بیـا ساقـی تـو امشب غـرق دریای شرابم کن
شـرابـم ده پـیـاپی پـاک مدهـوش و خرابم کن
بیا ساقی که دل پرخون بود از رنج این هستی
رهــا از پــرتــو مـی زیــن جــهـان پــر عذابم کن
مـن از ایـن جـسـم خاکی و گـنـاه آلود بـیـزارم
تـو انـدر بـوتـه اخلاص ای سـاقـی مــذابــم کـن
برونم ساز از این جلد خود خواهی و خود بینی
روان در مـــــاوراء ابـــــرها چــــون آفــتــابـم کـن
تاریخ : یکشنبه 90/2/18 | 7:54 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()