اهمیّت مدیریت در اسلام
خداوند در سوره یوسف، آیات 54 تا 57 می فرماید: «وَ قالَ المَلِکُ ائتُونی بِهِ استَخلِصهُ لِنَفسی فَلَمّا کَلَّمَه قالَ إنَّکَ الیومَ لَدَینا مَکینَّ أمین*قالَ اجعَلنی عَلی خَزائن الاَرضِ إنی حَفیظ عَلیم*وَ کَذلِکَ مَکَّنا لِیوسُفَ فِی الاَرضِ یَتَبَوا مِنها حَیثُ یَشاء نُصِیَبُ بِرَحمَتِنا مِن نَشاء وَ لا نُضیعُ أجرَ المُحسِنین*وَ لاَجر الآخِرَه خَیرٌ لِلَذین آمنوا وَ کانوا یَتَّقون»؛ ملک (مصر) گفت: او (یوسف) را نزد من آورید تا وی را مخصوص خود گردانم هنگامی که (یوسف نزد وی آمد و) با او صحبت کرد (ملک به عقل و درایت او پی برد و (گفت تو امروز نزد ما منزلت عالی داری و مورد اعتماد هستی.(یوسف) گفت مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر)قرار ده که نگهدارنده و آگاهم. و اینگونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم که هر گونه می خواست در آن منزل می گزید (و تصرف می کرد) ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته بدانیم) می بخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کنیم. و پاداش آخرت برای آنها که ایمان آورده اند و پرهیزگارند بهتر است. اهمیت ویژه مسائل اقتصادی را در سرنوشت اجتماعات هرگز نمی توان از نظر دور داشت، آیات فوق نیز اشاره به همین حقیقت می کند، چرا که یوسف از میان تمام پستها انگشت روی خزانه داری گذاشت، زیرا می دانست هر گاه به آن سر و سامان دهد قسمت عمده نابسمانیهای کشور باستانی، سامان خواهد یافت، و از طریق عدالت اقتصادی می تواند سازمانهای دیگر را کنترل کند. در روایات اسلامی نیز اهمیت فوق العاده به این موضوع داده شده است از جمله در حدیث معروف علی (ع) یکی از دو پایه اصلی زندگی مادی و معنوی مردم (قوام الدین و الدنیا) مسائل اقتصادی قرار داده شده است، در حالی که پایه دیگر علم و دانش آگاهی شمرده شده است. (نهج البلاغه، حکمت 372)
گرچه مسلمین تاکنون اهمیتی را که اسلام به این بخش از زندگی فردی و اجتماعی داده نادیده گرفته اند، و به همین دلیل از دشمنان خود در این قسمت عقب مانده اند، اما بیداری و آگاهی روز افزونی که در قشرهای جامعه اسلامی دیده می شود، این امید را به وجود می آورد که در آینده کار و فعالیتهای اقتصادی را به عنوان یک عبادت بزرگ اسلامی تعقیب کنند و با نظام صحیح و حساب شده عقب ماندگی خود را از دشمنان بی رحم اسلام از این نظر جبران نمایند. ضمناً تعبیر یوسف که می گوید «إنّی حَفیظ عَلیم» دلیل بر اهمیت مدیریت در کنار امانت است، و نشان می دهد که پاکی و امانت به تنهایی برای پذیرش یک پست حساس اجتماعی کافی نیست بلکه علاوه بر آن آگاهی و تخصص و مدیریت نیز لازم است، چرا که «علیم را در کنار» «حفیظ» قرار داده است. و ما بسیار دیده ایم که خطرهای ناشی از عدم اطلاع و مدیریت کمتر از خطرهای ناشی از خیانت نیست بلکه گاهی از آن برتر و بیشتر است!
با این تعلیمات روشن اسلامی نمی دانیم چرا بعضی مسلمانان به مساله مدیریت و آگاهی هیچ اهمیت نمی دهند و حداکثر کشش فکر آنها در شرایط واگذاری پستها، همان مساله امانت و پاکی است با اینکه سیره پیامبر (ص) و علی (ع) در دوران حکومتشان نشان می دهد، آنها به مساله آگاهی و مدیریت همانند امانت و درستکاری اهمیت می دادند.
فرق نبوت و امامت در اینست که نبوت راهنمایی و امامت رهبری است. نبوت، ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن، اتمام حجت و راهنمائی است. راهنما چه می کند؟ راه را نشان می دهد. وظیفه اش بیش از این نیست که راه را نشان دهد، ولی بشر علاوه بر راهنمائی به رهبری نیاز دارد. یعنی نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند. نبوت راهنمائی است و یک منصب است، اما امامت رهبری است و منصب دیگری است. پیغمبران بزرگ هم نبی و هم امام هستند.
پیغمبران کوچک فقط نبی بودند و امام نبودند، رهنما بودند ولی رهبر نبودند. اما پیغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شأن را داشته اند. هم شأن راهنمائی و هم شأن رهبری. ابراهیم، موسی، عیسی هر کدام رهنما و رهبراند. خاتم الانبیاء رهنمای رهبری است. قرآن مجید بر این اصل بسیار تکیه می کند و در معارف شیعه این اصل قرآنی جای شایسته خود را دارد.
البته آنچه قرآن تحت عنوان رهبری از آن بحث می کند مافوق رهبری است که بشریت می شناسد، رهبریی که بشریت می شناسد از حدود رهبری در مسایل اجتماعی تجاوز نمی کند ولی منظور قرآن از رهبری، علاوه بر رهبری اجتماعی رهبری معنوی یعنی رهبری بسوی خدا است و آن خود حساب دقیق و حساسی دارد و از رهبریهای اجتماعی بسی دقیقتر و حساستر است.
قرآن کریم درباره ابراهیم حرف عجیبی می زند و می گوید: «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات»...؛ خداوند ابراهیم را در مراحل بسیار مورد آزمایش قرار داد و ابراهیم از این آزمایشها پیروز بیرون آمد.(بقره/124) ابراهیم از پیغمبرهائی است که سرگذشت عجیبی دارد و آزمون ها برایش پیش آمده و در همه آنها کمال موفقیت و پیروزی را داشته است. در میان قوم بابل به نبوت مبعوث شد و یک تنه با عقاید منحط و شرک آمیز قوم خود که همه را فراگرفته بود مبارزه کرد، همه بتها را به استثنای بت بزرگ شکست. تبر بت شکنی را به گردن بت بزرگ انداخت، به علامت اینکه بت ها با یکدیگر نزاع کرده و بت بزرگ سایر بتها را به این روز انداخته است.
ابراهیم با این کار خود نیروی فطری عقلی خفته مردم را بیدار کرد. زیرا فطرتاً درک می کنند که ممکن نیست، جمادات با یکدیگر به نزاع برخیزند، همین جا به خود می آیند که پس چرا انسان عاقل شاعر مدرک، سر به آستان این موجودات لا یشعر فرود آورد. ابراهیم مکرر مورد غضب و خشم نمرود قرار گرفت تا آن جا که او را در گودالی، حتی می توان گفت در دریائی، از آتش انداختند ولی او از سخن خود دست بر نمی داشت. ابراهیم از طرفی با عقائد منحط و خرافی و تقلیدی خود درگیر بود و پیروز می گشت، و از طرف دیگر با نمرود درگیری شدید پیدا کرد و تا میان آتش رفت و در همان حال یک آزمون عجیب الهی به سراغش آمد، یعنی از طرف خدا به امری مأمور شد که جز یک تسلیم کامل هیچ نیروئی نمی تواند آنرا اطاعت کند، امری که درباره اش صادر شد این بود که فرزند جوان عزیزت را بدست خود در راه خدا باید فدا کنی و سر ببری. ابراهیم تصمیم به انجام اینکار گرفت و در آخرین مرحله که تصمیم ابراهیمی ظهور کرد از جانب خداوند ندا رسید که یا ابراهیم تو عمل کردی و ما آنچه از تو می خواستیم همین بود.
ما از تو همین حد از تسلیم را می خواستیم، ما کشتن فرزند از تو می خواستیم. ابراهیم این منازل و مراحل را طی کرد و پشت سر گذاشت، بعد از همه اینها بود که به او گفته شد اکنون شایسته امامت و رهبری هستی. ابراهیم از نبوت و رسالت گذشت تا به رهبری رسید.
در حدیث است: «اتخذ الله ابراهیم نبیا قبل ان یتخذه رسولا و اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و اتخذه خلیلا قبل ان یتخذه اماما»؛ «خلاصه معنی حدیث اینکه: ابراهیم اول نبی بود و هنوز رسول نبود، رسول شد و هنوز خلیل نبود، و خلیل الله شد، و هنوز امام و رهبر نبود، بعد از همه اینها بمقام امامت و رهبری رسید.
مفاد آیه کریمه: «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما»؛ و هنگامی که خداوند ابراهیم را با کلماتی بیازمود و او همه را به اتمام رسانید، گفت: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. (بقره/124)، اینست که: پس از آنکه ابراهیم همه مراحل را طی کرد و از همه آزمایشها پیروز و موفق بیرون آمد و باصطلاح فارسی از هفت خوان گذشت، ما باو اعلام کردیم که هم اکنون وقت آن رسیده است که ما تو را امام و رهبر قرار دهیم. امامت و رهبری انسانها، چه در بعد معنوی و الهی، و چه در بعد اجتماعی عالیترین درجه و مقام و پستی است که از طرف خدا به یک انسان واگذار می شود، مدالی که باین نام به سینه کسی می چسبانند عالیترین مدالها است. ابراهیم هم نبی و هم امام بود به همین جهت رهبر قوم خویش بود.
اینکه نبوت، راهنمائی و امامت رهبری است، مقصودم این نیست که انبیاء این منصب را که بالاتر است نداشتند. نبوت و امامت دو منصب است که در انبیاء بزرگ هر دو منصب جمع است و در انبیاء کوچک یکی از آن دو، کما اینکه در ائمه، امامت و رهبری هست ولی نبوت یعنی رهنمائی جدید نیست چون راه همان راهی است که پیغمبر نمایانده است. و ائمه مردم را در همان راه که پیغمبر از طرف خداوند ارائه کرده است، حرکت می دهند، بسیج می کنند و راه می برند، این مفهوم امامت از نظر اسلام است. دنیای امروز به مسأله رهبری و مدیریت تنها از جنبه اجتماعی می نگرد: یعنی تنها این جنبه و این بعد را شناخته است. ولی همین را که شناخته است بسیار اهمیت می دهد و به حق اهمیت بسیار می دهد.
قرآن مجید تعبیر عجیبی راجع به پیغمبر اکرم دارد: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم»؛ این پیامبر امی که در تورات و انجیل از او یاد شده است، که آنها را به کار پسندیده فرمان می دهد و از کار ناپسند منع می کند و چیزهای خوب را آنها حلال می کند و پلیدیها را حرام می نماید و بار سنگین را از دوش آنها بر می دارد و غلها را از مردم باز می کند.(اعراف/157)
کدام بار سنگین و کدام غل و زنجیر؟ بارهایی از سنگ و یا غل و زنجیرهائی از آهن؟ از چوب؟ نه، بلکه بارهایی سنگین از عادات و خرافات و غل و زنجیرهای روحی که بر نیروها و بر استعدادهای معنوی بشر گذاشته شده بود. همانها که نتیجه اش جمود، افسردگی، یأس و بدبختی بود. پیغمبر این نیروهای بسته را باز کرد. مدیریت اجتماعی یعنی این رهبری یعنی این مجهز کردن نیروها، تحریک نیروها، آزاد کردن نیروها، و در عین حال کنترل نیروها در مجرای صحیح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشیدن و حرارت بخشیدن بدانها. مدیریت صحیح از ضعیف ترین ملتهای دنیا، قوی ترین ملتها را می سازد، آن چنان که رسول اکرم (ص) کرد و این معجزه رهبری بود.
اهمیت فوق العاده رهبری بر سه اصل مبتنی است. اصل اول مربوط است به اهمیت انسان و ذخائر و نیروهائی که در او نهفته است که معمولاً خود به آنها توجه ندارد. در اسلام به مسئله متوجه کردن انسان به خود، به عظمت و شرافت خود و نیروهای عظیمی که در او است توجه شده است.
قرآن مجید می گوید: وقتی که انسان را خواستیم بیافرینیم فرشتگان را امر کردیم که به این موجود سجده کنند. انسان بر فرشتگان در تعلیم اسماء الهی پیشی گرفت، می گوید آنچه در زمین است برای انسان آفریده شده است: «و خلق لکم ما فی الارض جمیعا، بقره/29»، سخر لکم ما فی السموات و الارض؛ آنچه در آسمانها و زمین است مسخر شما گردانید. جاثیه/13»؛ ای بشر در تو چیزهاست، تو خیال نکن مشتی آب و خاک هستی. خودت را با موجودات دیگر مقایسه نکن. اصل دوم مربوط است به تفاوت انسان و حیوان، انسان با اینکه از جنس حیوان است از نظر مجهز بودن به غرائز با حیوان تفاوت دارد: یعنی ضعیف تر از حیوان است.
حیوانات به یک سلسله غرایز مجهز هستند و نیاز چندانی به مدیریت و رهبری از خارج ندارند، زیرا غریزه کارش راهنمائی و رهبری بصورت خودکار است. مورچه به سلسله غرایزی مجهز است که بطور خودکار و اتوماتیک وی را در زندگی رهبری می کند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در یکی از خطبه های نهج البلاغه موضوع مجهز بودن مورچه را به غرایز زندگی بیان و تشریح می کند. سایر حشرات نیز بدین منوال هستند. انسان با اینکه از نظر نیروها مجهزترین موجودات است و اگر بنا بود با غریزه رهبری شود می بایست صد برابر حیوانات مجهز به غرایز باشد، در عین حال از نظر غرایزی که او را از داخل خود هدایت و رهبری کنند، فقیرترین و ناتوان ترین موجودات است. لهذا به رهبری، مدیریت و هدایت از خارج نیاز دارد. این همان اصلی است که مبنا و فلسفه بعثت انبیاء است. و هنگامی که فلسفه بعثت انبیاء را مورد بحث قرار می دهیم متکی به اصل نیاز بشر به راهنمائی و رهبری هستیم. یعنی بشر موجودی است مجهز به ذخائر و منابع قدرت بیشمار و در عین حال، در ذات خود فوق العاده بی خبر و سرگردان و خود از ذخائر و منابع وجود خود، ناآگاه، نه می داند که چه دارد و نه می داند که چگونه آنها را رهبری کند و مورد بهره برداری قرار دهد. لهذا نیازمند است که رهبری گردد، راه به او نشان داده شود و نیروهایش سامان یابد و سازمان پیدا کند. باید او را آزاد کرد و به حرکت آورد.
منبع:نشریه مشرق زمین شماره
منبع:راسخون
چکیده :
رسالت این نوشتار در تبین رابطه اخلاق و مدیریت در نظام مقدس اسلامی است. هر چند سابقه تاریخی علم اخلاق به درازای آفرینش انسان بر میگردد و زندگی دینی انسانی در تداوم تاریخ با دستورات اخلاق عجین و قرین بوده است. حضرت آدم (ع) به عنوان اولین پیامبر الهی؛ فرزندانش را با دستورات اخلاقی آشنا میکند و حضرت محمد (ص) که آخرین فرستاده اوست فلسفة بعثت خویش را تتمیم اخلاق میداند. از سوی دیگر؛ پذیرش مقوله مدیریت نیز با زایش و رویش زندگی اجتماعی انسانها همسان و همسو بوده است که مدیریت خانواده، شهر، آستان، کشور و ملت را در بر میگیرد. با توجه به موقعیت و نقش استراتژیکی مدیر، رعایت و عدم رعایت اخلاق و فضائل اخلاقی، هدایت و ضلالت جامعه بستگی به کیفیت مدیریت مدیر دارد. در قرآن کریم نیز نقش مدیر، در هدایت جامعه به سوی پیشرفت و تمدن و یا انحطاط و عقبماندگی و هم تقسیم و تبدیل جامعه به جامعه دینی و جامعه سکولار پذیرفته شده است.
واژه های کلیدی: اخلاق، مدیر، شایستگی، آسیب، اسلام، علم، جهل، تدبیر، ریاست و جامعه
مقدمه:
بی تردید، اخلاق در نظام اجتماعی، از ضرورت و لزوم انکار ناپذیر برخوردار است. حکومت و دولت و مدیریت، که سر آمد نظام اجتماعی است، اخلاق نیز جایگاه ارزشمند خودش را دارد. در نظام و مکاتب غربی، هر چند با تعدد و گوناگونی، بحث اخلاق نیز در جایگاه متفاوت قرار میگیرد، اما در نظام مقدس اسلام، هیچ رویکرد، نمیتواند، ارزش و نقش اخلاق در پیشرفت و موفقیت مدیریت در نظام اجتماعی را انکار کند. به گونه ای که مدیریت منهای تعهد و التزام به آموزه های اخلاقی، هیچ پیام و پیامد مثبت را برای جامعه اسلامی نمیتواند به ارمغان آورد. هیچ شایستگی و لیاقت با ارزش و ارجمندی اخلاق، برابری نمیکند. بلکه تمامی شایستگیها با میزان اخلاق به سنجش کشیده میشود. بنابراین، توقع میرود، نظام اجتماعی اسلام، سر آمد نظام مکاتب و اندیشه های بشری باشد، اما آن گونه نیست، به نظر میرسد، علت اصلی آن، این باشد که آن طوری که آموزه های اسلام، به اخلاق تأکید کرده است، جوامع و نظام اجتماعی، آن را در عمل تطبیق ننمودهاند، که میتواند به خاطر عدم آگاهی از برنامهها و امتیازات اخلاقی باشد، تحقیق حاضر، رابطه اخلاق و مدیریت را در نظام اجتماعی اسلامی را، به کنکاش گرفته است، تا باشد امتیازات نظام اخلاقی را از غیر آن، به صورت استدلالی و علمی با اتکاء به آیات و احادیث اسلامی تبیین نماید.
ضرورت بحث :
علی رغم ضرورت اخلاق در زندگی فردی و اجتماعی، و علاوه بر آنکه کتب و مقالات تحقیقی قسمت عمده بازار کتاب را، به خود اختصاص داده است. اما بیش از یک کار تحقیقی و پژوهشی، کاربرد و موقعیت دیگری پیدا نکرده است. بلکه در حوزات مدیریت اجتماعی و سیاسی، طرح مباحث اخلاق، از امور حاشیه ای محسوب میگردد. بی تردید، اخلاق جامعه بی تأثیر از اخلاق مدیران آن نیست، اگر چنانچه جامعه به دست افراد متخلق به اخلاق اسلامی و مدیران شایسته و دلسوز مدیریت شود، جامعه نیز خود را بدان منطبق و ملزم میدانند و عکس آن نیز درست است. در جوامع اسلامی که مدیران مجری قانون مقدس اسلام هستند، اخلاقمند و اخلاق مدار بودن مدیران بیش از پیش الزامی و ضروری به نظر میرسد. زیرا از یک سو از الگوهای شایسته ای چون پیامبر گرامی اسلام، و حضرت علی (ع) برخوردار هستند، و از سوی دیگر، اسلام دارای قوانین و برنامه های است که استعداد مدیریت جهانی را دارد، و آن هم بدون رعایت اخلاق و حسن رفتار اجتماعی ممکن و میسر نیست.
مفاهیم و کلیات :
اخلاق در لغت :
راغب اصفهانی در کتاب مفردات خود اخلاق را چنین تعریف میکند : «اخلاق» جمع «خُلق» (بر وزن قفل) و «خُلُق». (بر وزن افق) مىباشد، به گفته وی این دو واژه در اصل به یک ریشه باز مىگردد، خَلق به معنى هیئت و شکل و صورتى است که انسان با چشم مىبیند و خُلق به معنى قوا و سجایا و صفات درونى است که با چشم دل دیده مىشود. (1) اخلاق در اصطلاح: اخلاق در اصطلاح همان صفت راسخ نفسانی است که انسان متخلق به آن، افعال متناسبی را به سهولت انجام میدهد و این صفات راسخ ممکن است فضیلت باشد تا منشأ رفتار خوب گردد و ممکن است رذیلت باشد تا منشأ رفتار نا شایست و زشت گردد (2)
مدیر و مدیریت:
مدیر به کسی گفته میشود که توانایی و شایستگی اداره کردن اداره، سازمان، و مانند آنها را دارد، یا اداره و سر پرستی بخشی از کارها و قسمتهای آن جا بر عهده اوست. (3) مدیریت منسوب به مدیر، نیز به توانایی و شایستگی اداره جایی یا رهبری و کنترل فعالیتهای در حال انجام برای رسیدن به هدف مورد نظر اطلاق میگردد. (4)
پیشینه اخلاق
بی تردید سابقه مباحث اخلاقی به درازای زندگی انسان به روی زمین برمی گردد، زیرا حضرت آدم (ع) فرزندانش را با دستورات اخلاق الهی آشنا ساخت، بلکه از زمانی که خداوند او را در بهشت آفرید مسائل اخلاقی را با اوامر و نواهی به او آموخت پیامبران الهی نیز یکی پس از دیگری سرلوحه کار خویش را تهذیب نفوس و تکمیل اخلاق قرار دادند، در این میان حضرت عیسی که بخش عظیم دستوراتش را مباحث اخلاقی تشکیل میدهد را به عنوان معلم اخلاق میشناسند. اما پیامبر گرامی اسلام با دامنه گسترده تر مباحث اخلاق را مطرح کرده، که آن را هدف بعثت خویش بیان کرد و فرمود: انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق. (5) از این رو خداوند او را به نیکی ستود و فرمود: «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیم ؛ و راستى که تو را خویى والاست!» (6)
حیطه مدیریت در این نوشتار:
مقوله مدیریت در این نوشتار؛ خانواده، عشیره، قبیله، دهستان، شهر، کشور و ملت را شامل میشود، زیرا همگی جلوه های مختلف از زندگی اجتماعی است، که به خاطر پاره ای از مسائل و مشکلات جمعی، و چالشهای فرا روی حیات اجتماعی آنها را به پذیرش مقوله مدیریت تشویق کردهاند، و هیچ برهه تاریخی خالی از این مقوله نبوده است، بلکه در طول تاریخ، در هر اجتماع بشری؛ عنصر مدیریت جزء لاینفک زندگی آنان بوده است.
نقش مدیر در جامعه :
مدیر با توجه به موقعیت استراتژیکی که دارد میتواند خانواده... کشور را به استبدادی و غیر استبدادی، دموکراتیک و غیر دموکراتیک، استعمارگر و استعمار زده، دینی و سکولار، عقب مانده و پیشرفته، متمدن و غیر متمدن، ضعیف و قوی تقسیم و تبدیل کند، چون «الناس علی دین ملوکهم» (7) استاد مطهری در اهمیت و نقش مدیر در جامعه گفته است: مدیریت صحیح از ضعیفترین ملتهای دنیا قویترین ملتها را میسازد، آنچنان که رسول اکرم (ص) انجام داد و این معجزه رهبری بود (8) در قرآن کریم نقش بی بدیل حاکم، در هدایت و ضلالت جامعه پذیرفته شده است. «وَ جَعَلْنَهُمْ أَئمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرَتِ وَ إِقَامَ الصلَوةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکوةِ وَ کانُوا لَنَا عَبِدِینَ» (9) در جای دیگر آمده است: «وجَعَلْنَا مِنهُمْ أَئمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صبرُوا وَ کانُوا بِئَایَتِنَا یُوقِنُونَ» (10) در سوره اعراف از گروهی یاد میشود که در قیامت پس از ورود به جهنم انحراف و گمراهی خویش را به گردن پیشوایان خویش میاندازند و برای آنان کیفری دوچند طلب میکنند «قَالَ ادْخُلُواْ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِن لاَّ تَعْلَمُونَ» (11)
تلازم مدیریت و اخلاق در اسلام :
مدیریت در نظام مقدس اسلام، ذاتاً ارزشمند نیست، بلکه امانت و مسئولیت است که مدیر در زمان مدیریت خویش بدوش میکشد، و برای مدیر هیچ نوع کمالی و افتخاری محسوب نمیشود، مگر اینکه بتواند قدرت سیاسی را وسیله ای برای احقاق حق و ادای امانت الهی قرار دهد. عبدالله ابن عباس نقل میکند که هنگام خروج به سمت بصره در محلی به نام «ذی قار» نزد امیرمومنان علی (ع) رفتم که نعلین خود را پینه میزد، از من پرسید : بهایی این نعلین چند است؟ گفتم : ارزشی ندارد، فرمود «َ وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا » (12) حضرت علی (ع) در نامه های خود که به فرمانده سپاه اسلام در آذربایجان – اشعث ابن قیس – و مالک اشتر یاد (13) آور میشود که در مدیریت، رعایت اخلاق الزامی است، مبادا آن را طعمه و لقمه شیرین پندارید (14)
ویژگیهای مدیر شایسته :
قوانین در اسلام بر اساس ضوابط، لیاقتها و شایستگیهای اداری تنظیم و تدوین گردیده، و این شاید یکی از امتیازات بزرگ مکتب اسلام است که چون دیگر مکاتب، روابط را مقدم بر ضوابط ندانسته است. از این رو برای شخص مدیر، شروط و ویژگیهای را در نظر گرفته است. در نظامهای لائیک و سکولار، مدیر را از منظر مردم مینگرند، مثلاً عنصر محبوبیت، و قدرت و جلب آراء برای مدیر در مدیریت کافی است. اما شخص مدیر، از نظر فردی و اخلاقی ملزم به رعایت اخلاق و یا شروط و الزاماتی نیست. در این مکاتب آنچه که مدیر را شایسته مدیریت میکند تا بتواند بر کرسی مدیریت تکیه زند، تبلیغات، طرح شعار های عامه پسند، ژستهای عامه پسند، توجه اذهان به سوی موضوع خاصی، و موفقیت در میدان رقابت هر چند به قیمت شکستن کسی دیگر گردد. میباشد. در نظام سیاسی اسلام، مدیر علی رغم محبوبیت اجتماعی و کسب اکثریت آراء، برای احراز پست مدیریت، باید از کمالات و فضایل اخلاقی نیز برخوردار باشد، در اینجا چندی از این صفات یاد آوری میگردد.
1.شایستگی اداری :
همان طوری که گزینش و انتخاب کارگزاران صالح و کاردان، نقش اساسى رشد و ترقی جامعه دارد، افراد ناصالح و ناکار آمد، و تقدم ضوابط بر روابط؛ عامل ظلم، بدبینى، نارضایتى و خشم مردم و موجب فساد و بحران خواهد شد. در این رابطه امام على علیهالسلام مىفرماید: (کارگزاران خود را از میان افراد با تجربه، با حیا و از خاندانهاى شایسته و با صلاحیت و پیشگام در اسلام انتخاب کن...) - ِ وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِی الْإِسْلَام و... /(15) هرچند در مدیریت علم و آگاهی شرط لازم است و کافی نیست، اما پارامتر های زیر، نشانگر شایستگی اداری است؛ قدرت تصمیم گیری به موقع ابتکار عمل در خروج از بن بست ها، نوآوری و قدرت ایجاد رشد و توسعه، از دست ندادن فرصتها و در عین حال دوری از شتابزدگی، اموری هستند که صرفاً با یکسری دانشها و تخصصها فراهم آمدنی نیست، بلکه به خصوصیات روانی، هوشمندی، قوه تدبر و میزان پختگی در برخورد با دشواریها و مشکلات گوناگون و سرعت عمل ذهنی (16) حضرت علی (ع) تأکید میکند که زمام امر امت نباید به دست بی خردان و نالایقان فاسق و بی تدبیر افتد: ٍ وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ هَذِهِ الْأُمَّةَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً . (17) «لکن از این اندوهناکم که بی خردان و تبهکاران این امت حکومت را بدست آورند آنگاه مال خدا را دست بدست بگردانند و بندگان او را به بردگی کشند، با نیکوکاران در جنگ و با فاسقان همراه باشند» حضرت رسول (ص) فرمود : من تقدم علی المسلمین و یری ان فیهم من هو افضل منه فقد خانه الله و رسوله و المسلمین (18)؛ یعنی هرکس برای ریاست بر مردم خود را جلو بیندازد و بداند که بهتر از او در جامعه مسلمانان وجود دارد، حقیقتاً به خدا و رسول او و مسلمانان خیانت کرده است.
2.شایستگی علمی :
حضرت یوسف (ع) در هنگامه احراز مقام خزانه در مصر، به دو ویژگی؛ کاردانی وامانت داری تأکید میکند و این مطلب گواه آن است که مدیران جامعه باید برخوردار از این صفات باشند : قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ- [یوسف] گفت مرا بر خزانههاى این سرزمین بگمار که من نگهبانى دانا هستم (19)
3.عدالت :
مدیر در هر بخش از ادارات (حکومتی و غیر حکومتی) که باشد سمت او با مصالح جامعه گره خورده است و همیشه در اجتماع تضاد ها و اصطکاک منافع وجود دارد که حل و فصل آن عدالت مدیران و مجریان را میطلبد. در آیات متعدد قرآن کریم و روایات اسلامی نیز صفت عدالت را برای زعیم و مدیر جامعه اسلامی مهم دانسته و به کرات از آن سخن گفته است: وَ إِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْل (20) حضرت امام حسین (ع) برای اهل کوفه نوشت : فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط و الدائن بدین الله (21)
4.امانتداری :
امانت به معنی عام آن، هرگونه سرمایه مادی و معنوی، را شامل میشود، و فرقی نمیکند که امانت دهنده و امانت گیرنده مسلمان باشد یا غیر مسلمان «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» (22) امانت از سوی دیگر نیز دارای معنای عام و گسترده است؛ اموال، ثروت، پستها، مسئولیتها، سرمایه های انسانی، فرهنگها و میراثهای تاریخی را شامل میشود و همه امانتهای الهی هستند که به دست افراد مختلف در اجتماع سپرده میشود و همه موظفند که در حفظ این امانات و تسلیم کردن آن به صاحبان اصلی آن بکوشند و به هیچ وجه در این امانتها خیانت نشود (23) از طرف دیگر صاحبان امانت نیز خواه حقوقی باشد خواه حقیقی: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَ تَخُونُواْ أَمَانَاتِکُمْ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ» (24) فضل ابن شاذان از امام رضا (ع) نقل میکند فقدان امام امین سبب نابودی و انزوای شریعت شمرده میشود : أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیِّماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّة (25)
5.حسن تدبیر:
امام علی (ع) شرط اطاعت از زعیم و مدیر را حسن تدبیر و سیاست میداند، و میفرماید: «من حسنت سیاسته و جبت طاعته» (26) و « مَنْ أَحْسَنَ الْکِفَایَةَ اسْتَحَقَّ الْوِلَایَة » (27) حسن تدبیر از ویژگیهای مدیر شایسته است که در هر سمت و منصب که باشد باید حسن تدبیر و درایت کافی داشته باشد، حضرت علی (ع) در ضمن روایتی برای سرپرستی امور لشکریان، ویژگیهای نظیر کاردانی و حسن تدبیر و سیاست و حلم را لازم شمرده است : «ولِّ امر جنودک افضلهم فی نفسک حلما و اجمعهم للعلم و حسن السیاسه و صالح الاخلاق» (28)
6.توانای :
فرزندان شعیب (ع) زمانی که حضرت موسی (ع) را برای سرپرستی اموال شعیب به وی توصیه میکند، بر توانای و امانت داری او اصرار میورزد، بنابراین، اگر سرپرستی اموال، نیازمند توانایی و امانت داری است، سرپرستی و مدیرت جامعه به طریق اولی مستلزم وجود چنین خصوصیاتی است : «قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» (29)
7. آسیبها
همان طوری ویژگیهای مثبت و بایسته مدیر، از تخلق به اخلاق نیک و داشتن اوصاف پسندیده و شایسته مدیر حکایت دارد، آسیبهای اخلاقی نیز از ضعف و یا فقدان اخلاق شایسته مدیر حکایت دارد. موارد زیر را که در قالب آسیبهای مدیریتی مطرح گردیده، ریشه در ضعف اخلاقی مدیر و رهبران جوامع دارد.
8.تجمل گرایی :
مدیریت اسلامی در مصرف امکانات مسئولیت سنگینی دارد، اولین شاخصه ممتاز مدیر چگونگی مصرف او از امکانات که در اختیار دارد میباشد، و این خود محکی است برای مدیران اسلامی در جهت حرکت کردن آنها در مسیر درست و اسلامی. چهره های شاخص و بر جسته هر جامعه خواه ناخواه نقش الگویی برای قشر وسیعی از جامعه پیدا کرده و منش و سیره آنها تأثیرات جدی در الگو پذیری توده ها و بهنجار و نا بهنجار شدن رفتار آنان دارد، تأثیر این مطلب تا جای است که پیامبر (ص) فرمود: الناس علی دین ملوکهم (30) «آدمیان بر دین و مرام زمامداران خویشند». قرآن کریم که قانون مدون و جامع و کامل برای جامعه و مدیران آن است، میفرماید نه تنها شخص مدیر بلکه وابستگان نزدیک آنها نیز از الگو دهی شدیدی برای امت و ملت برخوردار است، و تصریح میکند که همسران مدیران اسلامی نیز نمیتوانند آزاد و هر طوری که دلشان خواست مصرف کنند: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا» (31) الگو دهی مدیران و حتی وابستگان آنها بر کسی پوشیده نیست، اگر مدیران، مسیر چون تجمل پرستی، اشراف گری، دنیا طلبی، و... پیشه کنند، جامعه با سرعت چند برابر آن مسیر را خواهد پیمود، که در این صورت جامعه آسیبهای معنوی شدیدی را متحمل خواهد شد، از این رو است خداوند خطاب به همسران پیامبر میفرماید «اگر شما خانمهای پیامبر در مسیر ارزشهای حرکت کنید، دو چندان پاداش دارید و اگر دنیا طلبی کردید، دو چندان عذاب خواهید داشت : یَا نِسَاء النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَ کَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا (32) اى همسران پیامبر هر کس از شما مبادرت به کار زشت آشکارى کند عذابش دو چندان خواهد بود و این بر خدا همواره آسان است وَ مَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا کَرِیمًا (33) و هر کس از شما خدا و فرستادهاش را فرمان برد و کار شایسته کند پاداشش را دو چندان مىدهیم و برایش روزى نیکو فراهم خواهیم ساخت. تجمل گری های که امروز دامن گیر مدیران و به تبع آن جوامع اسلامی گردیده به نظر میرسد که، رشد سر سام آور تکنولوژی و یا احساس پوچی در زندگی به آن سوی کشانده است، همه در پی آن هستند که در سایه این تجملات، پوچیهای خود را جبران و گره از گره های زندگی خویش را بگشایند، غافل از اینکه نه تنها تجمل گرای هیچ کمکی به آنها نکرده بلکه باری بر بارهای آنها افزوده میشود؛ و حتی ممکن است تجمل گرای یک ملت را با تمام تمدن آنها به کام مرگ و هلاکت و نابودی بفرستد، آیت الله مکار شیرازی در تفسیر این آیه شریفه مینویسد : »وَ لِکلِّ أُمَّة أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَستَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَستَقْدِمُونَ یعنی ملتهای جهان همانند افراد، دارای مرگ و حیاتند، ملت هائی از صفحه روی زمین بر چیده میشوند، و به جای آنها ملتهای دیگری قرار میگیرند، قانون مرگ و حیات مخصوص افراد انسان نیست بلکه اقوام و جمعیتها و جامعه ها را نیز در بر میگیرد. با این تفاوت که مرگ ملتها غالباً بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روی آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریای شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستی و تن پروری میباشد. هنگامی که ملتهای جهان در چنین مسیر هائی گام بگذارند، و از قوانین مسلم آفرینش منحرف گردند، سرمایه های هستی خود را یکی پس از دیگری از دست خواهند داد و سرانجام سقوط میکنند. بررسی فنای تمدن هائی همچون تمدن بابل، فراعنه مصر، قوم سبا، کلدانیان، آشوریان، مسلمانان اندلس و امثال آنها، این حقیقت را نشان میدهد که در لحظه فرا رسیدن فرمان نابودی که بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتی ساعتی نتوانستند پایه های لرزان حکومتهای خویش را نگاه دارند. (34) مدیران که هدایت گران جامعه هستند، باید بر خویشتن مسلط و از بند و زنجیر هواهای نفسانی رهیده باشند، از سِمت که در جامعه بدست میآورد بخاطر ضعف نفسانی در جهت تجمل گرایی، ارضاء نفس و تمایلات نفسانی استفاده نکند و مدیریت را وسیله برای زندگی تجملاتی و اشرافی خویش قرار ندهد، حضرت علی (ع) در زمان که بر بلاد اسلامی حکم میراند جز غذای اندک و ساده چیزی نداشت، به لباس کهنه و کم بهاء قانع بود، که خود فرمود: انا لانأکل ادامین جمیعاً (35) یعنی من در تمام عمر از دو خوراک و خورش استفاده نکردم؛ و داستان حضرت با دخترش ام کلثوم گواه بر این مطلب است؛ وقتی که ام کلثوم برای افطار طبقی از نان جو، شیر و نمک آورد حضرت نهیبی زد و فرمود: «یا بنیّة! أ تقدّمین الى ابیک إدامین فی فرد طبق واحد؟ أ تریدین أن یطول وقوفی غدا بین یدی اللَّه عزّ و جلّ یوم القیامة؟ انا أرید أن أتّبع اخی و ابن عمّی رسول اللَّه «ص»، ما قدّم الیه إدامان فی طبق واحد، الى أن قبضه اللَّه. (36) «دخترم آیا دو خوراک را در یک طبق برای پدرت آوردی؟ آیا قصد داری که فردای قیامت در پیشگاه خدا طولانی بایستم؟ من میخواهم که برادرم و پسر عمم رسول خدا (ص) را متابعت نمایم که برای آن حضرت تا دم مرگ برایش تهیه نشد» در جای دیگر حضرت در برابر سفره های رنگین چنین عکسالعمل از خود نشان میدهد : «طیّب، طیّب، و ما هو بحرام، و لکن أکره أن أعوّد نفسی بما لم أعوّدها (37) «پاک است و پاک، حرام نیست، لیک کراهت دارم که نفسم را به چیزی عادت دهم که عادت ندارد» حضرت نه تنها خویش که والیان و مدیران غیر معصوم خویش را نیز به این اخلاق دعوت میکند و از حاضر شدن آنها بر سری سفره های رنگین به شدت ناراحت و آنها را مورد عتاب قرار میدهد، نامه تندی که به عثمان ابن حنیف حاکم بصره مینویسد حکایت از این مطلب دارد : گمان نداشتم مهمانی را قبول کنی که در آن نیازمندان و فقیران رانده شده باشند و ثروتمندان و بی نیازان دعوت شده باشد... آگاه باش که هر مأمومی را امامی است که به آن اقتدا میورزد، و به نور علمش روشنی میجوید، امامتان از دنیا به دو جامه کهنه و از خوراکش به دونان جو اکتفا کرده است، گر چه شما بر این رفتار قادر نیستید لیک مرا در پرهیزگاری و کوشش یاری سازید و به عفت و محکم کاری کمکم کنید! سوگند به خدا که از دنیای شما، طلایی نیاندوخته ام و با داشتن کهنه لباس، لباس کهنه دیگری تهیه نکرده ام، و این بخاطر نبود قدرت و توانانی نیست، چه اگر بخواهم میتوانم بر عسل مصفی راه یابم و از مغز گندم نان تهیه ورزم، و از بافته ابریشمی لباس بپوشم، لکن چه بسیار دور است، که هوای نفس بر من غالب شود و زیادی حرص و ولع مرا به انتخاب طعامهای برگزیده شده وادار نماید (38) افراط در موارد چون لباس، منزل، مرکب، و... امروز از نمونه های بارز تجمل گرایی است که دامنگیر مدیران و به تبع آنها جامعه اسلامی شده است، با توجه به زندگانی و سیره گفتاری و رفتاری پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین در سیستم اداری اسلامی نه تنها مدیر تجمل گرا قابل قبول نیست، بلکه مدیران باید با تجمل گرایان برخورد دیگری داشته باشند. زمانی که هیئتی از مسیحیان نجران به خدمت پیامبر اسلام (ص) رسیدند در حالی که لباسهای ابریشمین بسیار زیبا که تا آن زمان در اندام عربها دیده نشده بود در تن داشتند، هنگامی که به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و سلام کردند، پیامبر (ص) پاسخ سلام آنها را نگفت حتی حاضر نشد یک کلمه با آنها سخن گوید، از حضرت علی (علیه السلام) در این باره چاره خواستند، و علت روی گردانی پیامبر (ص) را از آنها جویا شدند، علی (ع) فرمود: من چنین فکر میکنم که اینها باید این لباسهای زیبا و انگشترهای گران قیمت را از تن بیرون کنند، سپس خدمت پیامبر (ص) برسند آنها چنین کردند، پیامبر (ص) سلام آنها را پاسخ داد و با آنها سخن گفت، سپس فرمود : وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ أَتَوْنِی الْمَرَّةَ الْأُولَى وَ إِنَّ إِبْلِیسَ لَمَعَهُمْ : سوگند به خدائی که مرا به حق فرستاده است، نخستین بار که اینها بر من وارد شدند دیدم شیطان نیز به همراه آنها است. (39)
9.جهل :
حاکم اسلامی باید از علم و دانش کافی برخوردار باشد، از رموز کلیدی موفقیت مدیر در جامعه، این است که مدیر، آگاهی به مجموعه معرفتهای ضروری به اوضاع اجتماعی و بینالمللی و جریانات فکری جاری در عصر خویش داشته باشد، چون این آگاهی او را از افتادن در شبهات و اثرات آنها در امان نگه میدارد وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس (40) امام علی (ع) در موارد متعدد علم و دانش را از ویژگیهای رهبری و شرط آن میداند. تصریح میکند: که او علاوه بر آنکه باید قوی ترین افراد در تحقق حکومت باشد داناترین افراد امت نیز باشد : أیها الناس! إن احقّ الناس به هذا الامر أقواهم علیه، و اعلمهم بأمر اللَّه فیه «ای مردم سزاوار ترین مردم به خلافت آن کس است که در تحقق حکومت نیرومند تر و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد (41) نادان لیاقت رهبری امت اسلامی را ندارد و نمیتوان و نباید ناموس، جان، امامت و... آنان را به چنین کسی سپرد، چرا که آنان را به واسطه نادانی خویش به گمراهی خواهد کشاند (ِ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْکَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلُ ... وَ لَا الْجَاهِلُ فَیُضِلَّهُمْ بِجَهْلِه- همان شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس، جان، غنائیم و احکام مسلمین ولایت و رهبری یابد و امامت مسلمین را عهده دار شود ... و نادان نیز لیاقت رهبری را ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند) 42».در جای دیگر حضرت میفرماید: «من استعمل عاملا من المسلمین و یعلم ان فیهم من هو اولی بذالک و اعلم بکتاب الله و سنة نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین» هر کس مدیری را بر مردم بگمارد، در حال که میداند در میان مسلمانان شایسته تر از او و داناتر از او به کتاب خدا و سنت پیامبرش وجود دارد، به تحقیق به خدا و رسول او جمیع مسلمانان خیانت کرده است. (43) حاکم جاهل بدو جهت در گمراهی مردم موثر است؛ یکی به لحاظ نوع نگاه مردم به حاکمان و پیروی آنان از وی، و دیگری به لحاظ وضع قوانین نا مناسب از سوی چنین حاکمی. مردم به حاکم خویش به عنوان الگو و اسوه مینگرند و سعی میکنند که در اندیشه و عمل پا جای پای او نهند. این فرمایش امام که مردم به فرمانروایان خویش شبیهترند تا پدران خویش «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِ» (44) ناظر به همین نحوه تعامل حاکمان و رعیت است، و فرمایش پیامبر گرامی اسلام: (الناس علی دین ملوکهم) 45 نیز همین واقعیت را بیان میکند. در این صورت اگر مدیر جامعه از شایستگی و درایت کافی علمی بر خوردار نباشد نتیجه جز انحراف جامعه نخواهد نبود.
مغایرت قول و عمل :
برنامه های که از طرف مدیر، طراحی و تئوریزه میگردد، هنگامی موفق خواهد بود که مقرون به عمل باشد، همان طوری که مبلغ نیز چنین است. تأثیر عمیق دعوت و تبلیغ از آنجا سر چشمه میگیرد که شنونده باور داشته باشد که مدیر و یا مبلغ آنچه که میگوید خودش نیز به آن ایمان دارد، مثلاً برنامه های مدیر اسراف کار در مورد سرفه جوی، و مدیر بی نظم در مورد نظم و انضباط، و... محکوم به شکست است، چون سخن که از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند، و یا به تعبیر دیگر: زبان ترجمان دل است (46) و بهترین نشانه ای ایمان گوینده به سخنش این است که خود قبل از دیگران عمل کند. حضرت على (ع) فرمود: (من مردم را به کارى نیکو وادار نکردم مگر آنکه خود پیشتر به آنها عمل مىکردم و مردم را از کارهاى زشت باز نمىداشتم مگر آنکه خود پیشتر از دیگران از آن زشتىها بر کنار بودم) (47) آیت الله مکاری شیرازی مینویسد : از بدترین بلاهایی که ممکن است بر یک جامعه مسلط شود بلای سلب اطمینان است، و عامل اصلی آن جدای گفتار از کردار است، مردمی که میگویند و عمل نمیکنند هرگز نمیتوانند به یکدیگر اعتماد کنند، و در برابر مشکلات هماهنگ باشند و هرگز برادری و صمیمیت در میان آنها حاکم نخواهد شد، هر گزارش و قیمتی نخواهند داشت، و هیچ دشمنی از آنها حساب نمیبرد (48) جناب فارابی میگوید : ممکن است پای طبیبی مصدوم و یا دست وی شکسته باشد، ولی در عین حال بتواند پا یا دست مصدوم دیگری را درمان کند، اما طبیب روح چنین نیست؛ یک عالم حوزوی و یا دانشگاهی اگر جانش مریض باشد، هرگز توان تربیت دیگران را ندارد: «خفته را خفته کِی کند بیدار» (49) در بحث آسیبهای اخلاق اداری این موضوع از اهمیت بیشتر بر خوردار است، لذا جا دارد که بیشتر از آن سخن گفته شود. با مراجعه به آیات قرآن کریم و روایات معصومین اهمیت مضاعف دعوت عملی را در خواهیم یافت، و از طرف دیگر ارزش قول بدون عمل و تأثیر آن نیز بیان شده است که در اینجا به برخی از آنها استناد میجویم :
آیات قران کریم :
1.أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (50) آیا مردم را به نیکى فرمان مىدهید و خود را فراموش مىکنید با اینکه شما کتاب خدا را مىخوانید آیا هیچ نمىاندیشید گر چند این آیه بنی اسرائیل را مورد خطاب قرار داده است، ولی مفهوم آن گسترده است که شامل بقیه نیز میشود. (51) مفسرین از آن جهت روی سخن را به بنی اسرائیل میدانند که دانشمندان یهود قبل از بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) مردم را به ایمان به وی دعوت میکردند، و بشارت ظهورش را میدادند ولی خود هنگام ظهور آن حضرت از ایمان آوردن خود داری کردند. (52)
2.یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (53) اى کسانى که ایمان آوردهاید چرا چیزى مىگویید که انجام نمىدهید. این آیه شریفه نیز در مورد جهاد و سپس فرار در روز جنگ احد نازل شده است ولی شأن نزول مفهوم گسترده آیه را محدود نمیکند، بنابراین هر گونه گفتار بی عمل در خور سرزنش و ملامت است، خواه در رابطه با پایمردی در میدان جهاد باشد، و یا در هر عمل مثبت و سازنده دیگر (54)
3.کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (55) نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید. (56) روایات : سیره پیامبر گرامی اسلام (ص) و ائمه معصومین به گونه ای بود که بیشتر با عمل حسنه و رفتار شایسته و بایسته مردم را هدایت میکرد، و در عمل اسوه و الگوی مردم بود، در این مورد شاهد مثال کم نیست، اما به چند نمونه از آنان اشاره میشود : حضرت امام علی (ع) فرمود: أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکُمْ عَلَیْهَا وَ لَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا : «ای مردم به خدا سوگند شما را به هیچ طاعت تشویق نمیکنم مگر قبلاً خودم آن را انجام میدهم و از هیچ کار خلافی باز نمیدارم مگر اینکه پیش از شما از آن دوری جستهام» (57)
1.امام صادق میفرماید: «کونوا دعاة النّاس بأعمالکم، و لا تکونوا دعاة بألسنتکم؛ مردم را با عمل خود به نیکیها دعوت کنید نه با زبان خود (58)
2. باز هم حضرت علی (ع) فرمود : مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَیْهِ أَنْ یَبْدَأَ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم؛ کسی که خویش را برای مردم امام قرار داده است، باید پیش از تعلیم غیرش به تعلیم نفس مبادرت ورزد و تأدیب با سیره و رفتارش پیش از تأدیب با زبانش باشد معلم نفس و مودب خویشتن، شایسته تر اجلال و احترام است از آن کسی که صرف معلم و مودب مردم است. (59)
3. پیامبر اکرم (ص) : مَثَلُ الَّذِی یُعَلِّمُ الْخَیْرَ وَ لَا یَعْمَلُ بِهِ مَثَلُ السِّرَاجِ یُضِیءُ لِلنَّاسِ وَ یُحْرِقُ نَفْسَه ؛ مثل کسانی که خیر را میدانند و عمل نمیکنند، مثل چراغی است که برای مردم روشنائی میدهد و خودش را میسوزاند. (60)
4.نبی اکرم : لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَل ؛ سخنی که پشتوانه عمل ندارد سخن نیست (61)
5.امام صادق (ع) : بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعَالِم ؛ عالم کسی است که عملش گفتارش را تصدیق کند، و کسی که عمل او گفتارش را تصدیق نکند عالم نیست (62)
سعدی در این باره میگوید :
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند
عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس
عالم آن کس بود که بد نکنند
نه بگوید به خلق و خود نکنند
10.تبعیض و تعصب:
در حوزه اخلاق اسلامی، تنها معیار و ملاک، شایستگی و لیاقت انسانی است، که آن را خداوند بیان فرموده است «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر» (63) از این رو پارامتر های قوم، قبیله، نژاد، رنگ و پوست از معیارهای ارزش گزاری نیست. تبعیض و تعصب از آفتها و آسیبهای است که بیش از همه اخلاق اسلامی را هدف قرار داده و معیار گزینش اسلامی و انسانی را زیر پا میگذارد. تعصب به معنى «وابستگى غیر منطقى به چیزی» تا آنجا که انسان حق را فداى آن کند شکی نیست که تعصب و لجاجت در فرد یا در جامعه باعث عقب ماندگی و انحطاط آن جامعه میشود. اما اگر این آسیب دامنگیر مدیران که سکان دار کشتی هدایت جامعه هستند شود، قطعاً به جای راه ترقی و تعالی، راه سقوط و هلاکت را خواهند پیمود، چون رساندن کشتی به ساحل نیاز به درک و تشخیص سالم دارد که مدیر متعصب و لجوج نمیتواند درک صحیح و تشخیص سالم داشته باشد. هنگامی که تعصب از در وارد میشود منطق از در دیگر فرار میکند (64) اگر چنانچه در اقوام پیشین نیز بنگریم، میبینم سبب اصلی انحراف و نابودی آنها تعصبهای ناروا و باطل بوده است مثلاً اقوام : نوح (65)، هود (66) حضرت ابراهیم (67)، حضرت موسی (68) این سیره جاهلیت در زمان پیامبر گرامی اسلام نیز تکرار شد، هنگام که حضرت؛ مشرکان قریش را به دین مبین اسلام دعوت کردند، آنها دین پدران و اجداد جاهل خویش را بهانه گرفتند و مسیر آنها را پیمودند
1. َ وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون (سوره بقره، آیه170) و هنگامى که به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید!» مىگویند: (نه) ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروى مىنماییم آیا اگر پدران آنها چیزى نمىفهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروى خواهند کرد)!؟
2. إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیما (69) (به خاطر بیاورید) هنگامى را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند (در مقابل) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت و آنان از هر کس شایسته تر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز داناست.
3.و نیز مىفرماید: و لو نزلناه على بعض الاعجمین، فقرأه علیهم ما کانوا به مؤمنین (70) هرگاه ما قرآن را بر بعضى از عجمها (غیر عرب) نازل مىکردیم - و او آن را بر ایشان مىخواند (به خاطر تعصب و لجاج) به آن ایمان نمىآوردند!
4. وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُون (71) و این گونه در هیچ شهر و دیارى پیش از تو پیامبر انذار کنندهاى نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغروران گفتند: «ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مىکنیم»!
5. َ وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُون (72) و پیوسته مىگفتند: «آیا ما معبودان خود را به خاطر شاعرى دیوانه رها کنیم»!؟ قرآن کریم در موارد متعدد از تعصب سخن گفته است، بعد از بیان تعصبات اقوام پیامبران علیهم السلام شاهد برای تعصب قومی بر ضد قومی دیگر بیان میکند: وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُون (73) یهودیان گفتند: «مسیحیان هیچ موقعیتى (نزد خدا) ندارند» و مسیحیان نیز گفتند: «یهودیان هیچ موقعیتى ندارند (و بر باطلند)» در حالی که هر دو دسته کتاب آسمانى را مىخوانند (و باید از این گونه تعصبها برکنار باشند) افراد نادان (دیگر، همچون مشرکان) نیز، سخنى همانند سخن آنها داشتند خداوند، روز قیامت در باره آنچه در آن اختلاف داشتند داورى مىکند. حضرت علی (ع) نیز در خطبه قاصعه به تفصیل در این موارد صحبت فرموده، تعصب را از ویژگیهای اعراب جاهلی دانسته در ضمن فرموده است: اگر بناست انسان نسبت به چیزى تعصب داشته باشد فلیکن تعصبکم لمکارم الخصال. تعصبتان در مورد خوبیها و فضیلتها باشد، نسبت به فضیلتها تعصب داشته باشید. اصولاً پیمودن مسیر پدران و اجداد اگر بر مبنای تعقل و تفکر و اندیشه باشد از باب اتباع احسن کاری مقبول، پسندیده و عاقلانه است اما اگر چنانچه به صورت تقلید کورکورانه و تمام عقل و فکر خود را در جهت حفاظت از عنعنات قبیلگی و ملی جاهلی آنها بگذارد راه جز عقب گرد و ارتجاع را نخواهد پیمود، همان طوری که بسیار از ملتها و حکومتها نیاکان خود را چون «بت» مورد پرستش قرار میدهند، و خرافات آنها را به عنوان «آثار پشینیان» بدون چون چرا میپذیرند، جای تأسف است که جهان به ظاهر متمدن امروز، علی رغم آن که مراحل زیادی از ترقی و تعالی را طی کردهاند، اما هنوز در حل مسئله تبعیض و تعصب موفق نبودهاند، همه ساله در دل ممالک مترقیترین کشور های جهان بر سر این مسائل آتشهای شعله ور میگردد، و گروهی را در کام خود میکشد، امروز در بزرگترین و مترقیترین نقاط جهان دانش آموزی را که بر اثر یک سلسله عوامل طبیعی و تکوینی رنگ پوستش سیاه گردیده است به مدرسه سفید پوستان اگر هم کیش و هم میهن باشند راه نمیدهند. سناتوری را که از روی اشتباه از درب مخصوص سفید پوستان وارد سینما میشود محکوم به پرداخت جریمه میگردد. امروز در این کشور های صنعتی بخش جراحی و معالجه سیاه پوست و سفید پوست دو تا است، وسائل و دارو هائی که در بخش سفید پوستان بکار میرود هرگز در بخش جراحی معالجه سیاه پوستان وجود ندارد. (74) مولوى تعصب را از نشانه های عدم بلوغ سیاسی یک کشور میداند، در کشور که رنگ، زبان، ملیت، نژاد و... امتیاز و ملاک برتری قرار گیرد آن کشور از بلوغ سیاسی برخوردار نیست، که وی در اشعار خود آن را سختگیرى خوانده است و سختگیرى نیز از خامى است :
این جهان همچون درخت است اى کرام
ما بر آن چون میوه هاى نیم خام
سخت گیرد شاخه ها مرشاخ را
زانکه در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لب گزان
سست گیرد شاخه ها را بعد از آن
سختگیرى و تعصب خامى است
در جنینى کار، خون آشامى است (75)
11.ظلم و اجحاف :
ستم و ستم پیشگی در اسلام مورد مذمت شدید قرار گرفته است، انسانهای ظالم و ستم پیشه حق حکومت بر مردم را نداشته و از مدیریت و حکومت بر مردم برای همیشه منع و محروم شدهاند؛ چنانکه خداوند در پاسخ حضرت ابراهیم مقام امامت را برای ذریه خود هم خواسته بود فرمود : لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (76)؛ پیمان من به بیداد گران نمىرسد بلکه دستوراتی برای مردم در قبال آنان آمده است، در اینجا به اختصار به گوشه ای از آن دستورات اشاره میشود:
1.جامعه اسلامی حق ندارد به حاکم ظالم تکیه کند، زیرا تکیه بر ستمگر مایه قهر خدا و عذاب ابدی و نکبت و بدبختی است «وَ لاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ» (77) و به کسانى که ستم کردهاند متمایل مشوید که آتش دوزخ به شما مىرسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام یارى نخواهید شد. هر گونه تکیه و تمایل به ظالمان تبعیت از آنان است، که شامل مساعدت و یاری و اطاعت از مدیر و رهبر ظالم نیز میشود. علی ابن ابراهیم روایت زیر را در تبیین مراد از تمایل به ظالمان نقل میکند : رکونه موده و نصیحت و طاعت. (78)
2.مردم حق ندارند حتی در دعاوی و اختلافات حقوقی و مالی خویش در داد گستریهای که از طرف حکام جور منصوب گردیده مراجعه کنند، و حتی اگر حق مسلم خود را از این طریق بدست بیاورند بر آنها حرام و تصرف در آن مال نامشروع خواهد بود چنانکه فرمود : أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِیدًا «آیا ندیدهاى کسانى را که مىپندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آوردهاند با این همه مىخواهند داورى میان خود را به سوى طاغوت ببرند با آنکه قطعاً فرمان یافتهاند که بدان کفر ورزند ولى شیطان مىخواهد آنان را به گمراهى دورى در اندازد» (79) امام صادق میفرماید: مَنْ تَحَاکَمَ إِلَیْهِمْ فِی حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاکَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا یَحْکُمُ لَهُ فَإِنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا ... (80) «اگر کسی برای محاکمه به سوی طاغوت برود چه حق باشد و چه باطل و بحکم حاکم طاغوت مال خود را بدست آورد هر چند که حق مسلم او بود بر او حرام است، چون از طریق طاغوت (نا مشروع) مال خود را بدست آورده است» از روایات بسیاری استفاده میشود که هر نوع کمکی به ظالم حرام و موجب دخول در آتش جهنم میشود، حتی اگر به اندازه بستن سر کیسه، ریختن آب در دوات و مرکب، تراشیدن نوک قلم آنان باشد، چنانکه رسول خدا فرمود : إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَیْنَ الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاتاً أَوْ رَبَطَ لَهُمْ کِیساً أَوْ مَدَّهُمْ بِمَدَّةِ قَلَمٍ فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُم ...(81) از طرف دیگر به همان پیمانه که از کمک و همکاری با حاکم ظالم نهی شدهایم به همان پیمانه در جهت کمک و همکاری با حاکم عادل امر شدهایم، بنابراین بر مردم لازم است که حاکم جائر را سرنگون کرده حاکم عادل را مسلط نمایند، و اگر نه بسیاری از مردم باید به عنوان اعوان و انصار ستمگران اهل دوزخ بوده و با آنان محشور گردند.
12.ریاست طلبی :
یکی دیگر از آسیبهای که دامنگیر مدیریت روزگار ما شده است ریاست طلبی و حب ریاست است، در مسیر کسب ریاست جنایتهای بزرگ را مرتکب میشوند، اگر چنانچه به دست آوردن و یا بقاء و تداوم ریاست به قیمت شکستن انسانهای دیگر و هتک حرمت آنها باشند نیز دریغ نخواهند کرد. ماکیا ولی و هم فکرانش، هر چند به دلایل برنامه های حکومتیاش چهره منفور تاریخ شناخته شده است، اما بسیار هستند که روش و منش او را سر لوحه کار خویش قرار دادهاند. اما برنامه و دستور اسلام این است؛ کسی که در درون خود به مقام ریاست رسیده، مجاز است که خود را برای ریاست بیرون عرضه کند، این شرط در موارد گوناگون در تعبیرات دینی ما آمده است، که اگر کسی میخواهد امام جماعت شود، نخست باید ببیند بین خود و خدای خود «ذنب مطالب» دارد یا نه؟ اگر دارد اقدام نکند امیر المؤمنین (ع) در زمینه تجلیل از معلم نیز میفرماید: «مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم» (82) آن کسی که میخواهد ریاست جامعه را بپذیرد، حتماً باید بکوشد قبل از ریاست جامعه در درون خود ریاست بر همه قوا را فراهم کند، در اسلام ریاست داریم اما ریاست طلبی نداریم، امام صادق (ع) فرمود : «إِیَّاکَ وَ الرِّئَاسَةَ فَمَا طَلَبَهَا أَحَدٌ إِلَّا هَلک» (83) یعنی جدا از ریاست طلبی بر حذر باشید، هیچ کس ریاست را دنبال نکرد جز اینکه هلاک شد. امام صادق فرمود : «ملْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ کُلُّ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَنفسه» (84)ینی از رحمت خدا دور است کسی که تلاش میکند تا خود را به مقام ریاست برساند، یا برای رسیدن به آن همت ورزد، یا هوای ریاست را در سر میپروراند. بدیهی است در اسلام اصل ریاست و مدیریت که برای احقاق وادی امانت باشد هیچ گاه مذمت نشده است، همان طوری که حضرت علی فرمود : «»و اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا (85)هر چند در اسلام خدمت به مردم با قصد قربت و جلب رضای خداوند عبادت است و انسانهای لایق و شایسته نباید از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند، زیرا در فقدان آنها زالو صفتان ریاست طلب که به خون مردم تشنهاند کار را به عهده خواهند گرفت و آنچه که نباید شود اتفاق خواهد افتاد، اما دلیل نمیشود که مدیران جامعه اسلامی دستیابی به این مقام را به هر قیمت، با هر وسیله و از هر طریق که شده به دست آورند و چون آن را اشغال کردند سکوی پرواز خود به سوی آرزوهای دور دراز دنیوی خویش قرار دهند.
13.توقع نامعقول از زیر دستان:
از این آسیب به تکبر و غرور نیز میتوان تعبیر کرده، چون آبشخور توقع نا معقول جای است که خود را بزرگتر از آنچه هست میبیند و توقع دارد بر حسب بزرگی او حق ویژه داشته باشد، همه به او احترام بگذارد، و در تمام شئون زندگی متمایز و متفاوت از مردم باشد؛ و حال آنکه یکی از عوامل موفقیت مدیران این است که همیشه با مردم دوست، مهربان و صمیمی، همسان و مساوی باشد. این موفقیت در برخورد پیامبر با مردم جاهل و متعصب زمان جاهلیت صدر اسلام به خوبی پیداست، که با داشتن سمتهای نبوت، امامت، عصمت، مدیریت و ... هیچ گاه چنین حقی برای خود قائل نبود، به استناد : إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ (86) «من هم مثل شما بشرى هستم» ساده زیستن و همسان زیستن را به عنوان اخلاق عملی به همگان آموخت، و خداوند تبارک و تعالی پیامبر (ص) را نهی فرمود از اینکه بر منت بگذارد و یا فزونی طلبد : «وَلَا تَمْنُن تَسْتَکْثر» (87) پیامبر گرامی اسلام (ص) در این مورد هشدار داده است : «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَتَمَثَّلَ لَهُ النَّاسُ أَوِ الرِّجَالُ قِیَاماً- فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار» (88) یعنی هر کس دوست داشته باشد که مردم با دیدن او بلافاصله از جای خود برخیزند و او را احترام کنند، باید جایگاهش در جهنم باشد. در بعض موارد، رفتار پیامبر با مردم به قدری متواضعانه بود که کسی او را از اصحابش نمیتوانست تشخیص بدهد، در کارهای اجتماعی مثل دیگران سهیم بود، در قافلهی که به حج میرفت، بنا شد گوسفندی ذبح شود حضرت پیامبر نیز مثل بقیه وظیفه ای را بر دوش گرفت، فرمود: تهیه هیزم از بیابان به عهده من! اصحاب گفتند : نه! شما زحمت نکشید! ما با کمال افتخار تمام کارها را انجام میدهیم، رسول خدا فرمود : ان الله یکره من عبده ان یراه متمیزا بین اصحابه «خداوند دوست ندارد که بندهاش را در میان اصحابش با حالت متمایز ببیند (89) . باز حضرت پیامبر (ص) است که برای بستن زانوی شترش خود اقدام میکند اصحابش عرض میکنند : اى رسول خدا! چرا ما را فرمان ندادى که این کار را برایت بکنیم، و به خودت زحمت دادى و بر گشتى؟ ما که با کمال افتخار براى انجام این خدمت آماده بودیم. در جواب آنها فرمود : لا یستعن احدکم من غیره و لو بقضمة من سواک؛ هرگز از دیگران در کارهاى خود کمک نخواهید، و به دیگران اتکا نکنید، و لو براى یک قطعه چوب مسواک باشد (90) حضرت علی (ع) که تربیت یافته مکتب محمد (ص) است، در الگوپذیری از آن حضرت گوی سبقت را از همگان ربوده است، او نیز چون شخص پیامبر گرامی اسلام زندگی همسان طبقه محروم جامعه را داشت و به آن افتخار میکرد، آنجای که حضرت مشک آب را از دست بیوه زن میگیرد، و برای بچههایش به گونه کمک میکند که نشناسد علی (ع) است. (91 )»
14.خود را فراتر از قانون دیدن :
یکی از وظائف مدیران یا رمز موفقیت آنها این است که مثل آحاد جامعه متواضع و مطیع قانون باشند، مدیر که خود تئوریسین و مجری قانون است در تطبیق و تنفیذ آن باید جلوتر از همگان باشد، و متخلفان اعم از خود، کارگزاران حکومتی، اقارب و هر یک از افراد جامعه را طبق حدود الهی و مجازات اسلامی محاکمه کنند، در اخلاق اسلامی، مدیر هیچ حق فراتر از افراد جامعه ندارد، بلکه وظیفه او اجرای عدالت و قوام به قسط است، در برابر عدالت همه یکسان و مساوی هستند : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ (92) اى کسانى که ایمان آوردهاید پیوسته به عدالت قیام کنید و براى خدا گواهى دهید هر چند به زیان خودتان یا [به زیان] پدر و مادر و خویشاوندان [شما] باشد15.انتقاد پذیر نبودن:
نقد و انتقاد از واژگان است که در توصیف، دایره وسیع برای خود کسب کرده اما در عمل محل از اعراب ندارد، اگر چنانچه این واژه آن طوری که باید و شاید در اجتماع جای خویش را باز یابد، شاید چالشها و هنجارهایی که به عنوان آسیب دامنگیر احاد افراد جامعه به ویژه مدیران اجتماعی گردیده است را شاهد نبودیم، نقد و انتقاد سالم و سازنده در مسائل اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... باعث رشد، کمال و ضامن سلامتی جامعه خواهد بود، که در فرهنگ ناب اسلامی این واژه با نصیحت و موعظه مورد توجه قرار گرفته است، اما تکبر و خود خواهی باعث میشود که در مقابل هر نوع نقد و انتقاد – هر چند سازنده- عکسالعمل شدیدی از خود نشان دهد، حضرت علی (ع) میفرماید: «وَ قَالَ ع بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّة» (93) میان شما و پند، حجاب و پردهاى از غرور افکنده شده است، حتی گاهی نه تنها هیچ نوع انتقاد را نمیپذیرند بلکه برای فرار از نقد و انتقاد آن را به نوع دشمنی، غرض ورزی و یا کج فهمی منتقد حمل میکنند، چنانکه سعدی میگوید:آینه چون عیب تو بنمود راست.
خود شکن، آیینه شکستن خطاست. (94)
16.ترسو بودن:
صفت ترس در انسان حکایت از ضعف نفسانی او دارد، همان طوری که حضرت علی (ع) فرمود: «شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْیَقِین» (65)؛ یعنی شدت ترس در انسان دلیل بر ناتوانی او و ضعف یقین اوست. مدیریت با ضعف نفسانی سازگار نیست. هم چنان در جای دیگر ترس را به عنوان آفت شمرده است : «الْجُبْنُ آفَةٌ الْعَجْزُ سَخَافَة» (96) یعنی ترس آفت است انسان ترسو نه تنها لیاقت مدیریت را ندارد بلکه لیاقت مشورت کردن را نیز ندارد، حضرت علی (ع) به یکی از کارگزاران خویش نوشت : «ا تُشْرِکَنَّ فِی رَأْیِکَ جَبَاناً یُضَعِّفْکَ عَنِ الْأَمْرِ [الْأُمُورِ] وَ یُعَظِّمْ عَلَیْکَ مَا لَیْسَ بِعَظِیم» (97) یعنی در جلسه مشورتی خود از رأی ترسو استفاده نکن و او را در رأی خود شریک نگردان، چنین کسی تو را در کار سست میکند و چیزی را که اهمیت ندارد (به دلیل جبن و ترس که دارد) بزرگ جلوه میدهد؛ و نیز در همین زمینه حضرت علی (ع) نامه به مالک اشتر دارد که مینویسد : «لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلًا- یَخْذُلُکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ- وَ لَا جَبَاناً یُضْعِفُ عَلَیْکَ الْأُمُور» (98) یعنی در جلسه مشورتی خود بخیل را راه مده... و ترسو را نیز در آن جمع وارد نکن، زیرا (چنین کسانی) تو را از اقدام در کارها سست گردانند. (99)نتیجه:
با توجه به ضرورت لزوم مدیریت و اخلاق در جامعه و خصوصاً در حوزه مدیریت، تلازم این دو ضروری به نظر میرسد. نقش مدیریت در پیشرفت و انحطاط جامعه و همین طور دینی و سکولار کردن جامعه قابل انکار نیست. از این رو قرآن کریم و ائمه معصومین در موارد متعدد، بر نقش مدیر در جامعه پرداخته و بر اخلاقمند بودن آن تأکید داشته است. مدیریت در اسلام، زمانی ارزشمند و قابل احترام است، که در پرتو تطبیق و کاربردی کردن گزاره های اخلاقی، که احقاق حق و ازهاق باطل است، تحقق یافته و به اجرای آن بپردازد. بررسی ویژگیهای مدیر شایسته، و آسیبهای مدیریت نیز به نحوی گامهای در راه تحقق و آرمان مدیر اسلامی و اخلاقی است.پینوشتها:
1. معجم مفردات الفاظ قرآن، ص 159
2. تهذیب الاخلاق و طهارة الاعراق، ص 51، جامع السعاداة ج 1، ص 22
3. فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستی حسن انوری، تهران، سخن، 1381، ج 8، ص 6830
4.همان، ص 6831
5.بحارالانوار، ج 16، ص 210
6. سوره قلم، آیه4.
7. بحارالانوار، ج 103، ص 7
8. استاد مطهری، امداد های غیبی، ص 115
9. و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند، و انجام کارهای نیک و بر پا داشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم، و آنها مرا عبادت میکردند سوره انبیاء / 41
10. و از آنها امامان (و پیشوایانی) برگزیدیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند به خاطر این که شکیبائی نمودند و به آیات ما یقین داشتند سوره سجده / 24
11. مىفرماید در میان امتهایی از جن و انس که پیش از شما بودهاند داخل آتش شوید هر بار که امتى در آتش در آید هم کیشان خود را لعنت کند تا وقتى که همگى در آن به هم پیوندند آنگاه پیروانشان در باره پیشوایانشان مىگویند پروردگارا اینان ما را گمراه کردند پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده خدا مىفرماید براى هر کدام عذاب دو چندان است ولى شما نمىدانید سوره اعراف «7» آیه 38
12. نهجالبلاغه، خطبه 33، ارشاد مفید، ج 1، ص 248 (با اندکی تفاوت)
13. نهجالبلاغه، نامه 53 / 2- 19
14. نهجالبلاغه، نامه 5
15. نهجالبلاغه، نامه. 53
16. اقتباس از: پرسشها و پاسخهای دانشجوی – حکومت دینی، حمید رضا شاکرین، دفتر نشر معارف، تابستان 85، ص 55
17. نهجالبلاغه، نامه 62
18. الغدیر، ج 5 / 291
19. سوره یوسف «12 » آیه 55
20.سوره نساء/ 58 و چون میان مردم داورى مىکنید به عدالت داورى کنید.
21. ارشاد مفید، ج 2، ص 39
22. سوره نساء/ 58 خدا به شما فرمان مىدهد که هر گونه امانتی را به صاحب آن برگردانید
23. تفسیر نمونه / 3/ 477
24. سوره انفال / 27 اى کسانى که ایمان آوردهاید به خدا و پیامبر او خیانت مکنید و «نیز» در امانتهای خود خیانت نورزید و خود مىدانید «که نباید خیانت کرد»
25. علل الشرایع، شیخ صدوق، باب 182، ح 9، ص 253
26. غررالحکم، آمدی، ج 5، ص 211، ح 8025
27. همان، ص 349، ح 8692
28. دعائم الاسلام، ج 1، ص 358
29.سوره قصص «28» آیه 26 یکى از آن دو [دختر] گفت اى پدر او را استخدام کن چرا که بهترین کسى است که استخدام مىکنى هم نیرومند [و هم] در خور اعتماد است
30. بحارالانوار، ج 103، ص 7
31.سوره احزاب / 28 «اى پیامبر به همسرانت بگو اگر خواهان زندگى دنیا و زینت آنید بیایید تا مهرتان را بدهم و [خوش و] خرم شما را رها کنم»
32. سوره احزاب / 30
33.سوره احزاب / 31
34. ص : 158 آیات 33 - 36
35. الحیاة، اخوان حکیمى- احمد آرام/ ترجمه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1380 ش، ج 2، ص 357
36. همان، ص 357
37. همان، ص 362
38. نهجالبلاغه، نامه 45
39. همان ص 136
40.اصول کافی، ج 1، ص 27 «امام صادق (ع) »
41. (نهجالبلاغه، خ 173 /1)
42. «همان، خ 131 / 5-6 »
43. سنن بهقی، ج 10 /11
44. بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج75، ص 46
45. بحارالانوار، ج 103، ص 7
46. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 24، ص 66
47. نامه 31 نهجالبلاغه
48. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 24 ص 66
49.جوادی آملی، مبادی اخلاق در قرآن، مرکز نشر اسراء، 1385 هجری، ص 274
50. سوره بقره / 44
51. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 214
52.همان
53. سوره صف / 2
54. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 24، ص 62
55. همان/ 3
56. برای توضیح بیشتر به کتاب : تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی ذیل همین مراجعه شود
57.نهجالبلاغه، خطبه 175
58. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 215، به نقل از: سفینه ماده عمل –
59.نهجالبلاغه، حکمت 70
60. الحیات، ج 2، ص 278
61.همان، ص 279
62.همان، ص 277، کافی ج 1، ص 36
63. الحجرات/13 اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست)، گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! (13)
64. تفسیر نمونه، ج 7، ص 401
65.سوره نوح / 7
66. سوره اعراف / 70
67. سوره انبیاء / 52 و 53 و سوره شعرا / 72 - 74
68. سوره یونس / 78
69. سوره فتح/26
70. سوره شعرا/ 198 و 199
71. سوره زخرف/ 23
72. سوره صافات/ 36
73. سوره بقره/113
74. اقتباس از : جعفر سبحانی، سیستم اخلاقی اسلام، دارالتبلیغ اسلامی، قم، چاپ چهارم، بی تا
75. مثنوی معنوی
76. سوره بقره / 124
77. سوره هود / 113
78. تفسیر علی ابن ابراهیم القمی، ج 1، ص 338، ذیل همین آیه
79. سوره نساء / 60
80. وسایل شیعه، ج 18، ص 4
81. وسائل، ج 12، ص 130
82. بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج2، ص 56
83. بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج2، ص 83
84. بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج70، ص 151
85. نهجالبلاغه، ص 76، خ 33
86. سوره کهف / 110
87. سوره مدثر / 6
88. بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج73، ص 38
89. مرتضی مطهری، داستان راستان، صدرا، تهران، ج 1ٌ ص 13
90. کحل البصر محمد قمی، صفحه 69 .
91. بحارالانوار، جلد 7, باب 103 , صفحه 597 .
92. سوره نساء / 135
93. نهجالبلاغه، ص 525
94. گلستان سعدی، باب هشتم
95. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 263
96. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 333
97. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 442
98. بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج74، ص 245
99. نهجالبلاغه / 998
1.قرآن کریم
2.نهجالبلاغه، سید شریف، رضی، قم، هجرت،1414
3.ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قم، بیدار، 1371
4. احمد ابن علویه، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج 7 / موسسه فرهنگی انتشاراتی حیان، 1375
5.انوری حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، 1381
6.بیهقی، السنن الکبری، [بی جا] دارالفکر [بی تا]
7.جوادی آملی، مبادی اخلاق در قرآن، مرکز نشر اسراء، 1385 هجری، ص 73
8.حمید زاده بهرام، مدیریت و برنامه ریزی، جزوه درسی، دانشکده عقیدتی و سیاسی شهید محلاتی، سال تحصیلی 1378
9.الراغب اصفهانی، الحسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبة المرتضویه لاحیاء آثار المرتضویه، [بی تا]
10.سبحانی، جعفر، سیستم اخلاقی اسلام، دارالتبلیغ اسلامی، قم، چاپ چهارم، بی تا
11.شیخ مفید، ارشاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378
12.عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، قم، آل البیت، 1409
13. عبدالله، جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، مرکز نشر اسراء، 1385
14.علامه شیخ عبدالحسین، امینی، الغدیر، قم، مرکز الغدیر الدراسات الاسلامیه، 1416 ق
15.غررالحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1366 هجرى شمسی
16.فیض کاشانی/ محمد باقر ساعدی خراسانی، حقائق، انتشارات کتابخانه شمس چاپ اسلامی، [بی تا]
17.مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1408، ج 103، ج 103، 75 ج
18.محمد ابن علی ابن حسین بن بابویه، صدوق، علل الشرایع، قم، مکبته طباطبائی، 1377
19.محمد قمى / مهدی انصاری قمی، کحل البصر، نشر امام عصر (عج)، 1386.
20.محمد یعقوب، کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، 1388 ق
21. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، نشر دار الحدیث، چاپ 5، 1384
22.مرتضی، مطهری، مجموعه آثار، ج 3، تهران، صدرا، 1367
23.المغربی، قاضی نعمان، دعائم الاسلام، تحقیق آصف علی اصغر فیضی، القاهره، دار المعارف، 1383، 1963
24.مولانا جلالالدین، بلخی، مثنوی معنوی، چاپ دوم، نشر نغمه، تهران، 1374
25. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامی، تهران، 1382
26.نراقی، ملا مهدی، جامع السعادات، قم، اسماعیلیان، [بی تا]