دفتر اشعار مهدی سهیلی !
ناله یی در شب!
ای یاد تو، در ظلمت شب همسفر من
وی نام تو، روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شب ها منم و عشق تو و چشم تر من
وین اشک دمادم که بود پرده درِ من.
در عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان، سرِ گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم
با یاد تو شادست، دل دربه درِ من.
از نور تو، مهتابِ فلک آینه پوشست
وز بوی تو، هر غنچه و گل، عطرفروشست
دریا به تمنّای تو در جوش و خروشست
عکس تو به هر آب فتد چشم? نوشست
خود دیده بود آینه ی حق نگر من.
دانی تو که درراه وصالت چه کشیدم
چون تشنه ی گرمازده ی خسته، دویدم
بسیار از این شاخه به آن شاخه پریدم
آخر به طربخانه ی عشق تو رسیدم
اما به طلب سوخت همه بال و پر من.
غم نیست کسی را که دلش سوی خدا بود
در خلوت خود شب همه شب، مست دعا بود
جانش به درخشندگیِ آینه ها بود
بیچاره، اسیری که گرفتار طلا بود
گویند که: بود آتش من، سیم و زر من.
هر جا نگرم، یار تویی، جز تو کسی نیست
از غم نفسم سوخت، ولی همنفسی نیست
بی نغمه ی تو باغ جهان جز قفسی نیست
غیر از تو به فریاد کسان دادرسی نیست
ای دوست تویی دادرس و دادگر من.
محرم کسی کز تو جدا بود و ندانست
در گوش دلش از تو صدا بود و ندانست
آثار تو در ارض و سما بود و ندانست
عالم همه آیات خدا بود و ندانست
ای وای! اگر نفس شود راهبر من.
هر پُل که مرا از تو جدا کرد، شکستم
هر رشته، نه پیوند تو را داشت، گسستم
آن در، که نشد غرفه ی دیدار تو، بستم
صد شکر که از باده ی توحید تو مستم
هرگز نرود مستی این می ز سر من.
راه تو مرا از ره بیگانه جدا کرد
یاد تو مرا از غم بیهوده رها کرد
عشق تو مرا شاعرِ انگشت نما کرد
گفتم به همه خلق که این طُرفه، خدا کرد
بی لطف تو کاری نرود از هنر من.
من بی کسم و جز تو خدایی که ندارم
گر از سر کویت بروم رو به که آرم؟
بر خاک درت گریه کنان سر بگذارم
خواهم که به آمرزش تو جان بسپارم
اینست دعای شب و ذکر سحر من.
تاریخ : یکشنبه 90/2/18 | 8:6 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()