همه ما در باره مدارک دانشگاهی رایج در ایران به اندازه کافی می دانیم: فوق دیپلم، لیسانس، فوق لیسانس، دکترا و سرانجام فوق دکترا. این مدارج را می توان پله پله طی کرد (ناپیوسته) و یا به طور پیوسته (البته تا دکترای حرفه ای). اما آیا تا کنون به یافتن معادل انگلیسی آنها نیاز پیدا کرده اید؟ کاری که تا حدی مساله دار به نظر می رسد. در این نوشته سعی کرده ام مدارج دانشگاهی معتبر دنیا را به شما معرفی کنم. اگر علاقمندید، با من باشید.
در ایالات متحده
در آمریکا، درجات اصلی دانشگاهی، عبارتند از:
الف) لیسانس(Bachelor"s Degree) که معولا 4 سال است و خود به دو دسته تقسیم می شود:
Bachelor of Art یا (.B.A): که همان لیسانس خودمان است در رشته های علوم انسانی مثلا علوم طبیعی، علوم اجتماعی و زبانهای خارجی
Bachelor of Science یا (.B.S یا .B.Sc): که همان لیسانس خودمان است در رشته های تجربی و مهندسی.
ب) فوق لیسانس (Master"s Degree) که معولا دو تا سه سال است و باز هم به دو دسته تقسیم می شود:
Master of Art یا (.M.A): که همان فوق لیسانس خودمان است در رشته های علوم انسانی مثلا علوم طبیعی، علوم اجتماعی و زبانهای خارجی
Master of Science یا (.M.S یا .M.Sc): که همان فوق لیسانس خودمان است در رشته های تجربی و مهندسی.
ج)دکترا (معمولا.Ph.D) که حدودا یکسال یا بیشتر به طول می انجامد و فرد علاوه بر تحصیل باید به تدریس و انجام پایان نامه نیز مبادرت ورزد.
همچنین در بعضی از رشته ها که کار عملی در آنها ضرورت دارد (مانند حقوق، پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی و... ) نوع دیگری از درجات علمی به نام First Professional Degree وجود دارد که خود در دو رده Graduate و Undergraduate (قبل از لیسانس یا بعد از لیسانس) اهدا می شود. در صورتی که فرد در رده Graduate موفق به اخذ First Professional Degree شود به آن دکترای حرفه ای (Professional Doctorate) می گویند. این نوع مدرک معمولا در آمریکا رایج است ( و البته در ایران). در بیشتر کشورهای جهان برای دکترای حرفه ای معادل لیسانس یا فوق لیسانس آن را به فرد اهدا می کنند( در این کشورها، واژه دکتر به معنی کسی است که در اثر تحقیق و پژوهش و با طی دوره های ویژه به آن نایل گشته است).
در انگلستان
در انگلیس و کشورهایی که از سیستم انگلیسی در دانشگاه هایشان پیروی می کنند(مثل کانادا، ایرلند، هند، سنگاپور و هنگ کنگ) دو نوع لیسانس برای هر کدام از.B.A یا .B.S وجود دارد: نوع اول که نوع معمولی آن است و به آن Pass Degree می گویند و معمولا سه سال طول می کشد و نوع دوم که نیازمند نمرات بالاتر در طول تحصیل و گاها طی دوره طولانی تری است که به آن Honours Degree می گویند. اگر فردی لیسانس از نوع دوم داشته باشد کلمه Hons را بعد از عنوان مدرکش داخل پرانتز می نویسند. مانند (B.A. (Hons
برای مدارج بالاتر (Postgraduate) مانند M.A مدرک Honours وجود ندارد چون معمولا در این رده ها ارزیابی به وسیله امتحان انجام نمی شود.
همچنین در اینجا هم مدرک دکترای حرفه ای وجود دارد مثلا برای پزشکان (.M.D) و برای متخصصان دندانپزشکی (DDS).
در پایان ذکر این نکته را ضروری می دانم: این نوشته تنها چکیده مختصری از انواع مدارج و مدارک علمی موجود در دنیاست که من با کمک دانشنامه wikipedia جمع آوری کرده ام. اگر دوستان اطلاعات و یا تجربه بیشتری در این زمینه دارند خواهشمندم نظر خود را به صورت کامنت در زیر مطلب درج کنند تا دیگران هم از آن استفاده لازم راببرند.
پی نوشت:
در کشور آلمان دوره لیسانس یا .B.S تقریبا سه سال طول می کشد و مدرک اعطایی معادل (B.S. (Hons است. همچنین در آلمان, به مدرک فوق لیسانس یا .M.S از قدیم Diplom می گفته اند که تا 5 سال هم طول می کشد. البته این عنوان در حال تغییر می باشد.
ژاپن چگونه کشوری توسعه یافته شد؟
به رغم انتقادات برخی از روشنفکران به نظر نمی رسید چیزی بتواند ارکان این جامعه را سست کند و به 700 سال قدرت نظامی خاتمه دهد. ژاپن در چهاردیواری خودش زندگی می کرد: تجارت با خارج ممنوع بود و تنها شرکت هلندی هند شرقی از 200 سال پیش اجازه یافته بود شعبه ی کوچکی در جزیره ی دیشیما (5) نزدیک ناگازاکی (6) دایر کند.
باری، یک روز مقامات ژاپنی از هلندیها می شنوند که قدرتهای غربی با هم در حال مشورت هستند که راهی پیدا کنند تا دروازه های ژاپن را به روی تجارت با خارج بگشایند. روز 8 ژوئیه ی 1853 نشانه های هراسی میان ساحل نشینان خلیج اِدو (7) ظاهر می شود: اولین بار یک امریکایی به نام ناخدا پِری (8) با «کشتیهای سیاهش» وارد بندر می شود. چند گلوله ی توپ به افتخارش شلیک می شود که بیشتر به تیر اخطار شبیه است. ناخدا پری نامه ای از طرف رئیس جمهوری ایالات متحده ی امریکا به شوگون می دهد که در آن ابراز تمایل کرده بود چند شرکت بازرگانی در ژاپن تأسیس کند. ناخدا نُه ماه بعد برای دریافت پاسخ بازمی گردد، اما با 250 عرّاده توپ بر روی عرشه ی کشتیها. در برابر این تهدید، دو بندر به روی تجارت با امریکا گشوده می شود، سپس بندر سومی هم به آنها افزوده می گردد. معاهده ی کاناگاوا (9) به قدرتهای بزرگ دیگر، مثل انگلستان، روسیه، فرانسه اجازه می دهد که از این شکاف ایجاد شده رخنه کنند.
امپراتور اعلام می کند: «رسمهای کهنه را وقتی که بیهوده اند باید به دور ریخت.» باید از مکتب کشورهای صنعتی درس گرفت. باید از غربیها تقلید کرد تا از آنها پیش افتاد. در سنت ژاپنی، تقلید از یک استاد مجرّب، رفتاری بسیار پسندیده است، زیرا اجازه می دهد که شخص تجربه پیدا کند و از خامی بیرون آید؛ هدف اول اصلاحات، سازمان آموزشی است. از 1882 هر ژاپنی، پسر یا دختر، باید به مدرسه برود. مطبوعات توسعه می یابد. خدمت زیر پرچم برقرار می شود، به قدرت ساموراییها خاتمه داده می شود. در 1889، یک قانون اساسی، که دمکراسی در آن هدف نیست، توشیح می شود. امپراتور اعلام می کند که شایسته است «یک نظام حکومتی دائمی هماهنگ با گام پیشرفت ملی ایجاد گردد». همه چیز را باید از نو ساخت: باید تأخیر چند قرنی را جبران کرد. در طول عصر میجی است که راه آهن، ناوگان دریایی، کارخانه ها و بانکها ایجاد می شوند.
در سال 1900، وجود 3000 کارخانه، ژاپن را به بزرگ ترین قدرت اقتصادی آسیا مبدّل می کند. نظام اداری با الهام از ایده های حقوقدان فرانسوی بواسوناد (12) طراحی می شود، آموزش ابتدایی را یک نفر امریکایی به نام دیوید موری (13) پی ریزی می کند؛ آموزش ارتش ابتدا به فرانسویان، سپس به آلمانیها سپرده می شود؛ کار ساختمان راههای آهن و نیروی دریایی به انگلیسیها واگذار می شود. این مشارکت بیگانگان می توانست نتایج شومی به بار آورد، اما برعکس، در چند دهه، ژاپن به اتکای انضباط و وظیفه شناسی شهروندانش، به قدرتی برابر با رقیبانش مبدل می شود، بدون آنکه ملت ژاپن روحیه اش را از دست بدهد. در همان دوره ای که چین زیر سلطه ی غربیها کمر خم کرده است، ژاپن شانه به شانه ی آنها پیش می رود. شینتوئیسم (14)، دین ژاپنی، نزد فرد فرد ملت، احساس غرور ملی و تعلق به نژادی متمایز را برانگیخته بود؛ رمز شرف ساموراییها «بوشیدو» (15)، به برکت توسعه ی آموزش و پرورش، رمز شرف همه ی ملت می شود. این خصوصیات ملّی در عین حال نتایج منفی نیز به بار می آورد: از 1912 توتالیتاریسم با قدرت فزاینده ی نظامیان رشد می یابد و به یک ایدئولوژی توسعه طلبانه سوق پیدا می کند.
مستشاران خارجی که برای آموزش فنون خود به ژاپن آمده بودند دیرزمانی در آنجا نمی مانند؛ جوانان ژاپنی که بیشتر از دایمیوها یا پسران دایمیوها بودند که از طرف حکومت پادشاهی برای تحصیل به اروپا اعزام شده بودند، به سرعت قابلیت جایگزینی آنها را پیدا می کنند.
پی نوشت ها :
1. daimio.
2. Samourai.
3. Mikado.
4. Shogun.
5. Deshima.
6. Nagasaki.
7. Edo.
8. Perry.
9. Kanagawa.
10. Mutsu Hito.
11.I" ere Meiji.
12. Boissonnade.
13. David Murray.
14. shintoisme.
15. bushido.
به گزارش گروه اینترنتی رهروان ولایت به نقل از خبرگزاری فارس، ابراهیم رزاقی نویسنده کتاب اقتصاد ایران، دارای مدرک لیسانس اقتصاد از دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران و استاد بازنشسته همین دانشکده و دکتراى تخصصى توسعه اقتصادى از دانشگاه سوربن پاریس است.
رزاقی در گفتوگوی تفصیلی با خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس، گفت: ابتدا باید دید که کشور در چه وضعیتی از نظر اقتصادی قرار دارد، سپس راهکارهای اقتصاد مقاومتی بیان شود.
وی افزود: غربیها هماکنون به این امید بستهاند که با اعمال تحریمها بتوانند ایران را به زانو در آورند.
وی ادامه داد: در این بین نباید فراموش کرد که فشارهای اقتصادی همواره موجب آسیبپذیری کشور شده است، چراکه اگر این طور نبود، تدبیر مقام معظم رهبری مبنی بر اقتصاد مقاومتی مطرح نمیشد.
این اقتصاددان افزود: از نحوه نامگذاری اقتصاد مقاومتی این گونه برآورد میشود که انجام اقدامات لازم برای ایجاد مقاومت در اقتصاد لازم است، یعنی اینکه اقتصاد در این حالت مورد تهاجم قرار گرفته و باید از آن دفاع کرد، به عبارت دیگر مقاوم کردن اقتصاد زمانی صورت میگیرد که دشمن تهاجم کرده و در برابر آن نیازمند مقاومت است.
وی ادامه داد: این تهاجم در مورد مسائل اقتصادی را میتوان به دو دسته نرم و سخت تقسیمبندی کرد، به عبارت دیگر در تهاجم نرم میتوان گفت که از زمان رضاشاه این تهاجم دچار اقتصاد شده است.
اقتصاد سرمایهداری در دوره رضاشاه کلید خورد
رزاقی تصریح کرد: در دوره رضا شاه، اقتصاد ایران کاملا سرمایهداری و الگوی صنعت و سیاست اقتصادی ایران نیز سیاست اقتصادی مکتب نئوکلاسیکها بود، به عبارت دیگر در این نظام اقتصادی باید صنایعی ایجاد میشد که هرچیزی که سنتی است، باید طرد شده و به جامعهای مدرن مبدل شود؛ در این روش هر چیزی که وجود داشت، از صنعت و اقتصاد گرفته، تا حجاب و فرهنگ و دیگر موارد باید تغییر میکرد.
این کارشناس مسائل اقتصادی با ذکر این نکته که صنعتی شدن ایران در دوره رضاشاه از سوی غربیها برای کشور طرح شده بود، گفت: صنعتی شدن از دیدگاه بومی وجود نداشت، بنابراین در همین راستا صنایعی به وجود آمدند که به طور کلی وابستگی کاملی به غرب داشتند.
رزاقی افزود: قطعات، مواد اولیه و صنایع سنگین از سوی غربیها تأمین میشد و هدف غرب از این سلسله اقدامات، اداره اقتصاد به شیوه آنها بود.
وی ادامه داد: در روشی غرب برای ایران تعریف کرد بود، ضایعاتی برای اقتصاد درونی ایران به وجود آمد که بعد از آن با الگوگیری از روشهای غربی نزدیک به 800 کارخانه با ویژگی غربی و به طور وابسته شکل گرفت و پس از آن فعالیتهای کشاورزی هم تحت تأثیر آن رشد معکوسی پیدا کرد.
این اقتصاددان با اشاره به اینکه صنایع کشور طبق الگوی آمریکایی شکل گرفت، اظهار داشت: موج دیگر اقتصادی، پس از جنگ تحمیلی اتفاق افتاد که با اتخاذ سیاستهای تعدیل اقتصادی همراه بود.
90 میلیارد دلار واردات طی چند سال اخیر؛ 80 درصد از واردات کالاهای مصرفی است
نویسنده کتاب اقتصاد ایران با اشاره به وضع کنونی اقتصاد کشور، گفت: در وضع کنونی کشور طی 7 یا 8 سال گذشته بیش از 90 میلیارد دلار صرف واردات کالا شده که 80 درصد از آن کالاهای مصرفی است.
وی تأکید کرد: هماکنون در این شکل از اقتصاد، وابستگی به خارج به دو جهت وجود دارد؛ یکی وابستگی به درآمد حاصل از صادرات نفت خام برای اینکه واردات انجام شود و دیگری انجام واردات تا کالاهای مصرفی و مواد اولیه کارخانهها تأمین شود.
رزاقی با اشاره به شعارهای سالانه که توسط مقام معظم رهبری مطرح میشود، یادآور شد: مسئولان در این خصوص اهتمام جدی نداشتند، به عنوان مثال در سال اصلاح الگوی مصرف، هیچ الگوی مصرفی اصلاح نشد و یا در سال همت مضاعف و کار مضاعف تلاش مضاعفی برای ارتقای اقتصاد کشور صورت نگرفت.
این اقتصاددان با اشاره به اینکه سال جهاد اقتصادی، مخالف اقتصاد سرمایهداری است، گفت: جهاد اقتصادی در راستای اعتقادات و باورهای دینی مطرح شده که متأسفانه در روند عمل به آن نیز مسئولان اجرایی و اقتصادی ناموفق بودند.
رزاقی با تأکید بر اینکه تغییرات در اقتصاد مقاومتی در تولید ملی خلاصه میشود، تصریح کرد: به طور کلی در سال تولید ملی که در آن قرار داریم ارتقای بخش تولید که نکته کلیدی اقتصاد مقاومتی است، مورد توجه قرار نگرفت.
اقتصاد مقاومتی با توجه به فشارهای اخیر علیهایران مطرح شد
این اقتصاددان با تأکید بر اینکه موضوع اقتصاد مقاومتی بعد از تشدید تحریمها و فشارهای اقتصادی کشورهای غربی مطرح شد، خاطرنشان کرد: اقتصاد مقاومتی به این معنی است که باید در این دوره مقاومت کرد و نسبت به تلاشهای دشمنان عکسالعمل مناسبی داشت، تا کمترین تلفات در جریان همین امر متوجه اقتصاد کشور شود.
وی با اشاره به الزامات تحقق اقتصاد مقاومتی به ذکر نکتهای مبنی بر کاهش وابستگی به نفت اشاره و عنوان کرد: خطر و آسیب شکست اقتصادی بسیار فراتر و سختتر از جنگ نظامی است، بنابراین عدم وابستگی به درآمدهای نفتی و در ادامه آن توجه به بخش تولید کشور راهگشا خواهد بود؛ در بحث اقتصاد مقاومتی به کمترین مقدار ارز نیاز است، این مطلب یعنی اینکه اقتصاد باید به بخش تولید داخل متکی باشد.
این اقتصاددان با اشاره به اینکه کشورهای استکباری درصددند که ایران الگو نشود، گفت: در حالی که هماکنون ایران برای کشورهای دیگر و منطقه الگو است، نحوه ایستادگی ایران در مقابل فشارها و رکود اقتصادی جهان موجب الگوگیری کشورهای دیگر از ایران شده است.
این استاد اقتصاد ادامه داد: دولت در این شرایط ضمن پرداختن به صنایع بزرگ، به تولید در بخشهای کوچک هم توجه کند، مردم نیز با توجه به اقتصاد مقاومتی باید مصارف خود را از کالاهای داخلی تأمین کنند.
رزاقی با اشاره به دیگر وظایف دولت در قبال تحقق اقتصاد مقاومتی، گفت: وظیفه دیگر دولت جلوگیری از انحراف منابع تخصیص یافته به تولید است که این منابع در جای خودش مصرف شود.
وی گفت: تجربه 8 سال دفاع مقدس نشان داده که توان مدیریت کالاهای اساسی در داخل وجود دارد، به عنوان مثال طبقات پایین جامعه با دریافت کوپن کالاهای اساسی منتفع میشدند. هماکنون نیز از این ظرفیت میتوان استفاده کرد.
اعمال مالیات سنگین برای فعالیتهای غیرتولیدی در جریان اقتصاد مقاومتی بسیار راهگشاست
این اقتصاددان با اشاره به اینکه در جهت ارتقای بخش تولید میتوان مالیاتهای سنگینی را برای فعالیتهای غیر تولیدی اعمال کرد، تا سودآوری تولیدکنندگان افزایش یابد، یادآور شد: تا زمانی که نیازهای داخلی در داخل کشور تولید شود، نیازی به خارج از کشور نخواهد بود.
رزاقی افزود: باید یارانه را به جای دلار و ارز به تولیدکنندگان داد و این یارانه صرف واردات نشود، تا تولیدکنندگان خارجی از این طریق منتفع شوند و با کاهش هزینه تولید، واردات را به حداقل میزان ممکن میتوان رساند. به عبارت دیگر تأمین مواد اولیه کارخانهها هم در داخل انجام خواهد شود.
این اقتصاددان در ادامه با اشاره به اینکه مغازه داری در حال حاضر بیشترین سود در کشور را به خود اختصاص داده است، گفت: طی سالهای اخیر مغازهداری از 400 هزار مورد به 3.5 میلیون واحد صنفی افزایش یافته است.
رزاقی ادامه داد: یک سری از فعالیتهای سودا گرایانه در بازارهای داخلی وجود دارند که باید از مجاری مالیاتی مانع سودآوریهای کلان آنها شد.
وی با اشاره به فعالیت غیر تولیدی در بازار مسکن به ذکر نکاتی پرداخت و عنوان کرد: از طریق افزایش مالیات افرادی که بیش از دو واحد مسکونی دارند، باید مانع سودآوری کلان آنها شد.
این اقتصاددان تصریح کرد: در صورتی که مالیات برای جلوگیری از سودآوری کلان در بخش مسکن اعمال شود، قطعاً مبالغ حاصل از عرضه واحدهای مسکونی به بازار به سمت تولید داخلی سوق داده میشود، چراکه مجاری دیگر خروج ارز از کشور کاملاً بسته شده است.
تلاش در جهت عدم رونق فعالیت غیرتولیدی از اهداف اقتصاد مقاومتی است
وی ادامه داد: در صورت اعمال مالیاتهای سنگین برای فعالیتهای غیرتولیدی در کشور عدالت اجتماعی، رفاه، توسعه اقتصادی، کاهش فاصله طبقاتی و جلوگیری از خروج منابع نفتی در کشور رخ خواهد داد، در نتیجه آسیبپذیری نیز کاهش مییابد.
رزاقی در راستای تحقق منویات مقام معظم رهبری در خصوص توجه به اقتصاد مقاومتی یاد آور شد: باید به مفهوم استقلال اقتصادی به معنای عدم وابستگی مطلق به خارج توجه کرد که در قانون اساسی هم به آن اشاره شده است.
وی افزود: در همین راستا باید در کاهش فعالیت غیر تولیدی کوشید تا سرمایهگذاری در فعالیتهای تولید کشور بیش از گذشته در تحقق استقلال اقتصادی مؤثر واقع شود.
این اقتصاددان تصریح کرد: اقتصاد مقاومتی به معنای دیگر یعنی اینکه هر چیزی که از خارج وارد می شود، در داخل تولید شده و رفع نیاز شود.
رزاقی ادامه داد: مدیران اقتصادی دولت متاسفانه موضوع مهم پرداختن به تولید داخل به جای واردات کالای خارجی را قبول ندارند، چراکه هماکنون واحدهای تولیدی تحت تأثیر برخی سیاستهای اقتصادی متضرر شدهاند.
وی با اشاره به اینکه دولت، مسئولان اجرایی، کارخانههای دولتی و بخش خصوصی از عوامل مؤثر در کاهش موانع اقتصاد مقاومتی هستند، اظهار داشت: ساده زیستی هم باید در جریان اقتصاد مقاومتی مورد توجه قرار گیرد، تا مدیرانی که تجملگرا و دارای تابعیت دوگانه هستند، مانند مدیرعامل سابق بانک ملی ایران کنار گذاشته شوند، چراکه متأسفانه از این دست مدیران در کشور زیاد هستند.
وی در خاتمه سخنان خود خاطرنشان کرد: عدم مبارزه جدی با فساد مالی دامن گیر دستگاهها است که از دیگر موانع اقتصاد مقاومتی نیز به شمار میرود، بنابراین در این راستا نیازمند انجام اقدامات مثمرثمر از سوی دستگاه قضایی کشور است.
گفتوگـو از: محمد صادق پور
چهار کلید موفقیت شغلی وجود دارد که میتواند شما را به شخص با ارزش تری تبدیل کند، تواناییهای شما را مؤثرتر عرضه میکنند و شما را در حرفه خود با سرعت بیشتر به موفقیت برساند.
سایتی در این مورد نوشته است : تخصص، تمایز، تقسیم بندی و تمرکز چهار کلید موفقیت شغلی هستند.
1 ــ تخصص
تخصص عبارت است از توانایی شما در بکار بستن استعدادتان آن هم در قسمتی حیاتی که برای کمپانی شما یا مشتریانتان ارزشمند است. انتخاب این قسمت که در چه زمینه ای تخصص داشته باشید در موفقیت بلند مدت شما بسیار را تعیین کننده است. شما در چه زمینهای تخصص و مهارت دارید؟
2 - تمایز
تمایز عبارت است از این که چگونه خود را در یک یا چند زمینه که تخصص دارید یا کارایی شما بهتر است برتری خود را نشان دهید. توانایی شما در متمایز کردن خود براساس کیفیت کار بالا بسیار مهم و کانون فعالیت شغلی شماست. همانطور که یک سازمان باید حداقل در یک زمینه برتری داشته باشد تا رونق لازم را پیدا کند، شما هم به عنوان یک فرد باید حداقل در یک زمینه کاری برتر باشید.
اگر از کارفرما یا کارمندان شما درباره شما بپرسند: « برتری او در چه زمبنه ای است؟ » آنها چه جوابی در مورد شما خواهند داد؟ در کدام قسمت کار شما برجسته هستید؟ چه کاری را بهتر از هر کسی انجام می دهید؟ چه کاری را اگر شما انجام دهید سود زیادی نصیب سازمان شما میشود.
اگر تاکنون در حرفه خود یک زمینه را مشخص نکرده اید تا در آن بهترین باشید، باید زودتر اقدام کنید. به توانایی خود و احتیاجات سازمان و مشتریان خود توجه داشته باشید چگونه باید باشد؟ چگونه می توانست باشد؟ نقشه شما برای تبدیل شدن به فردی برجسته در حرفه خود چیست؟ و چگونه میزان برتری خود را چه از نظر دانش و چه از نظر مهارت در یک زمینه کاری اندازه میگیرید؟ این اندازهگیری استاندارد شما را برای کارایی نشان میدهد. بهترین بودن در یک زمینه مهم از شغل و حرفه شما بیشتر از هر چیزی به پیشرفت شما کمک میکند.
3 - تقسیم بندی
تقسیم بندی عبارت است از توانایی شما در مشخص کردن افراد و سازمانهایی که سود بیشتری برای شما دارند. نحوه کار بدین صورت است که شما به طور واضح مهمترین مشتریان خود را مشخص و برای جلب رضایت این گروه خاص از مشتریان تصمیمگیری میکنید.
اغلب شما می توانید خط مشی شغلی خود را با توجه به نیاز مشتریان مهم برای ساختن آینده تغییر دهید.
4 - تمرکز
تمرکز عبارتست از توانایی شما در تمرکز ذهنی برای روی خدماتی است که برای آن شخص یا سازمان اهمیت دارد.
این چهار استراتژی ( تخصص، تمایز، تقسیم بندی و تمرکز ) نقطه کانونی حیاتی برای رسیدن به دستاوردهای فوقالعاده در سازمان و حرفه شماست.
از خود بپرسید: « کدام مهارت است که اگر آن را در خود تقویت کنید بیشترین اثر مثبت را در حرفه شما به جا میگذارد؟ پاسخی که به این سؤال میدهید را به عنوان یک هدف بنویسید و برای آن یک ضرب العجل تعیین کنید. برای خود طرح و نقشه داشته باشید و برای رسیدن به هدف پر تلاش باشید تا بر آن نائل شوید. این کلید واقعی رسیدن به موفقیت شغلی است.
چرا برنامهریزی استراتژیک انجام میدهیم؟ آیا هدف تهیه گزارشهایی است که قفسههای کتابخانه ما را تزیین کند؟ البته اگر برنامه استراتژیک را درست اجرا کنیم، دچار چنین سرنوشتی نخواهد شد.
این رابطه را به یاد داشته باشید:
میزان پذیرش (A) × کیفیت (Q) = اثربخشی (E)
اثربخشی یک تصمیم یا یک استراتژی برابر با کیفیت آن ضرب در پذیرش آن است، اگر به هر یک از عوامل با عددی بین صفر تا
یادمان باشد کارکنان، قرار است استراتژی را پیاده کنند بنابراین باید در برنامهریزی آن مشارکت داشته باشند. وقتی از علت اهداف و استراتژی مطلع میشوند و در تصویب آنها مشارکت میکنند در اجرا نیز متعهدتر خواهند بود.
برای رسیدن به این مقصود، ما در امریکا، کانادا و خاورمیانه گروه برنامهریزی استراتژیک تشکیل میدهیم. اعضای گروه عبارت است از مدیرعامل، مدیران ارشد (و در صورت امکان تعدادی از اعضای هیات مدیره).
در کنار این گروه، گروه دیگری نیز باز هم با حضور مدیرعامل تشکیل میشود. این گروه شامل رهبران غیررسمی در تمام بخشهای سازمان است که بر همکاران خود تاثیر و نفوذ دارند. البته هر بخش میتواند خودش نمایندهای به این گروه معرفی کند.
وظایف گروه برنامهریزی استراتژیک به شرح زیر است:
ـ بررسی محیطی
ـ تایید چشمانداز، ماموریت و ارزشهای سازمان
ـ تعیین اولویتها
ـ تعیین اهداف
ـ تدوین استراتژیها
ـ تعیین مسئولیتها و دورههای زمانی انجام آنها
ـ تعیین روشهای سنجش
ـ ارتباط مداوم با نمایندگان گروهها
دو گروه مذکور باید با یکدیگر گفتوگو و تعامل داشته باشند. بدین ترتیب پیشرفت در برنامهریزی استراتژیک در سراسر سازمان منتشر میشود و دیگر هیچ استراتژی برای هیچ فردی غافلگیرکننده نخواهد بود.
در گروه متشکل از نماینده بخشهای هر شرکت، هر فرد، نقش بخش خود را در برآوردن اهداف سازمانی مشخص میکند و نیز نقش خود را در رسیدن بخش به اهداف تعیین میکند.
بدین ترتیب اهداف فردی و اهداف هر بخش در اهداف سازمانی دیده میشود. در نهایت معیارهایی نیز برای پیشرفت سازمان تعیین میشود. بنابراین، تمام کارکنان متوجه میشوند چگونه و چه اندازه در موفقیت سازمان سهیم هستند.
نکات کلیدی
· بگذارید فرآیند ساده بماند. فرآیند تعیین پیشرفت را آنقدر پیچیده نکنید که زمان انجام خودکار آن را بگیرد و زمان زیادی صرف تغذیه فرآیند شود. با 5 یا 6 هدف اصلی سازمانی شروع کنید و اجازه دهید تا استراتژیهای مشخصی که این اهداف را برآورده میکنند، در بخشهای پایینتر سازمان ایجاد شوند.
· مشاوری استخدام کنید که به شما در تسهیل فرآیند کمک کند و همچنین شما را از همه جانبه بودن و صحت دادهها و محیط گردآوری آنها مطمئن کند. یک مشاور خوب به شما کمک میکند تا به محیط کار و سازمان خود توجه کافی داشته باشید. با کمک مشاور، اهداف بخش گروهی و فردی در راستای اهداف سازمانی قرار میگیرند و معیارهای عملکرد نیز در اهداف سازمانی منعکس میشوند.
· برنامههای خود را با تغییرات محیطی هماهنگ کنید. برنامههای استراتژیک ثابت نیستند. بنابراین، باید پیوسته به محیط پیرامون خود توجه کنید و برنامهها را با تغییرات محیطی تطبیق دهید.
نوشته شریل آنه توماس، استاد دانشگاه رویال رودز کانادا
برترین ها: اینجا مدرسه اپل است، در اینجا قرار است تمام رازهای موفقیت و بزرگ شدن این سیب گاز زده از زبان یکی از نزدیکترین همکاران استیو جابز برای شما نقل شود تا شاید بتوانید جابز آینده باشید
بعضی، خود شیوه زندگیشان را انتخاب میکنند و بعضی آن را از سر اجبار میپذیرند؛ اما هستند کسانی که کاملا اتفاقی و بدون آنکه در جستوجوی راه برآیند، حالت خویش را کشف میکنند. استیون پال جابز بنا نداشت که سلطان کالا شود. در همان روزهای نخست شاید خودش هم به این عنوان میخندید و حتی پدر و مادرش هم چنین پیشبینیای نمیکردند. او مصمم و پرانگیزه بود و مانند تمام رهبران بزرگ در دنیای تجارت، قدرت و تمرکزی منحصربهفرد داشت، قدرتی که جهان بهتر را برای همه به ارمغان آورد و دلمشغولی او عشق به عرضه کالایی کامل بود.
اما چرا او اینچنین به دنبال کالایی کامل بود؟ ساده است. استیو خود بزرگترین مصرفکننده دنیاست، او بود که «روح رایانه شخصی» را در وجود «میکنتاش» دمید. فروشگاه مجازی «آی تونز» و «آیپاد» حاصل عشق او به موسیقی است و این اشتیاق که بتوان هر جا هر وقت به نعمات روحنواز موسیقی گوش فرا داد. او راحتی گوشی همراه را میپسندید، اما گوشیهای زشت، سخت و سنگین که در بازار میدید آزارش میداد و همین نارضایتی منجر به خلق موهبت آیفون برای خودش و همه ما شد و او آینده را به خوبی تجسم میکرد.او از همان ابتدا قدرت کامپیوتر را در تغییر زندگی مردم پیشبینی میکرد و سپس او شاهد مفاهیمی بود که میتوانست این تغییر را عملی کند و مسیر را هموار سازد. مثلا مفهوم یک نماد روی صفحه نمایشگر همان مکان نما یا CURSOR که میتوانست با حرکت دست جابهجا شود. استیو در کسری از ثانیه، آینده دنیای کامپیوتر را در ذهنش مجسم کرده بود. «تریپ هاوکینز» از مهندسان مک( Mac) در مصاحبهای درباره حضورش در اپل و درمورد استیو گفته بود: «قدرت آینده نگری او ترسناک است. وقتی استیو چیزی را باور داشته باشد قدرت این باور میتواند هر مخالفت، مقاومت یا هر چیز دیگری را از سر راه بردارد. گویی این مشکلات از اول وجود نداشتند.»
جی الیوت، معاون اول سابق اپل میگوید: «از همان هفته اول حضورم در اپل شور و انگیزه فراوانی را در همگان میدیدم. تصویری که در ذهن داشتم، دیدار 2 نفر از مهندسان در راهرو بود که یکی دلمشغولی تازهاش را وصف میکرد و دیگری تشویقش میکرد: «عالیه، دست به کار شو!» آن وقت نفر اول به آزمایشگاه برمیگشت. گروهی را جمع و جور میکرد و ماهها روی این ایده وقت میگذاشتند. حاضرم شرط ببندم که آن روزها فضای شرکت، آکنده از چنین حس و حالی بود. البته خیلی از پروژهها هرگز به سرانجام نرسید یا ذرهای بازگشت مالی نداشت. اما چه اهمیتی داشت، پروژههای موفق به اندازه کافی باعث ایجاد تغییر میشد. شرکت پول فراوان داشت و ایدههای بدیع از همه جا فوران میکرد.»
جی الیوت به عنوان دستیار اصلی جابز در پاسخ به این سؤال میگوید: «باید رمز موفقیت او را در لابهلای سخنانش یافت. او اعتقاد داشت محصولی بزرگ، حاصل کار فردی عاشق است و تنها گروههای عاشق، از عهده خلق چنین محصولهای بزرگی برمیآیند.»آیندهنگریای که «تریپ هاوکینز» از آن نام میبرد، ثمره تمرکز استیو و محصول عشق و علاقه اوست. او معیاری نو برای خودش و اطرافیانش بنا نهاد. به زعم او: «در این زندگی کوتاه، شاید تنها از پس چند کلام برنیاییم. بگذار این کارها بهترین باشند!» مانند هر هنرمند عاشقی، او نیز با عشق به آفریدهها و محصولهای خودش زنده و پابرجا بود. مک و محصولهای آن چیزی بیشتر از یک محصول برای او بود، آنها بیانگر تعهد عمیق استیو جابز هستند.
به طور کلی میتوان گفت افراد آیندهنگر قادر به خلق آثار هنری بزرگ و محصولات برترند، چون اسیر کارهای روزمره نمیشوند. کار استیو نشاندهنده شخصیت اوست: «پراحساس اما خلاق. او بدون آنکه بداند به توصیه اینشتین عمل میکرد که در جستوجوی رمز و راز باشید با این حال باید سالها از تولید اولین کامپیوتر مکینتاش میگذشت و عمری سپری میشد و استیو مرتکب خطاهای دردسرسازی میشد تا بفهمد که عشق واقعی، در خلق محصولهای بزرگ خلاصه نمیشود: «چیزی خاصتر و حسابشدهتر در میان است. او فهمید باید به دنبال تولید وسایل خوشساخت، ساده، پراحساس، زیبا و قدرتمند باشد که شاخص حرفهای اوست. جهان او، به واسطه همینها تغییر کرد و او نیز به نوبه خود همان را تغییر داد.»او میگفت: «میتوانستم زندگی دیگری داشته باشم. اما مک اینتاش جهان را تغییر خواهد داد. من به سخنان او ایمان دارم و افرادی را برای گروهم انتخاب کردهام که آنها نیز به آن ایمان دارند.»
عشق به تولید در تمام سازمان اپل موج میزد. از منشیها گرفته تا مهندسان و اعضای هیأتمدیره. اگر کارکنان یک شرکت این حس را از رؤسای خود نگیرند جا دارد که مدیران از خود بپرسند: «اشکال کار کجاست»؟
استیو به عنوان «سلطان کالا»، نقشهای بیشماری در گروه مک اینتاش ایفا میکرد که نخستین آنها فرماندهی خلق نیروهای نو بود. از طراحی تا توزیع او با کالای تولیدشده زندگی میکرد و تمام جزئیات را انگار که با موجودی زنده روبهروست تجربه میکرد.میدانست اطرافیانش نیز باید همانند او در پی کسب بهترینها در کیفیت کالای تولیدی باشند. عشق و علاقه یکی از بزرگترین رموز موفقیت اوست. او دقیق، پرتوقع و حتی گاهی بی ملاحظه بود و اینها همه انعکاسی از پرشوری بود که داشت.
استیو جابز چیزی را میفهمید که بسیاری از شرکتها سعی در انجامش دارند، اما به ندرت موفق به اجرایش میشوند. او هرچه پیشرفت میکرد محصولهای سادهتری میساخت و در بعضی موارد بیش از آنکه به کالا مربوط شود به کاربر مربوط میشد. هر کاربری دوست دارد احساس موفقیت کند. شما اگر بتوانید با مهارت کامل از وسیلهای استفاده کنید چه احساسی به شما دست میدهد؟ اگر مشتری موقع استفاده از کالا احساس خوبی داشته باشد، به طور حتم آن کالا بیشتر فروش خواهد رفت. برای استیو هیچ کاری غیرضروری یا اتلاف وقت محسوب نمیشد. این به معنای تلنبار کردن کارها نیست. خلاقیت، نوآوری و تعقیب بیامان کمال مطلوب است که کارها را پیش میبرد. با هدفی روشن باید آنچه را که میتواند برای کاربر بدیهی باشد تجسم کرد که البته این خود تلاش و برنامهریزی دقیقی میطلبد. شاید افرادی را بشناسید که به زعم خود توجه زیادی به جزئیات نشان میدهند، شاید حتی خودتان را چنین فردی بدانید. سطح توجه استیو به جزئیات، نقش مهمی در توفیق او و محصولاتش داشت.
نماد شخصیت استیو جابز
استیو یک ساعت مچی پورشه داشت که به دلیل طراحی باشکوهش، مجذوبش شده بود. هروقت کسی آن را میدید و تعریفش را میکرد استیو ساعتش را درمیآورد و به او هدیه میداد. به این معنی که «به تشخیصتان درباره طراحی عالی این ساعت تبریک میگویم!» البته تنها چند دقیقه بعد یکی دیگر دستش میکرد! او در دفترش یک جعبه از این ساعتهای هدیه داشت... که بهای هرکدام حدود 2هزار دلار میشد. میتوان گفت قصه ساعت مچی نمادی از ویژگی بارز شخصیت جابز و موفقیت استیو بهعنوان خالق کالاهای ویژه است. درواقع منظور تمایل او یا نیاز بنیادی او به تمرکز روی یک جنبه خاص و حذف تمام موارد اضافی از ذهنیتش است تا به تصمیمی که دنبال میکند، برسد. مانند ساعت مچی که بند و ساعتش به صورت یکپارچه از تیتانیوم ساخته شده بود و در صورت شکستن قابل تعمیر نبود.
همه ما گاهی حواسمان را روی موضوعی متمرکز میکنیم. اما استیو تمام جنبههای یک کالا یا تصمیم را با وسعت نظر بررسی میکرد. او نخست نگاهش را روی هدف متمرکز میکرد و بعد چگونگی ساخت کالا را تجسم میکرد. به بیان دیگر نحوه کار و تناسبش را با شیوههای طبیعی زندگی و طرز استفاده مردم در نظر میگرفت و به دنبال پیشبینی تجربه کاربر بود. استیو میخواست تمام جزئیات را در نظر بگیرد. وقتی در خانه یا محل کار جعبه کامپیوتر جدیدتان را باز میکنید چه میبینید؟ قبل از اینکه کامپیوتر را از جعبه بیرون بیاورید چندچیز را باید بردارید و آیا این کار راحت است؟ او به گروه تولید میگفت: «من همان کامپیوترم وقتی خریدار میخواهد من را از جعبه دربیاورد و روشنم کند، چه اتفاقی برای من میافتد.» او همیشه به کاستیها توجه میکرد. از طراحی و تجربه کاربر و فصل مشترک او با کامپیوتر تا بازاریابی، بستهبندی و نحوه فروش کالا. چنین رویکردی، اوج توجه او به جزئیات، عشق و جسارتش در نگاه، اعتماد و اطمینانش به مصرفکننده نهایی بود.
عشق به تولید در تمام سازمان اپل موج میزد. از منشیها گرفته تا مهندسان و اعضای هیأتمدیره. اگر کارکنان یک شرکت این حس را از رؤسای خود نگیرند جا دارد که مدیران از خود بپرسند: «اشکال کار کجاست»؟
استیو به عنوان «سلطان کالا»، نقشهای بیشماری در گروه مک اینتاش ایفا میکرد که نخستین آنها فرماندهی خلق نیروهای نو بود. از طراحی تا توزیع او با کالای تولیدشده زندگی میکرد و تمام جزئیات را انگار که با موجودی زنده روبهروست تجربه میکرد.میدانست اطرافیانش نیز باید همانند او در پی کسب بهترینها در کیفیت کالای تولیدی باشند. عشق و علاقه یکی از بزرگترین رموز موفقیت اوست. او دقیق، پرتوقع و حتی گاهی بی ملاحظه بود و اینها همه انعکاسی از پرشوری بود که داشت.
در باور استیو بیشتر مردم، آنها را که از یک کارآفرین یا مدیر تولید انتظار میرود ندارند. وقتی او در پی راهاندازی شرکت نکست( NEXT) بود، میگفت: «خیلیها سراغم میآیند و میگویند میخواهند کارآفرینی کنند، اما وقتی از آنان میپرسم چه ایدهای در سر دارید میگویند هیچ»!پاسخ او به این افراد چنین بود: «به نظرم بهتره در یک رستورانی یا جایی، مشغول کار شوید تا اینکه واقعا چیزی پیدا کنید که دوستش داشته باشید.»به اعتقاد او نیمی از چیزی که کارآفرینان موفق را از ناموفق جدا میکند، پشتکار است: «باید زندگیتان را پایش خرج کنید! چنان لحظات سختی پیشروست که بیشتر مردم تسلیم میشوند. من آنها را سرزنش نمیکنم. کار واقعا سختی است و تمام زندگیتان را دربرمیگیرد.»باید در اشتیاق یک ایده، مسئله یا خطایی که قصد اصلاحش را دارید، شعلهور شوید! اگر از همان ابتدا عاشق نباشید، به معشوق نخواهید رسید.
وقتی استیو بهترین مهندسانش را مامور کار روی پروژه فوقسری آیفون کرد، درگیر یک نبرد تمام عیار شد. ساختن یک گوشی همراه برای شرکتی که هیچ پسزمینهای در این حوزه نداشت، کار عظیمی بود. یکی از دلایل اصلی استیو برای استقبال از این چالش بزرگ، این بود که به نظرش گوشیهای همراه دیگر، بیش از اندازه پیچیده بودند. این یک مبارزه تمام معنای مردی بود که خود را متعهد به دقت در جزئیات و درعین حال سادگی میدانست. مهندسان پروژه در جلسههای هفتگی خود، بارها به او گفتند که ساختن یک گوشی همراه که تنها یک کلید داشته باشد محال است، نمیشود با یک کلید، هم روشن کرد، هم خاموش کرد، هم صدا تنظیم کرد، هم به اینترنت وصل شد و... اما استیو شکایتهایشان را نمیشنید، او مدام اصرار داشت که: «این گوشی باید فقط یک دکمه داشته باشد، راهش را پیدا کنید!» او خودش هم نمیدانست چگونه میتوان چنین گوشیای طراحی کرد.او تنها به عنوان مصرفکننده نهایی همان را میخواست و مدام مهندسانش را به یافتن راهحلهای ممکن وامیداشت و البته در آخر قصه هم: «آیفون تنها با یک کلید ساخته شد.»
استیو بیشتر از شگفتیساز بودن دستها سخن میگفت و اینکه: «دست آدمی بیش از هر عضو دیگر بدن برای اجرای خواستههای مغز به کار میرود» یا «اگر طرحی بود که دست را همانندسازی می?کرد چه محصول فوقالعادهای که نمیشد!» با نگاه دقیقتر، میتوان گفت همین مشاهده دقیق جزئیات دست بود که محصولات فعلی اپل را پدید آورد: «از مک گرفته تا آیپد، آیپاد، آیفون.» استیو از گروه مک خواسته بود که انواع وسایل را برای هدایت «مکاننما» امتحان کنند، یکی شبیه قلم بود و یکی شبیه یک لوح؛ یعنی کمابیش مثل صفحه لمسی لپتاپهای امروزی.
در بنیادیترین سطح، تفکری که در پس محصولهای اپل وجود دارد، نشاندهنده احساس استیو نسبت به کالاست. او کالا را چون جزیی شخصی یا خصوصی از حیات بشر میداند. او با ذوق و کمالطلبی خود و قدرت محقق ساختن رؤیاهایش طرح کالایی را میریزد که نشان از عشق او به پیچیدگی فناوری و در عین حال سادگی و زیبایی کارکرد دارد؛ به گونهای که حتی بیاعتناترین یا سادهترین مصرفکنندهها نیز مسحور آن میشوند. وقتی او کالایی برای خود میسازد، معتقد است همه مصرفکنندگان را به یاد میآورد. او هنگام طراحی، عادیترین قشرهای جامعه از مرد و زن و کوچک و بزرگ، همه را در نظر میگیرد.
کار استیو برای ساختن کالا، علاوه بر سادگی و بدیهی بودن مورد استفادهاش برای مصرفکننده، خلق یک اثر نو بود. او ساختههایش را از 2 ویژگی آکنده میکرد: «علاوه بر سادگی کارکرد، همه محصولات باید چنان تجربه لذتبخشی را در کاربر میآفریدند، که احساس دلبستگی عاطفی در او به وجود بیاید.» برای استیو عرضه به موقع محصول، به اندازه تکمیل آن اهمیت نداشت؛ یعنی کمال مطلوب کالا در نگاه کاربر. او بارها حرکت به سوی خط پایان را متوقف میکرد و به گروه تولید دستور میداد که دوباره شروع کنند. او نمیخواست محصولی مثل کامپیوتر شخصی IBM تولید کند که به نظرش، بیشتر به درد لای جرز دیوار میخورد! از زمان بازگشت استیو به اپل، تقریبا تمام محصولهای معروف شرکت از تاریخ عرضه خود عقب افتادهاند، زیرا با دستور استیو و برخلاف خواسته بیشتر سهامداران کالا در زمان مقرر آماده عرضه نبوده است. ماهها پس از تاریخ عرضهای که استیو تعیین کرده بود، افراد گروه مک هنوز تیشرتهایی بر تن داشتند که «ماه می 1984» روی آستینشان چاپ شده بود بدون آنکه محصولی به بازار عرضه شده باشد
عجیبترین و دور از ذهنترین استعداد، توانایی یا دانشی که هرگز فکر استفادهاش را هم نمیکردید، کدام است؟ همه ما چنین استعدادهایی داریم: «استعدادهای پنهان یا دانستههای پراکندهای که هیچگاه انتظار نداریم نقش موثری در زندگیمان ایفا کند». استیو هم از اینگونه استعدادها بیبهره نبود. بهطور مثال در مدت کوتاه اقامتش در کالج «ریه» با خوشنویسی آشنا شد اما چه عاملی باعث شد این مرد جوان دلباخته فناوری مجذوب هنر بلند مرتبهای چون خوشنویسی شود. دلبستگی او به شکل و قالب، از ترکیببندی حروف در خطوطی مانند «گاراموند» یا «میریا» آغاز شده و به غایت زیبایی در طراحی آیفون امتداد یافت. بسیاری از تجربههای نخستین از قدرتی جادویی برخوردارند مشروط بر آنکه در لحظههای مهم آنها را به یاد داشته باشیم!
قصههای بسیاری از وسواس استیو نسبت به جزئیات وجود دارد اما همه آنها میتوانند معیاری باشند که برای همه قابل استفاده است. در سال 2002 وقتی که استیو سعی داشت مدیران محتاط موسیقی را مجاب کند تا برای فروش محصولهای خود به صورت آنلاین با او وارد معامله شوند با مدیر عامل «انجمن صنعت ضبط موسیقی ایالاتمتحده» در تماس بود. او با استیو و 2 نفر از اعضای گروه طراحی وبسایت فروشگاه موسیقی اپل «آیتونز» جلسه داشت و آنها برای هزارمین بار طرح سایت را اصلاح کرده بودند تا بلکه استیو راضی شود. مدیرعامل انجمن صنعت ضبط موسیقی حس احترام آمیخته با سرخوشی خود را چنین توصیف میکند: «استیو 20دقیقه تمام با مهندسانش سر بهترین جا برای اضافه کردن 3 کلمه در یک فضای 3 اینچ مربعی بحث میکرد! استیو تا این اندازه روی جزئیات دقت داشت.»
«لری تسلر» از مرکز تحقیقات «پارک» که بعد یکی از دانشمندان ارشد اپل شد میگوید: «پیش از آشنایی با استیو جابز، معنای واقعی جذبه و نفوذ را نمیدانستم. وقتی مانند استیو جابز به محصول و همکارانتان ایمان داشته باشید، آنها هم پابه پای شما پیش خواهند آمد».
اپل یکی از بالاترین آمارهای حفظ نیروی کار را در «سیلیکون ولی» داشت. کمتر کسی با وجود ساعت و شرایط کاری سخت اپل آنجا را ترک میکرد و کارکنان اپل میدانستند باید انتظار چه چیزی را بکشند. وقتی استیو میگفت: «این درست نیست که باید آن را دور بیندازیم و 10 گام عقب برویم و ببینیم که چه کاری درست است» مسلما سختی کار بالا میگرفت ولی محصول بهتری عرضه میشد. مثلا زمانی که تنها چند ماه به عرضه آیفون باقی مانده بود، استیو اعلام کرد از بستهبندی انتخابیاش راضی نیست!
در تولید کامپیوتر مکینتاش استیو اصرار داشت که باید هواکشی در کار نباشد تا کامپیوتر هیچ صدایی نداشته باشد. مهندسان و گروه مصر بودند که بدون پروانه و هواکش نمیتوان کامپیوتر را طراحی کرد ولی نظر استیو عوض نشد. بنابراین مهندسان مجبور شدند دوباره مک را طراحی کنند و به دلیل همین اصلاح، تاریخ مقرر عرضه سپری شد و در نهایت مکینتاش 5 ماه دیرتر از موعد پا به دنیا گذاشت. اصولا حق با استیو بود کار با یک کامپیوتر بیصدا لذت دیگری دارد، اما خسارتی که باید میپرداخت، سنگین بود. استیو درس ارزشمندی آموخت: «جزئیات مهماند و ارزشش را دارند که تا تکمیل نهایی کار معطل شوی اما بعضی از اوقات باید سود این معطل شدن را در برابر هزینه عرضه دیرهنگام محصول در بازار، سنجید.» بعد از آن استیو همچنان تا تکمیل نهایی کار، عرضه محصولات را به تعویق میانداخت، اما قبول داشت که دیگر هرگز نباید خود را در معرض چنین تاخیر بزرگی قرار دهد. او هیچگاه یک اشتباه را دوبار تکرار نکرد.
1.شناخته شده.
2.تجلیل شده.
با توجه به اینکه برنامه های پاداش و قدرشناسی دو موتور محرک عمل کرد کارکنان می باشد ، تردیدی نیست که انگیزه و بهره وری کارکنان هوشمند ، وقتی با پاداش و قدرشناسی مرتبط شود ، افزایش پیدا می کند.
در همین راستا و با توجه به بررسی برخی مکانیزم های انگیزشی موجود در سازمان های موفق ، ایده جالبی با عنوان " کارمند نمونه" را تشریح می نماید که می تواند موجب کشف و ارضاء انگیزه ها و نیازهای اساسی کارکنان شود و نهایتاً بر موضوع رضایت شغلی اثر می گذارد.معرفی کارمند نمونه خدمتی رفاهی محسوب می شود که بر اساس آن مدیران، روسا و سرپرستان می توانند در بازه های زمانی معین ، مثلاً سه ماه یک بار و با استفاده از نتایج ارزیابی عمل کرد ، فردی که بیشترین امتیاز را کسب نموده ، به عنوان کارمند نمونه انتخاب و معرفی نمایند و متعاقباً در مرحله اول با استفاده از نظام های ارتباطات داخلی نظیر اینترانت ، تابلوهای دیداری ، نشریه داخلی و ... اطلاع رسانی در خصوص معرفی افراد نمونه با ذکر علت نمونه شدن (حاصل از شاخص های ارزیابی) که در زیر عکس فرد ارائه می شود اقدام گردد و در مرحله دوم پاداش فوری دیگری که نقدی است به فرد تعلق گیرد و در مرحله سوم با تقدیم کارت تقدیر و تشکر به فرد و خطاب به خانواده وی که به نوبه خود موتور محرکه شاخص هاست آنان را مشعوف نماید.لازم به ذکر است این طرح 3 مرحله ای ، مزایای زیر را در بر خواهد داشت:
1.پاداش و قدرشناسی انجام شده برای کارکنان و خانواده های آن ها معنی دار و ارزشمند خواهد بود و آن خانواده با نگاه دیگری کارمند را راهی سازمان خواهد کرد و به علت تقدیر از خانواده آنان مشعوف خواهند شد.
2.دیده شدن کارمند در حضور سایر کارکنان ، موجب انگیزه خود فرد و سایر کارکنان خواهد شد و احتمالاً عکس العمل های مشتاقانه ای در برخورد با فرد نمونه خواهد شد.ضمن اینکه اصولاً وقتی کارکنان احساس کنند که تحت مراقبت و ارزشیابی هستند ، رفتارهای سنجیده تر و عمل کردهای مطلوب تری از خود نشان می دهند و بسیاری از رکورد شکنی ها نیز در حضور جمع اتفاق می افتد.
3.علاوه بر اینکه می بایست کارکنان را در پیامدها و آثار عمل کردشان در روزهای رکود و شکست سازمان سهیم کرد ، با این طرح، کارکنان در جریان اطلاعات مربوط به عمل خوب همکاران خود قرار خواهند گرفت تا نسبت به شرکت ، احساس عضویت ، مالکیت و مشارکت کنند و این طرح موجب خواهد شد ، کارکنان احساس مشارکت بیشتری در پیروزی های سازمان داشته باشند و شیوه ای موثر خواهد بود تا کارکنان موفق حتی در شرایط بحرانی ، فراتر از مسئولیت و نقش های تعریف شده و متعارف خود عمل کنند.
4.با توجه به اینکه نیاز است تا در سازمان ها ، نظام های موثر و فوری بازخورد وجود داشته باشد تا به شکلی برانگیزاننده و تعیین کننده و با عکس العمل قدرشناسانه از افراد موفق سازمان استقبال شود ، این طرح از این بابت هم مثمر ثمر خواهد بود.در واقع بازخوردهای مافوق از مکانیزم های انگیزشی اثر گذار است و فرصتی است برای تائید و تشویق حرکات و تلاش های مثبت کارکنان که همچنان در دوره های بعد، نمونه باقی بمانند و فرصتی است برای سایر کارکنان که با روشن بودن شاخص ها اقدام به بهبود عمل کرد و رفتارشان نمایند و میل به نمونه شدن در سایر کارکنان پدیدار خواهد شد و تلاش مضاعفی خواهند نمود و از توان بالاتری از ظرفیت کنونی استفاده خواهند کرد و این فرصت برابری برای همه کارکنان خواهد بود.
5.باتوجه به اینکه برخی از کارکنان به جهت محدود شدن احترام شخصی شان(پرستیژ)، در جایگاه شغلی که دارند ، می کوشند تا با ارتقاء شغلی ، پیشرفت نمایند و این امکان دارد رقابت مخرب بسیار فشرده ای را ایجاد نماید، این طرح کمک می نماید تا با ایجاد احترام شخصی و با معیارهای مشخص ، مسیر پیشرفت جدیدی ایجاد شود و "برتر شدن" در هر نقشی ، شخصیت آور و احترام برانگیز است و بکارگیری این رهیافت ، بی تردید نگاه کارکنان را به سوی بهترین شدن در سطح سازمان به خود جلب می کند.