آیا تا حالا میدونیتسد که آلبرت انیشتین هنگام تولدش دارای یک سر بزرگ بود تا حدی که مادرش
برای اینکه بخواهید حقایق مبهم بیشتری از زندگی آلبرت انیشتین را بدونید نوشتار زیر را بخونید:
ادامه مطلب...
ردیف |
نام دانشمند |
رشته |
نام دانشگاه |
1 |
دکتر مجتبی شمسی پور |
شیمی |
رازی |
2 |
دکتر شادپور ملکپور |
شیمی |
صنعتی اصفهان |
3 |
دکتر عبدالرضا حاجیپور |
شیمی |
صنعتی اصفهان |
4 |
دکتر ناصر ایرانپور |
شیمی |
شیراز |
5 |
دکتر محمدعلی زلفیگل |
شیمی |
بوعلی سینا |
6 |
دکتر محمد رضا گنجعلی |
شیمی |
تهران |
7 |
دکتر سید حبیب فیروزآبادی |
شیمی |
شیراز |
8 |
دکتر مجید هروی |
شیمی |
الزهرا |
9 |
دکتر محمدرضا زریندست |
داروسازی |
علوم پزشکی تهران |
10 |
دکتر هاشم شرقی |
شیمی |
شیراز |
11 |
دکتر بابک کریمی |
شیمی |
مرکز تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان |
12 |
دکتر ایرج محمدپور |
شیمی |
اصفهان |
13 |
دکتر عیسی یاوری |
شیمی |
تربیت مدرس |
14 |
دکتر محمدرضا اسلامی |
مکانیک |
صنعتی امیر کبیر |
15 |
دکتر مسعود صلواتینیاسر |
شیمی |
کاشان |
16 |
دکتر علی اصغر انصافی |
شیمی |
صنعتی اصفهان |
17 |
دکتر میر فضل اله موسوی |
شیمی |
تربیت مدرس |
18 |
دکتر مهدی دهقان |
ریاضی |
صنعتی امیر کبیر |
19 |
دکتر شهرام تنگستانی نژاد |
شیمی |
اصفهان |
20 |
دکتر پرویز نوروزی |
شیمی |
تهران |
محمدصادق دزفولی که هم اکنون صد و سومین سال زندگی خود را سپری می کند، از کهن سال ترین مردهای سال های دور صنعت نفت ایران است. او متولد بمبئی است و در هندوستان لیسانس اقتصاد گرفته است.
از خانواده نه نفره دزفولی ها افزون بر محمد صادق دو خواهرش در قید حیات هستند. هم اکنون با همسر 86 ساله خود پنجاه و هفتمین سال زندگی مشترک را می گذرانند.
برای تعیین قرار مصاحبه با منزل محمد صادق دزفولی تماس گرفتیم؛ همسرش تمایل داشت شخصاً به تمام سئوالات پاسخ دهد و ادعا می کرد تمام خاطرات و اطلاعات مربوط به کار و زندگی همسرش را به خوبی می داند؛ با این حال از او درخواست کردیم تا در منزلشان پای صحبت های او و همسرش بنشینیم که بسیار استقبال کردند.
چند دقیقه ای از ساعت مقرر دیرتر رسیدیم. خانم مسنی در یکی از چارچوب درهای مجتمع مسکونی در انتظار ایستاده بود. با نزدیک شدن ما و استقبال او متوجه شدیم او خانم دزفولی است.
هم زمان با ورودمان به اتاق پذیرایی پیرمردی با واکر آرام آرام وارد اتاق شد و با صدایی رنجور، سلام و ما را دعوت به نشستن می کند و 28 سال از یک قرن زندگی اش که در خدمت به نفت ایران گذشته را برایمان تعریف می کند:
در سال 1930 آگهی استخدام شرکت نفت در آبادان را در روزنامه دیدم. دو سال در اداره استخدام مشغول به کار بودم. روزی رئیس وقت شرکت (الکینسن) مرا خواست و گفت با لیسانس اقتصاد بهتر است که به قسمت فروش و سفارش ها و انبارها (دستگاه دیزاین) بروم. بدین ترتیب به اداره انبارهای آبادان منتقل شدم. در کل اداره 230 نفر از کارگر تا رئیس کار می کردند. پالایشگاه های آبادان، کرمانشاه و دیگر تأسیسات مستقر در مناطق نفتی ایران به این انبار وابسته بودند و برای تأمین لوازم یدکی و تجهیزات باید به آبادان مراجعه می کردند. آن زمان قیمت کل تجهیزات انبارهای آبادان 150 میلیون پوند بود.(سال 1952)
طی دو سال و نیم در 14 انبار مشغول به کار بودم. پس از دو سال در سال 1937 معاونت کل انبارها را عهده دار شدم. در این سمت می بایستی به تمام انبارهای آبادان، اهواز، ماهشهر،کرمانشاه... سرکشی می کردم.
مصدق که خلع ید شد، 3 ماه مرخصی گرفتم با همسرم به گردش برویم. سه ماه، مرخصی ما هفت ماه طول کشید. زمانی که برگشتیم، پنج نفر وارد دولت مصدق شده بودند. این پنج نفر شامل آقایان بیات، مهندس بازرگان، فروزان، شیبانی و مقدم می شدند مهندس بازرگان گفت تو تا حالا کجا بودی؟ باید اعدامت کنیم! باید دو سه ماه پیش اینجا می بودی و با اختیارات تام مرا در انبار مستقر کرد.
کسی که آنجا نشسته بود، آن کار را به درستی انجام نمی داد و برای سر و سامان بخشیدن به اوضاع آن زمان، مدتی درگیر بودم...
برای دفعه دوم نفت ملی شد و این بار همه انگلیسی ها از ایران رفتند و همه کارها به دست ایرانی ها افتاد ومن همچنان رئیس کل انبارهای آبادان بودم.
پس از 28 سال کار، احساس خستگی می کردم، این نکته را به مهندس بازرگان گفتم.
مهندس بازرگان گفت کمی صبر کن. یک هفته استراحت کن سپس به کرمانشاه برو و کارهای آنجا را مرتب کن تا مورد قبول رؤسا قرار گیرد و با استعفایت موافقت شود.
کرمانشاه در آن زمان وضعیت خوبی نداشت و سفارش های لوازم یدکی با یکی دو هفته تأخیر فراهم می شد.
در آن زمان پس از خلع ید، علی قلی بیات رئیس کل شرکت نفت ایران بود که دفتر کارش در خرمشهر بود.
در کرمانشاه باید از پایین کارها را سازمان می دادیم. پس از تلاش فراوان کارهای آنجا روی روال افتاد.
پس از آن خلاف قولی که داده بودند، گفتند نمی گذاریم از نفت بروی!
من گفتم در خانه می نشینم و کارها را انجام می دهم.سه انگیلیسی و یک ایرانی برای نظارت و تایید کارهای من فرستادند. تا این که سر انجام در سال 1958 بعد از 28 سال، بازنشسته شدم.
در بین صحبت ها، نگاه های مهربان این زوج باعث شد که در باره چگونگی ازدواجشان سئوال کنیم.
همسر او در بسیاری از سئوالات به کمک شوهر خود می شتابد و در تکمیل سخنان او می کوشد و به سئوالات ما پاسخ می دهد؛
پدر من هم در هند تجارت می کرده و من سه ساله بودم که به آبادان آمدم. بعد از ضرری که پدرم متحمل شد، به آبادان مهاجرت کردیم. به واسطه آشنایی پدرانمان؛ در سال 1330 در آبادان ازدواج کردیم.
محمد صادق دزفولی در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده به این نکته اشاره می کند که در این زندگی 68 ساله، با همسرش هشت ثانیه اختلاف نداشته اند.
حاصل این ازدواج محمد است که هم اکنون با خانواده اش در امریکا به سر می برد.
در مورد سختی های کار با انگلیسی ها از دزفولی می پرسیم.
زمان انگلیسی ها ، دفتر خرید در انگلیس بود. هرچه سفارش داشتیم باید به قسمت محمولات انگلیس(کارگو) می رفت و تأیید می شد. سپس می خریدند و برای ما می فرستادند و در بندر تحویل می دادند. به همین دلیل انبارها نزدیک بندر ساخته شده بود.
به نظر شما این بد بود؟
انگلیسی ها هر کاری دلشان می خواست می کردند. مثلأ کالایی که می شد از تهران تهیه شود، از لندن می فرستادند. این به خاطر به جیب زدن سرمایه ایران بود.
بعد از رفتن انگلیسی ها احتیاج ها چگونه تأمین می شد؟
صنعت نفت دفتر خریدی در انگلیس تأسیس کرد و احتیاج های صنعت نفت از طریق آن دفتر با استفاده از سوابق خرید انگلیس تأمین می شد.
من برای تأیید سفارش ها به ماهشهر، آغاجاری، مشهد، قزوین و دیگر مناطق ایران می رفتم و فهرست سفارش ها را امضا می کردم.
آن زمان شرکت نفت از لحاظ گستردگی و پیشرفته بودن مانند یک کشور بود. گویی کشوری در آبادان بود.
همه کارها مرتب و طبق برنامه ریزی انجام می شد. کشتی ساعت شش وارد می شد ساعت دو باید می رفت و همین طور هم بود. رفت و آمد کشتی ها بر اساس جزر و مد شط العرب انجام می شد.
پست ها و وظایف و حقوق ها همه حساب شده بود. کوچکترین کوتاهی باعث اخراج می شد. همه چیز دست انگلیسی ها بود. از شهربانی گرفته تا ریاست شرکت نفت که در آن زمان پاتینسون بود، همه در اختیار انگلیسی ها بودند.
او از محل سکونت خود این طور می گویند:
بر اساس تحصیلات و سوابق کار، منزل در اختیار کارکنان صنعت نفت قرار می دادند. هر خانه یک باغچه داشت. بعضی از ایرانی ها به آن رسیدگی نمی کردند. انگلیسی ها برای آن دسته که به این باغچه رسیدگی می کردند، اهمیت زیادی قایل بودند و خواسته هایشان را به سرعت اجابت می کردند. ولی در مورد آن هایی که به باغچه های خود رسیدگی نمی کردند، اینطور نبود.
از تبعیض هایی که انگلیسی ها نسبت به ایرانی ها قائل می شدند بگویید.
ایرانی ها حق ورود به باشگاه های انگلیسی ها را نداشتند. اتوبوس های آن ها درجه یک بود و حتی اگر مسافتی به اندازه ی تهران تا کرج را خالی از مسافر می پیمود، ایرانی سوار نمی کرد!
دزفولی از دوران مصدق نیز خاطراتی به یاد داشت:
زمانی که نفت ملی شد، مصدق بخشنامه ای صادر کرد که طبق آن انگلیسی ها می بایست در تاریخ معین شده ایران را ترک می کردند. با نظارت پنهانی و دقیقی که ماموران دولت و نیروهای نظامی اعمال کردند ، توانستند بدون درگیری و آشوب، آن ها را از ایران اخراج کنند.
مصدق ظرف 24 ساعت انگلیسی ها را از آبادان بیرون کرد.
بازنشستگی از دوران مصدق شروع شد.
در طول 28 سال خدمت در نفت، چند رئیس شرکت نفت را دیدید؟
دکتر بیات، مهندس بازرگان و دکتر فلاح
این بازنشسته مسن صنعت نفت از خساراتی که انگلیسی ها به کشور ما زدند اینگونه می گوید:
عباس پرخیزه مدیر بازرگانی آن زمان در تهران با ایتالیا قراردادی بست که طبق آن از آبادان نفت می خریدند.
مردم جلوی مری یلا، اولین کشتی ایتالیایی که برای بردن نفت آمده بود، گاو و گوسفند می کشتند!
انگلیسی ها از اینکه همه چیز برای ایتالیا مهیا شده بود، عصبانی بودند.
البته ظرفیت آن کشتی کم بود(حدود2000 تن).
همان طور که مری یلا از شط العرب خارج می شد، در دریای عمان به دست انگلیسی ها توقیف شد.
چرا انگلیس از رفتن این نفت جلوگیری می کرد؟
تمام نفت آغاجاری و مسجد سلیمان و دیگر مناطق را آنها برده بودند و در برابر آن احساس مالکیت می کردند!
کشتی مری یلا اولین و آخرین کشتی بود که تا زمان حضور انگلیس ها برای خرید نفت به ایران آمد.
پس از آن برای خرید نفت با انگلیس قرارداد بستند.جالب آنکه انگلیس خسارت آن مدتی را که از ایران نفت نمی خریدند را گرفتند!
مبلغ حقوق چه مقدار بود؟
زمان انگلیس پنج تومان و بعد از آن هفت تومان بود.
پروفسور چینى و سایتش
«مردم ایران از من در مورد واقعى بودن ابر زلزله ? ریشترى (? M) و این که اگر واقعى است مرکزش کجاست، مى پرسند. در اینجا من نظر خام و اثبات نشده ام را بیان مى کنم»
این مطلب قسمتى از نوشته هاى پروفسور ژونگهوا شو (Zhonghua Shou) استاد چینى الاصل مقیم نیویورک آمریکا است که در سایت نوشته شده.
ژونگهوا شو یکى از متخصصانى است که در زمینه پیش بینى زلزله با استفاده از ابرها تحقیقات مفصلى انجام داده و مبتکر نظریه اى به نام ابرهاى زلزله است. در این سایت مى توانید به آخرین پیش بینى هاى این مرد چینى درباره زلزله در همه نقاط جهان دست یابید. در قسمتى از این سایت صفحه اى وجود دارد که نام ابر به همراه تاریخ و مکان وقوع زلزله آورده شده است.
نظریه (ابرهاى زلزله) به زبان ساده چنین است: در اثر جابه جایى لایه ها و صفحات پوسته زمین در امتداد گسل ها، به دلیل تبدیل انرژى پتانسیل به گرما در اثر اصطکاک، دما به ??? تا هزار و پانصد درجه سانتیگراد افزایش مى یابد. این افزایش دما منجر به تبخیر مقدارى از آب هاى زیرزمینى مى شود. بخارها از طریق منافذ و خلل و فرج خاک به سطح زمین رسیده و وارد اتمسفر مى شود، اما به دلیل دماى بالا و حالت گاز داشتن، با چشم دیده نمى شود. این بخارات در اتمسفر با هواى سرد برخورد مى کند، سرد مى شود، میعان مى کند و ابر تشکیل مى دهد. بدین ترتیب پروفسور شو با استفاده از تصاویر ماهواره اى زلزله را پیش بینى مى کند. تاکنون از ?? پیش بینى زلزله با این روش ?? مورد نادرست بوده است. از این ?? مورد خطا، ? مورد به این دلیل بود که محدوده زمانى وقوع زلزله به قدر کافى بزرگ در نظر گرفته نشده بود و به عنوان مثال خطایى در حد ? روز داشت. از جمله موارد موفق کار این پروفسور چینى، پیش بینى زلزله مرگبار رودبار با فاصله زمانى هیجده ساعت و پیش بینى زلزله اول تیر ?? با فاصله زمانى ?? روز و پیش بینى زلزله بم است.
تخمین اولیه اى که او در ?? آذر ?? اعلام کرد، زلزله اى با بزرگى بیشتر از ? ریشتر در فاصله ??? روز بود. تخمین بعدى اش در همان روز، زلزله اى با بزرگى ?.5 درجه ریشتر یا بیشتر در ?? روز آینده بود. با بررسى بیشتر ابرها، شو زلزله اى به بزرگى ?.6 یا دو زلزله ?.5 ریشترى را تخمین زد، سپس زمان وقوع را به فاصله ?? روز از ?? آذر ?? یا ?? روز از ? دى ?? کاهش داد. پروفسور شو با استفاده از این نظریه، زلزله شمال ایران را نیز پیش بینى کرده بود. سایت این پروفسور چینى روزانه به روز مى شود .
منبع :
نسخه چاپی روزنامه شرق
ایزاک نیوتن که در روز 25 دسامبر 1642 یعنی سال مرگ گالیله متولد شد از خانواده ای است که افراد آن کشاورز مستقل بودند و مجاور دریا در قریه وولستورپ می زیستند نیوتن قبل از موعد متولد شد و زودرس به دنیا آمد و چنان ضعیف بود که مادر گمان برد او حتی روز اول زندگی را نتواند به پایان برد پدرش نیز در عین حال اسحق نام داشت و در 30 سالگی و قبل از تولد فرزندش در گذشت. پدرش مرد ضعیف، با رفتار غیر عادی زودرنج و عصبی مزاج بود مادرش هانا آیسکاف زن خانه داری بود صاحب کفایت و صنعتگری با لیاقت ، آیزاک در دوره کودکی شادی نداشت او سه ساله بود که مادرش با کشیش مرفهی با سنی دو برابر سن خود ازدواج کرد جدایی از مادر ظاهراٌ سخت بر شخصیت او اثر گذاشت و تقریباٌ مسلم است که رفتار بعدی وی نسبت به زنان را نیز شکل داد نیوتن هیچگاه ازدواج نکرد اما یک یا دو بار نامزد کرد به نظر می آمد که تمرکز او منحصراٌ روی کارش بود نه سالی که نیوتن در وولستورپ جدا از مادر گذرانید برای وی سالهای دردناکی بود داستانهایی بر سر زبان است که نیوتن جوان از قبه کلیسا بالا می رفت تا نورث ویتام ده مجاور را که مادرش اینک در آن زندگی می کرد، از دور ببیند
آموزش ابتدایی رسمی را نیوتن در دو مدرسه کوچک گذراند که هر دو برای رفت و آمد روزانه به خانه او نزدیک بودند چنین به نظر می رسد که اول بار دایی او متوجه شد که در نیوتن استعدادی مافوق کودکان عادی وجود دارد.
بدین ترتیب دایی او مادر را مجاب کرد که کودک را به دانشگاه کمبریجکه خودش نیز از شاگردان قدیمی این دانشگاه بود بفرستد مادر نیوتن قصد داشت وی را در خانه نگهدارد تا در کارهای مزرعه به او کمک کند در این هنگام نیوتن 15 ساله بود کمبریج در آن زمان دیگر آکسفورد را از مقام اولی که داشت خلع کرده به قلب پیوریتانیسم انگلیس و کانون زندگی روشنفکری آن کشور بدل شده بود. نیوتن در آنجا مانند هزاران دانشجوی دیگر دوره کارشناسی، خود را غرق مطالعه آثار ارسطو و افلاطون می کرد نیوتن در یکی از روزهای سال 1663 یا 1664 شعار زیر را در کتابچه یادداشت خود وارد کرد. افلاطون دوست من و ارسطو هم دوست من است، اما بهترین دوست من حقیقت است او از کارهای دکارت در هندسه تحلیلی شروع کرده سریعاٌ تا مبحث روشهای جبری پیش آمده بود در آوریل 1665 که نیوتن درجه کارشناسی خود را گرفت، دوره آموزشی او که می توانست چشمگیرترین دوره در کل تاریخ دانشگاه باشد بدون هیچگونه شناسایی رسمی به اتمام رسید.
آلبرت انیشتین
آلبرت انیشتین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه و ورتمبرگ آلمان بود متولد شد. اما شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است، زیرا یک سال بعد از تولد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردید. پدر آلبرت ، هرمان انیشتین کارخانه کوچکی برای تولید محصولات الکترو شیمیایی داشت و با کمک برادرش که مدیر فنی کارخانه بود از آن بهرهبرداری میکرد. گر چه در کار معاملات بصیرت کامل نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقاید سیاسی نیز مانند بسیاری از مردم آلمان گر چه با حکومت پروسیها مخالفت داشت، اما امپراتوری جدید آلمان را ستایش میکرد و صدر اعظم آن «بیسمارک» و ژنرال «مولتکه» و امپراتور پیر یعنی «ویلهم اول» را گرامی میداشت. مادر انیشتین که قبل از ازدواج پائولین کوخ نام داشت بیش از پدر زندگی را جدی میگرفت و زنی بود از اهل هنر و صاحب احساساتی که خاص هنرمندان است و بزرگترین عامل خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار موسیقی بود. آلبرت کوچولو به هیچ مفهوم کودک اعجوبهای نبود و حتی مدت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت، بطوری که پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیر عادی باشد.
اما بالاخره شروع به حرف زدن کرد، ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را که مابین کودکان انجام میگرفت و موجب سرگرمی کودک و محبّت فی مابین میشود را دوست نداشت. آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال دیگر طبق تعالیم کاتولیک تحصیل کرد و از آن لذّت فراوان میبرد وحتّی در مواردی از دروس که به شرعیات و قوانین مذهبی کاتولیک بستگی داشت چنان قوی شد که میتوانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سؤالهای معلّم جواب دهند او به آنها کمک میکرد. انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدائی را ترک کرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه «لوئیت پول» وارد شد. در مدرسه متوسطه اگر مرتکب خطایی میشدند، راه و رسم تنبیه ایشان آن بود که میبایست بعد از اتمام درس ، تحت نظر یکی از معلّمان ، در کلاس توقیف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگیز کلاسهای درس ، این اضافه ماندن شکنجهای واقعی محسوب میشد.
ذوق هنری انیشتین چنان بود که او وقتی پنج ساله بود، روزی پدرش قطب نمایی جیبی را به وی نشان داد، خاصّیت اسرار آمیز عقربه مغناطیسی در کوک تأثیر عمیقی گذاشت. با وجود آنکه هیچ عامل مرئی در حرکت عقربه تأثیری نداشت، کودک چنین نتیجه گرفت در فضای خالی باید عاملی وجود داشته باشد که اجسام را جذب کند. وقتی که انیشتین پانزده ساله بود حادثهای اتفاق افتاد که جریان زندگی او را به راه جدیدی منحرف ساخت. هرمان پدر او در کار تجارت خویش با مشکلاتی مواجه شد و در پی آن صلاح را در آن دیدند که کارخانه خود را در مونیخ بفروشد و جای دیگری را برای کسب و کار خود ترتیب دهند. از آنجا که وی خوش بین و علاقمند به کسب لذّتهایی بود، تصمیم گرفت که به کشوری مهاجرت کند که زندگی در آن با سعادت بیشتری همراه باشد و به این منظور ایتالیا را انتخاب کرد و در شهر میلان مؤسسه مشابهی را ایجاد کرد. هنگامیکه وارد شهر میلان شدند آلبرت به پدر خود گفت که قصد دارد تابعیت کشور آلمان را ترک گوید. آقای هرمان به وی تذکر داد که این کار زشت و نابهنجار است.
دوران محصلی
در این دوران مشهورترین مؤسسه فنی در اروپا مرکزی به استثنای آلمان ، مدرسه دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شرکت کرد، ولی بخاطر اینکه در علوم طبیعی اطلاّعات وسیعی نداشت درامتحان پذیرفته نشد. با این حال مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاّعات وسیع او در ریاضیات واقع شد و از او درخواست کرد که دیپلم متوسطهای را که برای ورود به دارالفنون لازم است در یک مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک «آرائو»که با روش جدیدی اداره میشد معرفی کرد. بعد از یک سال اقامت در مدرسه مذبور دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با اینکه درسهای فیزیک دارالفنون آمیخته با هیچگونه عمق فکری نبود، باز هم حضور در آنها آلبرت را تحریک کرد که کتب جستجو کنندگان بزرگ این را مورد مطالعه قرار دهد. او ، آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری از قبیل: بولتزمان ، ماکسول و هرتز را با حرص عجیبی مطالعه کرد. شب و روز اوقات او با مطالعه این کتابها میگذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانهای آشنا شد که چگونه بنیان ریاضی مستحکمی ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصیلات خود راپایان داد و به مسأله مهم تهیه شغل مواجه شد. از آنجا که نتوانست مقام تدریسی در مدرسه پلی تکنیک بدست آورد، تنها یک راه باقی ماند و آن این بود که چنین شغل و مقامی در مدرسه متوسطهای جستجو کند.
اکنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بیست و یک سال داشت و تابعیت سوئیس را بدست آورده بود. او در هنگام داوطلب شغل معلّمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از کار خود راضی و حتّی خوشبخت بود که میتواند به پرورش جوانان بپردازد، امّا بزودی متوجّه شد معلمّان دیگر نیکی را که او میکارد ضایع و فاسد میکنند و این شغل را ترک کرد. بعد از این دوران تاریک ، ناگهان نوری درخشید و بعد از مدّتی در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار شد و به شهر «برن» انتقال یافت. کمی بعد از انتقال به شهر برن انیشتین با میلواماریچ همشاگردی قدیم خود در مدرسه پلی تکنیک ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر پی در پی بود که اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. کار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتّی بسیار جالب مینمود وظیفه وی آن بود که اختراعات را که به دفتر مذبور میآوردند، مورد آزمایش اوّلیه قرار میداد. شاید تمرین در همین کار موجب شده بود که وی با قدرت خارق العاده و بیمانند بتواند همواره نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را با سرعت درک و استخراج کند. چون انیشتین بخصوص به قوانین کلی فیزیک علاقه داشت و به حقیقت در صدد بود که با کمک محدودی میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج کند.
کسب کرسی استادی دانشگاه
در اواخر سال 1910 کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشکده بوسیله امپراتور اتریش انجام میگرفت که معمولاً حقّ انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ وا میگذاشت. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده فیزیکدانی به نام «آنتون لامپا» بود و او برای انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت که یکی از آنها «کوستاو یائومان» و دیگری «انیشتین» بود. «یائومان» آن را نپذیرفت و پس از کش و قوسهای فراوان انیشتین این مقام را پذیرفت. وی صاحب دو ویژگی بود که موجب گردید وی استاد زبردستی گردد. اوّلین آنها این بود که علاقه فراوان داشت تا برای عدّه بیشتری از همنوعان خود و بخصوص کسانی که در حول و حوش او میزیستهاند مفید باشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود که انیشتین را وا می داشت که نه فقط افکار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد، بلکه روش تنظیم آنها به نحوی باشد که چه خود او و چه استفاده کنند از نظر جهان شناسی نیز لذّت میبرند. هدف انیشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد، نظریه نسبیت سال 1905 که در آن انیشتین فقط به حرکت مستقیم الخط متشابه پرداخته بود، انیشتین با کمک اصل تعادل پدیدههای جدیدی را در مبحث نور پیش بینی کند که قابل مشاهده بودهاند و میتوانست صحت نظریه جدید او را از لحاظ تجربی تأیید کرد.
عزیمت از پراگ
در مدّتی که انیشتین در پراگ تدریس میکرد، نه فقط نظریه جدید خود را درباره غیر وی بنا نهاد بلکه با شدّت بیشتری نظریه خود را درباره کوانتوم نو را که در شهر برن شروع کرده بود، توسعه داد. با همه این تفاصیل انیشتین به دانشگاه پراگ اطّلاع داد که در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 خدمت این دانشگاه را ترک کرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از شهر پراگ موجب سر و صدای بسیار در این شهر شد، در سر مقاله بزرگترین روزنامه آلمانی شهر پراگ نوشته شد: «که نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترک کرد.»
انیشتین عازم شهر زوریخ گردید و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه پلی تکنیک زوریخ مشغول به کار شد. شهرت انیشتین به تدریج تا آنجا رسیده بود که بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند که وی به عنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط باشد. سالها بود که مقامات رسمی آلمان کوشش میکردند که شهر برلین نه فقط مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی باشد، بلکه در عین حال کانون فعالیت هنری و علمی نیز محسوب گردد، به همین جهت از انیشتین دعوت به عمل آوردند. مدّت کمی بعد از ورود انیشتین به برلین ، انیشتین از زوجه خویش هیلوا که از جنبههای مختلف با او عدم توافق داشت جدا گردید و زندگی را با تجرد میگذارند.
هنگامی که به عضویت آکادمی پادشاهی انتخاب شد، سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسنتر بودند بیش از حد جوان مینمود. در این حال همه انیشتین را در وهله اوّل مردی مؤدب و دوست داشتنی به نظر میآوردند. فعالیت اصلی انیشتین در برلین این بود که با همکاران خویش و یا دانشجویان رشته فیزیک درباره کارهای علمی مصاحبه و مذاکره کند و آنها را در تهیه برنامه جستجوی علمی راهنمایی کند.
انیشتین و جنگ جهانی اول
هنوز یکسال از اقامت انیشتین در برلین نگذشته بود که ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع شد. در مدّت جنگ جهانی اول ، روزنامههای برلین همه روزه از وقایع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عین حال انیشتین در منزل خود با دختر عمه خویش الزا آشنایی پیدا کرد. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و همچنین او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با اینحال انیشتین با او ازدواج کرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی که در نتیجه آن بر دنیای علم تحصیل گردید مانع از آن نشد که انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه و تکمیل نظریه ثقل خویش بپردازد.
وی با پیمودن راه تفکّری که در پراگ و زوریخ پیش گرفته بود توانست در سال 1916 نظریهای برای ثقل و جاذبه عمومی بنا نهد که مستقل از نظریههای گذشته و از نظر منطقی دارای وحدت کامل بود. اهمیت نظریه جدید به زودی مورد تأیید و توجه دانشمندانی واقع گردید که دارای قدرت خلاق علمی بودند. تأیید تجربی نظریه انیشتین توجّه عموم مردم را به شدّت جلب کرده بود از این پس دیگر انیشتین مردی نبود که فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. بزودی وی نیز همچون زمامداران مشهور ممالک ، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.
مسافرتهای انیشتین
تبلیغات مخالف و حملاتی که علیه انیشتین میشد موجب گردید که در تمام ممالک جهان و در همه طبقات اجتماعی توجّه عموم مردم بسوی نظریههای او جلب شود. مفاهیمی که برای تودههای مردم هیچگونه اهمیتی نداشته است و عامه ایشان تقریبا چیزی از آن درک نمیکردند، موضوع مباحث سیاسی گردید. انیشتین در این زمان سفرهای خود را آغاز کرد، ابتدا به هلند ، بعد به کشورهای چک و اسلواکی ، اسپانیا ، فرانسه ، روسیه ، اتریش ، انگلیس ، آمریکا و بسیاری کشورهای دیگر. امّا نکته قابل توجّه این است که وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورک شدند با استقبال شدید و تظاهرات پر شوری مواجه شدند که به احتمال قوی نظیر آن هرگز هنگام ورود یکی از دانشمندان رخ نداده بود.
انیشتین به آسیا و به کشورهای چین ، ژاپن و فلسطین سفر کرده است و این خاتمه سفرهای او بود. درسال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اکناف جهان انیشتین بار دیگر در برلین مستقر گردید. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظریات او را به عنوان بیان افکار قوم یهود و به سود فاشیسم میدانستند، به این دلیل انیشتین به شهر پرنیستون در آمریکا میرود. بعد از چندی همسرش الزا در سال 1936 از دنیا میرود و خواهر انیشتین که در فلورانس بود به شهر پرنیستون نزد برادرش آمد. در همین دوران انیشتین تابیعت کشور آمریکا را میپذیرد. انیشتین در سال 1945 طبق قانون بازنشستگی مقام استادی مؤسسه مطالعات عالی پرنیستون را ترک کرد. ولی این تغییر سمت رسمی ، تغییری در روش زندگی و کار او بوجود نیاورد. وی کماکان در پرنیستون بسر میبرد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.
آخرین سالهای زندگی انیشتین
این دوران تجسس در نیمه انزوای شهر پرنیستون با اضطراب و اغتشاش آمیخته شده بود. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود، لیکن این دوره ده ساله درست مصادف با هنگامی بود که عصر بمب اتمی شروع میگردید و بشریّت تمرین و آموزش خویش را در این زمینه آغاز میکرد. بنابراین مسأله واقعی که برای او مطرح شد موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود، با وجود اینکه منظور ما در اینجا دادن چشم اندازی مختصر از روابط انیشتین با حوادث بزرگ سیاسی آخرین سالهای زندگی او میباشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسی یاد نکنیم همین چشم انداز هم ناقص خواهد بود.
یکی از آنها نامه مشهور است که وی میبایست برای همکاری خود در شوروی سابق بفرستد و دوم شرح وقایعی است که در اوضاع و احوال فیزیکدانان آمریکایی ، خاصه دانشمندان اتمی ، در داخل مملکت خودشان تغییر بسیار ایجاد کرد. اکنون میتوانیم بصورت شایستهتری همه آنچه را که گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی میشد مشاهده کنیم و سرانجام روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفکر قرن بیستم ، پیغمبر صلح و حامی و مدافع محنت دیدگان جهان ، مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی و تفکر و مبارزه دست کشید و از دار دنیا رفت و در گذشت.
اسپنسر جانسون:
زندگی دو نیمه است : نیمه اول در انتظار نیمه دوم ، نیمه دوم در حسرت نیمه اول
----------------------------------------------
ناشناس :
معلم نفس خود و شاگرد وجدان خویش باش
----------------------------------------------
ابوعلی سینا :
هیچ چیز در دنیا اتفاقی نیست
----------------------------------------------
دایر :
حضور در زمان حال ، یعنی دور کردن حواس پرتی ها و توجه به آنچه در همین لحظه است
----------------------------------------------
اگر کسی را دوست داری؟
شکسپیر : اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده
دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... او تکامل خواهد یافت
دانشجوی آمار : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است