شول پلنگی
به روایت شیخ ابوالحسن نظری، لهراسب
زاهدی، خدا خواست زاهدی، میرزا مرادی
حدود دو کیلومتر بالاتر از روستای «کربلایی محمد حسینی» محلی وجود دارد که در منابع تاریخی به آن «شول پلنگی» میگویند، علت نام گذاری آن در بوته ی ابهام است. از آن جا کهاین محل، ابتدا در کنار چشمه ی به همین نام بنا شده بوده، گفته میشود که قبلا پلنگ از آن چشمه آب میخورده " نجف " پلنگ را کشته، خود به جایش ساکن شد، از این رو آن چشمه به چشمه ی «پلنگ کشته» نیز معروف است. چنان که در فلکلور مردم پلنگی، آب باد و بادامک آمده است: اول بار این روستا را 3 نفر به نامهای نجف، شرون و کمال آباد کردند. شرون وکمال دو برادر بودند، نجف قوم نزدیک شان میشده. که بعدا با خواهر شرون وکمال ازدواج میکند وقومیت شان محکم تر میگردد .
چنان که قبلا اشاره شد، آنها از محل اصلی خود که در گشتاسب بویراحمد، یا در نور آباد ممسنی، یا هر جای دیگری که بوده، ابتدا به «شول گپ» آمده و مدتی در آن جا میمانند. در اثر اختلافی که با خان شول پیدا میکنند، به نواحی «کربلایی محمد حسینی» آمده و محل لباریکو را برای خود برپا میکنند، پس از این که لباریکو دچار سیلاب میشود، به کنار چشمه ی «پلنگی» رفته، با کشتن یک قلاده پلنگ (یا گله ی از پلنگ ها که همواره از آن چشمه آب میخوردند) آن نقطه رابه تصرف خود در آورده و آباد میکنند.
درهمان جا میمانند تا نسل شان زیاد میشود. چنان که امروزه همه ی 105 خانوار روستای «پلنگی» به انضمام 15 خانوار در روستای شیر محمدی،10 خانوار در آب باد، 15 خانوار از بادامک، 10 خانوار از کربلایی محمد حسینی، بیش از 20 خانوار درلیر منجان مانند فامیل نظری، چند خانوار در خرم مکان شامل فامیل فروزان وحدود 25 خانوار در روستاهای ده کهنه، پهناب ریزی، وقلعه ی نو شامل خانواده هاوفامیل های قربانی، سلطانی ویو سفی جملگی از فرزندان «نجف» میباشند. هم چنین درروستای بکیان بنکوی خدابخش زاهدی ازفرزندان نجف میباشند .
آقایان اسد اللّه نظری و فضل اللّه نظری ضمن مطلبی که در مورد تاریخ چه ی روستای «پلنگی» تهیه کرده اند، درباره ی «نجف» چنین نگاشتهاند: «جد ما نجف بوده که ساکن محل «پرین نوکک» بویر احمد بوده است، در اثر اختلافی که به خاطر خواستگاری یک دختر از قوم نجف توسط یک سرهنگ قزاق بین نجف و آن سرهنگ روی میدهد، نجف به اتفاق برادرش حسن قلی، آن سرهنگ را به قتل رسانیده و خود از بویر احمد فراری میشوند، آنها در تنگ شول آمده و مدتی در «شول گپ» ماندگار میشوند. تا این که د ر آن جا نیز با خان شول اختلاف پیدا نموده و طی فعل وانفعالاتی، سرانجام نجف و حسن قلی موفق میشوند که خان «شول» را تسلیم خود نمایند، خان شول امتیاز دره ی لباریکو و چشمه ی «پلنگی» را به نجف وحسن قلی داد.»
«از جمله اموری که خان «شول» را به تسلیم در برابر نجف و حسن قلی وادار کرد، قدرت بازوی بی مانند آن دو برادر، بویژه حسن قلی بود، چنان که یک روز در «شول بزی» جلسه ی عروسی برپا بوده که نجف و حسن قلی نیز در آن دعوت بودند، وقتی که به محل عروسی میروند، مستخدمین جلسه آن دو برادر را از هم جدا میکنند، نجف راکه از ظاهر ی آراسته و قیافه ی جذاب تربرخوردار بوده، به طبقه ی بالا، در میان مهمانان و بزرگ سالان راهنمایی میکنند و حسن قلی راکه ظواهر و قیافه ی چندان زیبایی نداشته، به میان بچهها در طبقه ی پایین ساختمان راهنمایی میکنند. لحظاتی میگذرد، ناگهان مهمانان طبقه ی بالا متوجه میشوند که خانه تکان میخورد، آنها میترسند، خیال میکنند که زلزله آمده است، تا میخواهند بلند شده از خانه به بیرون فرار کنند، نجف به آنها میگوید: نترسید، زلزله نیامده است، این برادرم حسن قلی است که از شدت ناراحتی ستون دیوار را گرفته و تکان میدهد؛ زیرا به او بی احترامی شده است، او را در میان بچهها جا دادهاند.»
«وقتی میروند در طبقه ی پایین، میبینند که نجف راست گفته: حسن قلی سر غضب شده، ستون خانه را در بغل گرفته، به طرف چپ و راست تکان میدهد، نزدیک است خانه به کلی فروبریزد. جماعت با عذر و التماس غضب او را فرو مینشانند، به او احترام میگذارند، وعده ی کدخدایی «شول بزی» رابه او میدهند... به برادرش نجف هم وعده ی امتیازشکارکبک در لباریکو و چشمه ی «پلنگی» را میدهند، تا بالاخره حسن قلی راضی می شود و ستون خانه را رها میکند... از همان روز به بعد حسن قلی در روستای «بزی» ماند گارشد. اکنون عده ی از ساکنین روستای «بزی» شامل مشهدی سعیدی خان، شاه محمد و دین محمد از فرزندان او هستند.»
«اما نجف که به لباریکو وبعدا پلنگی آمد، با خواهر شرون وکمال ازدواج کرد، دارای چهار پسر به نام های علی مردان، علی جان، شاهی جان و محمد جان شد. محمد جان اصلا صاحب فرزند نشد. عده ی از فرزندان شاهی جان در روستاهای شیر محمدی ولیر منجان زندگی میکنند. ساکنین فعلی شول پلنگی ازفرزندان علی مردان، علی جا ن وقسمتی ازفرزندان محمد جان میباشند.» یک نمونه از نسب نامه ی نجفیهای «پلنگی» از این قرار است: امین اللّه، اسداللّه، فرج اللّه، پنجعلی، خدا نظر، سی مرا، علی مردان - نجف .
از جمله افتخارات تاریخی مردم «پلنگی» دفاع آنها درمقابل غارت گران بویر احمدی است، آنها میگویند: «قشون بویر احمدی همه جا را غارت کرد و برد، لکن هرگز نتوانست از «پلنگی» یک قوطی کبریت ببرد، مردم هر جا که مورد هجوم بویراحمدی قرار میگرفتند، از مردم «پلنگی» امداد میخواستند. مردم «پلنگی» دومورد جنگ خونین باقشون بویر احمدی داشته اند که حکایاتش تاکنون برسر زبانها است. مردم «پلنگی» از آن دو فقره جنگ با بویر احمدیها باعنوانهای " جنگ اول " و " جنگ دوم " یادمی کنند. خلاصه ی از وقایع جنگ اول چنین است:
«قشون بویر احمدی به «تنگ شول» حمله میکنند تا آن جا را غارت کنند، در اولین مرحله به قافله ی مال التجاره ی حاج محمد «بزی» برخورد میکنند که به مقصد بزی درحرکت بوده، بویر احمدیها حاج محمد را میکشند واموالش را تصرف میکنند، آن محل تاکنون به محل " حاج محمد کشته " معروف است. بویر احمدیها سپس به سمت کربلایی محمد حسینی حرکت نموده، گله گاو آن روستا را جمع میکنند تا ببرند، مردم کربلایی محمد حسینی از مردم «پلنگی» امداد میطلبند، مردان جنگی پلنگی راه بویر احمدیها را در نواحی روستای «بزی» میبندند، ودرنقطه ی موسوم به " چال بزی " درگیر میشوند. دراین برخورد سرکرده ی بویر احمدیها به نام اللّه کرم خان به اتفاق یک چند نفر از افرادش کشته میشود، مردان پلنگی موفق میشوند گله گاو کربلایی محمد حسینی را برگردانند، بویر احمدیها شکست خورده وبه راه خود میروند. یک سال بعد در همان حوالی " چال بزی " یک قبضه تفنگ ده تیر پران پیدا میشود که از جنگ سال قبل باقی بوده است، گویا صاحب آن تیر خورده ودرهمان محل مرده بوده.» این بود ماجرای جنگ اول .
اما حکایت جنگ دوم چنین است که: در مورد دیگر، باز هم قشون بویر احمد به نواحی «بیضا» شیخ عبید و لپویی حمله نموده، تمام روستاهای آن نواحی را غارت میکنند، درمرحله ی بعد به قصد غارت «کامفیروز» عازم این ناحیه میشوند، از آن جا که فصل تابستان بوده، بسیاری از مردم «پلنگی» در مناطق بادامک، آب باد، قلعه ی چغا و لیرمنجان مشغول کشت و زرع بودند، ناگهان به آن هاخبرمیدهند که قشون بویر احمد حمله کرده، میخواهد بیاید به طرف تنگ شول. دراین موقع بزرگان «پلنگی» دست از کار زراعت کشیده، دورهم جمع شدند تا نقشه ی جنگی ریخته و راه قشون بویر احمد ی را ببندند. نهایتا مردان جنگی در " تل قراول خانه " به کمین مینشینند، وقتی که بویر احمدیها میرسند، آنها را به شدت زیر آتش میگیرند، چنان که قشون بویر احمد راعاجز میکنند. بویراحمدیها قاصد میفرستند پیش بزرگان «پلنگی» و تعهد مینمایند که ما کار ی به شما نداریم، فقط اجازه بدهید تا به راه خود ادامه داده و از این منطقه بگذریم. بزرگان پلنگی به آنها اجازه میدهند که سرهای خودرا پایین گرفته، به سرعت ازمنطقه دورشوند .
روستای «پلنگی» درابتدا نه درجای کنونی خود، بلکه بالا ترازاین، درابتدای دره ودرمجاورت چشمه ی پلنگی مستقر بوده است، از حدود 30 سال قبل به این طرف، آرام آرام از کنار چشمه پایینتر آمده، در حاشیه ی جاده ی اصلی «تنگ شول» مستقر شد، آخرین خانه در سال 1363 از روستای بالایی آمد، که بدین ترتیب محل اولی روستای «پلنگی» بکلی خالی از سکنه گردید.
اراضی «پلنگی» در حقیقت جزء املاک حاج نصر اللّه خان ایلخانی مالک قدیمی «مهجن آباد» بوده است که با قلعه ی چغا، آب باد و شیر محمدی یک پلاک محسوب میشد. نهایتا به غلام رضا خان رسید. او املاک رابه نسبت 3 دانگ به 3 دانگ فروخت به عزیز اللّه خان قوامی و سید محمد دبیری، آنها تا زمان اصلاحات ارضی مالکیت این اراضی رادراختیار داشتند. درآن موقع کدخدایان این محل عبارت بودند از: علی خان، رحیم خان، خان سوار ومیرزا .
مردم روستای پلنگی دارای احساسات قوی وخون گرم هستند، آنها از قدیم الایام اهل تقوی و طهارت بوده و دارای حمام خزینه ی و مسجد بودند. امروزه دارای یک باب مسجد نوساز، یک باب مدرسه ی ابتدایی، آب لوله کشی، برق ، مخابرات و خانه ی بهداشت میباشند. زمین زیاد ندارند، اما وضعیت نگهداری دام درآن جا خوب است، صنعت قالی بافی رواج دارد .
جوانان این روستا ازلذات ورزش نیزبهره مند هستند، دراین محل یک تیم فوتبال به نام فجر وجود دارد که به طور نامنظم به تمرین و بازی مبادرت میکند. امور عزاداری سید الشهدا(ع) با سرپرستی آقایان شیخ ابوالحسن نظری، بهروز نامدار و بهزاد رحیمی انجام مییابد. برای اولین باردرسال 1382از روستای پلنگی یک نفر معلم به نام یداللّه شکوهی پاگرفت .