاى اطلاعاتى و سایبرى به همان نسبت که مى تواند فرصت هاى بسیار زیادى را براى نیروهاى نظامى هر کشور به وجود آورد، به همان میزان نیز مى تواند تهدیدهاى بزرگى را براى این بخش به وجود آورد.(گراف، 2001)
بنابراین پیشرفت هاى اطلاعاتى صرفا نحوه جنگیدن را متحول نمى کند، بلکه ماهیت و هدف از جنگ را نیز دستخوش تغییر مى کند. فراگیر شدن فناورى اطلاعات و ارتباطات بر چگونگى آغاز و پایان جنگ و مدت زمان آن تاثیرات بسیار زیادى دارد. امروزه به کمک تکنولوژى هاى اطلاعاتى مى توان اخبار بسیار زیادى را در مورد صحنه هاى نبرد به دست آورد و اقدامات یگان ها را هماهنگ نمود. اما اگر بخش هایى از این شبکه ها در جنگ مختل شود، تاثیر بسیار زیادى بر سازمان دهى نیروها خواهد گذاشت. علاوه براین، با توجه به فضاى سایبر، امکانات جدیدى براى حملات استراتژیک از فواصل دور به ساختارها و زیربناهاى حیاتى یک کشور به وجود آمده است. هم چنین، افزایش میزان هوشمندى سلاح هاى جنگى به همراه سیستم هاى حس گر، فرماندهى و کنترل پیشرفته باعث شده تا نیروهاى دشمن از کیلومترها فاصله، سیستم هاى پشتیبان کشور هدف را کاملا از کار بیندازند.
بنابراین، امروزه سرنوشت جنگ ها را دیگر تخریب ها، انفجارها و عملیات فرسایشى تعیین نمى کنند، بلکه از هم گسیختگى ظرفیت هاى فرماندهى و کنترل در فضاى مجازى مى تواند براى نتیجه برخوردها، بسیار تعیین کننده باشد. علاوه براین امروزه بعد اطلاعاتى به عنوان یکى از ابعاد محورى جنگ در همه عملیات ها، رزم ها و نبردهاى آینده دخیل خواهد بود. هم چنین در جنگ هاى آینده کسب برترى سریع در حوزه اطلاعاتى یکى از عوامل مهم موفقیت خواهد بود. از این رو، در جنگ هاى نوین دیگر نمى توان ادعا کرد که پیروزى به این بستگى دارد که کدام یک از طرفین بیشترین مقدار سرمایه، نفرات و فناورى را دارند، بلکه مهم این است که کدام یک از طرفین بهترین اطلاعات را در اختیار دارند.
برهمین اساس، کشور چین براى مقابله با برترى نظامى ایالات متحده آمریکا مهم ترین هدف استراتژى هاى نظامى خود را کسب برترى اطلاعاتى تعریف نموده است. در همین راستا نیروهاى نظامى چین از یک نیروى ماشینى در جهت یک نیروى اطلاعاتى در حال حرکت مى باشند. در واقع چین مى کوشد، براى موفقیت در برابر ایالات متحده آمریکا، اطلاعات را به عنوان یک ابزار مهم به کار ببرد. در واقع این کشور مى کوشد تا فضاى مجازى را به عنوان روشى براى کسب برترى در برابر آمریکا بدون نیاز به وارد شدن به عرصه نبرد نظامى به کار ببرد. البته چین در همین راستا مى کوشد تا اصول دفاع فعال را براى آماده سازى نیروهایش براى مقابله با تهاجمات نظامى در عرصه مجازى را نیز طراحى نماید. (سواستوپولو، 2007)
روسیه نیز در سال 2007 و 2008 در جنگ با گرجستان از تکنولوژى هاى اطلاعاتى استفاده نمود. بنابراین، مى توان گفت که استفاده از توانمندى هاى سایبرى در هماهنگى با نیروهاى نظامى متعارف، آینده جنگ هاى میان دولت ها را شکل مى دهد.

ب- تهدیدهاى سایبرى غیرمستقیم و غیرنظامى

همان گونه که هدف اصلى در جنگ هاى متعارف از کار انداختن ماشین جنگى دشمن از طریق حمله به ساختار دولت، نهادهاى مالى، زیربناهاى حیاتى در بخش انرژى و حمل و نقل و از میان بردن روحیه و عزم ملى مى باشد، در جنگ هاى سایبر نیز همین اهداف دنبال مى شود. (هووز، 2003)
لذا یکى از اولین نمونه هاى این نوع از جنگ سایبرى در سال 1982 بین اتحاد جماهیر شوروى و آمریکا در دوران ریگان زمانى که وى دستور حمله به سیستم خطوط لوله این کشور در سیبرى را داد، اتفاق افتاد. با گذشت سال ها از آن جنگ، در سال 2010 جدیدترین نمونه این گونه از حملات سایبرى، به وسیله حمله کرم استاکس نت1 شکل گرفت. این کرم خطرناک که تلاش مى کرد تا اطلاعات سیستم هاى کنترل صنعتى را به سرقت برده و آنها را بر روى اینترنت قرار دهد، با اهداف سیاسى و به منظور فشار بر ایران براى توقف طرح غنى سازى اورانیوم، نیروگاه هاى اتمى بوشهر و نطنز را مورد هدف قرار داد.
هم چنین، حمله این کرم خطرناک نشان داد که ماهیت مبهم و نامشخص جنگ هاى سایبر سبب مى گردد، که اقدامات مقابله به مثل با مشاجرات سیاسى همراه شود و چه بسا هزینه هاى بسیار زیادى را براى دولت ها به وجود آورد. هم چنین در جنگ هاى سایبر مرز بین اهداف نظامى و غیر نظامى مبهم است.
بنابراین، مى توان به این نکته اشاره نمود که بازیگران جنگ هاى سایبرى مى توانند بدون نیاز به درگیرى هاى نظامى به اهداف استراتژیک و سیاسى خود دست یابند.

ج-تروریسم و افراطگرایى

ماهیت نامتقارن، مخفیانه و مجازى فضاى سایبر، سبب گردیده تا این فضا فرصت بسیار مناسبى را براى گروه هاى تروریستى و مجرمان سازمان یافته به وجود آورد. اگرچه هنوز شواهد محکمى در دست نیست که سازمان هاى تروریستى؛ همانند القاعده بتوانند حملات گسترده نظامى را طراحى نمایند، اما این گروه ها از فضاى سایبر براى انتشار پیام ها، آموزش و سربازگیرى، بیشترین استفاده را مى کنند و لذا فضاى اینترنت این امکان را براى گروه هاى تروریستى فراهم مى نماید که تکنیک هاى خود را با یکدیگر به اشتراک گذاشته، پیام هاى خود را اشاعه داده، سربازگیرى نموده و به آموزش آنها بپردازند. آنچه موفقیت این گروه ها را در فضاى سایبر تسریع مى نماید، ارزان و در دسترس بودن این تکنولوژى ها مى باشد.(الگر، 1996)

د- جاسوسى سایبر

جاسوسى سایبر رایج ترین شکل فعالیت در فضاى مجازى مى باشد. جاسوسى سایبر، خواه با هدف برملا نمودن اطلاعات مهم حکومتى باشد یا دزدیدن اطلاعات بخش نظامى و بازرگانى، یک عملیات مجازى است که به منظور کسب برترى اطلاعاتى براى دستیابى به موفقیت هاى بزرگ تر با صرف کم ترین هزینه صورت مى پذیرد. براى مثال، چین تلاش مى کند که با استفاده از جاسوسى سایبر، در ساختارهاى مهم سیاسى، اقتصادى و نظامى ایالات متحده آمریکا و روسیه نفوذ نماید.
در کل مى توان گفت، که جاسوسى اینترنتى سبب سایش توازن اطلاعاتى بین دولت هاى مختلف مى گردد. البته هدف جاسوسى سایبر تنها دولت ها نیستند، بلکه شرکت هاى دفاعى، بازرگانى و سازمان هاى غیردولتى بین المللى نیز مى توانند هدف حملات جاسوسان سایبرى قرار گیرند.(راتراى، 2001)

ه- جرایم اقتصادى سایبر

در دنیاى معاصر امکان اینکه سازمان هاى اقتصادى هدف حملات سایبرى قرار بگیرند افزایش یافته است، که جرایم اقتصادى سایبر یکى از متداول ترین اقدامات اقتصادى تهدیدآمیز در عرصه فضاى مجازى مى باشد. جرایم اقتصادى سایبرى به اقداماتى اطلاق مى شود که در فضاى مجازى به وسیله سازمان هاى تبهکار و با انگیزه کسب سود و منافع مالى صورت مى گیرد، لذا مهم ترین انگیزه این گروه ها به دست آوردن پول مى باشد، ولى در برخى موارد نیز حملات خود را با هدف آسیب رساندن به اشخاص طراحى مى نمایند. در مورد جرایم اقتصادى سایبر مى توان گفت، که این اقدامات مجرمانه که به وسیله سازمان هاى تبهکار، با انگیزه مادى طراحى مى شود، نمى تواند در قلمرو جنگ سایبر قرار بگیرد. با این وجود اگر این حملات ادامه یابد با از میان بردن توازن مالى یک دولت، مى تواند ضربات جدى اى را بر ثبات و امنیت یک کشور به وجود آورد. (دیوید، 2002)

و- جنگ روانى سایبر

مهم ترین بعد جنگ هاى سایبر در جهان امروز، بعد روانى آن مى باشد. عملیات روانى در فضاى سایبر، اقدامات برنامه ریزى شده براى انتقال اطلاعات و شاخص هاى منتخب به مخاطبان خارجى با هدف تاثیرگذارى بر احساسات، انگیزه ها، قدرت تفکر و استدلال و نهایتا تغییر رفتار سازمان ها، گروه ها و اراده آنها را دربر مى گیرد.(درث، 1998) هم چنین ممکن است، طراحى عملیات دزدیدن اطلاعات در فضاى سایبر با هدف ایجاد تشویش و نگرانى روانى طراحى گردد، که نمونه این مسأله را مى توان در مورد کرم استاکس نت در ایران نام برد، که مهم ترین هدف این کرم خطرناک افزایش ناامنى روانى در میان دولت مردان ایرانى بود.

چالش هاى امنیتى در فضاى سایبر

اقداماتى که در فضاى سایبر، یا عرصه مجازى درگیرى رخ مى دهد، از ماهیت نامشخصى برخوردار مى باشد، همین ماهیت مبهم، تاثیر چالش هاى امنیتى منبعث شده از فضاى سایبر را بر زندگى واقعى و عرصه فیزیکى محیط سیاسى، اجتماعى و اقتصادى جوامع افزایش مى دهد. چالش هاى امنیتى ایجاد شده در فضاى سایبر به تناسب ماهیت طراحان آن، از ویژگى هاى خاصى برخوردارند. براى مثال، بازیگران دولتى و تروریست ها معمولا با اهداف شبه جنگى به طراحى حملات سایبرى مى پردازند. در مقابل، هکرها یا گروه هاى تبهکار اقتصادى معمولا اهداف شبه جنگى نداشته و به دنبال کسب منافع مالى یا شخصى مى باشند. (کنان و تلانگ، 2004)
به طور کل مى توان گفت که تکنولوژى هاى اطلاعاتى، در منابع، نوع و ابزارهاى تهدید، تحولى شگرف ایجاد نموده اند، که این تکنولوژى ها هم به لحاظ کمى(تعدد و تنوع منابع تهدید) و هم به لحاظ کیفى(پیچیده تر و کارآمد شدن ابزارهاى سنتى تهدید) ابزارهاى تهدید امنیت ملى را متحول نموده اند. در گذشته، منابع تهدید امنیت دولت ها مشخص بود، اما امروزه چنین تعیّنى وجود ندارد. فناورى هاى نوین اطلاعاتى، تهدیدها و آسیب پذیرى هاى امنیتى متعددى را متوجه کشورها؛ اعم از بزرگ یا کوچک، پیشرفته یا در حال توسعه ساخته اند؛ زیرا گسترش تکنولوژى هاى ارتباطى- اطلاعاتى، فاصله موضوعات داخلى و خارجى را محو و افراد جوامع را با تهدیدات فراملى پیوند داده اند. هم چنین این تکنولوژى ها با خلق موجودیت هاى بدون ساختار فیزیکى و مجازى و فارغ از محدودیت هاى طبیعى، نه تنها حاکمیت ملى دربرخورد با تهدیدات امنیتى را تضعیف نموده، بلکه قدرت تاثیرگذارى و عدم تعیّن تهدیدات را افزایش داده است.
اگرچه درگیرى در فضاى سایبر به علت مبهم بودن، منشا تهدیدها و انگیزه هاى آنها، یک پدیده غیرسیاسى تلقى مى شود، اما واقعیت امر آن است که حملات سایبر در واقع ادامه سیاست تلقى مى شوند؛ یعنى همان گونه که جنگ ادامه فعالیت سیاسى با ابزارى دیگر است، حملات سایبرى نیز ماهیتى سیاسى دارند. بر اساس چنین مفهومى تنها آن دسته از حملات سایبرى را مى توان حملات شبه جنگى دانست، که طراحان آن اهداف سیاسى را دنبال نمایند؛ یعنى مى توان گفت ستیز و دشمنى سیاسى در دنیاى واقعى با کمک تکنولوژى هاى اطلاعاتى در فضاى سایبر دنبال مى شود. برهمین اساس فضاى سایبر یک فضاى سیاسى است. بنابراین، اگر هدف مهاجمان سایبرى دستیابى به منافع مالى یا شخصى از طریق ابزار مجرمانه همانند دزدى، کلاهبردارى و یا اخاذى باشد، این اقدامات صرفا ماهیت مجرمانه دارد، اما اگر هدف اصلى مهاجمان سایبر وارد آوردن آسیب هاى جدى بر نهادهاى دولتى ، شهروندان یا تخریب و نابودى زیربناها و ساختارهاى حیاتى نظامى و غیرنظامى باشد، این اقدامات جزء اقدامات جنگى محسوب مى گردد.

جمع بندى

در دهه هاى اخیر، به دلیل رشد و گسترش روزافزون تکنولوژى هاى اطلاعاتى، ماهیت و روش هاى جنگ نیز تغییر یافته است. در شیوه هاى نوین درگیرى، برخلاف روش هاى سنتى تنها دولت- ملت ها با روش ها و ابزار سخت افزارى با یکدیگر درگیر نیستند، بلکه به واسطه تغییر ماهیت تهدیدها، روش هاى درگیرى نیز تغییر چشم گیرى یافته است. در شیوه هاى نوین جنگ، ابعاد درگیرى به میدان نبرد محدود نمى باشد، بلکه به علت ترکیب عملیات نظامى با اقدامات خصمانه در عرصه اقتصادى، نظامى، سیاسى و دیپلماتیک ابعاد آن به خارج ازمحیط درگیرى نیز سرایت مى یابد. در شیوه هاى نوین درگیرى، تنها هدف که دستیابى به پیروزى است مهم مى باشد. بنابراین، نیروهاى متخاصم ممکن است براى رسیدن به چنین هدفى درگیرى را با هر روش و تاکتیکى به قلب جامعه، فرهنگ، آگاهى و وجدان عمومى گسترش دهند. از این رو مى توان گفت که امروزه به واسطه رشد تکنولوژى هاى سایبرى، متخاصمان مى توانند به آسانى دامنه درگیرى را تا ذهن و روان مردم و با استفاده از کوچک ترین و کم هزینه ترین ابزار گسترش دهند.
با توجه به تغییر شیوه ها و روش هاى درگیرى مى توان گفت که امروزه افزایش توانمندى ملى براى مقابله با ابهام، پیچیدگى و پویایى تهدیدات امنیتى، مهم ترین راهکار براى حفظ منافع ملى یک کشور در فضاى سایبر مى باشد. بر این اساس، استراتژى امنیت ملى یک کشور پل ارتباطى اهداف، روش ها و ابزارهاى منافع ملى آن کشور مى باشد. با توجه به چنین تعریفى، مى توان گفت که یک استراتژى موفق براى تامین امنیت سایبر، نیازمند تعریف اهداف، روش ها و وسایل جدید در تلازم با محیط سیاسى مى باشد.
علاوه براین، از آنجایى که جنگ سایبر داراى ابعاد استراتژیکى مى باشد، براى موفقیت استراتژى دفاع سایبرى باید اهداف، وسایل و روش هاى آن به وسیله کشورهاى مختلف جهان شناخته شود. جنگ سایبر، مجموعه اى از عقاید، کنش ها و واکنش هایى است که بدون قرار گرفتن در یک چارچوب مشخص سیاسى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى عمل مى نماید. البته این مساله به مفهوم بى قاعدگى فضاى سایبر نیست، بلکه شبکه هاى اجتماعى نوین همانند فیس بوک از قوانین خاص خود برخوردار مى باشند. هم چنین عضویت افراد در این شبکه ها سبب افزایش سرمایه اجتماعى و کاهش اختلافات مى شود. با این وجود، قانونمند شدن فضاى سایبر نیازمند تدوین ارزش ها و هنجارهاى جهانى با مشارکت سیاسى همه دولت ها؛ اعم از غربى و غیرغربى مى باشد.
نکته کلیدى براى موفقیت مدیریت بحران در فضاى سایبر، شناخت انگیزه انجام حملات سایبرى است؛ یعنى دولت هاى مدرن هنگام تدوین ارزش ها و هنجارها براى قانونمند نمودن فضاى سایبر باید بین حملات سایبرى به عنوان یک عمل مجرمانه، یا یک عمل با مقاصد سیاسى تفاوت قائل شوند. البته تمیز قائل شدن از پیچیدگى بسیار زیادى برخوردار مى باشد؛ زیرا دولت ها نمى توانند به راحتى بین چالش هاى ناشى از جنگ، افراطى گرایى، جرایم و آسیب هاى سایبرى تمایز قائل شوند؛ چرا که همه این موارد، تاکتیک ها، تکنیک ها و روش هاى مشابه اى به کار مى برند. با این حال دولت ها باید بتوانند به شناخت صحیحى از انگیزه ها، ماهیت و اهداف حمله کنندگان سایبرى دست یابند تا بتوانند به واکنش مناسب در برابر آنها بپردازند.
جنگ سایبر شیوه نوین درگیرى دولت ها در فضاى سایبر است که با شیوه سنتى جنگ تفاوت بسیار زیادى دارد. برهمین اساس، در کنار تدوین ارزش هاى جهانى براى قانونمند نمودن آن دولت ها باید قدرت سایبرى خود را نیز افزایش دهند. افزایش قدرت سایبرى، رمز موفقیت سیاست هاى هماهنگ کشورهاى جهان براى مدیریت فضاى مجازى مى باشد.
در حال حاضر به علت فقدان قوانین مدون براى مدیریت فضاى مجازى، این فضا براى گروه هاى مختلف دولتى و غیردولتى به منظور دستیابى به اهداف سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و حتى نظامى جذابیت خاصى یافته است. بنابراین، از آنجایى که جنگ سایبر ادامه سیاست با ابزار دیجیتال مى باشد، لذا تنها با اتخاذ سیاست هاى هوشمندانه است که مى توان آن را کنترل نمود. در همین راستا مى توان گفت: این دولت هإ؛ هستند که مى توانند با اتخاذ چارچوب هاى سیاسى، فضاى سایبر را مدیریت نمایند.
درک نمودن جنگ سایبر به عنوان یک مجموعه به هم مرتبط، افزایش توانمندى هاى تکنولوژیکى به منظور افزایش قدرت سایبر و پى بردن حکومت هاى جهان به محدودیت هاى خود براى مقابله یک جانبه با چالش هاى جنگ سایبر، سه گام بسیار مهم در موفقیت مدیریت فضاى مجازى محسوب مى گردد. بنابراین، اگر جنگ سایبر به عنون یک پدیده سیاسى- استراتژیک درک شود بسیارى از مشکلات براى مدیریت نمودن فضاى سایبر حل مى شود، که شناسایى دقیق اهداف حمله کنندگان، همکارى سیاسى بین دولتى، قاعده مند نمودن و گسترش ارتباطات استراتژیک در بعد داخلى و بین المللى، چهار راهکارى است که در این زمینه بسیار مهم مى باشد.
در یک جمع بندى نهایى مى توان گفت: رویکردهاى دولت محور و سیاسى- نظامى صرف، براى مقابله با چالش هاى جنگ سایبر کافى نمى باشد؛ زیرا جنگ سایبر در یک محیط بسیار پیچیده، سیستماتیک، متغیر و سیاسى رخ مى دهد. بنابراین مدیریت آن نیازمند تدوین یک استراتژى امنیت ملى است. برهمین اساس، ارزش ها و هنجارهاى مشترک سیاسى مى توانند آن را قانونمند نمایند؛ زیرا نظامى نمودن فضاى سایبر تنها سبب افزایش تشتت در آن شده و احتمال اختلاف و درگیرى را شدت مى بخشد. در همین زمینه دولت هاى مختلف جهان باید بکوشند تا قدرت سایبرى خود را افزایش دهند؛ چرا که امروزه براى پیروزى در پنجمین عرصه نبرد تنها تکنولوژى به همراه ارزش ها و هنجارهاى اخلاقى - سیاسى مى تواند حرف نهایى را بزند.
در پایان مى توان راهکارهاى ذیل را براى مقابله با تهدیدها در فضاى سایبر، پیشنهاد نمود:
آموزش: تهیه ابزار مناسب براى تمرین و توسعه توانمندى هاى نیروهاى انسانى براى مقابله با تهدیدهاى سایبرى؛
تجهیزات: تهیه سیستم ها، سلاح ها و خطمشى ها براى مجهز نمودن اشخاص، گروه ها یا سازمان ها در جنگ سایبر؛
توانمندسازى کارکنان: توسعه توانمندى هاى کارکنان بخش هاى مختلف و مهم سازمان هاى اطلاعاتى و امنیتى براى شناسایى تهدیدها و مقابله با آنها در فضاى سایبر؛
اطلاعات: توسعه توانمندى ها براى جمع آورى، شناسایى و تحلیل اطلاعات؛
دکترین و مفاهیم: تدوین دکترین هاى اطلاعاتى و امنیتى براى حفاظت از زیرساخت هاى اطلاعاتى، حیاتى و حفظ مفاهیم مهمى که در آینده براى امنیت سایبر داراى اهمیت است؛
حفظ روابط سازمانى و غیرسازمانى بین بخش هاى مهم اطلاعاتى؛
حفظ، توسعه و مدیریت اطلاعات براى تامین امنیت زیرساخت هاى حیاتى؛
اقدامات لجستیکى: افزایش دانش و توانمندى طراحى و اجراى عملیات هاى اطلاعاتى و حفظ برترى نیروها.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره302





تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 7:23 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

شبکه نخبگانى؛ ظرفیت ها و کارکردها

نویسنده: ایزدی حسین
مقدمه
مدیریت تحولات عرصه هاى علم و فرهنگ و اندیشه در یک جامعه، در گام نخست نیازمند حضور پر نشاط و موثر طیفى از نخبگان و اندیشه ورزان آن جامعه است، که با دغدغه ى تعالى همه جانبه ى مکتب خود زیست نموده واز توانمندى تفکر تامل و تعقل راهگشا بهره مند هستند.
امروزه کشور ما با نیازمندى ها ومسائل متعدد علمى و فرهنگى و از جنس اندیشه ورزى رو بروست که تنها با سر انگشت تدبیر نظرى و حضور عملى جامعه نخبگان گره گشایى مى شود. نیازمندى هاى پیش رو طیف گسترده اى از مسائل را شامل مى شود که بیشتر از جنس علم و فرهنگ بوده و با اندیشه ورزى و یا حضور عملى اندیشه ورزان حل شدنى هستند؛ مسائلى که از خلأ تئوریک، صدور انقلاب اسلامى به کشورهاى دنیا، مدیریت تحولات علمى - فرهنگى جهان اسلام، انقلاب فرهنگى، پیوند حوزه و دانشگاه و گفتمان سازى هاى اجتماعى-علمى آغاز شده و تا بصیرت بخشى به طبقات مختلف جامعه (اعم از مردم، مدیران و نخبگان )،تربیت و ارتباط با نسل جوان (طلبه،دانشجو و محصل) و ارتباط موثر با طیف هاى مختلف مردم ادامه مى یابد.
البته خلأ پیش گفته در بسیارى از موارد و نیز در شرایطى ظهور و بروز پیدا کرده است که مشکل ما عدم وجود اندیشمند و نخبه در جامعه نیست تا راه تربیت اندیشه ورز، نظریه پرداز و نخبه علمى -فرهنگى را در پیش گیریم، بلکه به علل متعددى با وجود طیف گسترده اى از اندیشمندان، هنوز هم نتوانسته ایم این سرما یه ى عظیم را درست قرائت نموده و از توانمندى هاى آن استفاده بهینه نماییم.

1. پیش فرض هاى طرح:

1. یکى از موثرترین طیف هاى اثرگذار بر تحولات فکرى و فرهنگى جامعه، نخبگان آن جامعه هستند؛
2. جامعه ما نیز با مسائل متعددى روبروست که تنها با حضور نخبگان، قابل رفع شدن است؛
3. ظرفیت ها و توانمندى هاى بسیارى در فرد و صنف نخبگان وجود دارد، که بسیارى از آنها مغفول واقع شده و بالطبع بکار گرفته نمى شود؛
4. فعال سازى این ظرفیت ها و روش بهره بردارى از آن ها نیازمند مطالعه و سپس مدیریت محسوس و گاه نا محسوس (روابط و مناسبات و شرایط) فردى و جمعى این طیف دارد.

2. عوامل عدم بکار گیرى ظرفیت هاى طبقه نخبگان:

الف. حجاب معاصرت: در جغرافیاى اندیشمندان ایران اسلامى، مفاخر ارزشمندى زیست مى کنند که گاه کمتر از بزرگان تاریخ علم ایران و اسلام نیستند، اما حجاب معاصرت و هم عصر زیستى مانع از دیده شدن این سرمایه هاى کم یاب و گران بها شده است .
ب. فقدان اتاق فکر و جریان رهبرى کلان فرهنگى: فقدان یک مجموعه ى منسجم و برخوردار از طراز اندیشه ورزى بالا مانع از شناسایى و سیاست گذارى در بکار گیرى و هدایت و به فعلیت رساندن این سرمایه ى عظیم نخبگانى شده است (هرچند شوراى عالى انقلاب فرهنگى متولى رسمى این جنس از امور مى باشد، اما بدلایلى - که اینجا مجال سخن از آن نیست - هم اکنون فاقد این قابلیت مى باشد). رویکرد ظرفیت شناسانه به این طبقه و شبکه انگارى آن و در نهایت، مدیریت سازمان یافته این جریان سبب مى شود تا انقلاب اسلامى در عرصه هاى علمى - فرهنگى و ارتقاى سطح اندیشه ورزى سطوح مختلف جامعه و ارائه ى خدمات و تولیدات علمى - فرهنگى در اندک زمانى با رشدى تصاعدى و جهشى چشم گیر روبه رو گردد.

3. تبیین واژگان کلیدى:

- نخبگان؛
- جامعه نخبگان؛
- شبکه نخبگان؛
- شبکه انگارى؛
- رویکرد ظرفیت شناسانه؛
- مدیریت جامعه یا شبکه نخبگان؛
- مدیریت هدفمند و سازمان یافته؛
- مهندسى شبکه نخبگان؛
- آرایش متناسب نیروهاى مولد؛
-ماتریس (توانمندى ها و نیازمندى ها).

4. ظرفیت شناسى عمومى جامعه ى نخبگان:

در نظرگاه نخست مى توان چهار دسته رابطه و زمینه نقش آفرینى براى جامعه نخبگانى تعریف نمود، که عبارتند از:

الف. نخبگان و حکومت دینى؛

ب. نخبگان و نهادهاى علمى کشور؛
ج. نخبگان و جامعه ایرانى -اسلامى؛
د. نخبگان و جامعه جهانى.
از باب نمونه، در جدول زیر به انواع و گستره کارکردهاى جامعه نخبگانى اشاره شده است:

5 - مراحل برنامه ریزى و مدیریت جامعه نخبگان:

1/5)مقدمات اجرایى و عملیاتى :
5/1/1. تعیین پایگاه اقدام
5/1/2. تعیین ظرفیت ها، فرصت ها، تهدیدها و موانع پیش روى؛
5/1/3. تعیین گستره و دامنه اقدام.

5/2. مقدمات عمومى برنامه ریزى:

5/2/1. راه اندازى بانک جامع اطلاعات نخبگان:
×اطلاعات فردى نخبگان:
-مشخصات شناسنامه اى؛
- رشته و تخصص اصلى؛
- رشته و تخصص فرعى؛
- سوابق علمى- پژوهشى (سمت ، مقاله ، پژوهش ، کتاب و....)؛
- سوابق اجرایى- مدیریتى؛
- وضعیت اشتغال فعلى (مجموعه هایى که در آن ها یا با آنها همکارى دارد)؛
- اساتید اصلى؛
- محل و نوع تحصیلات؛
- شاگردان اصلى؛
- طیف فکرى وابسته (فرهنگى، سیاسى، علمى)؛
- موقعیت اجتماعى (در حوزه - دانشگاه، جامعه، جهان و...)؛
- موقعیت و امکانات مالى - رفاهى؛
- ظرفیت ها وتوانمندى ها (تحلیل شخصیت: راهبردساز، ایده پرداز؛
- نظریه پرداز، مدیریت فرهنگى و تربیت نیرو و...)؛
توانمندى هاى بالفعل و بالقوه؛
نوع امکانات حضور اجتماعى (سایت،وبلاگ،حضور رسانه اى و تحلیل موقعیت هر یک)

تهیه جداول تفکیکى معرفى و طبقه بندى نخبگان:(برحسب)

- تولیدات؛
- طیف فکرى؛
- توانمندى ها وظرفیت ها؛
- شهر محل تولد و محل سکونت؛
- تخصص و رشته اصلى و فرعى؛
- مجموعه هایى که همکارى علمى - اجرایى دارند.
× در واحد پژوهش باید یک نظریه ى مبنا جهت دسته بندى طیف هاى فکرى - فرهنگى پذیرفته شده و بر مبناى آن به دسته بندى نخبگان اقدام نمود.
* تحلیل مختصر و اجمالى هر فرد:
جمع بندى کلى از وى و ارائه پیشنهادهاى اجمالى در هر مورد به صورت جزئى :
تولیدات منتشر نشده ى وى که باید چاپ شود
نیازمندى هاى مختلف وى (مالى، فکرى و...)

* طراحى جداول (توانمندى ها و نیازمندى هاى نخبگان)

پس از بدست آمدن داده هاى تفکیکى از هر فرد مى توان جداولى که نشان دهنده ى انواع، تعداد و پراکندگى نیازمندى ها و توانمندى هاى این افراد است را طراحى نمود. برخى از نیازمندى ها و توانمندى ها عبارتند از:
- برخى نیاز به (مسئله سازى) و مواجهه ى با مسائل دارند؛
- برخى نیاز به (اولویت سازى)در فعالیت ها و تحقیقات دارند؛
- برخى نیاز به (حمایت هاى مالى) در فعالیت و زندگى شخصى دارند؛
- برخى داراى توانمندى حضور و اثرگذارى اجتماعى هستند؛
- برخى باید در جایگاه خاصى قرار گیرند (مدیریتى-تصمیم سازى)؛
- برخى باید از مسئولیت فعلى منفصل و در فعالیت علمى متمرکز شوند؛
- برخى باید داراى حضور بین المللى باشند؛
- برخى باید به لحاظ فکرى و تئوریک با عده اى دیگر همراه شده و در یک جهت قرار گیرند.
در نهایت و با عنایت به شرایط متصور فوق باید در قسمت (3/2/5بخش پردازش داده ها)به یک سرى توصیه ها و راهبردها نسبت به هر فرد نیل پیدا کنیم، به طور مثال:
- تنظیم برنامه ى آتى او در چارچوب یک نقشه جامع (متناسب با نقشه جامع فعالیت شبکه نخبگان و نقشه جامع فعالیت هاى فردى وى)؛
- نوع و تعداد تدریس ها؛
- نوع تحقیقات، مقالات، کتب و تولیدات؛
- نوع حضور علمى - فرهنگى؛
- نوع حضور اجتماعى - جهانى؛
- تدوین راهبردها و سایت هاى کلى جهت دهى و اثرگذارى بر هر فرد؛
- ایجاد حلقه ى گفتگو، مباحثه و مناظره بین ایشان و دیگر نخبگان؛
- ایجاد رابطه ى غیرکارى و خانوادگى بین برخى از این ها؛
- برگزارى همایش هاى هدفمند به جهت موضوع (مساله سازى)؛
- آشنا نمودن و ایجاد تعامل بین برخى طیف ها (تعامل سازى).

ظرفیت شناسى این مجموعه:

- تولید علم و نظریه؛
- تولید مجلات تخصصى؛
- جریان آفرینى علمى - اجتماعى؛
- جریان آفرینى فکرى - سیاسى؛
- ایجاد وحدت رویه ى حرکت هاى علمى.

5/2/2. طراحى نظام جامع نیازمندى هاى نهضت:

در طراحى نظام جامع نیازمندى هاى مختلف فکرى - فرهنگى موثر در اهداف نهضت
سیر مراحل زیر پیشنهاد مى گردد:
الف. تعیین عرصه هاى مختلف فکرى، فرهنگى موثر در اهداف نهضت:
- 4 عرصه (حکومت ،جامعه اسلامى،نخبگان جهانى)
- ریز موضوعات هر یک

ب. تحلیل اجمالى وضعیت هریک از نیازمندى ها:

- ایستار فعلى هر مسئله و عرصه (با رویکرد گزارشى-توصیفى)
- نیازمندى هاى بالفعل هر مسئله و عرصه
- جایگاه مطلوب در هر مسئله و عرصه

5/2/3. راه اندازى شبکه ى تحلیل و پردازش داده ها:

پس از جمع آورى داده هاى مورد نیاز در بانک اطلاعات نخبگان حال باید (با توجه به نقشه ى جامع ظرفیت ها و توانمندى هاى نقش آفرینى نخبگان ) به(طراحى نظام جامع نیازمندى هاى تئوریک فکرى و فرهنگى نهضت) پرداخت . با توجه به 2 مولفه (نیازمندى هاى نهضت و توانمندى هاى نخبگان)، با رعایت اولویت ها به مهندسى شبکه نخبگان در راستاى تامین نیازهاى نهضت پرداخت.
پیش از این امر باید چند دسته تحلیل را با رویکرد پژوهشى دست آورد تا مقدمه برنامه ریزى اصلى قرار گیرند.
×تحلیل دقیق هر یک از افراد جامعه نخبگان
×تحلیل دقیق هر طیف وصنف خاص از جامعه نخبگان
×تعیین دقیق وضعیت هر یک از عرصه هاى مختلف فکرى، فرهنگى موثر در اهداف نهضت
(با رویکرد تحلیلى-انتقادى)
×روش و ابزار(مدیریت افراد و جامعه نخبگان)
در این قسمت(شبکه تحلیل و پردازش) باید با دو نوع خروجى رو به رو شویم وتحلیل و پردازش ها حداقل در 2 حیطه به ما توانایى سیاست گذارى دهند، که مورد اول خروجى اولیه به شمار آمده دستاوردى عمومى تلقى مى گردد.

1- زمینه سازى بروز توانمندى هاى بالفعل نخبگان:

بسیارى از نخبگان در عین برخوردارى از توانمندى هاى بالا، به لحاظ کارکرد، تفاوت چندانى با دیگر فضلا ندارند؛ چرا که زمینه ارائه تولیدات و توانمندى هاى خود به جامعه در اختیار آن ها قرار ندارد.
حمایت هایى هدفمند و سازمان یافته براى این دسته از افراد مى تواند حتى پیش از طراحى شبکه جامع نیازمندى ها، بسیارى از خدمات فکرى - فرهنگى را براى جامعه در پى داشته باشد. از سوى دیگر، برخى چنان در تنگناهاى مالى و امکاناتى به سر مى برند که بیم آن مى رود از مسیر تولید خارج شده و به عنصرى اجرایى بدل گردند، لذا جهت پیشگیرى از هدر رفتن سرمایه هاى انسانى و تقویت آن ها نیازمند تعریف برخى سیاست هاى حمایتى هستیم که طبیعتا نیازمند وجود اطلاعاتى دقیق پیش از برنامه ریزى مى باشد:
شناسایى نیازمندى هاى سخت افزارى او در عرصه علمى و زندگى روزمره ى شخصى
(مسکن، خودرو، امکانات پرورشى و ...)
شناسایى مجموعه تالیفات و تحقیقات منتشر شده ى وى و یا چاپ شده با کیفیت پائین جهت حمایت و تولید مجدد.

تنظیم مجموعه آثار ایشان.

تشکیل تیم و حلقه ى همیاران نخبگان (جمعى از طلاب جوان و دانشجویان مستعد وتوانمند)که این مورد آثار زیر را در پى خواهد داشت:
- کمک در تدوین، تحقیق و تولید آثار وى؛
- زمینه سازى تربیت نیرو از این طریق؛
راه اندازى (سایت اطلاع رسانى) براى ایشان:
به روز رسانى تجمیع و طبقه بندى اطلاعات و تولیدات وى؛
ایجاد وجهه ى اجتماعى و روحیه ى فردى؛
ایجاد زمینه ى نقد و بررسى و تقریر بیرونى (منتقدین) و درونى (خود فرد و وابستگان فکرى)

2- مهندسى مناسبات (توانمندى هاى نخبگان و نیازمندى هاى نهضت):

در این قسمت که کلیدى ترین مرحله ى طرح به شمار مى رود ، ماتریسى متشکل از توانمندى هاى هریک از نخبگان و نیازمندى هاى برشمرده شده در نظام جامع نیازمندى هاى نهضت ترسیم مى گردد و راهبردها و سیاست هاى کلى در این قسمت تدوین مى گردد.(جدول شماره2مدلى اولیه از نمودار پیشنهادى است)

3- حرکت (مسئله محور)؛ راهبرد فعلى و گام اول جهت اجراى طرح:

با توجه به گستردگى مسائل عرصه هاى پیش روى نهضت و دشوارى هاى طبیعى پیش روى اجرا و عملیاتى نمودن طرح، برنامه ریزى و اجرا، راهبرد اولیه مى تواند نگاه ارتکازى به تشخیص اولویت ها بوده و حرکت مسئله محور در پیش گرفته شود.
به این صورت که یکى از مسائل کلان پیش روى نهضت مطمح نظر قرار گرفته و چگونگى ایجاد رابطه بین این نیازمندى و جامعه نخبگانى بررسى شود. به بیان دیگر، با الهام از طرح کلان مذکور ، مسئله اى جزئى از آن به عنوان فاز اولیه و آغاز کار در مقیاسى کوچک مورد مطالعه و بررسى قرار گیرد. حکومت دینى و تامین نیازمندى هاى آن یکى از 4 عرصه نیازمندى هاى نهضت برشمرده شد، که خود داراى مسائل متعددى است.
الف ) عرصه ى حکومت دینى:
1/الف) مسئله خلأ تئوریک:
در حال حاضر یکى از مسائل بنیادین پیش روى حاکمیت دینى و نظام جمهورى اسلامى ، مسئله سرنوشت ساز (خلاء تئوریک) است.
این مسئله، لایه هاى گوناگون و متعددى از شئون اداره ى نظام را با مشکل روبرو ساخته و از امور بنیادین گرفته تا عرصه هایى که به ظاهر روزمره به شمار مى روند و تنها نیازمند (اندیشیدن) هستند، از این خلأ رنج مى برند.
این مشکل در حالى هنوز پابرجاست که کشور با کمبود اندیشمند و نظریه پرداز مواجه نیست، بلکه تلاش هاى پرشمارى از سوى اندیشمندان صورت مى پذیرد، اما تفاوت چشم گیرى حاصل نمى شود.
یکى از راهبردهاى مواجهه فعال با این مسئله، فعال سازى هدفمند جامعه نخبگانى است که از ظرفیت تولید اندیشه برخوردار هستند.
اما باید توجه داشت که در برخى افراد این طیف نیز آسیب هایى جدى به چشم مى خورد که مانع از ارائه خروجى ویژه و در راستاى رفع نیازمندى هاى نهضت است.و گاه همین موانع اند که ما را در عین برخوردار از سرمایه جامعه نخبگانى از دستاوردها و توانمندى هاى آنها محروم مى سازد. در ادامه به شرایط گوناگونى که گاه برخى نخبگان در آن به سر مى برند اشاره مى کنیم:
برخى داراى ظرفیت ها و اندوخته هاى علمى بسیارند، اما امکانات تولید، نشر و پردازش اندیشه هاى خود را پیدا نمى کنند.
برخى در عین برخوردارى از سرمایه ى علمى و نظرى فوق العاده:
- هنوز مسائل انقلاب را اولویت اول پژوهش علمى خود قرار نداده اند و به عبارتى، داراى مسئله نهضت نشده اند.
- برخى مسئله را درست تشخیص نداده اند.
- برخى مسئله مهم را به جاى اهم پنداشته اند.
- برخى فرصت پرداختن به مسائل علمى را پیدا نمى کنند؛ زیرا:
الف. در گیر مسائل اجرایى صرف شده اند
ب. درگیر تدریس ها و تحقیقات روزمره و بدون اولویت شده اند.
- با وجود فعالیت هاى پر شمار نخبگان هنوز جبهه واحدى از اندیشمندان شکل نگرفته تا در راستایى واحد حرکت کنند و این عدم وحدت رویه در سیاست هاى کلى حرکت فاصله ما با مقصود را دو چندان مى کند.
- هنوز سرمایه هاى خود در جامعه نخبگان را درست و کامل نشناخته ایم و اطلاعات جامع و به همراه تحلیل از این ها در دست نداریم.
- هنوز نظام جامعى از نیازمندى هاى تئوریک و فرهنگى داخلى و خارجى تدوین نکرده ایم.
- هنوز به مهندسى ایجاد رابطه ى بین داشته ها و نیازمندى ها نپرداخته ایم.
دست یافتن به تحلیلى جامع پیرامون چرایى وجود (خلأ تئوریک) در جامعه ى ما و عدم برطرف شدن آن طى30 سال گذشته و به رغم کثرت تلاش ها کار ساده اى نیست؛ چرا که این مشکل معلول علت واحده نیست، بلکه عوامل متعدد و گوناگونى دست به دست هم داده اند تا هنوز هم مشکل پا برجا باشد.
در عین حال مى توان به دسته بندى عوامل و سپس درجه گذارى براى هریک متناسب با میزان اثرگذارى آن در ایجاد و تداوم این مشکل اقدام نمود.
در یک عنوان جامع نسبت به نوع طرح مسئله اى که گذشت باید گفت: یکى از عوامل مهم در ایجاد و تداوم این مسئله (عدم آرایش مناسب نیروهاى مولد) در نسبت با این مشکل است. اگر تولید علم را معلول یک حرکت و خیزش اجتماعى بدانیم که ناشى از اراده ى همگانى یک جامعه نخبگانى است، که در مسیرى واحد و با عزمى راسخ و با مسائلى روشن و داراى ارتباط تنگاتنگ با واقعیت هاى موجود در جامعه صورت مى پذیرد، باید گفت که عدم آرایش مناسب نیروها، منجر به عدم پیدایش یک حرکت اجتماعى مى شود و در نتیجه تولید مطلوب سامان نمى یابد، هرچند که با حجم انبوهى از مقالات، کتب و تولیدات روبرو باشیم.
حضور فعال و صحیح نیروهاى نخبه داراى چنان ظرفیت عظیمى است که مى تواند دیگر عوامل را با خود همراه سازد. عوامل نرم افزارى، نارسایى هاى دانشى، بینشى، روشى و کمبودهاى سخت افزارى، محدودیت منابع و نیروى انسانى آشنا و کارآمد، همه و همه با عزمى آن چنانى حل شدنى است.
در نتیجه باید گفت: تمرکز بر طراحى آرایش مطلوب یک جامعه ى نخبگانى از یک سو رصد ایستار فضاى نخبگان کشور و از سوى دیگر، تدوین راهبردهاى مدیریت این اجتماع و ایجاد آرایش مطلوب در آن ها به عنوان پیشنهاد اصلى این طرح، عنوان مى گردد.

هدف

فعال سازى و مدیریت جامعه ى نخبگانى در راستاى حل مساله خلاء تئوریک؛
برنامه:
مهندسى و طراحى آرایش جامعه نخبگانى در راستاى حل مساله خلاء تئوریک؛
مراحل :

1 (آینده پژوهى):

ترسیم دقیق ابعاد خلأ تئوریک
ترسیم و طبقه بندى عوامل (نرم افزارى : دانشى ، روشى ، منشى ، بینشى و ... و سخت افزارى) ایجاد و استمرار خلأ تئوریک
ترسیم نقطه ى واقعى و چشم انداز 20 سال آینده ى انقلاب به لحاظ فکرى؛
ترسیم آینده ى واقعى و چشم انداز 20 سال آینده ى جهان به لحاظ فکرى؛
ترسیم آینده ى مطلوب و چشم انداز 20 سال آینده ى انقلاب و جهان به لحاظ فکرى؛
تعداد متخصصین در هر رشته به تفکیک با شاخصه ها و مولفه ها ى دانشى و منشى؛
طراحى فضاى گفتمانى و علمى مطلوب چشم انداز 20 ساله (فضاى نقد و نوآورى و تولید و ...)؛
طراحى و شیوه ها و روش هاى تعامل فکرى با جامعه و جوانان و جهان.

2 (راهبرد پژوهى):

تدوین روش ها ى جذب و طبقه بندى و تحلیل اطلاعات مورد نیاز از مرحله قبل؛
تدوین مجموعه پرسش ها و پژوهش هاى بایسته براى ترسیم فضاى مطلوب و موجود؛
تدوین روش ها و راهبردهاى برنامه سازى براى نیل از موجود به مطلوب.

3 (راهبرد سازى):

3 نوع مدیریت، هدایت و برنامه ریزى باید صورت پذیرد، که هر یک داراى 2 صورت است:
1) مدیریت افراد نخبه؛
2) مدیریت جامعه ى نخبگانى؛
3) مدیریت فضا و نهادهاى علمى.

1) مدیریت عام: مجموعه مسائلى که نسبت به هر فرد نخبه باید رعایت گردد؛

نزدیک تر نمودن فرد به فضاى تولید در راستاى واحد نیازمندى هاى تئوریک انقلاب ؛
برطرف نمودن موانع از پیش پاى او و تشکیل جبهه ى واحد نخبگانى.
2)مدیریت خاص: مجموعه مسائلى که نسبت به هر فرد یا مجموعه به طور خاص باید اعمال شود:

الف. کسب تحلیل جامع و دقیق از وضعیت نخبگانى او و مشکلات خاص او

- مالى - اقتصادى - امکاناتى
- فکرى فرهنگى (عدم درک ضرورت / ترجیح مهم بر اهم / و ...)
- سیاسى - اجتماعى (جذب شده توسط جریان هاى فکرى خاص / و ...)

ب. راهبرد و برنامه سازى براى هر فرد در مقابل هر مشکل ویژه

- پس از تدوین فضاى مطلوب در جامعه ى نخبگانى و گفتمان بایسته ى حاکم بر آن باید به راهبردها و ابزارهاى ایجاد این فضا نیز توجه نمود:
- تمرکز بر همایش ها و نشست هاى علمى خاص؛
- ترویج (نقد و ترجمه هاى) هدفمند در جامعه ى نخبگانى؛
- ترتیب سفرهاى علمى ویژه به برخى کشورها؛
- براى این مورد نیز به تناسب آن باید برنامه اى در نظر گرفت.

مقدمه

1-پیش فرض هاى طرح
2- عوامل عدم بکارگیرى ظرفیت هاى جامعه ى نخبگان
3- تبیین واژگان کلیدى
4- ظرفیت شناسى عمومى جامعه ى نخبگان
5- مراحل برنامه ریزى و مدیریت جامعه ى نخبگان
5/1) مقدمات اجرایى-عملیاتى
5/1/1- تعیین پایگاه اقدام
5/1/2- تعیین ظرفیت ها، فرصت ها، تهدیدها و موانع پیش روى
5/1/3- تعیین گستره و دامنه اقدام

5/2) مقدمات عمومى برنامه ریزى:

5/2/1- راه اندازى بانک جامع اطلاعات نخبگان:
- اطلاعات فردى نخبگان
- تهیه جداول تفکیکى
- تحلیل اجمالى هر فرد
- طراحى جدول توانمندى ها

5/2/2- طراحى نظام جامع نیازمندى هاى نهضت:

تعیین عرصه هاى مختلف فکرى - فرهنگى موثر در اهداف نهضت:
تحلیل اجمالى وضعیت هریک از نیازمندى ها:

5/2/3- راه اندازى شبکه ى تحلیل و پردازش داده ها :

×تحلیل دقیق هر یک از افراد جامعه ى نخبگان
×تحلیل دقیق هر طیف وصنف خاص از جامعه ى نخبگان
×تعیین دقیق وضعیت هر یک از عرصه هاى مختلف فکرى - فرهنگى موثر در اهداف نهضت
(با رویکرد تحلیلى-انتقادى)
×روش و ابزار(مدیریت افراد و جامعه نخبگان)
×زمینه سازى بروز توانمندى هاى بالفعل نخبگان
×مهندسى مناسبات (توانمندى هاى نخبگان)و(نیازمندى هاى نهضت)
5/3) گام اول اجراى طرح: حرکت مسئله محو
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 318





تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 7:22 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

شاید روباتی شبیه پدرم ساختم...

 

نویسنده:لیزالسی
ترجمه: مجتبی صادقیان


 
ری کورتزول، مخترع و آینده شناس آمریکایی همواره از هوش محدود انسان و ساختار زیستی نارسای او گله مند بوده است. او در تمام سال های گذشته در اندیشه ظهور دوره ای بود که در آن انسان و ماشین با هم ترکیب شده و کارایی و هوشمندی وی چند برابر می شود. این دوره را دوره "تنهائیت" (Singularity) می نامد. در انی گفت و گو، کورتزول به تشریح جزئیات این نظریه می پردازد

فکر می کنید دوره وحدت انسان و ماشین کی فرامی رسد؟

فکر می کنم تا سال 2045 این اتفاق بیفتد. بشر در حال حاضر هم آمیخته ای از فناوری های زیستی و غیر زیستی است. هم اکنون هم عده ای از مزایای ابزارهای الکترونیک در درون مغز خود استفاده می کنند؛ به کمک آخرین نسل این پدیده می توان بسیاری از نرم افزارهای پزشکی را از طریق مغز هدایت کرد. اما در نظر داشته باشند که 25 سال بعد این ابزارها صدهزار بار کوچک تر و میلیاردها بار قوی تر از وضع امروز خود خواهند بود. لذا اگر چه هنوز در بدن بسیاری از ما سخت افزارهای رایانه ای تعبیه نشده، اما روی هم رفته بشر رایانه را جزیی از شخصیت خود محسوب می کند.

تکلیف آنهایی که نمی خواهند بدن خود را در اختیار این فناوری قرار دهند چیست؟

به نظر شما آیا کسی پیدا می شود که از خدمات و فناوری های پزشکی استفاده نکند و یا مثلاً عینک به چشم نزند؟ اگر هم چنین افرادی وجود داشته باشند، در اقلیت هستند. همیشه دیده ایم که افراد می گویند مایل به تغییر وضعیت مزاج خود نیستند، اما به محض این که مریض می شوند، هر کاری که بتوانند برای غلبه بر آن انجام می دهند. در نظر داشته باشید که قرار نیست یک شبه به سال 2045 برسیم و این هدف را محقق کنیم، بلکه قرار است قدم به قدم به این هدف برسیم و مطمئناً تا آن وقت اتفاقات زیادی خواهد افتاد.

به نظر شما آیا می تواند مشکلات محیطی و فیزیکی موجود را برای رسیدن به هدف مورد نظر شما از میان برداشت؟

اگر منظور شما مشکل منابع است که باید بگویم از این نظر هیچ دغدغه ای وجود ندارد. انرژی خورشیدی مورد استفاده در فناوری جدید، تنها بخش کوچکی از پرتو خورشیداست و فناوری نانو هم این امکان را به وجود آورده که بتوان به سهولت بیشتری این انرژی را جمع آوری کرد. از طرفی، صرفه اقتصادی مناسبی هم دارد و به منابع مالی گزافی احتیاج ندارد چرا که مشمول قانون بازگشت پرشتاب می شود.

منظور شما از قانون بازگشت پرشتاب چیست؟

ببینید، حجم ایده ها و فکرهای جدید که می تواند جهان را تغییر دهد افزایش یافته است؛ و البته افراد کمی هستند که این مسئله را حس کرده باشند. مشکل اکثر مردم این است که تفکری نظام مند ندارند و خیلی عام فکر می کنند، در حالی که تخصصی شدن حوزة امکان تحول اساسی در آنها را به وجود آورده است. مثلاً حوزه ژنتیک را در نظر بگیرید، وقتی در سال 1990 فرضیه دستکاری در ژن انسانی اعلام شده بسیاری از منتقدان می گفتند حداقل تا 15 سال امکان تحقق چنین فرضیه ای وجود ندارد. حتی وقتی نیمی از راه پیموده شده بود همین منتقدان آیه یاس می خواندند، اما می بینیم که این طرح همچنان با قدرت به کار خود ادامه می دهد.

خیلی ها شما را به خاطر پیش بینی ها و پیش گویی های مهمی که انجام داده اید می شناسند. آیا همین تفکر نظام مند دلیل اصلی تحقق این پیش بینی ها بوده است؟

در اواسط دهه 80 من پیش بینی کردم که حدود 10 سال بعد شبکه جهانی اینترنت به مرحله تکامل خود می رسد و بشر می تواند از آن بهره مند شود. بسیاری در آن زمان این ایده را به دید تمسخر می نگریستند. اما همه دیدند که سال به سال پیشرفت این فناوری بیشتر شد و درست طبق پیش بینی به تحقق رسید. یکی از ویژگی های دنیای فناوری اطلاعات، قابلیت پیش بینی خیره کننده در مورد آینده تحولات آن است و همین حالا نیز بسیاری با ایده های جذاب و بی نظیر خود در حال پیشرفت در این حوزه هستند. چه کسی گمان می کرد پدیده هایی چون وبلاگ نویسی و سایت های دوست یابی تا این اندازه پیشرفت کند؟ اگر 10 سال پیش می گفتیم که قرار است یک دایره المعارف بنویسیم و همه مردم در تصحیح و تولید آن سهیم باشند، بسیاری آن را ایده ی مسخره می دانستند و فکر می کردند نتیجه کار، محصولی بی ارزش خواهد بود. اما حال می بینیم که این مسئله اتفاق افتاده و عملاً بشر توانسته از خرد جمعی خود نهایت استفاده را ببرد. [منظور، دانش نامه "ویکی پدیا"، www.wikipedia.org است.]

اما تصور عمومی که از همه این پیشرفت ها وجود دارد تصور ظهور یک مدینه فاضله یا آرمان شهر است. به نظر شما این طور نیست؟

اصلاً موافق نیستم، چرا که فناوری صرفاً عامل ایجاد کننده یک مدینه فاضله یا آرمان شهر نیست. فناوری یک شمشیر دولبه است و همان طور که منافعی دارد، می تواند سر منشأ مشکلات و چالش های جدیدی نیز باشد. اما من روی هم رفته معتقدم منافع و محسنات فناوری بر مضرات آن می چربد. گرچه بسیاری با این نگرش مخالفند.

هدف شما از تأسیس دانشگاه "وحدت" در سال جاری چه بوده است؟

من و آقای "پیتر دیاماندیس"، مدیر و مؤسس بنیاد جایزه "علمی ایکس"، به این نتیجه رسیدیم که زمان فعلی بهترین زمان برای دور هم جمع کردن متخصصان و کارشناسان حوزه هایی چون هوش مصنوعی، فناوری نانو، فناوری زیست شناسی و رایانه است تا بتوان به کمک همدیگر مشکلات مهم آینده بشر را حل کرد، چه این که مشکلات اکثراً مشکلاتی چند بعدی و پیچیده هستند که به یاری متخصصان علوم مختلف نیاز دارند. نهادهایی چون ناسا و گوگل نیز در این پروژه مشارکت دارند. هنوز در آغاز راه هستیم و در سال تحصیلی جاری 40 دانشجو گرفته ایم و طی یک دوره فشرده 9 هفته ای ترم تحصیلی خود را به پایان می بریم.

اخیراً فیلمی از زندگی شما ساخته شد با نام "مرد تعالی گرا" چیز جدیدی برای خود شما در این فیلم وجود داشت؟

بله، با دیدن این فیلم متوجه نکات جدیدی از زندگی خودم در دوران کودکی و رابطه ام با پدرم شدم. با دیدن این فیلم فهمیدم پدرم نقش بسیار مهمی در شکوفایی خلاقیت من داشت و تازه بعد از مشاهده این فیلم فهمیدم چقدر دلم برایش تنگ می شود. او موسیقیدان بود و پس از حمله نازی ها از آنجا فرار کرد و وقتی تنها 20 سال داشتم، به دلیل حمله قلبی فوت کرد.

شما جایی گفته اید به خاطر این دلتنگی می خواهید به نحوی پدر خود را به زندگی برگردانید کمی در این مورد توضیح می دهید؟

بله، قصد دارم با استفاده از دی ان ای جمع‌آوری شده از محل دفن و ترکیب آن با خاطرات و اطلاعاتی که از او به جا مانده است، روباتی شبیه به او بسازم تا شاید باز هم او را زنده کنم.
منبع: دانشمند-ش551





تاریخ : دوشنبه 91/8/1 | 8:53 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

 

ویسکوزیته یا گران روی Viscosity
ویسکوزیته یا گران روی Viscosity

 

مترجم: محمود کریمی شرودانی
منبع اختصاصی فارسی: راسخون




 
ویسکوزیته به مقاومت سیال ها در برابر جاری شدن می گویند. ویسکوزیته ی برخی از سیالات همانند گازها، آب و نفت سفید نسبتاً پایین است و ویسکوزیته ی برخی دیگر همانند گلیسیرین و شیره ی قند نسبتاً بالاست .سیالی که کند جاری شود (و در نتیجه ویسکوزیته ی بالایی داشته باشد) اغلب ویسکوز نامیده می شود.
به طورکلی ویسکوزیته ی مایعات با افزایش دما، کاهش می یابد. به طور مثال شیره ی قند هنگامی که گرم می شود، راحت تر از زمانی که سرد است جاری می شود اما در مورد گازها به طور کلی با افزایش دما، ویسکوزیته نیز افزایش می یابد.
ویسکوزیته ی هوا موجب محو شدن صدا و کم شدن سرعت باد می شود. ویسکوزیته ی آب موجب فروکش کردن امواج می شود. ویسکوزیته تأثیر مهمی بر سرعت هواپیماها ، اتومبیل ها و قایق ها ، راندمان روغن های روان کننده و جاری شدن مواد از طریق خطوط لوله کشی دارد. منبع: Howstuffworks.com

 






تاریخ : دوشنبه 91/8/1 | 8:51 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.