لیلی زیر درخت انار نشست درخت انار عـــــاشق شد گل داد،سرخ سرخ گل ها انار شد، داغ داغ هر انار هــــزار تا دانه داشت دانه ها عـــاشق بودند دانه ها توی انار جا نمی شدند انار کوچک بود دانه ها ترکیدند انار ترک برداشت خون انار روی دست لــــیلی چکید... لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید مجنون به لیلی اش رسید راز رسیدن فقط همین بود کافی ست انار دلت ترک بخورد...
گل رز سرخ: عشق بی ریا ، زیبایی ، شجاعت ، احترام تبریک ،
دوستت دارم
گل رز سفید : پاکی ، معصومیت ، راز ، سکوت ، فروتنی ، احترام ، عشق من به تو عمیق و خالصانه است.
گل رز صورتی : قدردانی ، وقار ، ستایش ، همدلی ، لطافت ، شادکامی ، باور کن تو خیلی دوست داشتنی هستی
گل رز زرد : شادمانی ، رفاقت ، شوق ، حسادت ، آغاز دوباره ، فراموش نکن – معذرت می خواهم
گل رز بنفش : عشق در نگاه اول
گل رز نارنجی : اشتیاق ، شیفتگی ، آرزو
غنچه گل رز : نماد پاکی و زیبایی ، جوانی ، عشق نو پا
یک شاخه گل رز : سادگی ، سپاسگذاری ، عشق تازه
یک شاخه گل رز سرخ : دوستت دارم
گل رز سفید عروس : عشق مبارک و فرخنده
گل رز سیاه : مرگ
ترکیبی از گل رز سفید و سرخ : سازش ، اتحاد
گل رز کاملاً شکفته : من متعهد به تو هستم ، هنوز دوستت دارم
دسته گل رز کوچک : من به یاد تو هستم
دسته گل رز : قدردانی
گل داوودی : حقیقت ، تو دوست فوق العاده من هستی
گل نیلوفر آبی : حقیقت
گل نرگس : غرور ، خودبینی
گل بنفشه : اندیشه ناگفته ، سفر ، سفر بخیر ، پاکدامنی ، فروتنی
گل سوسن سفید : دوشیزگی ، پاکی
گل اقاقیا : عشق پاک ، عشق پنهانی
گل کاملیا صورتی : در آرزوی تو هستم
گل کاملیا قرمز : عشق تو همچون آتشی در قلب من است
گل کاملیا سفید : تو در خور پرستش هستی.
گل میخک : شیفتگی ، عشق زن ، ستایش ، بله
گل قاصدک : وفاداری ، خوشبختی ، صداقت ، پیام آور عشق ، فراموشم نکن : خاطرات گذشته ، عشق ناب
گل نسترن : آرزو ، همدلی ، دوستم داشته باش
گل لاله : عاشق تمام عیار ، باور کن
گل نرگس زرد : احترام ، جوانمردی ، تا زمانی که تو در کنار من هستی خورشید بر من خواهد تابید
گل پامچال : بدون تو قادر به زندگی کردن نیستم
گل اطلسی : شرم ، ازدواج فرخنده
گل یاسمن : شادی ، شیرینی ، دلپذیری وقار
گل رزماری : یادآوری ، خاطرات ، یادگاری
گل آلاله : پروت ، زرق و برق
گل آفتابگردان : ستایش ، غرور ، پرستش
گل مریم : لذت
گل زنبق : اندوه ، تأسف
گل گلایل : صداقت ، به من فرصت بده
لان رسیدیم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جدید مستقر شدیم ..خیلی سرگرم کننده هست این که واسه ریچارد آشپزی میکنم ..امروز میخوام یه جور کیک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده که 12 تا تخم مرغ رو جدا کنین و بزنین ..ولی من کاسه به اندازه کافی نداشتم واسه همین مجبور شدم 12 تا کاسه قرض بگیرم تا بنونم تخم مرغ ها رو توش بزنم
سه شنبه
ما تصمیم گرفتیم واسه شام سالاد میوه بخوریم ..در روش تهیه اون نوشته بود..بدون پوشش سرو شود ..خوب منم این دستور رو انجام دادم ..ولی ریچارد یکی از دوستاشو واسه شام آورده بود خونه مون ..نمیدونم چرا هر دو تاشون وقتی که داشتم واسشون سالاد رو سرو میکردم.. اون جور عجیب و شگفت زده به من نگاه میکردن
چهار شنبه
من امروز تصمیم گرفتم برنج درست کنم و یه دستور غذایی هم پیدا کردم واسه این کار که میگفت قبل از دم کردن برنج کاملا شستشو کنین .پس من آبگرمکن رو راه انداخنم و یه حموم و شستشوی حسابی کردم قبل از این که برنج رو دم کنم..ولی من آخرش نفهمیدم این کار چه تاثیری تو دم کردن بهتر برنج داشت
پنجشنبه
بازم امروز ریچارد ازم خواست که واسش سالاد درست کنم ..خوب منم یه دستور جدید رو امتحان کردم ... تو دستورش گفته بود مواد لازم رو آماده کنین و بعد اونو روی یه ردیف کاهو پخش کنین و بزارین یه ساعت بمونه قبل از این که اونو بخورین ..
خوب منم کلی گشتم تا یه باغچه پیدا کردم و سالادمو روی یه ردیف از کاهوهایی که اون جا بود پخش و پلا کردم و فقط مجبور شدم یه ساعت بلای سرش بایستم که یه دفعه یه سگی نیاد اونو بخوره
ریچارد اومد اون جا و ازم پرسید من واقعا حالم خوبه؟؟
نمیدونم چرا ؟..عجیبه!!! ..حتما خیلی تو کارش استرس داشته ..باید سعی کنم یه مقداری دلداریش بدم
جمعه
امروز یه دستور غذایی راحت پیدا کردم ..نوشته بود همه مواد لازم رو تو یه کاسه بریز و بزن به چاک ..خوب منم ریختم تو کاسه و رفتم خونه ی مامانم ..ولی فکر کنم دستوره اشتباه بود .چون وقتی برگشتم خونه.. مواد لازم همون جوری که ریخته بودمشون تو کاسه ..مونده بودن
شنبه
ریچارد امروز رفت مغازه و یه مرغ خرید و از من خواست که واسه مراسم روز یکشنبه اونو آماده کنم ..ولی من مطمئن نبودم که چه جوری آخه میشه یه مرغ رو واسه یکشنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد ..قبلا به این نکته تو مزرعه مون توجهی نکرده بودم ولی بالاخره یه لباس قدیمی عروسک پیدا کردم و با کفش های خوشگلش ..وای من فکر میکنم مرغه خیلی خوشگل شده بود
وقتی ریچارد مرغه رو دید ..اول شروع کرد تا شماره 10 به شمردن و ولی بازم خیلی پریشون بود ..
حتما به خاطر شغلشه یا شایدم انتظار داشته مرغه واسش برقصه.
وقتی ازش پرسیدم عزیزم آیا اتفاقی افتاده ؟شروع کرد به گریه و زاری و هی داد میزد
..آخه چــــرا من ؟؟چــــــرا من؟
هـــــووووم ..جتما به خاطر استرس کارشه ..مطمئنم
ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ، تا اینکه دروغی آرامم کند. . .
اگرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی
درخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو ” پیش فصل” بهاری نه اینکه پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
فاضل نظری
اشتباهی شده ام عاشق چشمان شما، عفو کنید
یا پریشان شده ی موی پریشان شما، عفو کنید
دست من نیست که عاشق شده احساساتم
اینکه چشمم شده گریان شما، عفو کنید
جان من چیست که قربانی عشقی باشد؟
جان صد طایفه قربان شما، عفو کنید
من کی ام شعر بگویم، بکنم وصفِ شما؟
همه عمر شدم گرچه غزلخوان شما، عفو کنید
این چه ذکریست که جاری شده بر رود لبم؟
کفر من له شده ی صولت ایمان شما، عفو کنید
من کجا؟ میل پریدن ز هواتان بکنم؟
بند بند نفسم بسته به زندان شما، عفو کنید
گرچه هی گفتم و گفتم که چه چشمی دارید
اشتباهی شده ام عاشق چشمان شما، عفو کنید
هدی به نژاد ( شمیم)
(خدایا! تو با دوستانت از همه انسگیرندهتری، و برطرفکننده نیازهای توکلکنندگانی؛ بر اسرار پنهانشان آگاه و به آنچه در دل دارند آشنایی و از دیدگاههای آنان باخبر، و رازشان نزد تو آشکار، و دلهایشان در حسرت دیدار تو داغدار است، اگر تنهایی و غربت به وحشتشان اندازد یاد تو آرامشان میکند، اگر مصیبتها بر آنان فرود آید، به تو پناه میبرند. و روی به درگاه تو دارند زیرا میدانند که سررشتة کارها به دست توست، و همة کارها از خواست تو نشأت میگیرد. خدایا! اگر برای خواستن درمانده شوم یا راه پرسیدن را ندانم تو مرا به اصلاح کارم راهنمایی فرما و جانم را به آنچه مایه رستگاری من است هدایت کن که چنین کاری از راهنماییهای تو بدور و از کفایتهای تو ناشناخته نیست. خدایا مرا با بخشش خود بپذیر و با عدل خویش با من رفتار مکن!)نهجالبلاغه، خطبة 227 یا رب تو به فضل مشـکلم آسان کن از فضـل و کرم درد مرا درمان کن بر من منــگر که بیکس و بیهنرم هر چـــیز که لایق تو باشد آن کن یارب نظــری بر من سرگردان کن لطــفی به من دلشدة حـــیران کن با من مـــکن آنچـه من سزای آنم آنچ از کرم و لطف تو زیبد آن کن ای پروردگار من، طاقتم را زیاد و مشکلاتم را آسان کن قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی
بر سر درِ ششم نوشته بود: من بر کوشش کنندگان و جهادگران در راه خدا حرام هستم. من بر صدقه دهندگان حرام هستم. من بر روزه گیران حرام هستم.
مجلسی رضوان الله علیه از کتاب «فضائل» شاذان، و از کتاب «روضه» با اسناد خود مرفوعاً از عبدالله بن مسعود، از حضرت رسول خدا )صلّی الله علیه و آله و سلّم( روایت می کند در ضمن حدیث معراج که من دیدم بر سر درهای جهنّم نوشته بود بدین طریق که:
«عَلَی الْبَابِ الاْوَّلِ ثَلاَثُ کلِمَاتٍ: مَنْ رَجَا اللَهَ سَعِدَ. وَ مَنْ خَافَ اللَهَ أَمِنَ. وَ الْهَالِک الْمَغْرُورُ مَنْ رَجَا غَیرَ اللَهِ، وَ خَافَ سِوَاهُ؛ بر سر در اوّل سه جمله نوشته بود: آنکه امید به خدا دارد پیروز است و آنکه از خدا بترسد در امان است و آنکه امید به غیر خدا دارد و از غیر او می ترسد، شخص مغرور و در هلاکت است».
«وَ عَلَی الْبَابِ الثَّانِی: مَنْ أَرَادَ أَنْ لاَ یکونَ عُرْیانًا یوْمَ الْقِیمَةِ فَلْیکسِ الْجُلُودَ الْعَارِیةَ فِی الدُّنْیا. مَنْ أَرَادَ أَنْ لاَ یکونَ عَطْشَانًا یوْمَ الْقِیمَةِ فَلْیسْقِ الْعِطَاشَ فِی الدُّنْیا.مَنْ أَرَادَ أَنْ لاَ یکونَ یوْمَ الْقِیمَةِ جَآئِعًا فَلْیطْعِمِ الْبُطُونَ الْجَآئِعَةَ فِی الدُّنْیا؛ و بر سر در دوّم نوشته بود: هر کس می خواهد در روز قیامت برهنه و عریان نباشد باید بدنهای عریان و برهنه مستمندان را در دنیا لباس بپوشاند. و هر کس می خواهد در روز قیامت عطشان و تشنه نباشد باید مردم تشنه را در دنیا آب دهد و هر کس می خواهد در روز قیامت گرسنه نباشد باید شکم های گرسنه را در دنیا طعام دهد».
بر سر در پنجم سه جمله نوشته بود: از هوی و خواهش های نفسانی خود پیروی مکنید، زیرا که هوای نفس مخالف ایمان است و گفتارت را در امور بی فائده و بدون غرض به درازا مکشان، زیرا که از رحمت خدا دور می افتی و هیچ گاه یار و یاور ظالمان مباش
«وَ عَلَی الْبَابِ الثَّالِثِ مَکتُوبٌ: لَعَنَ اللَهُ الْکاذِبِینَ. لَعَنَ اللَهُ الْبَاخِلِینَ. لَعَنَ اللَهُ الظَّالِمِینَ؛ و بر سر در سوّم نوشته بود: خداوند لعنت کند دروغگویان را. خداوند لعنت کند بخیلان را. خداوند لعنت کند ستمگران را».
«وَ عَلَی الْبَابِ الرَّابِعِ مَکتُوبٌ ثَلاَثُ کلِمَاتٍ: أَذَلَّ اللَهُ مَنْ أَهَانَ الاْءسْلاَمَ. أَذَلَّ اللَهُ مَنْ أَهَانَ أَهْلَ الْبَیتِ. أَذَلَّ اللَهُ مَنْ أَعَانَ الظَّالِمِینَ عَلَی ظُلْمِهِمْ لِلْمَخْلُوقِینَ؛ و بر سر در چهارم سه جمله نوشته بود: خداوند ذلیل کند هر که به اسلام اهانت کند و آن را کوچک و سبک بشمارد. خداوند ذلیل کند هر که به اهل بیت اهانت کند و آنان را کوچک و سبک بشمارد. خداوند ذلیل کند هر که ستمکاران را در ستمی که به مخلوقان خدا می کنند کمک دهد و یاری رساند».
«وَ عَلَی الْبَابِ الْخَامِسِ مَکتُوبٌ ثَلاَثُ کلِمَاتٍ: لاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَی فَالْهَوَی یخَالِفُ الاْءیمَانَ. وَ لاَ تُکثِرْ مَنْطِقَک فِیمَا لاَ یعْنِیک فَتَسْقُطَ مِنْ رَحْمَةِ اللَهِ. وَ لاَ تَکنْ عَوْنًا لِلظَّالِمِینَ؛ و بر سر در پنجم سه جمله نوشته بود: از هوی و خواهش های نفسانی خود پیروی مکنید، زیرا که هوای نفس مخالف ایمان است و گفتارت را در امور بی فائده و بدون غرض به درازا مکشان، زیرا که از رحمت خدا دور می افتی و هیچ گاه یار و یاور ظالمان مباش».
«وَ عَلَی الْبَابِ السَّادِسِ مَکتُوبٌ: أَنَا حَرَامٌ عَلَی الْمُجْتَهِدِینَ. أَنَا حَرَامٌ عَلَی الْمُتَصَدِّقِینَ. أَنَا حَرَامٌ عَلَی الصَّآئِمِینَ؛ و بر سر در ششم نوشته بود: من بر کوشش کنندگان و جهادگران در راه خدا حرام هستم. من بر صدقه دهندگان حرام هستم. من بر روزه گیران حرام هستم».
«وَ عَلَی الْبَابِ السَّابِعِ مَکتُوبٌ ثَلاَثُ کلِمَاتٍ: حَاسِبُوا نُفُوسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا. وَ وَبِّخُوا نُفُوسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُوَبَّخُوا. وَادْعُوا اللَهَ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ تَرِدُوا عَلَیهِ وَ لاَ تَقْدِرُوا عَلَی ذَلِک؛ و بر سر در هفتم سه جمله نوشته بود: از نفوس خود حساب گیرید پیش از آنکه از شما حساب گیرند. و نفوس خود را ملامت و توبیخ کنید پیش از آنکه ملامت و توبیخ شوید. و خداوند عزّ وجلّ را بخوانید پیش از آنکه بر او وارد شوید و دیگر قدرت و تمکن از خواندن او را نداشته باشید» («بحارالانوار» طبع حروفی، ج 8، ص 145 و 146)
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
همین الان که در حال مطالعه این مطلب هستید تصمیم بگیرید که فقط ده دقیقه با یک تبسم کوچک به خواندن مطالب ادامه دهید. یک خنده ظریف در گوشه لبهایتان میتواند در عرض کمتر از ده دقیقه چنان معجزهای در وجود شما و محیط اطرافتان برپا کند که اصلا تصورش هم در مخیلهتان نمیگنجد.
الان که تبسم کردهاید آیا متوجه شدهاید که جدیهای دنیا دیگر آنقدرها که چند دقیقه پیش باور داشتید جدی نیستند!؟ آیا احساس کردهاید که همه چیز در این دنیا خندیدنی است و همه ادا و اصولهای آدمهای غمگین آنقدرها که خودشان باور دارند سخت و جدی و جانکاه نیست؟
آیا اکنون که تبسمی هر چند کوچک بر گوشه لبانتان نشسته است احساس میکنید که آدمهای اطرافتان، هم آنها که دور و برتان نشستهاند و هم آنهایی که از کنارتان میگذرند، بیاختیار تبسم میکنند و با نگاه پرسشگرانهشان از شما میپرسند چرا میخندید؟
گویی آنقدر برای آدمهای این روزگار خنده و شادی، عجیب و غریب شده است که برای خندیدن و شاد بودن حتما باید دلیلی بزرگ داشت! و وقتی شما سر تکان میدهید و میگویید همین طوری میخندم! دقت کنید چقدر نگاه آنها به شما تغییر میکند!؟ آنها هم از این دلیل شما خندهشان میگیرد. چون ناگهان به خاطر میآورند که خیلی مواقع در زندگی میتوان همین طوری خندید و شاد بود.
وقتی میگوییم “تبسم” عظیمترین دارایی انسانهاست، هیچکس باورش نمیشود. اما همین آدمها وقتی خبر خوشی میشنوند، عزیزشان از راه دور میرسد، اتفاق خوبی برایشان رخ میدهد و یا هدیهای بزرگ نصیبشان میشود، اولین کاری که میکنند خنده و شادی است. هیچ پدری موقع تولد اولین فرزندش گریه نمیکند. اگر هم گریه کند قبل از آن جذابترین تبسم عمرش بر لبانش نقش بسته است. هیچ مادری از اولین قدم زدنهای کودکش با اخم و گریه استقبال نمیکند. گریه و اندوه متعلق به این لحظات ناب و هیجانانگیز نیست. فقط خنده و تبسم حق دارد چهرههای بهتزده و شاد را فتح کند.
تبسم کوچکی که اکنون بر لبان شما جاخوش کرده است چهره شما را از همیشه زیباتر ساخته و این یکی دیگر از معجزات لبخند است. زیباترین چهرهها متعلق به کسانی است که عمیقترین و واقعیترین تبسمها را مالکاند. به لبخند معصومانه یک نوزاد توجه کنید. آیا چیزی زیباتر و قدرتمندتر از آن سراغ دارید؟ ما همه زمانی نوزاد بودهایم وآن تبسم هنوز در خاطره صورت ما باقی است. بیایید این زیباترین هدیه خداوند را از چهره خود دریغ نکنیم و خود را از قدرت پنهان در تبسم محروم نسازیم.