محمدصادق دزفولی که هم اکنون صد و سومین سال زندگی خود را سپری می کند، از کهن سال ترین مردهای سال های دور صنعت نفت ایران است. او متولد بمبئی است و در هندوستان لیسانس اقتصاد گرفته است.
از خانواده نه نفره دزفولی ها افزون بر محمد صادق دو خواهرش در قید حیات هستند. هم اکنون با همسر 86 ساله خود پنجاه و هفتمین سال زندگی مشترک را می گذرانند.
برای تعیین قرار مصاحبه با منزل محمد صادق دزفولی تماس گرفتیم؛ همسرش تمایل داشت شخصاً به تمام سئوالات پاسخ دهد و ادعا می کرد تمام خاطرات و اطلاعات مربوط به کار و زندگی همسرش را به خوبی می داند؛ با این حال از او درخواست کردیم تا در منزلشان پای صحبت های او و همسرش بنشینیم که بسیار استقبال کردند.
چند دقیقه ای از ساعت مقرر دیرتر رسیدیم. خانم مسنی در یکی از چارچوب درهای مجتمع مسکونی در انتظار ایستاده بود. با نزدیک شدن ما و استقبال او متوجه شدیم او خانم دزفولی است.
هم زمان با ورودمان به اتاق پذیرایی پیرمردی با واکر آرام آرام وارد اتاق شد و با صدایی رنجور، سلام و ما را دعوت به نشستن می کند و 28 سال از یک قرن زندگی اش که در خدمت به نفت ایران گذشته را برایمان تعریف می کند:
در سال 1930 آگهی استخدام شرکت نفت در آبادان را در روزنامه دیدم. دو سال در اداره استخدام مشغول به کار بودم. روزی رئیس وقت شرکت (الکینسن) مرا خواست و گفت با لیسانس اقتصاد بهتر است که به قسمت فروش و سفارش ها و انبارها (دستگاه دیزاین) بروم. بدین ترتیب به اداره انبارهای آبادان منتقل شدم. در کل اداره 230 نفر از کارگر تا رئیس کار می کردند. پالایشگاه های آبادان، کرمانشاه و دیگر تأسیسات مستقر در مناطق نفتی ایران به این انبار وابسته بودند و برای تأمین لوازم یدکی و تجهیزات باید به آبادان مراجعه می کردند. آن زمان قیمت کل تجهیزات انبارهای آبادان 150 میلیون پوند بود.(سال 1952)
طی دو سال و نیم در 14 انبار مشغول به کار بودم. پس از دو سال در سال 1937 معاونت کل انبارها را عهده دار شدم. در این سمت می بایستی به تمام انبارهای آبادان، اهواز، ماهشهر،کرمانشاه... سرکشی می کردم.
مصدق که خلع ید شد، 3 ماه مرخصی گرفتم با همسرم به گردش برویم. سه ماه، مرخصی ما هفت ماه طول کشید. زمانی که برگشتیم، پنج نفر وارد دولت مصدق شده بودند. این پنج نفر شامل آقایان بیات، مهندس بازرگان، فروزان، شیبانی و مقدم می شدند مهندس بازرگان گفت تو تا حالا کجا بودی؟ باید اعدامت کنیم! باید دو سه ماه پیش اینجا می بودی و با اختیارات تام مرا در انبار مستقر کرد.
کسی که آنجا نشسته بود، آن کار را به درستی انجام نمی داد و برای سر و سامان بخشیدن به اوضاع آن زمان، مدتی درگیر بودم...
برای دفعه دوم نفت ملی شد و این بار همه انگلیسی ها از ایران رفتند و همه کارها به دست ایرانی ها افتاد ومن همچنان رئیس کل انبارهای آبادان بودم.
پس از 28 سال کار، احساس خستگی می کردم، این نکته را به مهندس بازرگان گفتم.
مهندس بازرگان گفت کمی صبر کن. یک هفته استراحت کن سپس به کرمانشاه برو و کارهای آنجا را مرتب کن تا مورد قبول رؤسا قرار گیرد و با استعفایت موافقت شود.
کرمانشاه در آن زمان وضعیت خوبی نداشت و سفارش های لوازم یدکی با یکی دو هفته تأخیر فراهم می شد.
در آن زمان پس از خلع ید، علی قلی بیات رئیس کل شرکت نفت ایران بود که دفتر کارش در خرمشهر بود.
در کرمانشاه باید از پایین کارها را سازمان می دادیم. پس از تلاش فراوان کارهای آنجا روی روال افتاد.
پس از آن خلاف قولی که داده بودند، گفتند نمی گذاریم از نفت بروی!
من گفتم در خانه می نشینم و کارها را انجام می دهم.سه انگیلیسی و یک ایرانی برای نظارت و تایید کارهای من فرستادند. تا این که سر انجام در سال 1958 بعد از 28 سال، بازنشسته شدم.
در بین صحبت ها، نگاه های مهربان این زوج باعث شد که در باره چگونگی ازدواجشان سئوال کنیم.
همسر او در بسیاری از سئوالات به کمک شوهر خود می شتابد و در تکمیل سخنان او می کوشد و به سئوالات ما پاسخ می دهد؛
پدر من هم در هند تجارت می کرده و من سه ساله بودم که به آبادان آمدم. بعد از ضرری که پدرم متحمل شد، به آبادان مهاجرت کردیم. به واسطه آشنایی پدرانمان؛ در سال 1330 در آبادان ازدواج کردیم.
محمد صادق دزفولی در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده به این نکته اشاره می کند که در این زندگی 68 ساله، با همسرش هشت ثانیه اختلاف نداشته اند.
حاصل این ازدواج محمد است که هم اکنون با خانواده اش در امریکا به سر می برد.
در مورد سختی های کار با انگلیسی ها از دزفولی می پرسیم.
زمان انگلیسی ها ، دفتر خرید در انگلیس بود. هرچه سفارش داشتیم باید به قسمت محمولات انگلیس(کارگو) می رفت و تأیید می شد. سپس می خریدند و برای ما می فرستادند و در بندر تحویل می دادند. به همین دلیل انبارها نزدیک بندر ساخته شده بود.
به نظر شما این بد بود؟
انگلیسی ها هر کاری دلشان می خواست می کردند. مثلأ کالایی که می شد از تهران تهیه شود، از لندن می فرستادند. این به خاطر به جیب زدن سرمایه ایران بود.
بعد از رفتن انگلیسی ها احتیاج ها چگونه تأمین می شد؟
صنعت نفت دفتر خریدی در انگلیس تأسیس کرد و احتیاج های صنعت نفت از طریق آن دفتر با استفاده از سوابق خرید انگلیس تأمین می شد.
من برای تأیید سفارش ها به ماهشهر، آغاجاری، مشهد، قزوین و دیگر مناطق ایران می رفتم و فهرست سفارش ها را امضا می کردم.
آن زمان شرکت نفت از لحاظ گستردگی و پیشرفته بودن مانند یک کشور بود. گویی کشوری در آبادان بود.
همه کارها مرتب و طبق برنامه ریزی انجام می شد. کشتی ساعت شش وارد می شد ساعت دو باید می رفت و همین طور هم بود. رفت و آمد کشتی ها بر اساس جزر و مد شط العرب انجام می شد.
پست ها و وظایف و حقوق ها همه حساب شده بود. کوچکترین کوتاهی باعث اخراج می شد. همه چیز دست انگلیسی ها بود. از شهربانی گرفته تا ریاست شرکت نفت که در آن زمان پاتینسون بود، همه در اختیار انگلیسی ها بودند.
او از محل سکونت خود این طور می گویند:
بر اساس تحصیلات و سوابق کار، منزل در اختیار کارکنان صنعت نفت قرار می دادند. هر خانه یک باغچه داشت. بعضی از ایرانی ها به آن رسیدگی نمی کردند. انگلیسی ها برای آن دسته که به این باغچه رسیدگی می کردند، اهمیت زیادی قایل بودند و خواسته هایشان را به سرعت اجابت می کردند. ولی در مورد آن هایی که به باغچه های خود رسیدگی نمی کردند، اینطور نبود.
از تبعیض هایی که انگلیسی ها نسبت به ایرانی ها قائل می شدند بگویید.
ایرانی ها حق ورود به باشگاه های انگلیسی ها را نداشتند. اتوبوس های آن ها درجه یک بود و حتی اگر مسافتی به اندازه ی تهران تا کرج را خالی از مسافر می پیمود، ایرانی سوار نمی کرد!
دزفولی از دوران مصدق نیز خاطراتی به یاد داشت:
زمانی که نفت ملی شد، مصدق بخشنامه ای صادر کرد که طبق آن انگلیسی ها می بایست در تاریخ معین شده ایران را ترک می کردند. با نظارت پنهانی و دقیقی که ماموران دولت و نیروهای نظامی اعمال کردند ، توانستند بدون درگیری و آشوب، آن ها را از ایران اخراج کنند.
مصدق ظرف 24 ساعت انگلیسی ها را از آبادان بیرون کرد.
بازنشستگی از دوران مصدق شروع شد.
در طول 28 سال خدمت در نفت، چند رئیس شرکت نفت را دیدید؟
دکتر بیات، مهندس بازرگان و دکتر فلاح
این بازنشسته مسن صنعت نفت از خساراتی که انگلیسی ها به کشور ما زدند اینگونه می گوید:
عباس پرخیزه مدیر بازرگانی آن زمان در تهران با ایتالیا قراردادی بست که طبق آن از آبادان نفت می خریدند.
مردم جلوی مری یلا، اولین کشتی ایتالیایی که برای بردن نفت آمده بود، گاو و گوسفند می کشتند!
انگلیسی ها از اینکه همه چیز برای ایتالیا مهیا شده بود، عصبانی بودند.
البته ظرفیت آن کشتی کم بود(حدود2000 تن).
همان طور که مری یلا از شط العرب خارج می شد، در دریای عمان به دست انگلیسی ها توقیف شد.
چرا انگلیس از رفتن این نفت جلوگیری می کرد؟
تمام نفت آغاجاری و مسجد سلیمان و دیگر مناطق را آنها برده بودند و در برابر آن احساس مالکیت می کردند!
کشتی مری یلا اولین و آخرین کشتی بود که تا زمان حضور انگلیس ها برای خرید نفت به ایران آمد.
پس از آن برای خرید نفت با انگلیس قرارداد بستند.جالب آنکه انگلیس خسارت آن مدتی را که از ایران نفت نمی خریدند را گرفتند!
مبلغ حقوق چه مقدار بود؟
زمان انگلیس پنج تومان و بعد از آن هفت تومان بود.