اندیشه > دین - همشهری آنلاین:
ماه رمضان نهمین ماه از ماههای قمری و بهترین ماه سال است. ماه رمضان ماه روزه گرفتن مسلمانان است.
واژه رمضان از ریشه «رمض» و به معنای شدت تابش خورشید بر سنگریزه است. میگویند چون به هنگام نامگذاری ماههای عربی، این ماه در فصل گرمای تابستان قرارداشت، ماه رمضان نامیده شد، ولی از سوی دیگر، «رمضان» از اسماء الهی است. این ماه، ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شبهای قدر در آن قراردارد. فضیلت ماه رمضان بسیار زیاد و نامحدود است.
ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریفترین ماههای سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته میشود و عبادت در یکی از شبهای قدر بهتر از عبادت هزار ماه است.
رسول خدا (ص) در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما رویآورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماهها است؛ روزهایش بهترین روزها، شبهایش بهترین شبها و ساعاتش بهترین ساعات است.
بر مهمانی خداوند فراخوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفسهای شما تسبیح، خواب شما عبادت، عملهایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.
پس با نیتهای درست و دلی پاکیزه، پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد. با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.»
آن گاه پیامبر اکرم(ص) وظیفه روزهداران را برشمرد و از صدقه بر فقیران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهربانی به یتیمان و نیز عبادت و سجدههای طولانی، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضیلت اطعام در این ماه سخن گفت.
برخی از حوادث و رویدادهای مهم ماه رمضان:
- وفات حضرت خدیجه (س) در دهم رمضان سال دهم بعثت.
- ولادت امام حسن مجتبی (ع) نیمه رمضان سال دوم هجرت.
- جنگ بدر در سال دوم هجرت.
- فتح مکه در سال هشتم هجرت.
- مراسم عقد اخوت و پیمان برادری میان مسلمان، و ایجاد اخوت اسلامی بین پیامبر(ص) و امام علی (ع).
- بیعت مردم به ولایتعهدی امام رضا (ع) در سال 201 قمری.
- ضربت خوردن و شهادت حضرت علی (ع)
مسلمانان پس از روزهگرفتن در ایام ماه رمضان روز اول ماه شوال را عید میگیرند که این عید بزرگ عید فطر نام دارد.
چگونه با قرآن از شیعه دفاع کنیم؟
راسخون : علی بن ابراهیم قمی در تفسیر بسیاری از آیات از عبارات «الرّد علی...» استفاده کرده و به موضوعات کلامی مثل بداء، رجعت، ظهور، امامت و علم امام نیز پرداخته و تفسیر خود را به گونهای سامان داده است که میتوان آنرا دفاعیه قرآنی از معتقدات امامیه در قرن چهارم نام نهاد.
به گزارش خبرگزاری مهر، تاریخ تفسیر نشان میدهد که بخش عمدهای از تفاسیر مجموعه روایاتی است که از آنها به روایات تفسیری تعبیر میشود. در نگاه رایج، این تفاسیر صرفاً مجموعههای حدیثی است که بدون اعمال نظر مؤلفان و بدون آنکه از عامل یا عواملی متأثر باشد پدید آمدهاند و تنها اقدام مؤلفان جداسازی روایات از منابع اصلی حدیثی و جای دادن آنها در کنار آیات و در مجموعههایی کوچکتر بوده و برای تمییز این مجموعههای حدیثی از تفاسیر دیگر، آنها را تفاسیر نقلی، اثری، روایی و تفاسیر به مأثور نامیدهاند و در مقابل، تفاسیری را که مفسران در آنها برای فهم آیات از منابع دیگری همچون عقل یا قرآن استفاده کرده و به اعمال نظر پرداختهاند تفاسیر اجتهادی نام نهادهاند.
این کتاب برای یافتن نمونههایی از اجتهاد در تفاسیر روایی و مبانی مؤثر بر آنها با این سه پرسش آغاز شده است: مبانی تفاسیر روایی امامیه کدام است؟ پدیدآورندگان تفاسیر روایی در چه زمینههایی اجتهاد کردهاند؟ علل و عوامل مؤثر بر اجتهاد آنها چه بوده است؟ در پاسخ به این سه پرسش سه فرضیه زیر تبیین گردیده است: 1. تفاسیرروایی بر مبانی همچون عرفی نبودن زبان قرآن، خصوصی بودن خطاب در قرآن و ناتوانی عقل از فهم قرآن استوار است؛ 2. مؤلفین این گونه تفاسیر هم در رسیدن به این مبانی و هم در شیوه (روش و گرایش) تفسیری خود اجتهاد کردهاند؛ 3. اجتهاد در تفاسیر روایی از عوامل فرهنگی عصر مفسران و از دانستهها و گرایشهای علمیو کلامی آنها متأثر بوده است.
مؤلفان تفاسیر روایی در برخی مبانی معرفتی مشترکاند و در پارهای از آنها اختلاف دارند. برای نمونه عیاشی و بحرانی خطاب قرآن را خصوصی میدانند، ولی شیوه تفسیر قمی و فیض نشان میدهد آنها قرآن را برای عموم قابل فهم میدانستهاند.
به منظور تبیین فرضیهها، پنج تفسیر مشهور روایی امامیه یعنی تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی، عیاشی، صافی، برهان و تفسیر نورالثقلین به عنوان دامنه تحقیق انتخاب شده و در چهار فصل مورد بررسی قرار گرفته و نتایج زیر به دست آمده است:
الف. در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی، مؤلف از منابع مختلفی همچون تفسیر علی بن ابراهیم قمی و ابوالجارود و دیگران روایاتی را برگزیده، ولی در تفسیر آیات به روایت اکتفا نکرده، بلکه در کنار روایات تفسیری، از احکام عقلی و علوم رایج عصری، از خود قرآن برای تفسیر قرآن استفاده کرده است؛ همچنین مؤلف از دانستههای ادبی خود همچون معنای واژهها با استفاده از سیاق، تحلیل ادبی عبارات و از اجتهاد درشناخت مرجع ضمیر در تبیین آیات بهره برده است.
گرایش کلامی تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی نشان میدهد مؤلف بر جریانهای کلامی عصر خود آگاهی داشته است. او در بسیاری از آیات از عبارات «الرّد علی...» استفاده کرده و به موضوعات کلامی مثل بداء، رجعت، ظهور، امامت و علم امام نیز پرداخته و تفسیر خود را به گونهای سامان داده است که میتوان آنرا دفاعیه قرآنی از معتقدات امامیه در قرن چهارم نام نهاد. تفسیر قمی در حالی که در گرایش، کلامی و در روش، روایی- اجتهادی است، در تأویلگرایی نیز پررنگ است.
از گرایش و روشی که قمی در تفسیر خود برگزیده است، میتوان مبانی زیر را از جمله مبانی معرفتی او دانست: 1. عقل توان فهم قرآن را دارد؛ 2. زبان قرآن زبان عرفی است و میتوان آنرا با استفاده از قواعد ادبی فهم کرد؛ 3. استناد به قواعد ادبی و احکام عقلی برای فهم قرآن حجیت دارد. همچنین مبانی غیر معرفتی مؤثر بر تفسیر منسوب به قمی عبارت است از: 1. اوجگیری منازعات کلامیدر قرن چهارم که موجب شده گرایش تفسیر منسوب به قمی کلامی باشد؛ 2. اجتهادگرایی در تفسیر قمی نشان میدهد مؤلف متأثر از جریان اجتهادگرایی است که در دوران غیبت صغری جریانی مغلوب بوده است.
ب. در تفسیر عیاشی همچون تفسیر قمی اجتهاد در روش و گرایش وجود دارد. برای نمونه عیاشی اسحاق بن محمد بصری را که از مشایخ اوست، غالی میداند و مفضل بن عمر را نیز به غلو متهم کرده است. نقل روایاتی از آنها در تفسیر نشان میدهد عیاشی روایات این دو را بهگونهای گزینش کرده است که بر غلو دلالت نکند. بنابراین عیاشی در تفسیر خود صرفاً به جمعآوری روایات نپرداخته است.
از سوی دیگر چینش روایات در تفسیر عیاشی نیز با اعمال رأی و نظر همراه است بهطوریکه در موارد متعددی روایات مطلق بر مقید و روایات تفسیری بر تأویلی مقدم شده است. گزینش دیگر عیاشی روایات موضوعی است؛ بهطوری که 36% از روایاتی که عیاشی در تفسیر ده جزء اول قرآن نقل کرده، فقهی و 16% آن کلامیاست.
بر این پایه مبانی معرفتی عیاشی که مبانی رجالی و حدیثی و کلامیاست عبارت است از: 1. قول به تفویض غلو است و کسانی همچون مفضل بن عمر و اسحق بن محمد بصری غالی بوده ولی میتوان به روایات آنها به شرط اینکه در آن غلو نباشد اعتماد کرد. 2. طبقهبندی موضوعی روایات جایز، بلکه لازم است (براساس این مبناست که عیاشی 73 روایت در مقدمه را طبقهبندی کرده و برای آنها عناوینی انتخاب کرده بهگونهای که این عناوین از گرایش و باورهای عیاشی حکایت میکند.)
عیاشی در تألیف تفسیر از عوامل غیرمعرفتی عصر خود نیز متأثر بوده است. گزینش روایاتی در ذم مرجئه و ابو حنیفه و انتخاب روایات فقهی بر پایه فقه امامیه در منطقهای که فقه حنفی و تفکر ارجائی رواج داشته نشان میدهد، وی تفسیر خود را برابر جریان فکری حاکم و در جهت دفاع از امامیه نوشته است.
ج. فیض در تفسیر خود علاوه بر روایات، از آیات قرآن، احکام عقلی و قواعد فلسفی و عرفانی و دانستههای ادبی برای تفسیر استفاده نموده و بیشترین روایات تفسیری خود را از تفسیر قمی و اصول کافی انتخاب کرده است، از این روی در تفسیر صافی انتخاب منابع روایی، انتخاب آیات قرآن برای تفسیر آیات دیگر و انتخاب احکام عقلی برای تفسیر آیات در تفسیر صافی نمونههایی از اجتهاد در روش تلقی میشود و بهرهگیری از دانستههای ادبی و استفاده از قواعد فلسفی و عرفانی در تفسیر آیات نشانگر اجتهاد در گرایش تفسیر صافی است.
با توجه به روش و گرایش تفسیر صافی میتوان گفت مبانی تفسیری فیض عبارت است از: 1. قرآن برای غیرمعصوم قابل فهم است و برای فهم آن میتوان از قواعد ادبی، عقلی و فلسفی و عرفانی کمک گرفت. 2. بین احکام عقلی و روایات، تعارضی وجود ندارد. برهمین اساس فیض از هیچ روایتی عبور نمیکند و سعی دارد روایات را بهگونهای تفسیر کند تا با مبانی او که «عقل و شرع را مؤید یکدیگر میداند» سازگار باشد.
د . تفسیر البرهان چه به لحاظ متن و چه به لحاظ مشرب مؤلف آن مشهورترین تفسیر روایی است که بر مبنای اخباریگری تألیف شده است. بهرغم اینکه تفسیر بحرانی روایی محض شمرده شده از اعمال رأی و نظر خالی نیست. بحرانی اغلب روایات خود را از آثار شیخ طوسی، شیخ صدوق و کلینی انتخاب کرده. تأکید او بر اعتماد روایات مسند نشان میدهد آنچه را نقل کرده از منابع مختلف گزینش نموده است و صرفاً به نقل همه آنچه در دسترس داشته نپرداخته است.
وی روایاتی را چه در مقدمه و چه متن تفسیر گرد میآورد و برای آنها عنوانهایی منطبق با مشرب اخباریگری خود برگزیده است. بحرانی در موارد اندکی به جمع بین روایات متعارض اقدام کرده و در مکی یا مدنی نامیدن آیات و سور بدون استناد به روایت، مکان و زمان نزول را معیار قرار داده است. اضافه بر این موارد او به گزینش روایات موضوعی متناسب با نیاز زمان و مکان خود دست زده است.
بحرانی در تألیف تفسیر البرهان پایبندی خود را به مبانی اخباریگری نشان داده و در موارد بسیار اندکی پا را از آن مبانی فراتر نهاده است. وی در پاسخ به نیاز منطقه بحرین روایات فقهی خاصی را برگزیده و بر باورهای فقهی و کلامیامامیه تفسیر خود را شکل داده است. وی جز روایات معصومین سخن دیگری را در تفسیر حجت نمیداند و خطاب قرآن را خصوصی و عقل را از فهم قرآن ناتوان میشمرد.
هـ . در تفسیر نورالثقلین نیز اعمال رأی و نظر در زمینههای مختلف وجود دارد. مؤلف در موارد پرشماری روایات را تقطیع کرده و اغلب بر تقطیع خود تصریح کرده است و نیز روایاتی را که مفسران پیشین در تفسیر آیه مورد نظر خود آوردهاند، جا به جا کرده و برای تفسیر آیه دیگر از آن استفاده کرده است، بنابراین در فهم تناسب روایات و آیات به اجتهاد گراییده است. وی در مواردی سخن دیگر مفسران را که روایت نیست به عنوان تفسیر ذکر کرده است و در موارد نادری به تفسیر روایت و یا به جمع بین روایات اقدام کرده است.
حویزی روایاتی را در ذم اجتهاد و ناتوانی عقل از منابع روایتی نقل کرده که در همان منابعی که از آنها استفاده کرده، روایاتی وجود دارد که عقل را مدح کرده است، از این روی حویزی روایات مورد نظر خود را انتخاب کرده است. آنچه در مورد تفسیر حویزی بیان شد، نشان میدهد مبنای حویزی در تفسیر همان مبنای اخباریگری بوده است و در انتخاب روایات بر روایات امامیه تکیه کرده و روایت مسند را بر غیرآن ترجیح داده است. از مقدمه کوتاه او در تفسیر چنین بر میآید که حویزی تفاسیر غیرروایی را مردود ندانسته است.
از آنچه بیان شد نتیجه میشود: 1. مؤلفان تفاسیر روایی در برخی مبانی معرفتی مشترکاند و در پارهای از آنها اختلاف دارند. برای نمونه عیاشی و بحرانی خطاب قرآن را خصوصی میدانند، ولی شیوه تفسیر قمی و فیض نشان میدهد آنها قرآن را برای عموم قابل فهم میدانسته اند و مبانی غیرمعرفتی نورالثقلین و البرهان نیز با توجه به اختلاف بوم با یکدیگر فرق دارد. بنابراین فرضیه اول در تمام تفاسیر روایی قابل اثبات نیست، بلکه با برخی از آنها مطابقت دارد.
مفسران تفسیرروایی در زمینههایی همچون انتخاب منابع، انتخاب راوی، انتخاب موضوعی روایات، تقطیع روایات، انتخاب و ترجیح بعضی روایات بر بعضی دیگر با توجه به مسند بودن آنها و چیدمان روایات اجتهاد کردهاند. اجتهاد در این زمینهها به معنای اجتهاد در شیوه (روش و گرایش) است. آنها در رسیدن به مبانی نیز اجتهاد کردهاند و در ساماندهی تفسیر خود از عوامل فرهنگی معاصر (مبانی غیرمعرفتی) و باورهای مذهبی و کلامی و دانستههای علمی خود (مبانی معرفتی) متأثر بودهاند./7432
محمد تقى مصباح یزدى در سال 1313 هجرى شمسى در شهر کویرى یزد دیده به جهان گشود. وى تحصیلات مقدماتى حوزوى را در یزد به پایان رساند و براى تحصیلات تکمیلى علوم اسلامى عازم نجف شد; ولى به علت مشکلات فراوان مالى، بعد از یکسال براى ادامه تحصیل به قم هجرت کرد. از سال 1331 تا سال 1339 ه.ش در دروس امام راحل(قدس سره) شرکت و در همین زمان، در درس تفسیر قرآن، شفاى ابن سینا و اسفار ملاصدرا از وجود علامه طباطبایى(رحمه الله)کسب فیض کرد. وى حدود پانزده سال در درس فقه آیت الله بهجت مدظلّه العالى شرکت داشت. بعد از آن که دوره درسى ایشان با حضرت امام به علت تبعید حضرت امام قطع شد، معظّم له به تحقیق در مباحث اجتماعى اسلام، از جمله بحث جهاد، قضا و حکومت اسلامى، پرداخت. وى در مقابله با رژیم معدوم پهلوى نیز حضورى فعّال داشت که از آن جمله، همکارى با شهید دکتر بهشتى، شهید باهنر و حجة الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانى است و در این بین، در انتشار دو نشریه با نام هاى "بعثت" و "انتقام" نقش داشت که تمام امور انتشاراتى اثر دوم نیز به عهده معظّم له بود. سپس در اداره، مدرسه حقّانى به همراه آیت الله جنتى، شهید بهشتى و شهید قدوسى فعّالیّت داشت و حدود ده سال در آن مکان به تدریس فلسفه و علوم قرآنى پرداخت. از آن پس، قبل و بعد از انقلاب شکوه مند اسلامى با حمایت و ترغیب امام خمینى (قدس سره)، چندین دانشگاه، مدرسه و مؤسّسه را راه اندازى کرد که از مهم ترین آنها مى توان از بخش آموزش در مؤسّسه در راه حق، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه و بنیاد فرهنگى باقرالعلوم نام برد.
ایشان هم اکنون ریاست مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله) را از جانب مقام معظّم رهبرى برعهده دارد. معظّم له در سال 1369 به عنوان نماینده مجلس خبرگان از استان خوزستان و اخیراً نیز از تهران به نمایندگى مجلس خبرگان برگزیده شده است. ایشان داراى تألیفات و آثار متعددى در زمینه هاى فلسفه اسلامى، الهیّات، اخلاق و عقاید مى باشد.1
گروه سیاسی- هجمه ها به شخصیت آیتالله مصباح یزدی شاید از آن روز رنگ و بویی جدید به خود گرفت که استاد از تریبون نماز جمعه، باب نقد کژروی های فکری کسانی را گشود که سکولاریسم را تئوریزه می کردند و تساهل و تسامح را توسعه می دادند. از همان روزها بود که او هر بار به بهانه ای مورد هجمه طیف موسوم به اصلاح طلب قرار گرفت. گاهی "تئوریسین خشونت" لقبش دادند و گاهی او را "بی اعتقاد به خط امام" خواندند. اسلام سیاسی که او از آن سخن می گفت و مبانی که او تشریح می کرد، آن قدر در تضاد با اندیشه های وارداتی آن روزها بود که "آزادی بیان" هم نتواند آن را تحمل کند.
همان روزها و در رگبار اهانت ها بود که رهبر انقلاب در تجلیل از شخصیت آیتالله مصباح لب به سخن گشودند و فرمودند: «بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحب نظر در مسائل سیاسی اسلام ارادت قلبی دارم. اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیت هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر خلأ آن عزیزان را در زمان ما پر می کند.»
ایشان در سال 79 هم در جمع دانشجویان طرح ولایت به هجمه ها اشاره کردند و فرمودند: «این هجوم تبلیغاتی را که به شخصیت های برجسته، به انسان های والا و با اخلاق برجسته می کنند، اینها همه اش نشان دهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتا این شخصیت عزیز جزو شخصیت هایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرند... حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد، آنجا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است. دشمن آنجا را خوب می شناسد و به مقابله اش می آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین جوری برخورد کردند.»
با این وجود اما اتهام زنی ها به شخصیت آیتالله مصباح و آنچه فرقه مصباحیه خوانده می شد، خاتمه نیافت و هر روز در قالبی جدید و با بهانه ای نو بروز پیدا کرد. در تازه ترین هجمه ها، سایت "آینده" طی مقاله ای با اشاره به سخنانی از استاد در خصوص کاستی های موجود در حوزه علوم انسانی، که پیش از این نیز توسطرهبر معظم انقلاب به عنوان ریشه های مشکلات و حوادث پس از انتخابات شناخته شده بود، با اتصاف صفت "تنگ نظری"به آیت الله مصباح یزدی نوشت: «باید خطاب به این جماعت پرمدعا گفت ضعف علمی شما و مراکزی که تأسیس کردید و ناتوانی ها و تنگ نظری هایتان و عدم توانایی برای تربیت استاد نتوانسته است شما را به آنجا که می خواستید برساند.»
این مقاله همچنین پرداختن به موضوع علوم انسانی غربی را که بارها در بیانات رهبر انقلاب در ماه های اخیربه آن پرداخته شده بود، آدرس غلط دادن خواند.
در این مقاله از یک سو مراکزی مورد اشاره قرار گرفته که با همت آیتالله مصباح راه اندازی شده اند، غافل از اینکه همین مراکز توسط امام راحل و مقام معظم رهبری از نظر مالی مورد پشتیبانی قرار گرفته اند و از سوی دیگر عزم محافل وابسته به استاد برای تحول در علوم انسانی و حرکت به سمت علم اسلامی، بی حاصل و شکست خورده لقب داده شده است. در عین حال طرح عناوینی نظیر "اقتصاد اسلامی" و "مدیریت اسلامی" هم "دشمن آفرین" دانسته شده است!
این در حالی است که تحول در علوم انسانی از مطالبات جدی رهبری طی سال های اخیر بوده و موسسه امام خمینی هم در این مسیر حرکت های قابل توجهی را آغاز کرده است. اگرچه تا حصول به مطلوب در این حوزه همچنان فاصله های جدی وجود دارد اما این به معنای شکست نبوده و نیست.
رهبر انقلاب در خصوص لزوم تحول در حوزه علوم انسانی فرموده بودند: «من دربارهى علوم انسانى گلایهاى از مجموعههاى دانشگاهى کردم - بارها، این اواخر هم همین جور - ما علوم انسانىمان بر مبادى و مبانى متعارض با مبانى قرآنى و اسلامى بنا شده است. علوم انسانى غرب مبتنى بر جهانبینى دیگرى است؛ مبتنى بر فهم دیگرى از عالم آفرینش است و غالباً مبتنى بر نگاه مادى است. خوب، این نگاه، نگاه غلطى است؛ این مبنا، مبناى غلطى است. این علوم انسانى را ما به صورت ترجمهاى، بدون اینکه هیچگونه فکر تحقیقىِ اسلامى را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، می آوریم تو دانشگاههاى خودمان و در بخشهاى مختلف اینها را تعلیم میدهیم؛ در حالى که ریشه و پایه و اساس علوم انسانى را در قرآن باید پیدا کرد.»
تاسیس موسسه "در راه حق" که در همین خط سیر معنا پیدا می کرد، از همان آغاز مورد پشتیبانی و حمایت امام راحل قرار گرفت. حجت الاسلام رحیمیان پیشتر با اشاره به این موضوع گفته بود:«امام(ره) نسبت به تاسیس برخی مدارس و مؤسسان برخورد منفی داشتند، مثلاً در قبال پیشنهادی که از سوی آقای منتظری خدمت امام(ره) نقل کردم که امام(ره) 10 میلیون تومان کمک کند تا یکی از مدارس توسعه یابد و سالن ساخته شود، امام(ره) نه تنها جواب مثبت ندادند بلکه چند بار تکرار کردند، "من خوف این را دارم که. . . " به شدت برخورد منفی کردند.»
با این همه و با وجود حساسیت هایی که امام داشتند و مخالفت هایی که حتی با پیشنهادات برخی مراجع تقلید صورت می گرفت، ایشان علاوه بر شهریه عمومی ای که برای طلاب پرداخت می کردند، هزینه و بودجه مؤسسه را هر ماه طی صدور چکی به نام آقای مصباح پرداخت می کردند که این مطلب حکایت از اطمینان کامل امام(ره) به عملکرد علمی و سیستم آموزشی آیتالله مصباح داشت.
در سال های بعد هم رهبر انقلاب ایشان را به عنوان رییس موسسه امام خمینی(ره) منصوب کردند. در حکم انتصاب ایشان در سال 1374 آمده است: «اکنون که بحمدلله موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(اعلی الله مقامه) در سایه تلاش پیگیر و موفق جنابعالی رسمیت یافته و به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده است، جنابعالی را که از برکات ماندگار حوزه علمیه قم و از چهره های موصوف و معروف به علم و عمل و جد و ابتکار می باشید به ریاست و مدیریت این موسسه منصوب می کنم... با توجه به احاطه و نکته دانی آن جناب، خود را از توصیه به کارهای بایسته بی نیاز می دانم و شما و همه همکاران هوشمند و دلسوزتان را به لطف و هدایت و فضل مستمر پروردگار متعال می سپارم.»
مجموعه تلاش های آیتالله مصباح یزدی اساتید و شاگردان کثیری را برای انقلاب بر جای گذاشت. اساتیدی که بعضا تنها توفیق استفاده از محضر استاد را داشتند و اساتیدی که توفیق حضور در موسسه را در کارنامه خویش ثبت کرده اند. در ذیل بهطور به برخی چهره های مرتبط با ایشان اشاره می شود:
حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا فیاضی: وی از برجسته ترین اساتید فلسفه در ایران و صاحب نظریه جدید "عینیت وجود و ماهیت" است. وی همچنین از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و اساتید موسسه امام خمینی است.
حجت الاسلام و المسلمین سید محمود نبویان: از شاگردان برجسته آیتالله مصباح یزدی است که فاتح مناظرات تئوریک در دوران دوم خرداد با برخی عناصر مدعی روشنفکری بود، صاحب آثار متعددی در زمینه کلام جدید است از جمله "سروش مغالطات"، "نقدی بر صراطهای مستقیم" و "علوم تجربى در عالم غرب".
حجت الاسلام و المسلمین محمود رجبی: وی که از فضلای عضو جامعه مدرسین و اساتید برجسته حوزه علمیه قم است، هم اکنون قائم مقام موسسه امام خمینی است.
حجت الاسلام و المسلمین مرتضی آقاتهرانی: پیش از آنکه دولت احمدی نژاد بر سر کار بیاید، دروس اخلاقش محل اجتماع علاقه مندان در شهر مقدس قم بود. او فوق لیسانس روانشناسی را از بنیاد باقرالعلوم گرفت و سپس در قالب یک گروه، با نظر آیتالله مصباح به همراه زن و فرزند عازم غرب شد. وی از دانشگاه مک گیل در مونترال مدرک فوق لیسانس عرفان گرفت. سپس به آمریکا مهاجرت کرد و در سال 2000 از دانشگاه ایالتی نیویورک در بینگهمتون با تزی با موضوع "درباره عرفان غیر نمادین ابن سینا"» مدرک فوق لیسانس فلسفه گرفت. او مسئولیت امامت جمعه و ادارة مؤسسه اسلامی نیویورک را هم به عهده داشت. با اخذ مدرک دکترای فلسفه عرفان، کار درسی اش در آنجا تمام شد و به قم بازگشت. مهاجرت او به غرب حدود هشت سال طول کشید (از سال 1371 تا 1379) آقاتهرانی بعد از روی کار آمدن دولت نهم، استاد اخلاق هیئت دولت لقب گرفت و از سوی مردم تهران هم به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.
از دیگر شاگردان آیت الله مصباح یزدی می توان به دکتر عباسعلى شاملى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)، دکتر سید احمد رهنمایى(معاون اطلاع رسانی مؤسسه امام خمینى)، دکتر محمد فنایى اشکورى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)، دکتر شمالى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)، دکتر محمد جواد زارعان (رییس مرکز انتشارات مؤسسه امام خمینی)، اکبر میرسپاه (استاد دروس معارف قرآن)، سید محمد غروى (مدیر گروه روان شناسى مؤسسه امام خمینى)، مجتبی مصباح یزدی،علی مبشری (رییس دادگاههای انقلاب اسلامی تهران) اشاره کرد.
همچنین در میان اساتید و مدیران گروههای پژوهشی موسسه امام خمینی علاوه بر شاگردان طراز اول آیتالله مصباح، اساتیدی را می توان یافت که در زمره شخصیتهای صاحبنام سیاسی هستند. پرویز داوودی (معاون اول سابق رئیسجمهور – مدیر گروه اقتصاد)، منوچهر محمدی (معاون وزیر امور خارجه – مدیر گروه علوم سیاسی)، عباسعلی کدخدایی (سخنگوی شورای نگهبان – مدیر گروه حقوق)، سیدمحمد غروی (سخنگوی سابق و عضو شورای مرکزی جامعه مدرسین – مدیر گروه روانشناسی)، غلامحسین الهام(سخنگوی سابق دولت و عضو شورای نگهبان) و اساتیدی نظیر ابراهیم فیاض وموسی نجفی از آن جمله اند.
گفتنی است در انتخابات نهم نیز که سرفصل بازگشت به گفتمان انقلاب و امام گشوده شد، آیتالله مصباح یزدی و شاگردان او حضوری موثر در عرصه سیاسی کشور داشتند؛ حضوری که البته طبیعی بود خشم برخی دیگر را به دنبال داشته باشد. همان زمان بیش از 60 نفر از شاگردان و همفکران آیتالله در حمایت از احمدینژاد در دوره اول و دوم انتخابات ریاست جمهوری صادر کردند. مرتضی آقاتهرانی، سیداحمد رهنمایی، قاسم روانبخش، محمدناصر سقایبیریا، علیرضا پناهیان، محمد فنایی نعمتسرا، محمود نمازی، حسین جلالی، محمدحسین برجیان، علی و مجتبی مصباح یزدی، محمود دهقانی، عبدالمجید اشکوری، اباالحسن حقانی، علی معصومینیا، سیدمحمود نبویان، حمید کثیری، عبدالجواد ابراهیمی، محمدمهدی نادری، احمد و علی ابوترابی، حمید رسایی، احمد رهدار، اکبر میرسپاه و... از جمله این افراد بودند.
به نظر میرسد هجمه به استاد مصباح یزدی به قیمت تخطئه ضروریاتی نظیر تحول در علوم انسانی که از مطالبات رهبر انقلاب بوده و هست و بارها و بارها هم از طرف ایشان مورد تاکید واقع شده است، و نیز بهانه کردن مواردی از این دست پیام های روشنی را با خود به همراه دارد. کسانی که دم از اندیشه می زنند اما از اندیشه می هراسند، چاره ای جز این گونه مواجهه با او ندارند. روزی قتل های زنجیره ای را به او نسبت می دهند و روز دیگر از کانال مغلطه میان مشروعیت و مقبولیت نظام به تخطئه اش می نشینند. اتهام زنی هایی از این دست گواهی است بر فقدان پشتوانه ایدئولوژیک کافی برای بحث و مناظره در چارچوب منطق و دلیلی است بر ترس از تبیین درست و تام اندیشه اسلام و خط امام.2
منبع:
1)http://mesbahyazdi.com/farsi/?biography/index.htm
2)http://rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=39383
هولوکاست ایرانی
کشتار 77000 ایرانی توسط یهودیان
مسلّماً یهودیان و کسانى را که شرک ورزیدهاند، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى یافت... (المائده 82)
داستان مردخای یهود ی و دخترعموی فتنه گرش اِستردر دربار خشایارشا، پادشاه ایران(648-546)،گواه روشنی است ازحضور انبوه یهودیان درقلمرو دولت هخامنشی. دراین داستان، مردخای با حیله، فرمان عزل وشتی، ملکه ایران را که از فرمان شاه (در حالت مستی) مبنی بر برهنه ظاهر شدن در جشن سرپیچی کرده است، میگیرد.سپس استر زیبا، بانیرنگ مردخای، همخوابه خشایارشا میشود ،دل او را میرباید وسپس به ملکه قدرتمند ایران بدل میگردد .دراین زمان تکاپو ی یهودی اندر سراسر ایران چنان آزار دهنده است که هامان،وزیر پادشاه هخامنشی،تصمیم به اخراج ایشان میگیرد.ولی او،که به دروغ در کتاب عهد عتیق"دشمن یهودیان"خوانده شده (در باب دروغگویی و تحریفگری یهودیان در تورات و کتاب مقدس ، همان بس که بارها قرآن آنها را قومی تحریفگر دانسته و آنها را لعن کرده است و گفته مطالبی را به نفع خود می نوشتند و آگاهانه به خدا نسبت می دادند)،بادسیسه استر به دارآویخته میشود. آنگاه، یهودیان، باحمایت استر، به کشتارخونین و وسیع مخالفان خود دست میزنند و مردخای درمقام مرد قدرتمند ایران جای میگیرد .توصیف قساوت آمیز "کتاب مقدس - عهد عتیق – کتاب (سوره) استر" ازقتل عام بزرگان ایرانی به دست این میهمانان نو رسیده در روز سیزدهم ماه ادار حیرت انگیزاست:
ویهودیان بردشمنان خود پیروز شدند ..همه مردم از یهوذیان می ترسیدند و جرات نمی کردند در برابرشان بایستند.تمام حاکمان و استانداران ، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای ، به یهودیان کمک می کردند...به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده،کشتند.آنها در شهر شوش که پایتخت بود 500 نفر را کشتند...ده پسرهامان بن همدانای، دشمن یهود،راکشتند... و [جسد] ده پسر هامان را[درشوش]به دارآویختند... درروزچهاردهم ماه ادارنیز جمع شده سیصدنفر را درشوش کشتند... و سایر یهودیانی که درولایتهای پادشاه بودند...هفتاد و پنج هزارنفر از مبغضان خویش را کشته بودند...درروز چهاردهم ماه آرامی یافتند و آنرا روز بزم و شادمانی نگاه داشتند...
این روز یعنی سالروز قتل عام 77000 ایرانی ( باید جمعیت ایران در 2600 سال پیش را در نظر گرفت . با توجه به آنکه جمعیت کم بوده است. این کشتار را می توان یک نسل کشی بحساب آورد) ، هر ساله تحت عنوان عید پوریم توسط یهودیان جشن گرفته می شود و در این روز وقیحانه به جشن و پایکوبی می پردازند.
در حالی که ما ایرانی ها سیزدهم فروردین را نحس دانسته و به یاد قتل عام اجدادمان به کوه و دشت پناه می بریم (تا توسط یهودیان کشته نشویم) آنها باید در جشن نسل کشی آنقدر شراب بنوشند تا تعادل خود را از دست بدهند.
در نقشه خیالی ارض موعود که رژیم جعلی اسرائیل ترسیم کرده علاوه بر پهنه نیل تا فرات استان همدان نیز جزء خاکشان ذکر شده است فقط بخاطر مقبره استر و مردخای ابتدای خیابان شریعتی. باید به ایرانی بودن مسئولان تبریک گفت که نه تنها در هیچ کجا راجع به این واقعه هولناک سخن به میان نمی آورند بلکه برای آنها تابلویی در نظر گرفته می شود تحت عنوان زیارتگاه استر و مردخای!!؟ آیا کلمه زیارتگاه کلمه ای مقدس در فرهنگ شیعی ما نیست؟ آیا ما این واژه مقدس را فقط برای انسان هایی پاک از تبار عشق بکار نمی بریم؟ خواب تا کی؟
منابع
کتاب مقدس، بخش عهد عتیق ، کتاب استر
کتاب زرسالاران یهود، نوشته عبدالله شهبازی، جلد اول ، صفحه 353
بچه ها دقت داشته باشید که این ماجرا منبعش همون کتابای خود یهودی هاست. (همون کتاب استر) اگه این کار و نکردن پس توی کتابشون دروغ نوشتند و با این حساب کتاباشون سراسر دروغه و اگه نه واقعا این کار و کردن. باید الان جواب بدن.
آنروز که برایم خبر آوردند در نخلستان آنقدر گریسته ای که از حال رفته و بر جای افتادی؛هیچ نگرانت نبودم....ترسانده بودی آنها را ...اما من می شناتم تورا...گفتم ؛می آید ،خودش خوب می شود و می آید ...خوب شدی و آمدی...گریه در نخلستان ها کار تو بود....آنروز که به گمان مردم فرشته ی مرگ تو را در آغوش کشیده بود ؛ نگرانت نبودم...اما روزی دیگر وقتی دست هایت را بسته دیدم ،نگرانت شدم؛علی! نگران تو و حقی که تنها شایسته ی تو بود و داشت به غارت برده میشد ...
داغ فرزندت که پشت درب سوخته جایش گذاشته بودم ؛تاب و توان از جسم و جانم ربوده بود ؛ اما من با سند حقانیت تو ، با همان قباله ی فدک به مسجد آمدم ....علی جان ! چشم هایت نمی گذارند ادامه دهم ...من از این نگاه خیس چشم های تو بیشتر می رنجم تا از این درد پهلوی شکسته ...نه بگذار نگویم ...هر چه می خواهی بدانی...از کوچه و ضرب سیلی اش از حسن بپرس...
چه اشک های زلالی فرو می ریزند از دریای چشم هایت ...این اشک های مقدس مرهمی می شود بر این پهلوی شکسته ...مرهم میگذاری و می سوزانی ...اشک می ریزی و از پا می اندازد مرا درد این گوشه نشینی و غربت تو...دلم آتش می گیرد برای تو و نگاهت که به درب سوخته و مسمارش خیره خواهد ماند ...داغ بر دلم می گذاری شب هنگام با های های گریه ات ، آنزمان که دستت به بازوی ورم کرده ام خواهد خورد...
آرام جانم مراقب کودکانم باش...زینبم را به تو می سپارم ؛ می دانم با چادر خاکی ام شبیه من میشود اما تو دندان روی جگر بگذار و از این شباهت باز یاد فاطمه و غم هایش نیفت ...بغض حسن را گاهی اما در آغوشت آب کن ...فرزندم بغض یک دنیا کوچه را در گلو دارد ...حسین را...دردانه ام را اما به دست تو می سپارم و هرچند می دانم هیچ آبی عطش شهادت او را فرو نمی نشاند ....نه آب تمام چاه هایی که تو پس از حفر وقفشان می کنی ....نه مهریه ی من و نه حتی فرات ...اما تو تشنه اش مگذار...
به خدا که می سپارمت خاطرم آسوده است...من می روم اما منتظرت می مانم ...منتظر تو و فرزندت...منتظر تو می مانم تا روزی که خار از چشم و استخوان از گلو بیرون می کشی و در خانه ی خدا ندای فزت و رب الکعبه سر می دهی ...باز هم اما منتظر می مانم تا روزی کهفرندمان از کنار بیت کعبه ندا سر دهد "یا اهل العالم انا ابن فاطمه" ...
در تعریف علمى آن گفتهاند: مادّهاى ترکیب یافته از دو واحد هیدروژن و یک واحد اکسیژن (H2O) است و حکیمان قدیم، آن را یکى از چهار عنصر تشکیل دهنده مادّه مىدانستند. برابر عربى آن «ماء» و 63 بار در قرآن آمده است.
1. آب، نعمت الهى:
نگاه کلّى به آیات مربوط به آب نشان مىدهد که از بین نقشهاى آن در حیات* همه موجودات زنده، بر منافع مستقیم و غیرمستقیم آب براى انسان تأکید شده است و سیاق بخش فراوانى از این آیات نظیر«کُلوُاواشرَبوُا» (در 5 آیه)[2] یا «أَسقَینکُم» (مرسلات/ 77،27) یا «فَأَنزَلنا مِنَالسَّماءِ ماء» (حجر/15، 22) درصدد برشمردن نعمتهاى الهى است؛ ازاینرو، این بخش از آیات به طور صریح یا غیر صریح، بندگان خدا را به شکر این نعمت بزرگ مىخواند. در آیات 48 تا 50 فرقان/25 با اشاره به نزول آب طهور از آسمان و احیاى سرزمینهاى مرده و فراهم کردن آب مورد نیاز دامها و انسانها، مردم را به یادآورى این نعمت* الهى دعوت مىکند: «وَ لَقَد صَرَّفنهُ بَینَهُم لِیَذّکّروُا فَأَبى أَکثَرُ النّاسِ إِلاّ کُفورًا.» در آیات 57 و 58 اعراف/7 همین بیان، با دعوت مردم به سپاسگزارى از این نعمت همراه شده است: «کَذلِکَ نُصَرِّفُ الأیتِ لِقَوم یَشکُروُن.» آیه 68 تا 70 واقعه/56 با دعوت از مخاطبان به تدبّر در آب آشامیدنى و تأکید بر اینکه فقط خداوند آن آب گوارا را از ابر*ها فروفرستاده و قادر است با تغییر نظام حاکم بر نزول آب، آن را به آبى شور و تلخ تبدیل کند، خدا را مستحق سپاسگزارى دانسته و به شکر نعمت آب تشویق کرده است[3]:«أَفَرءَیتُمُ المـاءَ الَّذى تَشرَبونَ * ءَأَنتُم أَنزَلتُموهُ مِنَ المُزنِ أَم نَحنُ المُنزِلونَ * لَو نَشاءُ جَعَلنهُ أُجاجاً فَلولا تَشکرُون.» درآیه 12 فاطر/35 نیز از دو دریاى شور و شیرین و منافع آن دو یاد کرده و غرض از یادآورى این نعمت را شکرگزارى مردم دانسته است.
2. آب، آیه الهى:
آیه به معناى نشان آشکارى است که شخص را راهنمایى مىکند.[4] با اینکه همه موجودات عالَم از جمله آب، از آیات الهى است که نشان از آفریننده آن دارد، در هیچ یک از آیاتِ مربوط به آب، آفرینش یا وجود آب، آیه خدا شناسانده نشده؛ بلکه نزول آب از آسمان و درپى آن، إحیاى زمین، رویش گیاهان و درختان مختلف با انواع گوناگون میوهها که درک آن براى همه افراد بشر محسوس است، از آیات الهى دانسته شده است: «هُوَ الَّذى أَنزلَ مِنَالسَّماءِ ماءً لَکُم مِنهُ شَرابٌ و مِنهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمُونَ * یُنبِتُ لَکُم بِهِ الزَّرعَ و الزَّیتونَ و النَّخیلَ و الأَعنبَ و مِن کُلِّ الثَّمرت إِنَّ فِى ذلِکَ لاَیَةً لِقوم یَتفَکَّرون.» (نحل/16، 10 و 11) در این بخش از آیات، گاه نزول آب از آسمان از نشانههاى ربوبیّت مستمر الهى شناسانده شده که چگونه خداى حکیم، آب را با تدبیر و تقدیر حکیمانه، به اندازه بر زمین* مرده مىریزد و با آن به زمین و اهل آن حیات مىبخشد. (انعام/6، 99 و طه/20، 53 و 54) در آیه 164 بقره/2 نزول آب و در پى آن، افزون بر إحیاى زمین، پراکنده شدن جنبندگان نیز از آیههاى الهى شمرده شده است: «إِنَّ فِى خَلقِالسَّمـوتِ والأرَضِ ... و ما أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَأحیا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها و بَثَّ فیها مِن کُلِّ دابَّة ... لاََیـت لِقَوم یَعقِلون.» در آیاتى دیگر، همین پدیده، نشانه تحقّق معاد و قدرت خداوند بر احیاى دوباره مردگان دانسته شده است: «ومِن ءَایـتِهِ أَنّکَ تَرىالأَرضَ خـشِعَةً فَإِذا أَنزَلنا عَلیهَا الماءَ اهتَزَّت و رَبَت إِنَّ الّذِى أَحیاها لَمُحىِ المَوتى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَىء قَدیر». (فصلت/41،39) «وَاللّهُ أَنزل مِنَ السَّماءِ ماءً فَأحیا بِهِالأَرضَ بَعدَ مَوتِها إِنَّ فِى ذلکَ لاََیةً لِقوم یَسمَعونَ». (نحل/16،65؛ روم/30، 24) در آیاتى دیگر، بدون تصریح به نشانه بودن، بلکه با تشبیه احیاى دوباره انسانها پس از مرگ به رویش گیاهان* از زمین در پى نزول آب، احیاى زمین با آب را نشانه قدرت خداوند بر امکان و وقوع معاد مىداند: «وَالَّذِى نَزَّلَ مِنَالسَّماءِ ماءً بِقَدَر فَأَنشَرنا بِهِ بَلدَةً مَیتاً کَذلِکَ تُخرَجون». (زخرف/43،11) نیز ق/50، 11؛ اعراف/7، 57؛ فاطر/35،9.
عرش خدا بر آب:
منشأ حیات:
نقش آب
1. تأمین غذاى انسان:
انسان براى ادامه زندگى خود، نیازمند غذایى است که از محصولات کشاورزى* چون غلاّت، دانهها، سبزىها، انواع میوههاى درختان و نیز از دام و شیلات تشکیل مىشود. همانگونه که بشر به دلیل نیازمندى به غذا و آب، همواره در طول تاریخ، نقش و تأثیر آب را در همه شؤون حیات خود به روشنى احساس مىکرده و به آب با دیده اهمّیّت مىنگریسته، بخش اعظم آیات مربوط به آب نیز نقش اصلى را در تأمین غذاى انسان به آب داده است. پیام اصلى این آیات که بدون استثنا فقط خداوند را تأمین کننده این آب معرّفى کرده، برشمردن نعمتهاى خداوند براى انسان و نشان دادن آیات الهى و قدرت خدا به وى در همه صحنههاى عالم و در لحظه لحظه زندگى او است تا به ایمان به اللّه، توحید و معاد راهنمایىاش کند و احیاناً با برشمردن نعمتهاى خدا، انسان را به شکر این نعمتها فراخواند.
در این باره، آیه 22 بقره/2 و 32 ابراهیم/14 پس از بیان نزول آب از آسمان مىگوید: خدا با آن آب، انواع میوهها را از زمین بیرون آورد تا رزق* شما باشد: «وَ أَنزَل مِنالسَّماءِ ماءً فَأَخرَجَ بِهِ مِن الثَّمرتِ رِزقاً لَکم» . نیز اعراف/7، 57. در آیه 99 انعام/6 همین بیان با تفصیل بیشتر دیده مىشود: خداوند با آب هر نوع گیاهى را رویاند؛ آنگاه از آن گیاه، جوانهاى خارج ساخت که در آن جوانه، دانههایى بر روى هم چیده شده است و از شکوفه درختان نخل، خوشههایى نزدیک به هم برآورد؛ همچنین با آن آب، باغ*هایى از انگور، زیتون و انار که همانند هم یا غیر همانند است، ایجاد کرد: «وَ هُو الَّذى أَنزلَ مِنالسَّماءِ ماءً فَأَخرجنا بِه نَباتَ کُلِّ شَىء فَأخرَجنا مِنهُ خَضِراً نُخرِجُ مِنهُ حَبّاً مُتراکِباً و مِنالنَّخلِ مِن طَلعِها قِنوانٌ دانِیةٌ و جَنّت من أَعناب والزَّیتونَ والرُّمَّـان مُشتَبهاً و غَیرَ مُتشـبِه» . همین مطلب در آیه 11 نحل/16 با این بیان آمده است: «یُنبِتُ لَکم بهِ الزَّرعَ و الزَّیتونَ والنَّخیلَ والأَعنبَ و مِن کُلِّ الثَّمرتِ» ؛ جز این در آیه 27 فاطر/35 به میوههاى رنگارنگ (فأَخرَجنا بِه ثَمرت مُختَلفاً ألونُها) و در آیه 21 زمر/39 به زراعتهاى رنگارنگ (ثُمَّ یُخرج به زَرعاً مُختَلفاً أَلونُه) که رویش همه از آب آسمان است، توجّه داده است. در آیات 25 تا 32 سوره عبس/80 پس از بیان ریزش آب و پیش از ذکر گیاهان و انواع میوهها، از حب (دانه) یاد شده که مىتواند نشان دهنده اهمّیّت نقش غلاّت و دانهها در تغذیه انسان باشد[27]: «أَنّا صَبَبنا الماءَ صَبّاً * ثُمَّ شَققنَا الأَرضَ شَقّاً * فَأَنبَتنا فِیها حَبّاً * و عِنَباً و قَضْباً * و زَیتوناً و نَخلا * و حَدائِقَ غُلباً * و فکِهَةً و أَبّاً * مَتعاً لَکم و لاِنعـمِکُم». نیز نبأ/78، 15 و 16. برخى مفسّران «قَضْباً» در این آیات را به سبزىهاکه در غذاى انسان جاىگاهى مهم دارد، تفسیر کردهاند.[28]
بشر، همواره بخشى از نیازهاى غذایى خود را از طریق دام تأمین مىکرده؛ از اینرو پرورش دام براى تأمین این نیاز، از اهمّیّت زیادى برخوردار بوده است. قرآن کریم، بر نقش و تأثیر آب بر این نیاز انسان، یعنى پرورش دام نیز تأکید کرده و آن را از نعمتهاى الهى به انسان برشمرده است. در همین جهت، آیه 24 یونس/10 رویش گیاهان را معلول آبِ نازل شده از آسمان دانسته و از آن در کنار غذاى انسان، خوراک دام شمرده است: «کَماء أَنزلنهُ مِنالسَّماءِ فَاختَلطَ بِه نَباتُ الأَرضِ مِمّا یَأکُلُالنّاسُ والأَنعمُ». تصریح به اینکه گیاهان زمین، خوراک انسان و دام (انعام*) است نه حیوانات، با اینکه حیوانات بسیارى از آن تغذیه مىکنند، نشان مىدهد که این آیه، در مقام بیان تأثیر مستقیم و غیر مستقیم آب در تأمین غذاى انسان است. این معنا در آیات دیگر نیز مورد توجّه است. در آیه 10 نحل/16 بخشى از آبِ آسمان را عامل پیدایش گیاهانى دانسته که انسانها دام خود را براى چریدن به میان آن مىبرند: «هُوالَّذى أَنزلَ مِن السَّماءِ ماءً لَکم مِنه شَرابٌ و مِنهُ شَجرٌ فیه تُسیمون» ، واز آسمان، آبى فرود آورد و به وسیله آن، رستنىهاى گوناگون جفت جفت بیرون آوردیم. بخورید و دامهایتان را بچرانید که به طور قطع در اینها براى خردمندان نشانههایى است: «وأَنزلَ منالسَّماءِ ماءً فَأخرَجنا بِه أَزوجاً مِن نَبات شَتّى * کُلوا وارعَوْا أنعمَکُم إِنَّ فى ذلکَ لاَیت لأُولِى النُّهى.» (طه/20، 53 و 54) «اَبّ» در آیه 31 عبس/80 نیز به چراگاه* تفسیر،[29] و در آیه بعد، بهره دام معرّفى شده است: «وفکِهَةً و أَبّاً * مَتـعاً لَکم و لأَنعـمِکم» . تأکید بر نقش آب در تأمین خوراک دام در آیات 31 و 33 نازعات/79 و 27 سجده/32 نیز به چشم مىخورد.
آب دریاها نیز جاىگاهى براى پرورش آبزیان دانسته و آب شور و شیرین در این جهت یکسان معرّفى شده است: «وَ ما یَستوِى البَحرانِ هـذا عَذبٌ فُراتٌ سائغٌ شَرابُهُ و هذا مِلحٌ أُجاجٌ و مِن کُلّ تَأکلُونَ لَحماً طَریّاً.» (فاطر/35،12)