سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 


« محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی جناب آقای طباطبایی سلام علیکم و رحمت الله و برکاته. جوانی هستم 22 ساله، که تنها ممکن است شما باشید که به این سوال من پاسخ گویید. در محیط و شرایطی زندگی می کنم که هوای نفس و آمال بر من تسلط فراوان دارند و مرا اسیر خود ساخته اند و سبب باز ماندن من از حرکت به سوی الله شده اند. درخواستی که از شما دارم این است که بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ لطفاً نصیحت نمی خواهم، بلکه دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. 23/10/1355 داود نور محمدی- توصیه علامه به جوان « السلام علیکم برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در نامه مرقوم داشته اید، لازم است همتی برآورده و توبه ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که هنگام صبح از خواب بیدار می شوید، قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش می آید رضای خدا را مراعات خواهم نمود، آن وقت در سر هر کاری که می خواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت به طوری که اگر نفع اخروی نبود، انجام نخواهید داد و وقت خواب چهار پنج دقیقه در کارهایی که روز انجام داده اید فکر کرده و یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدای انجام یافته شکر بکنید و هر کدام تخلف شده استغفار. این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش گرچه در ابتدا سخت است و در ذائقه نفس تلخ، ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبّحات ( حدید ـ حشر ـ صف ـ جمعه و تغابن ) را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از 20 روز، حالات خود را برای بنده بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیکم محمد حسین طباطبایی. »علامه می فرماید:« تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن. یعنی حریم دل را پاسبانی کردن. یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن. پاسبان حرم دل بودن. این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی ، این نهال سعادت را پروراند


                                                                                          منبع : محراب اندیشه






تاریخ : چهارشنبه 90/8/11 | 8:38 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

ادیسون.....

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد...

این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.

  

در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!

آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...

 پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!!!

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.

 ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!!  رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!!

من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!

 پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟!!!!!!

چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!

 

پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد...!

در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!!

 توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد...

روحش شاد







تاریخ : دوشنبه 90/5/31 | 2:0 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

وطن یعنی همه آب و همه خاک--- وطن یعنی همه عشق و همه پاک
به گاه شیرخواری گاهواره --- - به روز و درد پیری ، عین چاره


وطن یعنی پدر ، مادر ، نیاکان--- به خون و خاک بستن عهد و پیمان
وطن یعنی هویت ، اصل ، ریشه--- سرآغاز و سرانجام همیشه
وطن یعنی محبت ، مهربانی--- نثار هر که دانی و ندانی
وطن یعنی نگاه هموطن دوست --- هر آنجایی که دانی هموطن اوست
وطن یعنی قرار بیقراری--- پرستاری ، کمک ، بیمارداری
وطن یعنی هوای کوچه ی یار --- در آن کو دل شکستن های بسیار
نگاهی زیرچشمی ، عاشقانه --- به کوچه آمدن با هر بهانه
وطن یعنی غم همسایه خوردن --- وطن یعنی دل همسایه بردن
وطن یعنی زلال چشمه ی پاک --- وطن یعنی درخت ریشه در خاک
ستیغ و صخره و دریا و هامون --- ارس ، زاینده رود ، اروند ، کارون
دنا ، الوند ، کرکس ، تاق بستان--- هزار و قافلانکوه و پلنگان
وطن یعنی بلندای دماوند --- شکیبا ، دل در آتش ، پای در بند
وطن یعنی شکوه اشترانکوه --- به دریای گهر استاده نستوه
وطن یعنی سهند صخره پیکر --- ستیغ سینه در سنگ تمندر
وطن یعنی وطن استان به استان --- خراسان ، سیستان ، سمنان ، لرستان
کویر لوت ، کرمان ، یزد ، ساری--- سپاهان ، هگمتانه ، بختیاری
طبس ، بوشهر ، کردستان ، مریوان--- دو آذربایجان ، ایلام گیلان
اراک ، فارس ، خوزستان و تهران--- بلوچستان و هرمزگان و زنجان
وطن یعنی سرای ترک با پارس --- وطن یعنی خلیج تا ابد فارس
بهشتی چشم را گسترده در پیش--- ابوموسی و مینو ، هرمز و کیش
وطن یعنی همه سازندگی ها--- رهایی از تمام بندگی ها
بریدن دست غیر از گردن نفت-- - صلای صبح ملی نفت
وطن یعنی ز هر ایل و تباری--- وطن را پاسبانی ، پاسداری
وطن یعنی دلیر و. گرد با هم--- وطن یعنی بلوچ و کرد با هم
وطن یعنی سواران و سواری--- لر و کرد و یموت و بختیاری
همه یک جان و یک دل بودن ما--- به دامان وطن آسودن ما
وطن یعنی دلی از عشق لبریز--- گره باف ظریف فرش تبریز
وطن یعنی هنر یعنی سپاهان--- حریر دستباف فرش کاشان
وطن یعنی کتیبه در دل سنگ--- تمدن ، دین ، هنر ، تاریخ ، فرهنگ
وطن یعنی همه نیک و بهنجار--- چه پندار و چه گفتار و چه کردار
وطن یعنی شب رحمت ، شب قدر--- شب جوشن ، شب روشن ، شب بدر
وطن یعنی هم از دور و هم از دیر--- سده ، نوروز ، یلدا ، مهرگان ، تیر
وطن یعنی جلال مانده جاوید --- ستون و سر ستون تخت جمشید
هزاران نقش و خط مانده در یاد--- صبا ، کلهر ، کمال الملک ، بهزاد
نکیسا ، باربد ، افسانه و چنگ --- سرود تیشه ی فرهاد در سنگ
سر و سرمایه های سرفرازی--- ابوریحان و خوارزمی و رازی
به اوج علم و دانش رهنوردی--- ابونصر ، ابن سینا ، سهروردی
به بحر عشق و عرفان ناخدایی--- عراقی ، رودکی ، جامی ، سنایی
وطن یعنی به فرهنگ آشنایی--- در لفظ دری را دهخدایی
وطن یعنی جهانی در دل جام--- وطن یعنی رباعیات خیام
وطن یعنی همه شیرین کلامی--- عفاف عشق در شعر نظامی
وطن یعنی نگاه مولوی سوز--- حضور نور در شمس شب و روز
وطن یعنی پیام پند سعدی--- زبان پیوسته در پیوند سعدی
وطن یعنی هوا و حال حافظ --- شکوه باور اندر فال حافظ
وطن یعنی تبیره ، دمدمه ، ***--- طلوع آفتاب شعر از طوس
وطن یعنی شب شهنامه خواندن--- سخن چون رستم از سهراب راندن
وطن یعنی رهایی زآتش و خون--- خورش کاوه و خشم فریدون
وطن یعنی زبان حال سیمرغ --- حدیث یال زال و بال سیمرغ
وطن یعنی امید نا امیدان --- خروش و ویله گرد آفرینان
وطن یعنی لگام و زین و مهمیز --- سواران قران و رخش و شبدیز
وطن یعنی گرامی مرز تا مرز --- وطن یعنی حریم گیو و گودرز
وطن یعنی دل و دستی در آتش --- روان و تن ، کمان و تیر آرش
وطن یعنی شبح یعنی شبیخون --- وطن یعنی جلال الدین و جیحون
وطن یعنی به دشمن راه بستن --- به اوج آریو برزن نشستن
وطن یعنی دو دست از جان کشیدن--- به تنگشتان و دشتستان رسیدن
زمین شستن ز استبداد و از کین--- به خون گرم در گرمابه ی فین
وطن یعنی اذان عشق گفتن--- وطن یعنی غبار از عشق رفتن
نماز خون به خونین شهر خواندن--- مهاجم را ز خرمشهر راندن
سپاه جان به خوزستان کشیدن --- شهادت را به جان ارزان خریدن
وطن یعنی هدف یعنی شهامت--- وطن یعنی شرف یعنی شهادت
وطن یعنی شهید ، آزاده ، جانباز --- شلمچه ، پاوه ، سوسنگرد ، اهواز
وطن یعنی شکوه سرفرازی --- وطن یعنی ز عالم بی نیازی
وطن یعنی گذشته ، حال ، فردا--- تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران--- وطن یعنی همین جا ، یعنی ایران

 






تاریخ : سه شنبه 90/5/25 | 8:42 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

سال 1264قمری،نخستین برنامه ی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیرآغازشد.درآن برنامه کودکان ونوجوانان ایرانی راآبله کوبی میکردند.

اماچندروزپس ازآغازآبله کوبی به امیرکبیرخبردادندکه مردم ازروی ناآگاهی  نمى‌خواهند واکسن بزنند.به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند

که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان مى‌شود.

هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باخته‌اند، امیر بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد.

او تصور مى کرد که با این فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند یا از شهر بیرون مى‌رفتند.

روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبیده‌اند.

در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت:

ما که براى نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مى‌شود.

امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌اى باید پنج تومان هم جریمه بدهی.. پیرمرد با التماس گفت:

باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز

چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد...


در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و

ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاى‌هاى مى‌گرید.

سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچه‌ى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست.

امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید.

امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.

میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند

امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم.

اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند.

تمام ایرانى‌ها اولاد حقیقى من هستند و من از این مى‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند

         روحش شاد یادش گرامی







تاریخ : جمعه 90/5/7 | 9:51 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

تنور فصل نقل و انتقالات با آتش شایعات در خصوص رقم قرارداد بازیکنان در حالی بالا می گیرد که شنیده ها از رقم های وحشتناک و رشد قیمت بازیکنان همزمان با آزادسازی قیمت ها خبر می دهد؛ قیمت هایی که اگرچه در قراردادهای رسمی عمدتاً همان سقف 420 میلیون تومان (با احتساب پاداش) است، اما در پس پرده تا بالاتر از سقف یک میلیاردتومان هم از دهان بازیکنان و دلالهایشان شنیده می شود؛ رقمی که اگر چندصد میلیون تومان کمتر از آن هم واقعیت داشته باشد، برای مملکتی که قرار است تا سال 1404، سرآمد منطقه در حوزه های مختلف از جمله علم باشد و بزرگترین متخصص دانشگاهی اش، سالیانه 10 درصد درآمد یک بازیکن متوسط را هم ندارند، یک فاجعه است.

به گزارش آینده؛ هیات های فوتبال استانی، پرترافیک ترین ایام خود را سپری می کنند و در این بین هیات فوتبال تهران بیش از سایرین مورد توجه رسانه هاست. لیگ برتر یازدهم فوتبال مقدمات برگزاری اش در فصل نقل و انتقالات رقم می خورد و تیم های لیگ برتری برای ربودن ستاره ها از یکدیگر، تلاش می کنند تا در فصل آتی در لیگ برتر، جام حذفی و برخی در جام باشگاه های فوتبال آسیا خودش بدرخشند و قرار گرفتن در صد جدول رده بندی این رقابت ها، کادر فنی و مدیریتشان را برای سال بعد نیز حفظ کنند و در این رقابت سنگین طبیعی است که بر اساس قانون کاپیتالیسم، بازیکن به عنوان کالا هر رقمی که اراده کند، پیشنهاد می دهد و برنده مدیری است که چراغ سبز را به واسطه نامحترم که بسیاری اوقات خود مربیان هستند، می دهد و با پذیرش پرداخت رقمی کلان، بازیکن را جذب می کند.

قیمت ها فصل به فصل بالاتر می رود تا آنجا که فصل پیش، از مربی یک میلیاردی و بازیکنی با رقم قراردادی در حدود 800 میلیون تومان که اتفاقاً هر دو از یک باشگاه بودند، به عنوان رکوردداران لیگ برتر فوتبال یاد شد و اگرچه این دو تلاش کردند منکر چنین رقم هایی شوند، اما وقتی همین مربی و بازیکن با تیم های مطرح تهرانی بر سر رقم های نزدیک به این اعداد به توافق نرسیده اند، طبیعتاً رقم قرارداد بالاتر بوده و بنابر اجماع کارشناسان، این رقم ها با واقعیت تطابق دارد. عقد چنین قراردادهایی در شرایطی که فوتبال حرفه ای ایران از منابع دولتی اداره می شود، باعث واکنش های شدیدی در افکار عمومی شد و به زعم بسیاری از اهالی فوتبال و فعالین در سایر بخش ها، این نوع پرداخت از محل اعتبارات دولتی و یا اعتبارات به ظاهر خصوصی که در نهایت به درآمدهای دستگاه های دولتی مربوط می شود، ظلم به عموم مردم است.

البته برخی فوتبالی ها که این رقم ها زیر دندانشان مزه کرده، با طرح این موضوع که فوتبال یک حرفه 24 ساعته است و ممکن است فوتبالیست مصدوم شود و یک دوره زمانی دارد و در همه جای دنیا حقوق فوتبالیست ها این گونه است، تلاش کردند به توجیه دریافت های کلانی بزنند که برخی از آنها حتی بلد نیستند تعداد صفرهایش را بر روی کاغذ بنویسند. این منطق بازیکنان زمانی می تواند درست باشد که قیمت بازیکن لیگ برتری که مثلاً 800 میلیون تومان است را حاضر باشد یک باشگاه خارج از ایران هم بدهد و در واقع یک کالای کم ارزش صرفا در فضای داخلی از قانون کاپیتالسیم تبعیت نکند و دلال بر روی بازیکنش هر قیمتی که دوست داشت نگذارد و قیمتی باشد که باشگاه های خارجی نیز حاضر به پرداختش باشند، چرا که رقم بازیکنان فوتبال جنبه بین المللی دارد و مثلا کریستین رونالدو با 96 میلیون یورو از منچستریونایتد توسط رئال مادرید خریداری شد و الان با رقم های بالاتری مشتری دارد.

علت این امر هم این است که در مراسم معارفه کریسیتن رونالدو در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو مادرید، 80 هزار نفر طرفدار رئال مادرید شرکت کردند و کسر قابل توجهی از هزینه پرداختی برای رونالدو در همان روز از طریق درآمد بلیت فروشی تامین شد. در ادامه نیز به جز صدها میلیون دلار تبلیغاتی که رئال با نام رونالدو جذب کرد، تنها یک میلیون و دویست هزار پیراهن کریس در شهر مادرید به فروش رفته و در صورتی که قیمت هریک از این پیراهنها که 85 یورو است را دراین تعداد ضرب کنیم، درآمد تیم مادریدی از فروش پیراهن رونالدو در پایتخت اسپانیا از 100 میلیون یورو بالاتر می رود. حال آیا غیر منطقی است که بابت این بازیکن بیش از اینها پرداخت کرد؟ اما در مقابل چند بازیکن ایرانی پیدا می شوند که رقم های نیم تا یک میلیون دلاری که در ایران دریافت می کنند و یا بیش از آن را حتی تیم های عربی به آنها پرداخت کنند و با این تفاسیر بازیکنی که جز در لیگ ایران و چند تیم مشتری ندارد، آیا منطقی است رقم هایی که در حد و اندازه اش نیست دریافت کند و بازیکن و مربی 50 تا دویست میلیون تومانی، 500 تا یک میلیارد تومان دریافت کند؟

به همین دلیل بود که مجلس شورای اسلامی درصدد برآمد با تصویب قانونی، پرداخت هرگونه هزینه به فوتبال حرفه ای ایران از محل بودجه کل دولت و سایر منابع دولت را ممنوع کند و با تصویب این قانون برای جلوگیری از هدررفت پول مردم در فوتبال باشگاهی که افتخار قاره ای یا جهانی یا نشاط اجتماعی چندانی هم برای فوتبال ایران نداشته، فضا را برای تغییر این جو رقابتی که مدیران باشگاه های دولتی با پول دولتی برای خرید بازیکنان کم ارزش کورس می گذاشتند را شکست. سازمان لیگ برتر فوتبال هم هشدار داد باید قراردادها رسمی و زیر سقف قراداد و دارای مبلغ باشد و الا ثبت نمی شود و رقم ها نیز باید اعلام عمومی شود اما وقتی قرار است بالاتر از سقف قرارداد پرداخت شود، طبیعتاً یا مثل بسیاری از بازیکنان از اجرای قانونی که در تمام دنیا رعایت می شود، طفره می روند و رقم قراردادشان را ذکر نمی کنند و یا همان عدد سمبلیک درج شده در قراردادشان مطابق سقف قرارداد را ذکر می کنند که یک عدد فرمالیته است.

با این حال باشگاه ها با وجود بسته شدن راه های هزینه کرد سنگین از محل اعتبارات دولتی و دریافت گردش مالی باشگاه ها از سوی سازمان لیگ، راه های دررو جدیدی کشف کرده اند که بر اساس آن، بدون آنکه دست به بودجه رسمی بزنند، بازیکن میلیاردی می خرند و این بیشتر شامل حال باشگاه هایی می شود که هیچ نهادی توان نظارت بر آنها را ندارد. در روش جدید همزمان با عقد قرارداد، آنچه بیش از 420 میلیون تومان سقف قرارداد (با احتساب پاداش) در نظر گرفته شده و نمی توان به صورت رسمی پرداخت کرد، خارج از قرارداد و در قالب ملک اعم از آپارتمان یا ویلا و خودروهای مدل بالا پرداخت می شود و این ایام برخی بازیکنان و مربیان با این قاعده دارای خودروهای جدید و یا املاکی شده اند که مابقی رقم قراردادشان برای فصل بعد خواهد بود!

بر همین اساس، خبرها از پرداخت هایی به مراتب سنگین تر از فصل های پیشین و تا سه برابر سقف قرارداد بازیکنان حکایت دارد و در واقع در شرایطی که بسیاری از بازیکنان حتی 200 میلیون هم ارزش اقتصادی و فنی ندارند، با آنها 600 الی 800 میلیون تومان قرارداد بسته می شود و مثلا گویا یکی از فوتبالیست های مطرح که سال گذشته نیز رقم های کلانی در خصوصش مطرح بود با همین فرمول آپارتمان+سقف قرارداد، 870 میلیون تومان با یک باشگاه قرارداد بسته و دیگری که فصل پیش 680 میلیون دریافت کرده بود، این فصل 700 میلیون قرارداد بسته و یک مربی نسبتاً موفق نیز با افزایش 200 میلیون نسبت به قرارداد یک میلیارد تومانی سال گذشته، 1200 میلیون تومان مطالبه کرده که یک باشگاه به این درخواست پاسخ مثبت داده و نظایر اینها نیز شنیده می شود که حتی اگر کسری از این قراردادها منعقد شده باشد، با تفاسیر فوق، اتفاق خوشایندی نیست و البته اگر باشگاهی همچون سپاهان بخواهد سقف را رعایت کند به حال و روز وحشتناکی خواهد افتاد، که فصل بدی را پیش رو خواهد داشت.

در مملکتی که یک پروفسور به عنوان عالی ترین درجه علمی کشور در دانشگاه تهران به طور متوسط ماهیانه سه میلیون تومان حقوق دریافت می کند و با حدود 30 سال سابقه تحصیل و تدریس و راهنمایی تز صدها فوق لیسانس و دکترا، درآمدش از درآمد سالیانه یک بازیکن لیگ یک (و نه حتی لیگ برتر) کمتر است، چه فضیلتی برای سال های مدید ممارست برای رسیدن به عالی ترین مدارج علمی کشور که نسبت انگشت شماری می شود، باقی می ماند و چه آه جانسوزی در سینه بزرگان علم و فرهنگ ایران باقی خواهد ماند؟ حقیقتاً چرا باید یک مربی لمپن که همگان می دانند برخی از دستاوردهایش محصول چه فرآیندهایی بوده، در یک فصل که کمتر از یک سال هجری شمسی است، چند برابر درآمد یک عمر برجسته ترین دانشمندان داخلی، حقوق از باشگاه های دولتی دریافت کند و آیا با این نوع توزیع ثروت، امیدی به رسیدن به دورنمای علمی و فرهنگی درنظرگرفتن شده برای سال 1404 وجود خواهد داشت؟!

 

lمنبع:سایت خبری تحلیلی عصر ایران






تاریخ : جمعه 90/4/10 | 1:0 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
روستای پاز زادگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی از شاعران نامی ایران در قرن چهارم هجری قمری است.

ادامه مطلب...




تاریخ : دوشنبه 90/2/26 | 9:36 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

چگونه یک حدیث، اینشتین را شگفت‌زده کرد؟

هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی‌شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیده‌اند.

«آلبرت اینشتین» فیزیکدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله‌ علمی خود با عنوان «دی ارکلارونگ Die Erklarung» (به معنای بیانیه) که در سال 1954 در آمریکا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کامل‌ترین ومعقول‌ترین دین دانسته است.

این رساله در حقیقت همان نامه‌نگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی است. اینشتین در این رساله «نظریه نسبیت» خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از کتاب‌های شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی‌شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیده‌اند.

یکی از این حدیث‌ها حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل می‌کند که: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی می‌خورد و آن ظرف واژگون می‌شود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز می‌گردند مشاهده می‌کنند که پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است».

اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه «نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می‌نویسد. اینشتین همچنین در این رساله «معاد جسمانی» را از راه فیزیکی اثبات می‌کند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» می‌داند: E = M.C2 >> M = E /C2

یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره می‌تواند عینا به تبدیل به ماده و زنده شود.

اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ «بروجردی بزرگ» یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ «حسابی عزیز» یاد کرده است.

اصل نسخه این رساله اکنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری می‌شود.

این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیل‌سازی بنز و به بهای 3 میلیون دلار از یک عتیقه‌فروش یهودی خریداری کرد.

دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط‌ شناسی رایانه‌ای چک شده و تأیید گشته است






تاریخ : دوشنبه 90/2/19 | 10:59 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

دکتر حسابی به فرزند خویش همواره میگفت :

نمازت اگر برای خدا نیست ( توجهی در آن نیست ) مخوانش
اگر قدمی به پیش دارید
اگر این قدم از برای خود نمایی شماست
اگر از این امر درک درستی ندارید
اگر اندیشهء تان هیچ دلیل درستی را به شما عیان نمیسازد
باور کنید
چه روسری از سر برگیرید
چه روسری به سر کنید
چه چادر به سر گیرید
چه چادر از سر برگیرید

هیچ تفاوتی نخواهد داشت
باید همان بود
که از خودنمایی ها
از اندیشه های کژتاب خویش
دور ماند

کافی است ، کمی خودمان باشیم

،

انسان عریان افریده شد
به سیبی رانده شد
و جامه به تن کرد

،

این اندیشه که من چادر به سر میبرم تا مردان به گناه آلوده نشوند
بسیار از منطق به دور است
زیرا خواهر من ؛ تو خود را کوچک دانستی
تو خود را عامل گناه دانستی و خویشتن را بی ارزش
تو خود را هم ردیف گناهان کرده ای
و میشود از این اندیشه به آنجا رسید
که عرب ها زنان خود را در پی بی ارزشی ، به گور میبردند
و یا جامعه ای ، زنان را زادهء شیطان میدانستند

،

این اندیشه که من حجاب بر میگیرم ، زیرا مرد زیبا بین است
و من زیبا و باید از زیبایی ها لذت برد
در تحجر خود میماند
زیرا گرامی ؛ تو خود را وسیله قرار میدهی
وسیله ای از برای لذت کسی
نگاهی و چشمی و دلی ...
تو یک انسانی
انسانی کمال جو
چگونه یک وسیله کمال را میجوید
خود را کوچک کردی
کوچکتر از یک گل در گلدانی که امروز به دید بسیاری خوشایند است
و فردا
در پی پژمرده گی
هیچ نگاهی را از برای خویش نمیبرد

،

هر دوی این اندیشه ها ؛ از برای مردان تلاش میکنند
کمی هم به زنانگی خویش بها دهید

 






تاریخ : جمعه 89/12/20 | 8:53 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 
کسی که زبانش را حفظ کند خدا عیب او را می پوشاند. (امام علی «ع»)

کلمات حباب آبند و اعمال قطره طلا (ضرب المثل شرقی)

کار ریشه های تلخ و میوه شیرین دارد. (ضرب المثل آلمانی)

نگارش اندیشه ها، سرمایه آینده است. (ضرب المثل اسپانیائی)

قیمت و ارزش هر کس به اندازه کاری است که به خوبی می تواند انجام دهد. (امام علی «ع»)

به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن، و به هیچکس بدی نکن. (شکسپیر)

چنان باش که بتوانی به هر کس بگوئی مثل من رفتار کن. (کانت)

بهترین یار و پشتیبان هر کس بازوان توانای اوست.

برای پیشرفت و پیروزی سه چیز لازم است اول پشتکار دوم پشتکار، سوم پشتکار. (لردآدیبوری)

کسی که به جلوی رویش نگاه نمی کند عقب می ماند. (مثل اسپانیولی)

بالاترین ارزش برای انسان اینست که راهی به شناخت خویش پیدا کند. (امام علی «ع»)

کسی که فقط به کمک چشم دیگران می بیند گول می خورد. (مثل فرانسوی)

همه کسانی که با تو می خندند دوستان تو نیستند. (مثل آلمانی)

میراثی گران بهاتر از راستی و درستی نیست. (شکسپیر)

اشخاصی را که از فرصت های مناسب زندگی خود کمال استفاده را می برند خود ساخته می گویند. (توتل)

ثروت و افتخاری که از راه نامشروع به دست آمده مانند ابری زودگذر است. (کنفوسیوس)

خوش بین باشید اما خوش بین دیر باور. (ساموئل اسمایلز)

کسی که از مرگ می ترسد از زندگی لذت نتواند برد. (اسپانیولی)

زینت انسان در سه چیز است ؛ علم، محبت، آزادی. (افلاطون)

ترقی مولود فعالیت دائمی است زیرا استراحت چیزی به جز انحطاط در بر ندارد.

آنان که به علم خود عمل نکنند مریض را مانند که دوا دارد و به کار نبرد. (دیمقراطیس)

گرز برزگ زندگی ممکن است سرم را بشکند اما گردنم را خرد نمی کند. (مثل چینی)






تاریخ : یکشنبه 89/7/25 | 8:37 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
»» سخنان بزرگان ومشاهیر

1- کسانی خوشبخت هستند که فکر و اندیشه شان بسوی چیزی غیر از خوشبختی خودشان است. (استوارت میل)




2- آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. (مارتین لوتر‌کینگ)




3- بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی. (رودی)




4- قطعاً خاک و کود لازم است تا گل سرخ بروید. اما گل سرخ نه خاک است و نه کود (پونگ)




5- بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی بزرگتر از فکر او. (همیلتون)




6- عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)




7- چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است. (امرسون)




8- به نتیجه رسیدن امور مهم ، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد. (چاردینی)




9- آنکه خود را به امور کوچک سرگرم می‌کند چه بسا که توانای کاهای بزرگ را ندارد. (لاروشفوکو)




10- اگر طالب زندگی سالم و بالندگی‌رو می باشیم باید به حقیقت عشق بورزیم. (اسکات پک)




11- زندگی بسیار مسحور کننده است فقط باید با عینک مناسبی به آن نگریست. (دوما)




12- دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است. (اسکات پک)




13- عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی. (اسکات پک)




14- ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. (اسکات پک)




15- جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست. (محمد حجازی)




16- هنر کلید فهم زندگی است. (اسکار وایله)




17- تغییر دهنرگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا می‌کنند. (والترنیس)




18- اگر زیبایی را آواز سر دهی ، حتی در تنهایی بیابان ، گوش شنوا خواهی یافت. (خلیل جبران)




19- روند رشد، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد. (اسکات پک)




20- در جستجوی نور باش، نور را می‌یابی. (آرنت)




21- برای آنکه کاری امکان‌پذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. (یونک)




22- شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم. (دوروستان)




23- آدمی ساخته‌ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می‌اندیشیده است. (مترلینگ)




24- اگر دریچه های ادراک شسته بودند،انسان همه‌ چیز را همان گونه که هست می‌دید:بی‌انتها. (بلیک)




25- برده یک ارباب دارد اما جاه‌طلب به تعداد افرادی که به او کمک می‌کنند. (بردیر فرانسوی)




26- هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است. (فرانکلین)




27- نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط باید سعی کنی خسته آور نباشی. (هیلزهام)




28- هر قدر به طبیعت نزدیک شوی ، زندگانی شایسته تری را پیدا می‌کنی. (نیما یوشیج)




29- اگر زمانی دراز به اعماق نگاه کنی آنگاه اعماق هم به درون تو نظر می‌اندازند. (نیچه)




30- زیبائی در فرا رفتن از روزمره‌گی‌هاست. (ورنر هفته)




31- برای کسی که شگفت‌زده‌ی خود نیست معجزه‌ای وجود ندارد. (اشنباخ)




32- تفکر در باب خوشبختی ، عشق ، آزادی ، عدالت ، خوبی و بدی، تفکر درباره‌ی پرسش‌هایی که بنیاد هستی ما را دگرگون می‌کند. (ادگارمون)




33- «عقلانیت باز» آن عقلانیتی است که فراموش نمی‌کند که «یکی» در «چند» است و «چند» در «یکی». (ادگارمون)




34- آرامش،زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. (اپیکارموس)




35- هیچ چیزدر زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید نیست. (باخ‌من)




36- تنها آرامش و سکوت سرچشمه‌ی نیروی لایزال است. (داستایوفسکی)




37- با عشق،زمان فراموش می شود و با زمان هم عشق.




38- علت هر شکستی،عمل کردن بدون فکر است. (الکس‌مکنزی)




39- من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم. (سقراط)




40- دانستن کافی نیست،باید به دانسته ی خود عمل کنید. (ناپلئون هیل)




41- همیشه به آنچه می‌گویی فکر کن ولی هرچه فکر می‌کنی مگو.




42- تپه‌ای وجود ندارد که دارای سراشیبی نباشد! (ضرب‌المثل ولزی)




43- خداوند،روی خطوط کج و معوج، راست و مستقیم می‌نویسد. (برزیلی)




44- تو ارباب سخنانی هستی که نگفته‌ای،ولی حرفهایی که زده‌ای ارباب تو هستند. (ضرب‌المثل تازی)




45- تا زمانیکه امروز مبدل به فردا شود انسان‌ها از سعادتی که در این دم نهفته است غافل خواهند بود. (ضرب‌المثل چینی)




46- بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم. (جانسون)




47- اگر می‌بینی کسی به روی تو لبند نمی‌زند علت را در لبان فرو بسته ی خود جستجو کن. (دیل کارنگی)




48- شیرینی یکبار پیروزی به تلخی صد بار شکست می‌ارزد. (سقراط)




49- ضعیف‌الاراده کسی است که با هر شکستی بینش او نیز عوض شود. (ادگار‌ آلن‌پو)




50- به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی یک شمع روشن کن. (ضرب‌المثل چینی)




51- برای اینکه بزرگ باشی نخست کوچک باش. (ضرب‌المثل هندی)




52- برای اینکه پیش روی قاضی نایستی، پشت سر قانون راه برو. (ضرب‌المثل انگلیسی)




53- به کارهای زشت عادت مکن زیرا ترک آن دشوار است. (ضرب‌المثل فارسی)




54- مانند علما بنویس و مانند توده مردم حرف بزن. (ضرب‌المثل هندی)




55- بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست.(حضرت علی علیه‌السلام






تاریخ : یکشنبه 89/7/25 | 8:37 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.