ازدواج مجدّد:
در همه ملل و ادیان، تعیین در دو طرف ازدواج مطرح است به این معنا که زن و مرد باید مشخّص باشند و به یکدیگر اختصاص داشته باشند. بر این اساس، کمونیزم جنسى مردود است. بله، مسأله ازدواج مجدّد، بحث دیگرى است که نباید خلط شود. ازدواج بیش از یک بار، چه براى مرد و چه براى زن، درقرآن مطرح شده و با شرایطى مورد پذیرش همه ملل و جوامع است این بحث در دو قسمت طرح مىشود:
الف. ازدواج مجدّد مرد:
اسلام، تعدّد زوجات را با شرایطى، مجاز دانسته: «فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنالنِّساءِ مَثنى و ثَلـثَ و رُبـعَ فاِن خِفتُم اَلاّ تَعدِلوافَوحِدَةً...» (نساء/4، 3). (=>تعدّد زوجات)
ب. ازدواج مجدّد زن:
چند شوهرى در یک زمان از دیدگاه اسلام ممنوع و حرام است: «والمُحَصنـتُ مِنالنِّساءِ...». (نساء/4،24) در آیه10 ممتحنه/60 پیوند زناشویى با زنان پناهجو و تازه مسلمان، پس از فسخ نکاح آنان با شوهران کافر تجویز شده در نتیجه آیه به ممنوعیّت تعدّد شوهر نیز اشاره دارد: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءَامَنوا اِذا جاءَکمُ المُؤمِنـتُ مُهـجِرت فَامتَحِنوهُنَّاللّهُ اَعلَمُ بِاِیمـنِهِنَّ فَاِن عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنت فَلاتَرجِعوهُنَّ اِلى الکُفّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُم و لا هُم یَحِلّونَ لَهُنَّ وءاتوهُم ما اَنفَقوا ولا جُناحَ عَلَیکُم اَن تَنکِحوهُنَّ اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ...». ممنوعیّت ازدواج پس از طلاق یا وفات شوهر، تاپایان دوران عدّه نیز ادامه دارد; امّا پس از آن، تجدید ازدواج براى زن بلامانع است; البتّه برخى از زنها عدّه ندارند و عدّه وفات و طلاق نیز بایکدیگر تفاوتهایى دارد. (=>عدّه)
ازدواج مجدّد براى زن، چه با شوهر سابق و چه با فرد دیگر، آزاد است; ولى از آیات استفاده مىشود که شوهر پیشین براى زندگى سزاوارتر است: «وبُعولَتُهُنَّ اَحَقُّ بِرَدِّهِنّ...». (بقره/2، 228) در جاى دیگرى مىفرماید: هرگاه زن و شوهر پیشین، تراضى کنند، از ازدواج مجدّد آنان با یکدیگر جلوگیرى نکنید: «واِذا طَلَّقتُمُ النِّساءَ فَبَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلاتَعضُلوهُنَّ اَن یَنکِحنَ اَزوجَهُنَّ اِذا تَرضَوا بَینَهم بِالمَعروفِ». (بقره/2،232) تکیه قرآن، پس از طلاق بر کلمه «ردّ» و «رجوع»، نشان اهمّیّت بازسازى نظام خانواده پیشین است. از آیات مربوط به وفات شوهر بهدست مىآید که زن را نباید پس از بیوه شدن در تنگنا قرار دهند و از ازدواج او جلوگیرى کنند; بلکه خود باید براى آینده خویش تصمیم بگیرد: «والَّذینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُم و یَذَرونَ اَزوجًا یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهنَّ اَربَعَةَ اَشهُر و عَشرًا فاِذا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فلاجُناحَ عَلیکُم فیِما فَعَلنَ فِى اَنفُسِهِنَّ بِالمَعروفِ...» (بقره/2،234)، و در آیه بعد، سخن از مذاکره با زن در زمان عدّه است که این، خود از فراهم آوردن زمینه براى آنها پس از عدّه حکایت دارد.
خصایص پیامبراسلام در ازدواج:
رسول اسلام(صلى الله علیه وآله)ویژگىهایى داشته که کسى در آنها، با حضرت شریک نبوده است. برخى فقیهان، ازجمله، محقّق حلّى، در کتاب نکاحِ شرایع،[241] مواردى از آنها را بیان داشتهاند که متأخّران، این قسمت از بحث را بهدلیل نبودن ثمره عملى، حذف کردهاند. برخى از این ویژگىها، به ازدواج مربوط است که عبارتاند از:
1. جواز نکاح دائم با بیش از 4 همسر:
این مسأله، از ضروریّاتى است که مورد اتّفاق فریقین است.[242] در کتاب جواهر، استدلال ابوعبیده به آیه50 احزاب/33 بدون هیچ توضیحى بیان شده است.[243] کیفیّت و استدلال را شاید بتوان چنین بیان کرد که در این آیه، چهار گروه از زنان بر پیامبر حلال شدهاند: همسرانى که مهرى مشخّص براىشان پرداخته است، همسرانى که ملک یمین وى بودهاند و آنان را آزاد کرده سپس به ازدواجشان درآورده، همسرانى که از بستگان خود برمىگزیند و زنى که داوطلبانه خود را به پیامبر مىبخشد.[244] مجموع این موارد مىتواند تعداد بسیارى از زنان را دربرگیرد.
2. جواز نکاح با لفظ «هبه»:
آیه50 احزاب/33 و روایات، بر این مطلب گواه است.[245]
3. تخییر همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جدایى یا ادامه زندگى با او:
خدا به پیامبر مىفرماید: به همسرانت بگو: اگر خواهان دنیا هستید، بیایید تا مهرتان را بدهم و بهگونهاى نیکو شما را رها کنم و اگر خواستار پیامبر و سراى آخرت هستید، خداوند براى نیکوکارانتان پاداش بزرگى مهیّا کرده است: «یاَیُّهَا النَّبِىُّ قُل لاَِزوجِکَ اِن کُنتُنَّ تُرِدنَ الحَیوةَ الدُّنیا و زینَتَها فَتَعالَینَ اُمَتِّعکُنَّ و اُسَرِّحکُنَّ سَراحًا جَمیلاً * و اِن کُنتُنَّ تُرِدنَ اللّهَ و رَسولَهُ والدّارَ الأخِرَةَ فَاِنَّ اللّهَ اَعَدَّ لِلمُحسِنتِ مِنکُنَّ اَجرًا عَظیما». (احزاب/33،28ـ29)
4. ممنوعیّت ازدواج با کنیزان:
براى پیامبر، آمیزش با کنیزان مملوک خویش، جایز بوده; چنانکه از آیه50 احزاب/33 استفاده مىشود; ولى ازدواج با کنیزان به اجماع ممنوع بوده است.[246] بعضى گفتهاند: علّت این حکم آن است که ازدواج با کنیزان، براى کسانى مجاز است که از آلودهشدن به گناه بیم دارند و نمىتوانند با زنان آزاد ازدواج کنند و گرنه خوددارى از اینگونه ازدواج بهتر است: «... ذلِکَ لِمَن خَشِىَ العَنَتَ مِنکُم و اَن تَصبِروا خَیرٌ لَکُم...» (نساء/4،25)، و پیامبر به لحاظ مقام عصمت نمىتواند مصداق آیه باشد.[247]
5. دو چندان بودن کیفر و پاداش همسران پیامبر:
«ینِساءَ النَّبِىِّ مَن یَأتِ مِنکُنَّ بِفحِشَة مُبَیِّنَة یُضعَف لَهَا العَذابُ ضِعفَین و کان ذلک عَلى اللّهِ یَسیرا * و مَن یَقنُت مِنکُنَّ لِلّهِ و رَسولِه و تَعمَل صلِحًا نُؤتِها اَجرَها مَرَّتَینِ و اَعتَدنا لَها رِزقًا کَریماً». (احزاب/33، 30ـ31).
6. سقوط رعایت «حق قَسْم»:
یکى از حقوق زن درصورت تعدّد زوجات، آن است که شوهر، زمان را میان آنان عادلانه تقسیم کند[248] که در اصطلاح به آن، حقِّ قَسْم مىگویند که لزوم رعایت آن، از رسولاکرم(صلى الله علیه وآله)ساقط شد[249]. قرآن مىفرماید: «تُرجِى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ و تُـوِى اِلیکَ مَن تَشاءُ و مَنِ ابتَغَیتَ مِمَّن عَزَلتَ فَلا جُناحَ عَلَیکَ» (احزاب/33،51); هرچند وى، حتّىالامکان، مساوات را رعایتمىکرد.
7. ممنوعیّت ازدواج با همسران پیغمبر:
زنان پیامبر بر دیگران حرام دائماند; یعنى پس از وفات حضرت نمىتوانند با دیگر مسلمانان ازدواج کنند: «...ولا اَن تَنکِحوا اَزوجَهُ مِن بَعدِهِ اَبدًا اِنّ ذلکُم کانَ عِند اللّهِ عَظیماً». (احزاب/33، 53)
ازدواج در آخرت (بهشت):
در قرآن از همسران اهلبهشت، یادشده است. احتمال دارد آنان، زنان صالح و با ایمان در دنیا باشند که پس از رفع نارسایى و پیرى، براى ورود به بهشت، شاداب و جوان مىشوند و شاید از روایات متعدّد، ازجمله روایاتى که برترى زنان شایسته و با ایمان را بر حورالعین اثبات مىکند، بتوان استفاده کرد که حورالعین*، موجودى غیر از انسان است;[250] البتّه بعید نیست که هر دو گونه «همسران» در بهشت وجود داشته باشند. در سوره یس، آنگاه که نشاط و شادى اهل بهشت را بیان مىکند، مىفرماید: آنان با زنانشان در سایه درختان بهشت بر تختها تکیه زدهاند: «هُم واَزوجُهُم فى ظِـلـل عَلَى الاَرائِکِ مُتَّکِـون». (یس/36، 56) بعضى گفتهاند: ازدواج، به مفهوم رایج آن، در بهشت مطرح نیست; زیرا در آخرت، تکلیفى وجود ندارد و جاى عقد و تزویج نیست; هرچند قرآن گفته: «وزَوَّجنهُم بِحور عین» (دخان/44،54; طور/52،20); زیرا مقصود از این آیه، ازدواج اصطلاحى نیست; چون لفظ تزویج در این آیه، همراه «باء» آمده; درحالىکه ازدواج اصطلاحى، خودش، متعدّى است و به باى تعدیه نیازىندارد.[251]
براى زنان بهشتى، اوصافى ذکر شده است: 1.زیبایى: «فیهِنَّ خَیرتٌ حِسان» (الرحمن/55، 70). بدن آنان در شفّاف بودن، همانند تخممرغ است که تازه از شکم مرغ درآمده، دست انسان آن را لمس نکرده و آفتاب بر آن نتابیده و غبارى بر آن ننشسته باشد[252]:«کاَنَّهُنَّ بَیضٌ مَکنون» (صافات/37،49) و از نظر سفیدى توأم با سرخى، همانند یاقوت و مرجان است: «کاَنَّهُنَّ الیاقوتُ والمَرجان». (الرحمن/55، 58) چشمان آنان سیاه و درشت است: «حورٌ عین». (واقعه/56، 22) آنان داراى چشمهاى فروهشتهاند. این معنا از آیه «فیهِنَّ قصِرتُ الطَّرفِ» (الرحمن/55، 56) استفاده شده است.[253] 2. عشقورزى: آنان فقط به همسران خویش عشق مىورزند; چنانکه برخى آیه «فِیهِنَّ قصِرتُ الطَّرفِ» را چنین معنا کردهاند که تمام توجّه و نظر زنان بهشت به شوهرانشان است.[254] 3. دوشیزگى: «...لم یَطمِثهُنَّ اِنسٌ قَبلَهم و لا جانّ». (الرحمن/55،74) 4. نیک خُلقى: این معنا، از کلمه «خَیرتٌ حِسانٌ» ، در آیه70 الرحمن/55 استفاده شده است.[255] 5. توافق سِنّى: از کلمه «اَتراب» در آیه52 ص/38، استفاده شده است که آنان با شوهران خود همسالاند یا خود زنان بهشتى بایکدیگر همسالاند.[256] 6.جاودانگى: از آیه54 ص/38 استفاده مىشود که کمال و زیبایى زنان بهشتى، جاودانه است:«اِنّ هـذا لَرِزقُنا ما لَهُ مِن نَفاد». (ص/38، 54)