
بررسی پدیده فـرار مغـزها
نویسنده:محمد فولادی
منبع:فصلنامه معرفت
منبع:فصلنامه معرفت
طرح مسأله
در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات و حذف مرزهای طبیعی و قراردادی و جهانی شدن فرهنگ و اقتصاد شاید سخن گفتن از پدیدهای به نام «فرار مغزها»(Brain Drain) قدری شگفتآور به نظر برسد، اما با اندک تأمّل درعمق ماجرای تلخ قرن حاضر و تقسیم جهان به فقیر و غنی، جهان اولی و جهانی سومی، توسعه یافته و توسعه نیافته، به خوبی به طبیعی بودن این پدیده پی خواهیم برد.اجمالاً میتوان با دو نگاه متفاوت به این پدیده نگریست: در یک نگاه، آن را پدیدهای میمون و مبارک و طبیعی جلوه داد و در نگاهی دیگر، پدیدهای نامیمون و شوم و خسارت بار! هرچند جهان امروز به واقع دهکدهای بیش نیست و افراد این دهکده به راحتی قادرند در آن واحد با یکدیگر ارتباط دیداری و شنیداری برقرار کنند و به تبادل اندیشه و دستاوردهای علمی بپردازند؛ زیرا همه امکانات آن سوی دهکده در این سو نیز موجود است. در این دهکده کوچک جهانی، دیگر نخبگان نیاز به فرار و گریختن از موطن خود ندارند؛ زیرا شبکههای ماهوارهای، رایانهای و کابلی به قدری دنیا را کوچک نمودهاند که هر کس در خانه خود میتواند با دورترین نقطه جهان تماس بگیرد و آخرین یافتههای علمی خود را ارائه دهد یا اطلاعات جدیدی دریافت نماید.اما از منظری دیگر، صورت واقعی دنیا به گونهای دیگر است. با تحوّلهای ارتباطی، مجریان شبکههای ارتباطی الگوهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود را به مشتریان خود در سراسر دنیا القا میکنند و آنان را دایم در معرض امواج شکننده و یک سویه تهاجم تبلیغاتی قرار میدهند. این در حالی است که به دلیل توزیع ناعادلانه ثروت، کشورهای ـ به اصطلاح ـ جهان سوم برای مقابله با این انحصار رسانهای، نه تنها هیچ امکاناتی در اختیار ندارند، بلکه در تأمین مایحتاج اولیه خود، سخت دچار مشکلند. و به دلیل فقدان وسایل ارتباطی و اطلاعرسانی و امکانات آموزشی و پیشرفت و توسعه انسانی در این کشورها، بسیاری ترجیح میدهند که دست به مهاجرت بزنند و رفتن را به ماندن ترجیح دهند و این نشانگر پیوند بی گسست، نامتوازن و غیرعادلانه میان کشورهای جهان است. از این منظر، مهاجرت نخبگان از جهان سوم به کشورهای پیشرفته، همواره بر عمق فاجعه،شکاف و فاصله طبقاتی میافزاید و فاصله میان کشورهای پیشرفته و عقبمانده،فقیروغنیراعمیقتر میکند.
این دیدگاه برخلاف دیدگاه اول که معتقد است اصلاً مهاجرتی صورت نمیگیرد، معتقد به مهاجرت نخبگان است و عقیده دارد این پدیده موجب شکاف طبقاتی بین کشورها میشود. اما دیدگاه دیگری معتقد است که مهاجرت نخبگان نه تنها به ضرر کشور مبدأ نیست، بلکه موجب رشد و شکوفایی اندوختههای علمی افراد برای شکوفایی علم و دانش بشری میگردد؛ زیرا نخبگان علمی و مغزهای کارامد در حوزههای علمی، سرمایههای جهان هستند و این امکانات باید در اختیار همگان قرار گیرد تا به رشد و توسعه علم بشری کمک کند. در صورت عدم توسعه یک کشور، باید نخبگان با در اختیار قرار دادن تجربه خود بتوانند از اطلاعات و فناوری سایر کشورها استفاده نمایند. مجموعه این فرایند برای توسعه دانش بشری مفید خواهد بود.صاحبان این دیدگاه که پدیده «فرار مغزها» را مثبت ارزیابی میکنند، معتقدند که نباید حضور یک متفکر و نخبه علمیجهان سومی را در یک کشور پیشرفته، پدیده «فرار» تلقی کرد؛ چه آنکه فرار بیانگر وجود محدودیت، حصر و زنداناست، در حالیکه امروزه مرزهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شکسته شده و در دهکده جهانی، ملیّتها کمرنگ و مرزها شکسته شده است. بنابراین، فرار مغزها بیمعناست.(1)
مفهومشناسی
مفهوم «مهاجرت» (Immigration) رفتن و جابهجایی از مکانی به مکان دیگر و اقامت کردن در جای دیگر از ابتداییترین رفتارهای بشری است. «مهاجرت» یعنی، از موطن خود به جایی دیگر نقل مکان کردن و هجرت گزیدن. کسی را که از موطن خود به جای دیگر نقل مکان کند، «مهاجر» گویند.(2) در تعریفی دیگر، آمده است: «مهاجرت عبارت است از: تغییر دایمی و نیمه دایمی مسکن بدون هیچ محدودیتی در مورد فاصله حرکت و ماهیت اختیاری و اجباری مهاجرت، همچنین بدون هیچگونه تمایزی بین مهاجرت داخلی و خارجی.»(3) در جامعهشناسی نیز از مهاجرت تعریف خاصی ارائه شده است: مهاجرت حرکتی نسبتا جمعی و دایمی از مکانی به مکان دیگر است که در این حرکت، مهاجران براساس سلسله مراتبی از ارزشها، یا هدفهای با ارزش فرهنگی تصمیم به مهاجرت میگیرند. نتیجه این حرکت، تغییر در نظام کنش متقابل مهاجران است.(4)در تعریف «فرار مغزها» و یا مهاجرت نخبگان اتفاق نظری وجود ندارد. برخی آن را «فرار مغزها» برخی «شکار مغزها» و برخی دیگر «ربودن استعدادها» مینامند. مغزها و به اصطلاح نخبگان، نیروهای انسانی متخصص، کارامد، ماهر و متفکر یک کشورند؛ مخترعان، مبتکران، اندیشمندان و سایر افرادی که برخوردار از دانش فنی هستند. فرار مغزها نیز به مهاجرت، اعم از جذب، فرار و یا اعزام و سرانجام، عدم بازگشت افراد متخصص و کارازموده از کشورهای در حال توسعه به سوی ملل و کشورهای صنعتی پیشرفته اشاره دارد.
به عبارت دیگر، فرار مغزها در واقع، فرار سرمایههای انسانی است؛ سرمایههایی که با صرف هزینه گزاف به دست میآید و عبارتند از: علم، تخصص، تجربه، توان، سلامتی، قابلیتها و در نهایت، انضباط که به وسیله آموزش و بهداشت در نیروی کار ذخیره میشود و موجب افزایش بهرهوری آن در تولید میشود. بنابراین، منابع انسانی مانند دانشمندان، مهندسان، متخصصان، نیروی کارا و منابع سازمانی و نهادی به عنوان سرمایههای انسانی تلّقی میشوند و فرار این نیروها به آن معناست که جامعه از علم، تخصص و مهارتهای فنی آنان محروم میماند. ولی این نیروها به دلایل گوناگون، مهاجرت دایمی یا نیمه دایمی را به کشورهای دیگر ترجیح میدهند.(5)
رابطه پیشرفت و فناوری
از آنجایی که پیشرفت و توسعه یک کشور مرهون پیشرفت و توسعه فناوری و نیز نیروی انسانی ماهر و نخبه و کارازموده است، بنابراین، در طرح مسأله «فرار مغزها» شایسته است فناوری و دانش فنی مورد بررسی قرار گیرد. «فناوری» عبارت است از مجموعهای از فراگردهای فیزیکی، روشها، فنون و ابزارها و تجهیزات که به وسیله آنها محصولی ساخته شده، به بازار عرضه میگردد. فناوری در برگیرنده همه انواع شناختها حتی شناخت مسائل اداری، مالی و تجاری، مهارت در شیوه تولید، کارایی مؤسسات تعلیم و تربیت و تجهیز آنها، آگاهی نسبت به ابزار آلات و شیوه به کارگیری آنها میباشد.(6) در واقع، فناوری دارای اجزای ذیل است: ماشین آلات و ابزارهای تولید، مهارتها و تجربیات تولیدی، اطلاعات و دانش فنی تولید، سازماندهی و مدیریت تولید.فناوری یکی از مهمترین عوامل رشد و توسعه اقتصادی است. از سوی دیگر، رشد فناوری نیز مرهون علوم عملی و نظری محض است. رشد علمی نیز به نوبه خود، وابسته به منابع علمی و یافتهها و تلاشهای علمی است که در اختیار محققان و پژوهشگران قرارداد. بنابراین، به یک معنا، آموزش و پرورش ـ به معنای عام ـ پیشنیاز و پیش شرط لازم رشد و توسعه سریع فناوری است. علاوه بر این، وجود مدیران با دانش فنی بالا و رهبرانی که توان معرفی فناوری را به جامعه داشته باشند، از دیگر عوامل رشد فناوری است.
مهاجرتنخبگانمانعرشدفناوری
سؤالی که مطرح میشود این است که چه عامل و یا عواملی موجب میشود که فرایند رشد و توسعه فناوری با کندی صورت گیرد و یا دچار رکود گردد و یا به عکس، به صورت غیرقابل پیشبینی توسعه یابد؟ در پاسخ به این سؤال عمدتا دو عامل اساسی را به عنوان موانع رشد فناوری برشمردهاند: علل ساختاری و مهاجرت متخصصان. کیفیت منابع و شرایط فیزیکی تجهیزات موجود از جمله عوامل اصلی توسعه نیافتگی است. در بسیاری از کشورهای دنیا، کارخانجات تولیدی، که به تولید مواد اولیه صنعتی و نیز کالاهای مصرفی مشغولند، فرسوده، قدیمی و فاقد کارایی لازم هستند. در این کشورها، به دلیل فقدان امکانات زیربنایی و توسعهای، ابزارهای لازم برای نظارت و بهبود و کیفیت کالاها وجود ندارد و عدم توجه به بهسازی تجهیزات فنی و صنعتی از دیگر مشکلات ساختاری جوامع توسعه نیافته و جهان سوم است.از سوی دیگر، در این کشورها، کمبود نیروهای ماهر و متخصص انسانی یکی از مشکلات این جوامع است و این یا به دلیل فقر مالی نیروهای متخصص انسانی است و یا فقدان تناسب بین ماشین آلات صنعتی و دانش فنی که در آن کشورها آموزش داده میشود. همچنین میتوان از نارسایی و عدم کفایت برنامههای توسعه منابع انسانی، ضعف شناسایی و یا دانش نیروهای حرفهای و ماهر و سرانجام، کمبود اطلاعات و دانش فنی در این کشورها نام برد.
فرایند مزبور سرانجام، منجر به تحقق پدیده فرار مغزها میشود. این پدیده، که خود از جهتی معلول عدم توسعه اقتصادی و فقدان وسایل پژوهش، تحقیق و مطالعه است، موجب کندی پیشرفت امور اجتماعی و توسعه همه جانبه میگردد. در کشورهایی که برنامهریزی جامع اشتغال و آموزش وجود ندارد و سازمانهای آموزشی اقدام به ارائه آموزش غیرمتناسب با بازار کار میکنند، تقاضای کاذب برای آموزش به وجود میآید و در یک دوره زمانی، جامعه با پدیده آموزش اضافی مواجه میگردد؛ یعنی نه تنها به قدر نیاز جامعه به تربیت متخصصان نمیپردازند، بلکه به مراتب، میزان پرورش و تربیت نخبگان جامعه بیش از حد نیاز است. علاوه بر اینکه، هیچ برنامهای برای جذب آنان وجود ندارد. این فرایند، سرمایهگذاری منابع محدود را از روش بهینه منحرف کرده و علیرغم صرف هزینه گزاف از منابع و سرمایههای ملی، هیچ فرصت شغلی جدیدی به وجود نمیآورد و بیکاری فارغالتحصیلان و مهاجرت متخصصان به خارج و سرانجام، «فرار مغزها» را به دنبال دارد.
انتقال معکوس فناوری
رشد و توسعه همه جانبه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، عمدتا به چهار عامل مهم سرمایه، نیروی انسانی ماهر، مواد خام و دانش فنی وابسته است. کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه یا جهان سوم، کاملاً به صورت نامتعادل و ناعادلانه از این عوامل مهم توسعه برخوردارند. کشورهای پیشرفته و توسعهیافته دارای نیروی انسانی ماهر، سرمایه و دانش فنی هستند، در حالی که، کشورهای پیرامونی تنها از مواد خام برخوردارند. این کشورها به دلیل فقدان دانش فنی و یا سرمایه، انباشت سرمایه در آنها صورت نمیگیرد و به دلایل ابتدایی و نیز پیشرفته نبودن دانش فنی و فقدان نیروی انسانی ماهر و نخبه برای سرمایهگذاری در کشور، اقدام به وارد کردن نیروی متخصص و فنی از خارج میکنند؛ در واقع، برای ایجاد سرمایهگذاری در کشور، دست به دامان متخصصان خارجی میشوند. با وجود مراکز و مؤسسات علمی، فرهنگی و پژوهشی در این کشورها، به دلایل به روز نبودن دانش فنی و نداشتن سرمایه لازم، پژوهشهای آنها جز اتلاف سرمایه راه به جایی نمیبرد. علاوه بر این، به دلیل فقدان نظام اطلاعرسانی منسجم و واحد، بسیاری از کارهای آنان تکراری میباشد. نهایت ثمره این نوع پژوهشها، آن هم در کشورهای پیرامونی و پیشرفتهتر، انتقال فناوری و دانش فنی از کشورهای صنعتی است که مشکلات خاص خود را دارد.از سوی دیگر، کشورهای صنعتی با وجود سرمایههای عظیم و دانش فنی بالا، تحقیقات و پژوهشها، نیروهای متخصص کشورهای جهان سوم را به سوی خود میکشانند، و این همان پدیده "فرار مغزها" و یا "انتقال معکوس" فناوری است. کشورهای جهان سوم و پیرامونی برای رفع این مشکل و جبران نیروی انسانی ماهر و متخصص موردنیاز خود، اقدام به اعزام دانشجو به خارج میکنند. اما به دلیل فقدان بازار کار در داخل، غالبا دانشجویان اعزامی یا به داخل بازنمیگردند و یا پس از بازگشت، به دلیل اینکه دانش فنی و تخصص آنان در داخل کارایی لازم ندارد، یا به مشاغل دیگر روی میآورند و یا به خارج برمیگردند.
پیشینه تاریخی بحث فرار مغزها
با مراجعه به تاریخ و پیشینه این بحث، به روشنی میتوان دریافت که مسأله جابهجایی و فرار و یا مهاجرت مغزها و نخبگان از یک جامعه به جامعه دیگر، کم و بیش در همه ادوار تاریخ وجود داشته است. شاید ابتداییترین شکل فرار مغزها را بتوان به این صورت تصور کرد که در هر عصر و در هر سرزمین، وقتی قومی یا حکومتی به اوج اقتدار و پیشرفت و آبادانی میرسید، هنرمندان، نخبگان و متخصصان سایر جوامع را به خود جذب میکرد. و این مؤیّد یک نکته روانشناختی است: انسان فطرتا راحتطلب است و هرکجا گذران زندگی او با آرامش و آسایش بیشتری میسّر گردد، آنجا را به عنوان محل زندگی خود انتخاب خواهد کرد. در طول تاریخ، همواره انسانها و ارباب فضل، دانش و معرفت، صنایع، هنر و حِرَف هر جا را مناسبتر و امنتر برای زندگی خود میدیدند، به عنوان محل شغل و در نتیجه سکونت خود انتخاب میکردند. با این تفاوت که، این نوع نقل و انتقالات و جابهجاییها با پدیده «فرار مغزها» به اصطلاح امروزی آن، کاملاً تفاوت ماهوی داشت، به گونهای که آن را به عنوان «مهاجرت» قلمداد میکردند. در حالی که، پدیده «فرار مغزها» امروزه در همه جوامع، به عنوان یک معضل و مشکل بلکه بحران اجتماعی و فرهنگی مطرح است؛ چرا که مهاجرت نخبگان در گذشته، تابع عرضه و تقاضا و محدود به احتیاجات و نیازهای جامعه مقصد بوده و از اینرو، همواره شکل منطقی و طبیعی به خود میگرفت و هرگز به عنوان یک معضل اجتماعی مطرح نبود. اما به تدریج و با پیشرفت حیرتآور فناوری برخی کشورها از یک سو و عقبماندگی بسیاری از کشورها از سوی دیگر و در نتیجه، پیشرفت فناوری در رشتههای گوناگون علوم و فراهم بودن وسایل و ابزارهای تحقیق و پژوهش و نیز آماده بودن شرایط زندگی و دستمزد مناسب در این کشورها، موجب گردید که افراد متخصص و ماهر، فرهیخته و کارآزموده از سراسر جهان به این کشور سرازیر شوند و نوعی معضل اجتماعی و عدم تعادل ساختاری از لحاظ نیروهای انسانی در کشورها را پدید آورند.(7)پدیده «فرار مغزها» در عصر حاضر، برخلاف گذشته، که مهاجرت نیروهای نخبه و متخصص امری طبیعی و منطقی مینمود و تابع عرضه و تقاضا بود، امروزه در بیشتر موارد، نه کشورهای مقصد و مهاجرپذیر نیاز به این همه مهاجر دارند و نه کشورهای مبدأ از وجود همه این نیروها بینیازند، بلکه براساس یکی از آمارهای منتشر شده با اینکه کشورهایی مثل هند و پاکستان از نظر پزشک در مضیقه به سر میبرند، اما پزشکان آنها، که در انگلستان متوطّن شدهاند، 44 الی 45 درصد جامعه پزشکی این کشور را تشکیل میدهند.(8)
تحلیل فرایند عدم تعادل
فرایند مزبور منجر به عدم تعادل ساختی در نظام آموزشی خواهد شد و این خود، سایر نهادهای اقتصادی و سیاسی را دچار عدم تعادل خواهد کرد.اجمالاً میتوان فرایند عدم تعادل ساختی را در خصوص پدیده «فرار مغزها»، از منظر الگوی وابستگی چنین تبیین کرد:
کشورهای جهان سوم و توسعه نیافته عمدهترین کشورهای برطرف کننده نیازهای اولیه کشورهای توسعه یافتهاند. در واقع، نیروی کار کشورهای اقماری و توسعه نیافته در خدمت این کشورها قرار دارد. از سوی دیگر، کشورهای جهان سوم برای تأمین نیازهای خود، با صدور مواد اولیه و خام، اقدام به وارد کردن فناوری از کشورهای پیشرفته میکنند. این فناوری، به دلیل عدم تناسب با محیط جدید و وارداتی بودن آنها، با سایر ساختهای جامعه جهان سوم سازگاری ندرند و عملاً بسیار هزینه برند. علاوه بر این، با وارد کردن فناوری، فرهنگ آن نیز به کشورها وارد میشود و به دلیل عدم جذب فناوری در داخل، نه تنها موجب ایجاد اشتغال جدید نمیشود، بلکه باید نیروی فنی و متخصص نیز همراه با فناوری وارد نمود.
با گذشت زمان و به موازات افزایش جمعیت جهان سومی، این کشورها برای تأمین نیازهای خود، نیازمند صدور بیشتر مواد اولیه و وارد کردن بیشتر فناوری میشوند. این امر وابستگی بیش از پیش آنان را موجب میگردد. در این میان، قشر تحصیلکرده و نخبگان جهان سوم یا در خارج از کشور تحصیل کردهاند و یا در داخل کشور، در صورت اول، یا در خارج متوطّن شدهاند و قصد بازگشت به کشور را ندارند و یا اینکه پس از فراغت از تحصیل، به کشور باز میگردند. در این صورت، به دلیل عدم تناسب تحصیلات و دانش فنی آنان با وضعیت موجود در کشور [چون متناسب با دانش فنی کشورهای صنعتی آموزش دیده و تربیت شدهاند]، عملاً بازگشتشان به کشور کارایی لازم را ندارد و مشکلی را حل نمیکند و پس از مدتی بسیاری از آنان مجددا به خارج عزیمت خواهند کرد.
در صورتیکهنخبگان،تحصیل کرده داخلی باشند، به دلیل عدم تناسب دانش فنی آنان با صنایع وارداتی موجود به کارگیری آنان نیز در صنایع جدید سودمند نخواهد بود. از اینرو، به زودی شاهد جذب آنان به خارج خواهیم بود. بدینسان، عدم تعادل ساختار نظام آموزشی جهان سوم، ناخواسته پدیده «فرار مغزها» را موجب میشود و خود موجبات عدم تعادل ساختی در سایر زیرساختها را فراهم میآورد.
علاوه بر الگوی تحلیلی مزبور، که بر اساس تحلیل وابستگی ارائه شده است، میتوان پدیده «فرار مغزها» را به گونهای دیگر تحلیل نمود. در کشورهای جهان سوم، عمدتا به کارهای فکری و تحقیقی عمیق در زمینههای علوم اجتماعی و انسانی اهمیت داده نمیشود. در نتیجه، در بلند مدت، بازار کار از نیروهایی که به واقع در جامعه و به ویژه در نظام آموزشی به آنان بهای لازم داده نمیشود، اشباع میگردد.
از سوی دیگر، بیشترین تبلیغات و سرمایهگذاریها در مقطع دانشگاهها و آموزش عالی بر علوم غیرانسانی متمرکز است. در این رشتهها نیز به دلیل نداشتن دانش فنی بالا و به روز نبودن، موفقیت چندانی کسب نمیشود، در حالی که بیشترین نیروهای ماهر موردنیاز در بخش نظام دیوان سالاری و اداری جامعه و در بخش علوم انسانی و اجتماعی است؛ یعنی همان رشتههایی که معمولاً اقبالی به سرمایهگذاری از سوی دولت و تبلیغات عمومی در آنها صورت نمیگیرد و مرسوم است که دانشجویانی که در سایر رشتهها امتیاز لازم را به دست نمیآورند، به این رشتهها وارد میشوند. نتیجه این فرایند، ورود موج عظیمی از نیروهای غیر کارامد به بدنه اجرایی کشور است؛ یعنی کسانی که توان برنامهریزی و هدایت جامعه را ندارند.
توسعه نظام آموزشی و اطلاعاتی به حکومتها این امکان را میدهد که با مسائل و مشکلات جامعه واقعبینانهتر برخورد شود. در بلند مدت نیز موفقیت و جایگاه هر کشوری از لحاظ توسعه و پیشرفت و یا عقبماندگی را محصولات کارآمد و پژوهشهای علمی و آموزشی نیروی کار، مدیریت هوشمندانه و نرم افزارهای اطلاعاتی پیشرفته تعیین میکند و اینها منابع کلیدی قدرت فردا خواهند بود. دقیقا عواملی که توسعه و پیشرفت آنها به دست کسانی است که نه تنها خود اعتقادی به آن دارند، بلکه به دلیل نداشتن دانش فنی و اطلاعات کافی قادر به سرمایهگذاری و توسعه عوامل مزبور نیستند. این خود عامل اصلی عدم جذب نخبگان در داخل و یا فرار آنان به خارج است. به طور کلی، ضعف مدیریت و عدم سرمایهگذاری و اهتمام به نظام آموزشی، موجبات فرار مغزها را در بلند مدت فراهم میآورد.
طیف مهاجران
هرچند عنوان مهاجرت نخبگان شامل همه متخصصان، علمی و اداری میشود، ولی غالبا مهاجران کسانی هستند که عمدتا خواهان پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی میباشند و غالبا در سه طبقه پزشکان، مهندسان و دانشمندان میباشند. به عنوان نمونه، در یک گزارش، تعداد پزشکان و مهندسان خارجی در امریکا در سال 64ـ 1963 به ترتیب، 29% مجموع فارغالتحصیلان پزشکی در دانشگاههای امریکا و نیز 50% مهاجران به این کشور را تشکیل میدادند.(9)وضعیت کشورهای اروپایی به مراتب، نسبت به کشورهای افریقایی و آسیایی بهتر است؛ زیرا امریکا هر چند قطب جاذبی برای جذب نخبگان سایرکشورهاست، اما امریکا یگانه مقصد مهاجران نیست، کشورهای توسعه یافته و اروپای غربی نیز به نوبه خود، قطب جاذبی برای نخبگان سایر کشورها هستند. بنابراین، هر چند کشورهای اروپایی بخشی از نخبگان و متخصصان خود را به امریکا میفرستند و در واقع، آنان جذب این کشور میشوند، اما این کشورها نخبگان سایر کشورها را به سوی خود جذب میکنند و این کشورها کسری نیروهای انسانی نخبه خود را از سایر کشورهای افریقایی و آسیایی جبران میکنند. از اینرو، بدترین وضعیت را کشورهای آسیایی و افریقایی دارند که با هزینههای گزاف ملی خود، اقدام به پرورش متخصصان و نخبگان میکنند و آنان را به سایر کشورها تحویل میدهند.
جالب توجه آنکه از میان 159 کشور مستقل دنیا، ثلث جمعیت آنان ـ یعنی 15 الی 30 کشور جهان ـ 95 درصد بودجه نخبگان را در اختیار دارند.(10) و به همین دلیل، چون امکان و زمینه تحقیق و پژوهش در کشورهای توسعه یافته فراهم است، علاوه بر اینکه، محققان و نخبگان سراسر دنیا را به خود جذب میکنند، زمینه توسعه و پیشرفت پیش از پیش آنان را فراهم ساخته، شکاف و فاصله بین کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته را هر روز عمیقتر میسازند.
تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:27 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()