ای غنچهی خندان چرا خون در دل ما میکنی/
خاری به خود میبندی و ما را ز سر وا میکنی/
از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم/
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی/
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را/
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی/
با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال/
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی/
امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست/
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی/
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن/
در گوشهی میخانه هم ما را تو پیدا میکنی/
ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن/ شورافکن و شیرینسخن اما تو غوغا میکنی
تاریخ : دوشنبه 90/11/17 | 7:36 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()