خواجه
به روایت نصراللّه نجفی، علی ناز رستمی
شیخ محمد قلی عباسی، گرگعلی راهدار
وقتی از گردنه ی مرتفع ونسبتا خطرناک پوشیده ازدرختان بنه وبلوط «تنگ تیر» عبورنموده وبه دامنههای شمالی آن رسیدیم، درست درناحیه ی غرب دریاچه ی «سد درود زن» به روستای ناهموار وتپه تپه ی میرسیم که اسمش «خواجه» است. تپه ی «خواجه» مُشرِف بر تمامی سطح دریا چه ی «سد درود زن» است که چشم انداز آن تاکوهای شهرک «ابرج» امتداد مییابد. ومنظره ی عالی دارد. این روستا نخستین محل در آستانه ی ورود به نیمه ی غربی «کامفیروز» میباشد.
پلاک ثبتی آن به نام «خواجه یهود» میباشد، قدیمیها به آن «قلعه یهود» نیز میگفتند. حاج غلام علی فیروز «مهجن آبادی» میگوید: «املاک " خواجه " و " چم شیر " مال یهودی های «شیراز» بود، پدرم مرحوم " ملاّ کیامرث " که درآن موقع کدخدای «مهجن آباد» ونماینده ی «صولةالدولة» دربلوک «کامفیروز» بود، آن را به مبلغ " یک هزارتومان " برای «صولةالدولة» خرید. کدخدایان «صولةالدولة» در «خواجه» عبارت بودند از ملاّکلب علی رستمی و ملاّ غلام حسین کدیور .
«خواجه» یک روستای خیلی قدیمی است، تاکنون چندین بار جابه جا شده است. گفته میشود که در محل قدیمی آن قبر گبری هم وجود داشته است، محل قدیمی این روستا اکنون در حاشیه ی دریاچه ی «سد درود زن» قرار گرفته است. روستای «خواجه» دارای اراضی زیاد وآب کم میباشد، ازاین با بت چندان مستعد برنج کاری نیست، لذاکشاورزان «خواجهای» جدیداهمانند مردم روستاهای «پل به بالا» وتنگ «شول» به امور باغ داری روکردهاند، آنها انواع باغات مثمراز قبیل سیب، آلبالو، گیلاس، زرد آلو و غیره به عمل آوردهاند. مجموع این شرایط، به آن روستا زیبایی و طراوتی خاص بخشیدها ست.
به گفته ی آقای نصراللّه نجفی، مالک اصلی املاک «خواجه» و " چم شیر"، «شیخ زین العابدین شیرازی» بود، پس از او مدتی در تملک شخصی به نام " سید محمد قالی فروش " قرار داشت. به دنبال اوبه دست «صولةالدولة» افتاد، سپس سهم دختربری «فرّخ بی بی» دختر «صولة الدولة» و همسر " سهراب خان بهادری " شد. چنان که بعضی دیگر ازآگاهان تاریخ «خواجه» میگویند: فرخ بی بی اراضی «خواجه» رااز برادرش خسرو خان خریده بوده.
به هرترتیب پس ازاحرازمالکیت فرخ بی بی براملاک «خواجه» عده ی از زارعان و کشاورزان این روستای به قصد اظهارتبریک در «شیراز» پیش سهراب خان بهادری رفتند و ضمنا از او خواستند که حدود 300 هکتار از اراضی موسوم «دو تلون - دوتلان » را، که در آن موقع درتصرف لیر منجانی ها قرارداشت، به «خواجه» برگرداند وجزء املاک خود قرار دهد، بدین ترتیب کشاورزان " خواجهای " به گوش سهراب خان وفرخ بی بی خواندند که آن زمینها نیز دراصل جزء املاک «خواجه» میباشد، که در حقیقت مال شما است، وگفتند: «ما رعیت همان زمینها میباشیم، لیر منجانیهابه زورازما گرفتند
سهراب خان ابتدا دستور داد تاگاوآهن ازگرمسیر آوردند، شروع کردند به خیش نمودن آن زمینها، در همین حال مردم لیر منجان پیش سهراب خان رفتند، به او گفتند: «این زمین هامال هیچ کس نیست، وقف سیدالشهدا(ع) است، ما کشت میکنیم وسال به سال روضه ی سیدالشهدا(ع) میخوانیم.» سهراب خان بهادری به محض شنیدن نام سیدالشهدا(ع) فورا استغفار کردو گفت: «من کوچکتر از آنم که سربه سر سیدالشهدا(ع) بگذارم.» فورا دستور داد تا گاو آهن رااز زمین خارج نموده، مجددا به گرمسیر برگردانیدند. سهراب خان در آن موقع در «شیراز» زندگی میکرد، گاهی هم به عشایری میرفت، خیلی کم به «کامفیروز» میآمد.
اما حاج محمدجان دهقان می گوید : سهراب خان بهادری به این آسانی کنار نرفت، ما باهم قرار گذاشتیم که برویم ازاداره ی ثبت نقشه ی تطبیقی بیاوریم، اگرحق با سهراب خان بود ما باید به او خسارت بدهیم ، اگرچنان چه حق با لیرمنجان بود، سهراب خان ضمن این که باید عقب نشینی کند ازخرج کرد خوهم دست بشوید؛ وقتی که نقشه آورده وتطبیق دادیم، حق بالیرمنجان بود . به این ترتیب سهراب خان مجبورشد عقب نشینی کند .
نصراللّه نجفی ادامه می دهد: «یک بارمن برای کار حمام قدیمی که در روستای پایین «چم شیر» و «خواجه» قرار داشت، پیش فرخ بی بی در«شیراز» رفتم، به او گفتم که دولتیها آمدهاند با ما دعوی 2 % میکنند، ما چیزی نداریم تابه آنها بدهیم، چون امسال حمام محل مان را تجهیز کردهایم.»
«از او خواستم تا یک نامه به مابدهد تا دولتیها دست از دعوی شان بردارند، فرخ بی بی نامهی خطاب به دولتیها نوشته و به من داد که ضمن آن مرقوم داشته بود: «کشاورزان خواجه ای بابت آن 2 % حمام محل شان را ساختهاند، شما از آن ها چیزی مطالبه نکنید.» دولتیها این حرف فرخ بی بی را پذیرفتند، دست از سر ما برداشتند.»
«بعد از اصلاحات ارضی نیز یک روزی در «شیراز» به منزل فرخ بی بی رفتم، او به من گفت: «بیا برای آخرین بار این فرشهای ما را بتکان» پس از آن که فرشها را گردگیری کردم، رو به من کرد و گفت: «اگر حقی از بابت زمینهای «خواجه» و «چم شیر علیا» به گردن شما داشته باشم، از شیر مادر حلالترتان باد.»
چنان چه گفته شد ه نام «خواجه» بر گرفته از محلی به همین اسم در فیروز آباد است. شیخ محمد قلی میگوید: «در حدود 8 پشت قبل، شخصی به نام «خواجه محمد تقی» ازآن «خواجهی فیروز آباد» به این نقطه ی «کامفیروز» آمده و بنای قلعه ی جدید «خواجه» را گذارده است. اعقاب او همگی با پیشوند کلمه ی «خواجه» یاد میشدند. اسامی آنها ازقدیم به جدید چنین است: خواجه محمد تقی، خواجه علی نقی، خواجه غلام رضا، خواجه علی رضا، خواجه عباس علی، خواجه رضاقلی، خواجه محمد قلی...
بعد از «خواجه» محمد تقی، یک خانوار از «شول پلنگی» به این محل آمد که اسمش «محمد حسین» بود. او 3 پسر داشت که ازقضا اسامی دونفر ازپسران او نیز با پیشوند کلمه ی «خواجه» یادمی شدند، مانند : «خواجه» میرزا خان و «خواجه» رجب علی. نام پسر دیگر ش ملاّ قربان علی بود. اعقاب آن 3 برادر اکنون در روستای «خواجه» زندگی میکنند که گروه کثیری از " خواجگان " را تشکیل میدهند.
بعدهاعدهی دیگراز بلوک «رامجرد» آمدند که خانواده ی شهید شعبان علی نظری از زمره ی آنها است، خانوادههای دیگری از بختیاری، ازنواحی سر حد ومناطقی دیگر در «خواجه» ساکن شدهاند، فرزندان آنان اکنون جمعیت زیادی راتشکیل میدهند.
اما بزرگ ترین مهاجرت به روستای «خواجه» در سال 1334 (هش) از ناحیهی «کودینیها» صورت گرفت، در آن سال گروه بزرگی از اهالی روستای «کودین - تنگ شول» که قبلاساکن روستای «چم شیر» بودند، به این محل آمده و بنای سکونت گذاشتند، اکنون میتوان گفت: جمعیت «خواجهی» موجود مرکب از 3 روستای کودین، چم شیر و خواجهی قدیم است. بیش ترین جمعیت مربوط به کودینی هامی باشد. در حال حاضر حدود 200 خانوار در روستای «خواجه» زندگی میکنند، که بیش از صد خانوار شان کودینی میباشند .
یک باب مسجد دراین روستا دایر است که زمین آن راآقای قربان علی رهبر هدیه کرده و بانی ساخت آن آقایان، حاج حسن قلی رضایی، جواد رسولی ونصراللّه نجفی بودهاند، زمینی هم جهت احداث یک باب حسینیه درنظر گرفته شده است. دراین روستا دو هیأت زنجیرزنی به نامهای قمربنی بنی هاشم (ع) وسیدالشهدا(ع) فعالیت دارند که اولی به مسئولیت آقایان شیرزاد همایونی و جعفرصبوری درسمت پایین ده؛ و دومی به سرکردگی آقایان: علی رحم کریمی، خدا کرم صفدری، حمزه کریمی، عبدالحسین رحمتی، عید محمد ارم روشن، اسماعیل راهدار و نصیب اللّه فرزانه درناحیه ی بالای ده امورعزاداری سیدالشهدارااداره میکنند.
پیش رفت مردم «خواجه» خوب بوده است، چنان که هم اکنون بیش از 15 نفرکارمند اداره ازآن جا برخاستهاند، گفته شده که مدرسه ی «خواجه» دومین مدرسه بوده که پس از مدرسه ی «خانیمن» در «کامفیروز» به کار آموزش پرداخته است، آنمدرسه در محل قدیمی روستا، به وسیله ی خود مردم باخشت و گل ساخته شده وسقفش با تیر بلوط کوهی پوشانیده شده بود. امروزه روستای «خواجه» دارای یک باب مدرسه ی 5 کلاسه ی مجهز میباشد، چنان که ازامکانات اولیه ی رفاهی مانند آب لوله کشی سالم، نعمت روشنایی برق، مخابرات وخانه ی بهداشت برخواردار است .
ورزش در روستای «خواجه» ازرونق قابل توجه برخوردارنیست. گویا در گذشته یک تیم فوتبال به نام «ساحل» دراین محل موجود بوده که ازستارگان آن آقایان: علی نظررحیمی، لهراسب پرهیزی، صمد رضایی وخدا کرم صفدری معرفی شدهاند، لکن اکنون آن تیم ازهم پاشیده است. هم چنین دیگر رشتههای ورزشی نیزدر حال رکود به نظر میرسد .
از تفرّج گاهای روستای «خواجه» میتوان به سواحل دریاچه ی «سد درود زن» وچشمه ی چنار دردامنه ی تل شیر اشاره نمود، درگذشتهها کمپ تفریحی فرح پهلوی در همین حوالی قرارداشت که اکنون به مرکزی برای نیروی هوایی مبدل گردیده است .