حسین آباد
به روایت ملاّ کاکاجان سی سختی، حاج اسد سی سختی
براتعلی بهروزی، حاج جهانگیر مؤمنی - اللّه داداکبری
به فاصله ی دو کیلومتر بعد از«قلعه نو» در مسیر رشته جاده ی اصلی «کامفیروز» شمالی، روستای مهمی به نام «حسین آباد» واقع است، این روستا در امتداد ساحل شرقی رودخانه ی «کُر» در دامنه ی رشته کوه «پالنگری» قراردارد. نهر جلال آباد و دامنه ی کوه ازدوطرف بالا وپایین آن را سخت تحت فشار گرفته است، چنان که درازکشیده شده وبه شکل اژدهای افسانهای درآمده است .
«حسین آباد» قدیم کمی پایینتراز محل کنونی، به فاصله ی یک کیلومتر زیر «جدول جلال آباد» واقع بود، که اول بار در سال 1320(هش) به دستور مالکین قدیم، آقایان کیانی ساخته شده بود. قسمتی از دیوار قدیمیآن روستا تا کنون موجود است. محل جدید در سال 1349 بنیان گذاری شد. علت آن بود که دولت وقت به حسین آبادیها اطلاع داد که با احداث «سد درود زن» همه ی این مناطق را آب دریاچه ی سد فرا خواهد گرفت. بدین ترتیب اهالی مجبور شدند اززیر «جدول جلال آباد» به پشت آن نقل مکان نمایند .
روستای حسین آباد اکنون دارای 256 خانوار میباشد، اولین خانهی که در این محل جدید ساخته شد توسط مرحوم جمشید مؤمنی بود. به دنبال او مرحوم عزیز و بعداً دیگرانآمدند. اولین کسی که در این ده از دنیا رفت مرحوم مشهدی بور علی سی سختی بود. اولین مدرسه در روستای قدیمی حسین آباد در سال 1342 احداث شد که شخصی به نام «ملاّ پیری» در آن مشغول آموزش گردید، روستای حسین آباداکنون دارای مدارس ابتدایی و راهنمایی مجهز است، چنان که یکی از قطبهای آموزشی محسوب میگردد. این روستا دارای مسجدی است که کلنگ آن راآقای سید عبداللّه رجایی به زمین زده و بانی ساخت آن بزرگان این محل بوده اند. هیأت جان نثاران ابوالفضل العباس (ع) به سرکردگی آقایان محمد حسین گودرزی وامان اللّه سی سختی به فعالیت ادامه میدهد .
اکثریت ساکنین روستای «حسین آباد» ازمرم «سی سخت بویراحمد» هستند، قدیمیترین مرد «حسین آباد» شخصی به نام «ملاّ کاکاجان سی سختی» است که با داشتن عمر ی بیش از 100 سال هم چنان قبراق و بانشاط است، حواسش خیلی دقیق کار میکند. او در مورد نحوه ی ورود سی سختیها به «کامفیروز» وتاریخ چه ی تأسیس «حسین آباد» چنین گفت :
«مااز اول در «بویر احمد» ساکن بودیم، زیر دست «ملاّقباد سی سختی» به سر میبردیم، اوآدم خوبی بود، اما دشمن زیاد داشت، ازجمله دشمنانش پسرخاله ی خودش، کسی به نام «سرتیپ خان بویراحمدی» پسر کریم خان سی سختی بود. سرتیپ خان لشکر کشید، با ملاّقباد جنگید، ملاّقباد را شکست داد وما را غارت کرد. در جریان لشکر کشی و غارت گر ی سر تیپ خان تعداد 33 نفر از دو طرف کشته شدند، دیگرجا ی زندگی برای مانماند، درنتیجه ما آواره شدیم ورفتیم به گرم سیر، در محلی به نام «گره فامور = جره فامور» واقع درحوالی «کازرون». حدود 20 سال در آن جا زندگی کردیم. درهمان فامور کدخدای ما ازبین خودما بود، اوکسی بود به نام «کالطفی» که در واقع عمو زاده ی حاج شیر علی کیانی میشد. کالطفی برادری داشت به نام «پرویز» که در همین «ده کهنه» ـ «کامفیروز» زندگی میکرد، کالطفی برای دیدن برادرش سفری به «کامفیروز» نموده ودرهمان سفرازملک وآب وهوای «کامفیروز» خوشش آمد، به این فکر افتاد که اگر بتواند همه ی مارا به این جا منتقل نماید، در موقع برگشتن درمسیرراه خود، بااجاره دار روستای «لیرمنجان» ملاقات نموده و نیم دانگ کدخدایی «لیرمنجان» را ازاوگرفت، در آن موقع مرحوم «حاج علی محمد دهقان» کدخدای نیم دانگ دیگر«لیرمنجان» بود.»
«کالطفی ابتدا ما را به لیر منجان آورد، به مدت یک سال درآن جا مشغول کشت وزرع شدیم، بعد از گذشت یک سال به حاج شیر علی کیانی دربکیان پیوستیم. درحقیقت حاج شیرعلی از کدخدا لطفی دعوت کرد تا با تمامافراد رعیت خود به «ده کهنه» بیاید و برای اورعیتی کند، کالطفی این دعوت حاج شیر علی را پذیرفت و همه ی ما را از«لیرمنجان» به «ده کهنه» آورد. ما در آن موقع حدود 15 خانوار میشدیم، لکن همگی از یک فامیل بودیم. چون باهم متحد بودیم همه روی ما حساب می بردند مرحوم حاج شیر علی نیزازروی حساب فامیلی و محلی به ما سی سختی هااهمیت ویژه میداد، چون خود کیانیها نیز در اصل از همان محل سابق ما هستند، با ما عموزاده میشوند.»
«حسین آباد قدیم را حاج شیر علی کیانی بر پا کرد، نامش را هم او نهاد. درسال 1320 (هش) وقتی که شالوده ی روستا را بسته ومقداری کار کردیم، اوضاع دنیا به هم خورد، رضا شاه پهلوی از ایران فرار کرده بود، جنگ دوم جهانی به شدت جریان داشت، قوای متفقین از شمال و جنوب وارد ایران شده بود ند، اوضاع خیلی بدبود. در مناطق ما ناامنی بیداد میکرد، ترک آقایی شده بود، مردم مالک جان و مال خود نبودند.»
«حاج شیر علی که هرروزبر سرکارمی آمد وجریان پیش رفت کارها را ازنزدیک تحت نظرداشت، از ترس درگیری، چندروزی کار احداث بنای روستا را متوقف کرد، تا ببیند دنیا چه میشود، کدخدا لطفی از حاج شیر علی تقاضا کرد که کار را ادامه دهد، زیرا زارعان و رعیت نه سرپناه داشتند، نه نانی برای خوردن. حاج شیر علی حرف کدخدا لطفی را پذیرفت و به کار ادامه داد تاچند خانه به طور فشرده ساخته شد، آن وقت ما سی سختیها وسایل مان را از«ده کهنه» بار کردیم، آمدیم دراین جا ساکن شدیم. در همان سال 1320 برادرم مرحوم علی سیسختی در جریان یک درگیری با چپاول گران در مسیر «ده کهنه» به «حسین آباد» کشته شد.»
«جریان از این قرار بود که مادوبرادر به اتفاق هم به وسیله ی هفت رأس الاغ از «ده کهنه» به مقصد «حسین آباد» بار میآوردیم، بار ما وسایل مردمی بود که میخواستند از «ده کهنه» به «حسین آباد» نقل مکان نمایند. در بین راه، ترکها راه ما را بستند، میخواستند الاغها را همراه با بارشان از ما گرفته و با خود ببرند، از آن طرف هم گله گاو «حسین آباد» را از وسط زمینها جمع آوری کرده و با خود میبردند، درگیری سختی شد، تفنگ و تفنگ کشی شد، ترکها اسلحههای بهتری داشتند، در جریان تیر اندازی میان طرفین، تیری به بغل برادرم علی اصابت کرد، او نقش زمین شد.»
«نا امنیو درگیری چند روزی طول کشید، تا این که پاسگاه از طرف دولت آمد و در منزل حاج درویش پا لنگرینی مستقر شد. پاسگاه نیروهای زیادی با خود آورده بود تا بلکه بتواند ترکها را که اغلب در دره ی تنگ فراخ و بر سر کوهها جا گرفته بودند، سرکوب کند. در یک مورد موقعی که سربازان دولتی میخواستند در مسیر دره ی تنگ فراخ عملیات پاک سازی انجام دهند، ترکها راه سربازان را بستند، تعداد 21 نفر سرباز را کشتند، جنگ از اول صبح تا نصف شب ادامه داشت، روز بعد آرامش برقرار شد، ما رفتیم در درهی تنگ فراخ، دیدیم که جنازههای سربازان دولتی هرکدام به فاصله ی نزدیک به هم روی زمین افتاده است ولی ترکها فرار کرده بودند. محیط درخلوت وآرامی بعدازطوفان قرارداشت، ناگهان از یک طرف دره ناله ی ضعیفی شنیدیم که گویا شخصی زخمی هنوز زنده بود، به طرف آن ناله رفتیم، دیدیم یک استوار یکم زخمی است، شکمش پاره شده و محکم به تنه ی درخت بسته شده بود. حالش به شدت وخیم بود، نمیتوانست حرف بزند. اوراازتنه ی درخت باز کردیم، بردیم به خانه ی کد خدا درویش پالنگرینی، او نتوانست هیچ از اسم و رسم و آدرس و محل زندگی خود برای ما بگوید، فقط 5 دقیقه زنده ماند وبعد مرد. اورا در همین قبرستان قدیمی «حسین آباد» دفن کردیم، کار تمام شد.[1] »
«مدت 35 سال ازاین واقعه گذشت، تا این که یک روز دیدیم دو نفر زن شهری به اتفاق یک مرد آمدند در «حسین آباد» از مردم پرسیدند که بزرگ این محله کیست؟ بالاخره پس از پرس و جوی چند، قبر آن استوار یکم را نشان شان دادیم، آن دو زن گفتند: " این قبر استوار اسماعیل، از اهالی جرقوئیه ی «اصفهان» است " بااحترام یک مقدار از خاک آن قبر برداشتند، داخل یک توبره انداختند وبا خود بردند. مدتی بعد یک سنگ قبرخیلی قشنگ وحجاری شده، که اسم و مشخصات استوار اسماعیل بر روی آن نوشته شده بود، با خود آورده، روی قبر نهادند که تا این اواخر موجود بود.»
ملاّکاکاجان سی سختی ادامه میدهد: «موقعی که ما به «حسین آباد» آمدیم، قسمت عمده ی ازاراضی آن «کنگرزار» بود، حاج شیر علی «جدول جلال آباد» را که تا آن موقع بسیارباریک وکوچک بود، توسعه وتعمیق بخشید، اراضی این جارا احیا نموده وبه زیر کشت برد. روستای «حسین آباد» قدیمی را برای ما ساخت. تا زمانی که سد «کامفیروز» را بستند، ما در همان جا زندگی میکردیم. درسال 1345 دولت زمینهای ما راازقرارهر هکتار به مبلغ دو هزار تومان از ما خریداری کرده و گفت :" شماباید از این جا بلند شوید که این جا را آب دریاچه ی سد فرا میگیرد ". ماازآن جا بلند شدیم و آمدیم بالای «جدول جلال آباد» خانه ساختیم، ولی زمینهای ما را آب نگرفت. اکنون دولت زمینهای ما را پس نمیدهد.»
«ما الان درست 63 سال است که در «کامفیروز» زندگی میکنیم. دراصل همه ی ماسی سختیهای «ده کهنه » و «حسین آباد» از یک طایفه هستیم، لکن اکنون به 3 بنکو یاد میشویم: 1- بنکوی گودرزی، 2- بنکوی قباد خان، 3- بنکوی حاج اسد سی سختی. بقیه ی ساکنین حسین آباد متشکل ازمردمان بکانی، منصور آبادی، حاجی آبادی، بکیانی، شولی، باصری و ترک هستند.» ملاّکاکاجان میافزاید: «حاج شیر علی بعد از «حسین آباد» قلعه ی دیگر ی هم در «تل سرخ» برپا کرد. جریان ازاین قراربود که صولة الدولة[2] ( پدر خسرو خان وناصرخان) قشقایی که ازجمله سرکردگان اصلی ترک آقا یی بود، توسط دولت رضاخان کشته شد، خسرو خان و ناصر خان ازمنطقه تبعید شدند، بسیاری ازاملاک «صولةالدولة» به مصادره ی دولت درآمد واداره ی دارایی تحت عنوان بدهکاری مالیاتی «صولةالدولة» برآن نظارت مینمود، آن املاک سرانجام به معرض فروش گذارده شد، که دوقلعه ی «تُل سرخ» ازجمله ی آنها بود، حاج شیرعلی آن را ازدولت خرید، چندین سال برآن جااعمال مالکیت کرد، درآن جا قلعههای جدیدی ساخت، آن جارا آبادکرد، تااین که بعدازفراررضاخان درشهریورماه 1320 دوباره سران ترک آقایی قدرت گرفته وبه منطقه آمدند .»
«پسران «صولةالدولة» از حاج شیر علی دعوی زمین «تُل سرخ» را کردند، حاج شیر علی زیر بار نرفت، آنها تمام کلانتران قشقایی را در باغ «ارم شیراز» دعوت کردند، حاج شیر علی را نیز در آن جلسه فراخواندند، ناصر خان طبق نقشه ی که ازقبل طراحی شده بود، حاج شیر علی رادرکنار دست خود روی صندلی نشاند، پشت سر آن ها حوض بزرگی پرازآب قرار داشت. ناصر خان با صدای بلند وتهدید آمیزازحاجی شیر علی خواست که « ملک مرا تحویل بده» حاج شیر علی گفت: "من طبق این سند ملک را از دولت خریدهام، شما پول مرا بدهید، ملک تان را تحویل بگیرید" در گرما گرم بحث وجدل، ناگهان ناصر خان از جای خود بلند شده و حاج شیر علی رابا صندلی به طرف پشت بر گرداند، چنان که حاج شیر علی با صندلی درمیان استخر افتاد و لباسهاو کلاهش روی آب شناور گشت .»
«سپس پس با صندلی درمیان استخر افتاده ت ، ردند کمک کردند تاحاج شیر علی را از استخر بیرون آوردند، آن گاه ناصر خان یک دست پالتو به حاج شیر علی داد تابپوشد، حاج شیر علی پالتو را قبول نکرد ه و آن رابه درون استخر انداخت و گفت: " به جای این به من یک تفنگ بدهید. " به هر ترتیب فرزندان «صولةالدولة» موفق شدند درهمین جلسه اراضی 5 قلعه ی «تُل سرخ» را ازحاج شیرعلی پس بگیرند .»
رشتههای مختلف ورزشی در «حسین آباد» پایههای محکم دارد، آقای سعید مؤمنی دارای مقام دوم استانی در رشتهی «کونگفو» معرفی شده است، احمد منفرد در رشته ی «نیو کونگفو» مقام سوم استان را کسب نمود ه است. تیم والیبال این روستا در سال 1383 به مقام اول منطقهای دست یافته است. تیم فوتبال این روستا تحت نام «ایران جوان» به سر پرستی آقای امیر حسین همایونی فعال است .
درگزارشی که آقای مهدی سی سختی درخصوص وضعیت ورزش درحسین آباد تهیه کرده، چنین آمده است: «درروستای حسین آباد تعداد 40 نفروالیبالیست درقالب 4 تیم به نامهای استقلال، جوانان، پیروزی ونوجوانا ن فعالیت میکنند؛ درجامی که به مناسبت عید سال 1383بین تیمهای والیبال مناطق کامفیروز، «بیضا»، «ابرج» و «رامجرد» برگزارگردید، تیمهای «حسین آباد» حایز مقامهای اول تا سوم شدند. اگربهترینهای والیبال «حسین آباد» را معرفی کنیم، باید ازپیش کسوتانی چون علی گودرزی وعوض گودرزی نام ببریم. هم چنین ازبازی کنانی چون: کرمعلی مؤمنی، ابوذرسهامی، جلال سی سختی، محمود منفرد، هادی مؤمنی، غلام رفیعی، عیسی گودرزی وروح اللّه سی سختی باید نام برد .»
دررشته ی مینی فوتبال نیز تیم مینی فوتبال شهدای حسین آباد موفق به کسب عنوانهای مختلف، ازجمله مقام اول جام بسیج «کامفیروز» درسال 1382 ومقام اول یادوارهی شهدای «کامفیروز» درهمان سال، ومقام اول یادواره ی آزادی خرم شهر درسال 1383 گردیده است. ازبهترینهای مینی فوتبال «حسین آباد» میتوان علاوه بر اشخاص فوق، هادی قربانی وامین همایونی رامعرفی نمود. هم چنین دررابطه با ورزش رزمی کونگفو ونیوکونگفو نیز تعداد 35 نفر تحت مربی گری آقای احمد منفرد مشغول کارمیباشند .
یکی از مفاخر«حسین آباد» سردار شهید " محمد اثری نژاد " است که درزمان جنگ به رغم برخورداری ازسن پایین، به مدارج عالی نظامی رسید. اودرتاریخ 12/12 /1364 درامتداد عملیات والفجر 8 درمحور عملیاتی " فاو " به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد، جسدش درقطعه ی 26 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. یک مزارنمادین درحسین آباد هم دارد .