سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سابقه‌ی آسانسور

سابقه‌ی آسانسور

تألیف و ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری




 

غالباً این‌گونه است که بعد از یک بلند پروازی و ابراز شهامت، غرور و تکبر به سراغ انسان می‌آید. الیشا گریوز اوتیس در برابر مردمی که از ترس نفس در سینه حبس کرده‌اند از سکوی یک آسانسور در مقابل کریستال پالاس نیویورک بالا می‌رود و به چهره‌هایی می‌نگرد که گویی از وقوع حادثه‌ی مرگ‌باری می‌هراسند. آسانسور به حرکت در می‌آید و تا ارتفاع زیادی بالا می‌رود و تماشاگران وحشت زده با نگاه خود مردی را دنبال می‌کنند که نزدیک طناب، روی سکوی آسانسور ایستاده است. این مرد جسور با قدرتی شگرف شمشیرش را بالا می‌برد و برای مبارزه جویی در برابر سرنوشت نامعلوم خود، طناب را پاره می‌کند. و آن‌چه همه در انتظارش ثانیه شماری می‌کنند اتفاق می‌افتد. آسانسور با صدای دل‌خراشی بارِ انسانی خود را همراه با خودش به پایین رها می‌کند. اما اتفاق ناگواری نمی‌افتد و سکو به کمک وسایلی که در آن تعبیه شده است به آرامی متوقف و آویزان می‌ماند. اوتیس با لبخندی کلاه از سر بر می‌دارد، تعظیمی می‌کند و می‌گوید: «کاملاً مطمئن است آقایان، کاملاً مطمئن!» اگرچه واقعه‌ی شگفت انگیزی پیش نیامده است اما همه چیز شگفت و رؤیایی به نظر می‌رسد. سقوط انسانی – آن هم با سرعت زیاد – بدون هیچ حادثه‌ای روی می‌دهد. اوتیس که شغل اصلی او ماشین آلات گوناگون بود (البته ما درباره‌ی سال 1854 میلادی صحبت می‌کنیم)، ثابت کرد که ایمنی و اطمینان برای جسم و روح انسان، در هنگام سوار شدن به آسانسور، تأمین شده است و حتی می‌تواند تضمین شود.

موضوع جالب این بود که سازنده‌ی این وسیله، آن‌ ‌را نرم و راحت ساخته بود و هنگام ترمز کردن، به هیچ روی لرزش و تکان شدیدی نداشت. این مردِ پیشرو، با لبخندی که عاری از ترس بود مردم را به آینده‌ی این پدیده امیدوار می‌ساخت. در آن سال‌ها مسأله‌ی آسانسور بیش‌تر یک مسأله‌ی مکانیکی بود تا فنی و روانی. حتی اگر می‌توانستند آسانسورهایی بسازند که کامل‌تر و پیشرفته‌تر بود و نمای ساختمان‌ها و دیوارهای شهر و خطوط مسافرتی از پنجره‌ی آن به چشم می‌خورد، باز هم ترس از سقوط به اعماق مرگ‌بار چاه جا به جایی اتاقک، با انسان همراه بود. ترس دیگری که وجود داشت عبارت بود از بسته شدن در و ماندن در اتاقک کوچک و تاریک و به دنبال آن سقوط. هیچ فوت و فن معماری و فنی و بصری تا امروز نتوانسته است مانع از این ترس طبیعی شود. وضع در همه جای دنیا کمابیش یکسان است: همیشه خروج از آسانسور، مطبوع‌تر از ورود به آن است. کتاب آسانسور نوشته‌ی یانوت زیمن و اووه درپر اثری درخشان و روان کاوانه است. در این کتاب سخن از آن نیست که اصولاً آسانسور چیست، بلکه سخن از مفهوم آسانسور و روانشناسی زندگی و تولد این پدیده‌ی صنعتی است. در قسمتی از این اثر می‌خوانیم: «هر اندازه سیستم ترمز این مجموعه مطمئن باشد باز هم باید فکری برای جلوگیری از سقوط در موارد ضروری کرد. کسی که سوار آسانسور می‌شود بی‌اختیار قدرت و اراده‌ی خود را از دست می‌دهد و فکرش به ترمز خودکار متوجه می‌گردد. البته در هنگام سانحه، سیستم خودکار آسانسور سریع‌تر از انسان تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند، زیرا شخصی که دچار ترس می‌شود قادر به کوچک‌ترین واکنشی نیست و درست به موشی شباهت دارد که در تله افتاده باشد. تله موش و آسانسورهای مطمئن و ایمن، از جهاتی به یک‌دیگر می‌مانند. آن چه برای موش مفهوم مرگ دارد، برای انسان نوعی رهایی است.»

درست از لحظه‌ای که اوتیس نمایش سقوط و ترمز آسانسور را در اتاقک شیشه‌ای و فلزی آغاز کرد – و باید گفت هر شب این نمایش را درست مانند بازار مکاره اجرا می‌کرد – آسانسور به تاریخ پیوست. اما آغاز تاریخچه‌ی آسانسور به عصر طلایی تمدن یونان مربوط می‌شود: خدایان اساطیری با ماشین‌های پرنده (که از یک جرثقیل و چند رشته طناب تشکیل شده بود) در هوا به پرواز در‌می‌آمدند و تماشاگران خود را دچار شگفتی و مجذوب خود می‌ساختند. بعدها در تماشاخانه‌ی بسیار مجهز پرین، آسانسور در خدمت تماشاگران و هنرپیشگان بود. در تماشاخانه‌های روباز رومی، خدایان اساطیری خشن‌تر و ستیزه‌جوتر بودند. آن‌ها از بردگان خود سود می‌بردند و از زیرزمین میدان رسمی مسابقه‌ها (آرنا) عروج می‌کردند. در میدان مسابقه، گلادیاتورها به اربابان خود نمایشی عرضه می‌نمودند که در آن خون و عرق خود را نثار می‌کردند. این کشتارها در ابتدای پیدایش خود دیوانه وار بود، بعدها دیوانه وارتر شد و در پایان امپراتوری روم به دیوانه وارترین شکل خود درآمد. گزارش‌هایی به دست ما رسیده است که در دوره‌ی حکومت قیصر تیبریوس، از نوعی آسانسور هیدرولیک به کمک نیروی آب استفاده می‌کردند. بعدها نجبای بزرگ، مشهور و نیمه مشهور، از این وسیله در کاخ‌های عظیم خود سود بردند. در سال 1669 میلادی، یکی از دانشمندان به نام ارهار دوایگل فکر ساختن نوعی ترازوی بالا رونده – که بیش‌تر جنبه‌ی شوخی و تفریح داشت تا رفع نیازهای روزمره – به شکل یک صندلی پرنده را، روی کاغذ آورد. به فاصله‌ی اندکی، صندلی یاد شده بین درباریان رواج یافت و اوگوست کبیر در سال 1717 میلادی اعلام کرده بود که در برابر هر عمل دلیرانه، ماشینی خواهد بخشید که می‌تواند شخص را تا پشت بام بالا ببرد. درست سه سال پیش از این تاریخ، معماری به نام ل. ک. شتورم (که الگوی خوبی برای همکارانش بود و فکر و طرح او مورد پذیرش بیش‌تر معماران آن زمان بود) طرحی از یک صندلی پرنده ارائه کرده بود: «تا بتوان به کمک نوعی حرکت موجی و با استفاده از وزنه‌ای که به صندلی آویزان است بالا رفت. البته باید سنگینی این وزنه برابر با وزن صندلی و یک شخص متوسط باشد. در این صورت نیروی اندکی برای بالا بردن لازم است تا وزنه‌ی یاد شده بتواند به حفظ تعادل موجود کمک کند. برای بار سبک، نیروی ناچیزی لازم است.» ماریا ترزا، بانوی آهنین امپراتوری اتریش، در گوشواره‌ی غربی قصر شون برونر ماشینی داشت که می‌توانست ده نفر را تنها به کمک یک چرخ نقاله و نیروی متوسط یک نفر، بین طبقه‌های مختلف قصر جا به جا کند. این خانم پرهیزگار، چاق و بیمار (وضع جسمی او در پایان عمرش چنین بود) در سال 1778 میلادی دستور ساختن آسانسور بزرگ‌تری را صادر نمود – که این بار آسانسوری به سوی ابدیت بود، زیرا به گورستان صومعه‌ی کاپوسین دربار هابسبورگ در وین منتهی می‌شد. وجود این آسانسور مفهوم دوگانه‌ای داشت: نخست این که تقلیدی بی عیب از فنون و هنرهای جاری زمان خود بود و دیگر این که روزی سرانجام امپراتور را به ابدیت می‌برد. ترتیب کار را طوری داده بودند که تا رسیدن به طبقه‌ی بالا دو بار توقف می‌کرد و می‌خواستند آن را برای جشن مذهبی دوم نوامبر آماده سازند. ماریا ترزا گفته بود: «این گور من است و مرا تنها نخواهد گذاشت.» او حق داشت، زیرا مدت کوتاهی پس از آن در روز سوم دسامبر 1780 میلادی جسم بی روح این خانم در طبقه‌ی اول کنار آسانسور محبوبش افتاده بود. یکی دیگر از وابستگان نامشروع این خاندان امپراتوری، کاتاریناشرات بازیگر تماشاخانه‌ی شاهی بود و قیصر فرانس ژوزف توجه خاصی به وی داشت. این زن ماجراجو و شگفت انگیز، در محل زندگی خود واقع در خیابان رینگ در شهر وین، آسانسور فوق العاده زیبایی ساخته بود. قیصر البته سوار این آسانسور نشد (تا حدی مخالف وجود آسانسور در قصرها بود) ولی زیباییِ شگفت آن توجهش را جلب کرد.

آسانسوری که اوتیس ابداع کرده بود اینک آن جنگاور قدیمی نبود. او در پنجاه سالگی، درست زمانی که تولید آسانسورهای ترمزدارش ادامه داشت، به سال 1861 میلادی از بیماری دیفتری درگذشت. فرزندانش پس از پدر، آسانسورهایی می‌ساختند که پیوسته نرم‌تر، تندروتر، راحت‌تر و مطمئن‌تر می‌شد و ارتفاع مسیر آن فزونی می‌گرفت. در سال 1913 میلادی ساختمان پنجاه و شش طبقه‌ی وول ورث افتتاح شد. این ساختمان را جلوه گاه پیشرو هنر لقب دادند که اسم بامسمایی است. هنگامی که انسان سوار آسانسورهای آن می‌شود به جای ترس از سقوط، شیفته‌ی عظمت آن می‌شود و احساس می‌کند که با بال‌های خدایان اساطیری پرواز می‌کند و سر بر آسمان می‌ساید. در این‌جا دیگر مسئول آسانسور موجود بیگانه‌ای است. پرواز به سوی آسمان، آن هم با چهارده هزار نفر در روز، شاهکار هنر آسانسورسازی را نشان می‌دهد و به قول زیمن درپر: «رؤیای تولد را در وجود شما بیدار می‌کند.» هشتاد سال پس از اختراع آسانسور توسط اوتیس و بیست سال پس از افتتاح ساختمان وول ورث، یک بار دیگر در مرکز راکفلر، هنر متعالی معماری به یاری معماران و صنعتگران ورزیده، ترکیب درخشانی آفرید که به شوخی آن را مدار برقی خواندند. آسانسور – این فرزند دلبند آسمان‌خراش‌ها – در این‌جا به بهترین و ارزنده‌ترین شکل خود ظاهر می‌شود. در مرکز ساختمان اصلی، سکوهای سوار و پیاده شدن آسانسورها را تعبیه کرده‌اند که برای طبقه‌های مختلف آن، تعداد مختلفی آسانسور وجود دارد و با افزایش ارتفاع از تعداد آسانسورها کاسته می‌شود. سرعت آن‌ها در زمان حرکتِ کامل، به هفت متر بر ثانیه می‌رسد. تهویه‌ی مطبوع و سیستم خودکار باز و بسته شدن درها، تنها قسمتی از ویژگی‌های این آسانسورهای پیشرفته به شمار می‌آید.
در آغاز دهه‌ی 1950 میلادی، پاریس شاهد انقلاب دیگری در هنر آسانسورسازی بود. این بار آسانسور را از شیشه ساختند و مطلقاً از بدنه‌ی فلزی استفاده نکردند. این آسانسورها از ذوق اروپائیان سرچشمه می‌گرفت که میل داشتند داخل اتاقک به تمامی دیده شود. حرکت آسانسورهای امروزی بیش‌تر توسط میکروپروسسورها صورت می‌گیرد که بدون صدا و راحت و مطمئن است. اما پا به پای این پیش‌رفت، ترس انسان کاستی نگرفته است و هر لحظه احساس می‌کند که سر به ابرها می‌ساید، هر چند آسانسورها بسیار هیجان انگیز می‌شوند، مثلاً آسانسورهای هتل بوناونچر در لوس آنجلس که به شکلی فوق العاده ظریف و مدور و به سبک قرن بیست و یکم ساخته شدند. زیمن و درپر باید به مرزهای هزاره‌ی دوم میلادی چشم می‌دوختند تا بار دیگر شاهد یک نوآوری شگرف در هنر آسانسورسازی قرن بودند. با وجود این در این صنعت خاص، تقریباً به همه‌ی آرزوهای انسان جامه‌ی عمل پوشانده شده است، اما هنوز هم آسانسورهایی از خط تولید به نفع دیگر آسانسورهایی خارج خواهند شد که درخور جهان فردا باشند.






تاریخ : سه شنبه 92/5/1 | 10:15 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.