زنان و مردان باهم متفاوت هستند،
        در این دو نکته تردیدی نیست.
        ولی به جای تاکید روی کیفیت های منفی زن و مرد ،
        چرا روی نقاط مثبت آنها تاکید نکنیم؟
         
        بیایید از خانم ها شروع کنیم:
        زن ها مهربان ، عاشق و دلسوزند.
        زن ها وقتی خوشحالند گریه میکنند.
        زن ها برای نشان دادن توجه و علاقه همیشه کارهای کوچکی انجام میدهند.
        زن ها برای دستیابی به بهترین چیزها برای همسر و فرزندانشان دریغ نمی کنند.
        زن ها قدرت این را دارند که وقتی خیلی خسته هستند و نمی توانند روی پا بایستند ، لبخند بزنند.
         
        زن ها می دانند چگونه یک وعده شام یا ناهار معمولی را به یک فرصت تبدیل کنند.
        زن ها می دانند چگونه از پول خود بهترین استفاده را ببرند.
        زن ها می دانند که چگونه یک دوست بیمار را تیمار کنند.
        زن ها شادی و خنده را به دنیا ارزانی می دارند.
        زن ها می دانند چگونه ساعت های متوالی کودکان را سرگرم کنند.
        زن ها صادق و وفادار هستند.
        زن ها در زیر آن ظاهر نحیف ، اراده پولادین دارند.
        زن ها برای یاری رساندن به دوست محتاجشان، همه کار انجام می دهند.
        زن ها از بی عدالتی به آسانی به گریه می افتد.
        زن ها می دانند چگونه به یک مرد احساس پادشاه بودن بدهند.
        زن ها دنیا را مکانی شادتر برای زندگی می سازند.
        ...
         
        حالا نوبت مردهاست....:
        مردان برای حمل اشیاء سنگین و کشتن سوسک و عنکبوتها خوب هستند






تاریخ : پنج شنبه 90/11/20 | 8:9 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

آدم های بزرگ درباره ایده ها سخن می گویند


آدم های متوسط درباره چیزها سخن می گویند 


 آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند


 


 آدم های بزرگ درد دیگران را دارند


 آدم های متوسط درد خودشان را دارند


 آدم های کوچک بطورکلی بی دردند
               
آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند


 آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند


 آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند              


        


 آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند


آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد


آدم های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند


 


آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند


آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند


آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند 


    


  آدم های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن بموقع برمی گزینند


آدم های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند


آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند


 


 


 آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند


 آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند


آدم های کوچک اصلا مسئله ای برای حل و فصل ندارند






تاریخ : دوشنبه 90/11/17 | 7:52 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم

 

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

 

پس از یک جستجوی نقره ای درکوچه های آبی احساس

 

تورا از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

 

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

 

دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

 

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

 

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

 

حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید واکردم

 

نمیدانم چرا رفتی نمیدانم شاید خطا کردم

 

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

 

نمی دانم کجا تا کی برای چه ولی رفتی

 

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

 

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

 

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

 

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر میداشت

 

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

 

و بعد از رفتنت دریاچه بغضی کرد

 

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

 

وبعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

 

کسی از پشت قاب پنجره آرام وزیبا گفت

 

تو هم در پاسخ این رفتن بگو در راه انتخابم خطا کردم

 

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

 

و من در اوج پاییزی ترین حالت یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

 

نمیدانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم






تاریخ : دوشنبه 90/11/17 | 7:38 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

ای غنچه‌ی خندان چرا خون در دل ما میکنی/

 

 

 

   خاری به خود می‌بندی و ما را ز سر وا میکنی/

 

 

 

   از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم/

 

 

 

کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی/

 

 

 

   ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را/

 

 

 

   با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی/

 

 

 

   با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال/

 

 

 

   زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی/

 

 

 

   امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست/

 

 

 

 این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی/

 

 

 

 ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن/

 

 

 

 در گوشه‌ی میخانه هم ما را تو پیدا میکنی/

 

 

 

ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن/        شورافکن و شیرین‌سخن اما تو غوغا میکنی






تاریخ : دوشنبه 90/11/17 | 7:36 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

همانطور که همه ما می دانیم، نمی توانیم بدون اینکه اول خودمان را دوست داشته باشیم، کس دیگری را دوست بداریم. آیا می دانستید که عشق، یک انتخاب است؟ ما انتخاب می کنیم که دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم. به همین سادگی. اما من فکر میکنم که انتخاب "دوست نداشتن"، خودِ واقعی ما نیست. این خودِ دوست نداشتن در عصبانیت، قضاوت، خشم، کینه و همه آن چیزهایی که اجازه می دهیم در دوست داشتن ما دخالت کنند، غرق شده است. آسیب ها و زخم هایی که قبلاً خورده ایم را فراموش نمی کنیم. این زخم ها هستند که تعیین می کنند که باشیم و نسبت به افراد پیرامونمان چطور واکنش نشان دهیم. اختیار یک الکلی دست مشروب است و اختیار فرد زخم خورده دستِ کینه.
همسرم همیشه به من می گفت، "من تو رو دوست دارم ولی آن بیماری را دوست ندارم." منظور او این بود که من را به خاطر آنچه که هستم دوست دارد نه آن فرد الکلی درونم. فرد الکلی درون من هم نمی توانست کسی را دوست داشته باشد. من آدمی خودخواه و سرد بودم. آنقدر غرق در اعتیاد درون خود بود که نمی توانستم هیچ محبتی به همسرم نشان دهم. افکارم تاحدی خراب بود که فکر می کردم این اوست که باید خودش را بیشتر وقف من کند.
اینگونه است که اجازه می دهیم احساسات و افکارمان، دوستداشتن ها و عشقمان را کنترل کنند. کسی که احساساتش او را کنترل می کند نمی تواند کس دیگری را دوست داشته باشد. متاسفانه، خیلی از ما نمی توانیم به خاطر احساسات منفیمان، کسی را به درستی دوست داشته باشیم. به خاطر همین است که می گویم کنترل اینکه چه چیز وارد قلبمان و مغزمان می شود خیلی مهم است.
در ازدواج هم خیلی از ما نمی توانیم به طرفمان عشق بدهیم تا زمانیکه می فهمیم این راهی که انتخاب کرده ایم تنها راه ممکن و بهترین راه نیست. احساسات باعث می شود چیزهایی در همسرمان ببینیم که موجب می شود به موشکافی او بپردازیم. اما موشکافی کردن احساسات و تجربه های همسر هیچ کمکی به این فرایند عشق ورزی نمی کند. اکثر زوج ها وقتی ادعا می کنند که همدیگر را دوست دارند، این دوست داشتن آن چیزی است که تصور می کنند، نه واقعیت. اینها عشق های دروغی و خودِ دروغی آنهاست. واقعی نیست.
اگر بخواهید کس دیگری را واقعاً دوست داشته باشیم، باید اول خودمان را دوست بداریم. دوست داشتن همسرمان یعنی چیزی از خودمان را به او بدهیم، درست است؟ عشق دادن است، بخشیدن است. واقعاً به همین سادگی. من فکر می کنم این دادن و بخشیدن را به همسرمان باید زمانی انجام دهیم که اصلاً میلی به آن نداریم.
روی دیگر سکه هم این است که نباید هیچوقت خودمان را تغییر داده و همانی شویم که همسرمان می خواهد. اگر اینکار را انجام دهیم، دیگر بیشتر به دلقکی شبیه و بسیار خسته کننده خواهیم شد.
باید طوری تغییر کنیم که همانی بشویم که واقعاً هستیم. قدرت ما برای عشق وزیدن بیشتر از آن چیزی است که به خودمان اجازه می دهیم. ما از اینکه خودمان باشیم آنقدر می ترسیم که سعی می کنیم همانی شویم که همسرمان می خواهد، حتی اگر اصلاً آن شخصیت را دوست نداشته باشیم.
دلیل اینکه خود واقعی شما با احساسات واقعیتان بیرون نمی آید، آن کوله بار احساسی یعنی خشم است. اگر به آن اجازه دهید، خشم و کینه سالهای سال در قلب شما می ماند، چون شما قادر نیستید ببخشید و فراموش کنید.
و وقتی که نمی بخشیم، چه اتفاقی می افتد؟ موجب خجالت، شرمندگی، احساس گناه، و عصبانیت می شود و ظرفیت عشق ورزیدنمان پایین می آید. واقعیت این است که نمی توان به طور کل فراموش کرد، اما می توان بخشید.
من شدیداً اعتقاد دارم که چیزی که در قلبمان تولید می شود به عمل می رسد. ظرفیت ما برای عشق ورزیدن برابر با صداقتی است که با خودمان داریم. شاید وقتی نمی توانیم همسرمان را ببخشیم، خیلی با خودمان یا با خدای خود روراست نباشیم. وقتی به طور کامل همسرمان را بخشیدیم، آنوقت دیگر زخم ها و صدمه های گذشته را احساس نمی کنیم. آزاد می شویم و کنترل احساساتمان دست خودمان می آید. رشد معنوی و احساسی ما آغاز شده و می توانیم عشق را با وسعت زیاد تجربه کنیم.
می بینید، واقعاً مهم نیست که دیگران چه فکری در مورد ما می کنند، آنچه مهم است این است که خودمان چه فکری درباره خودمان می کنیم. بخشش باعث می شود بفهمیم این قدرت را داریم که با کمک خداوند با احساساتمان کنار بیاییم. وقتی از ته قلب کسی را می بخشیم، آنوقت می فهمیم که خدا می خواسته ما چگونه باشیم و خودمان را دوست خواهیم داشت.
می توانیم انتخاب کنیم که ببخشیم و بخشش عشق است. از بخشیدن همسرتان نترسید. او را ببخشید و دوست داشته باشید. عشق واقعی با بخشش و پذیرش ایجاد می شود. و وقتی همه آنهایی را که باید ببخشید، می بخشید، آنوقت می توانید آزادانه خودتان و آنها را دوست داشته باشید






تاریخ : دوشنبه 90/11/17 | 7:29 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
5 راه برای عاشق ماندن تا ابد
1- زن خود را گرامی بدارید. به شوهر خود احترام بگذارید.
نیاز احساسی یک زن، ارجمند شمرده شدن است و این امر، وظیفه شماره یک شوهر به شمار می رود. بدین معنا که او را دوست بدارید و برایش ارزش قایل شوید، او اولویت شماره یک شما محسوب می شود.
نیاز احساسی یک مرد این است که از سوی همسرش مورد احترام قرار گیرد. هنگامی که او به خانه می آید دوست دارد احساس کند دست کم یک نفر در دنیا وجود دارد که فکر می کند او مهم است.

2-مثل دو دوست خوب با یکدیگر رفتار کنید.
زیر سایه ازدواج، یکی از موهبت های الهی اعطا شده به عروس و داماد این است که آنها باید دوست های خوبی برای یکدیگر باشند.ویژگی عمده دوستی این است که هر کس به احساسات و نیازهای طرف مقابل احترام بگذارد و برای آنها ارزش قایل شود. ارزش قایل شدن یعنی، آنچه که برای او مهم است برای شما نیز مهم باشد، این یک روش کلیدی و اساسی است تا همسرتان احساس کند شما دوستش دارید.

3-این چهار کلمه طلایی را به خاطر بسپارید.
گوش دادن، توافق، جبران و قدردانی. از همان آغاز ازدواج، بر سر این قانون ابتدایی توافق نمایید: مهم نیست که چه قدر ناراحت هستید، هیچ وقت یک دعوای لفظی را شروع نکنید.
دعوای شدید فقط مشکلات را وخیم تر می کند و باعث تیرگی روابط می شود. به جای دعوا، چهار کلمه طلایی را اجرا کنید.

4-حد و مرزهای مستحکمی ایجاد کنید.
همسر شما اولویت شماره یک شما محسوب می شود، نه خانواده، خویشاوند، دوست، فرزند، کار یا سرگرمی شما. حد و حدود مستحکمی ایجاد کنید تا نشان دهد که شما برای ازدواج خود ارزش قایل هستید و به هیچ چیز و هیچ کس اجازه نمی دهید رابطه شما را کم رنگ کند.
این امر بدین معناست که به نیازهای همسرتان قبل از نیازهای خانواده خود رسیدگی می کنید، عصرها زود به خانه بیایید تا برای با هم بودن زمان کافی داشته باشید.

5-هر روز، یک کار خوشحال کننده انجام دهید.
ازدواج در نهایت درباره آن است که کاری کنید تا طرف مقابلتان احساس خوبی داشته باشد و تلاش کنید هر روز یا یک کار خوشحال کننده، همسرتان را شاد کنید. اگر او می گوید لیلیوم دوست دارد، به خاطر این که فکر می کنید رز رمانتیک تر است، برای او رز نخرید!
دریابید که همسرتان دوست دارد چه هدیه ای از شما بگیرد، آیا دوست دارد آن هدیه یک ابراز محبت و علاقه، دریافت یک کادو، کمک کردن(مثل کمک در کارهای خانه و …) باشد یا سپری کردن اوقاتی خوش با یکدیگر.
آنها را به خاطر بسپارید و جزء کارهای روزانه خود قرار دهید.





تاریخ : دوشنبه 90/11/17 | 7:28 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

http://www.mohadese.com/forum/attachments/393d1307613971-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%DA%AF%D9%84-meilland_yellow-sunset.jpg






تاریخ : شنبه 90/11/15 | 8:21 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های


پنهان متهم میکنند.ولی مهربان باش.


اگر شریف و درست کار باشی،فریبت میدهند.


ولی شریف و درستکار باش..


نیکی های امروزت را فراموش میکنند،


ولی نیکوکار باش..


بهترین های خود را به دنیا ببخش،حتی اگر


هیچگاه کافی نباشند.


و در نهایت میبینی که هر آنچه هست،همواره


میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم...






تاریخ : شنبه 90/11/15 | 8:12 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

خاک شد هرکه بر این خاک زیست ? خاک چه داند که در این خاک کیست
سرانجام که باید در خاک رفت ? خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت . . .
تو را در عین دوری دوست دارم ? تو را با این صبوری دوست دارم

گل نرگس ? گل جاوید ایام ? تو را صد سال نوری دوست دارم . . .
سنگ در برکه می اندزمو می پندارم, با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد,
کی به اندختان سنگ پیاپی در آب, ماه را میشود از حافظه‌ی آب گرفت
اگر 60 ثانیه فرصت داشته باشی باهام حرف بزنی ?
و بدونی که دیگه هرگز منو نمیبینی بهم چی میگی !؟
منتظر جوابم . . .
آغاز هر روز شروع دوباره برای آموختن است ? آغازی برای تکاندن غبار از دل و نشاندن غنچه های محبت و عشق ?پس شروع دوباره زندگی بر تو مبارک . . .
اگر اسم آدما رو بارزترین صفاتشون بذارن ? اسم منو چی میذاشتی !؟
خدایا ? دوست بدار آنهائی که دوستمان دارند و ما نمیدانیم
و سلامت بدار آنهائی را که دوستشان داریم و نمیدانند . . .
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت من را / ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم
برای زیبا زندگی نکردن کوتهی عمر را بهانه نکن
عمر کوتاه نیست . . . ما کوتاهی میکنیم .






تاریخ : شنبه 90/11/15 | 8:11 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

در داستان جالبى از امیر المومنین حضرت على(علیه السلام ) به این مضمون نقل شده است که روزى رو به سوى مردم کرد و فرمود: به نظر شما امید بخش ترین آیه قرآن کدام آیه است ؟ بعضى گفتند آیه "ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء"(خداوند هرگز شرک را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر کس که بخواهد مى بخشد) سوره نساء آیه 48

 

امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه "و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما" (هر کس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110
امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست .

 

 بعضى دیگر گفتند آیه "قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم" (اى بندگان من که دراثر گناه، بر خویشتن زیاده روی کرده اید، ازرحمت خدا مایوس نشوید در حقیقت ‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است) سوره زمرآیه53

 

امام فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نیست ! بعضى دیگر گفتند آیه "و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله" (پرهیزکاران کسانى هستند که هنگامى که کار زشتى انجام مى دهند یا به خود ستم مى کنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان خویش آمرزش مى طلبند و چه کسى است جز خدا که گناهان را بیامرزد)
سوره آل عمران آیه135
باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نیست . در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه کردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض کردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم . امام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود:
امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است
"واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکرى للذاکرین"
سوره هود آیه 114

و فرمود: اى على! آن خدایى که مرا به حق مبعوث کرده و بشیر و نذیرم قرار داده یکى از شما که برمى‏خیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مى‏ریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش کنار نمى‏رود مگر آنکه از گناهانش چیزى نمى‏ماند، و مانند روزى که متولد شده پاک مى‏شود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بکند نماز بعدى پاکش می‏کند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد
بعد فرمود: یا على جز این نیست که نمازهاى پنجگانه براى امت من حکم نهر جارى را دارد که در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع کسى که بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حکم را دارد.





تاریخ : دوشنبه 90/11/10 | 7:20 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.