همانا دنیا پرستان چونان سگ های درنده، عوعوکنان،برای دریدن صید در شتابند.برخی به برخی دیگرهجوم آوردند و نیرومندشان، ناتوان را میخورد.وبزرگترها کوچک تر ها را و یا چونان شترانی هستند که برخی از آنها پای بسته و برخی در بیابان رها شده که راه گم کرده و در جاده های نامعلومی در حرکتند و در وادی پر از آفتها و در شنزاری که حرکت باکندی انجام میگیرد گرفتارند،نه چوپانی دارند که به کارشان برسد و نه چراننده ای که به چراگاهشان ببرد.دنیا آنها را به کوری کشاند.و دیدگانشان را از چراغ بپوشاند،در بیراهه سرگردان و در نعمت ها غرق شده اند.که نعمت ها را پروردگار خود قرار دادند. هم دنیا آنها را به بازی گرفته و هم انها با دنیا به بازی پرداخته و آخرت را فراموش کرده اند.اندکی مهلت ده،به زودی تاریکی برطرف میشود،گویامسافران به منزل رسیده اند و آن کسی که شتاب کند به کاروان خواهد رسید. پسرم!بدان آنکسی که مرکبش شب و روز آماده است در حرکت خواهد بود هرچند خود را ساکن پندارد و همواره راه میپیماید هرچند در جای خود ایستاده و راحت باشد.
علتهای گوناگونی سبب نقزدن افراد میشود. یکی از این علتها، ناکامی است. وقتی فرد به هدفی که دارد نمیرسد، نق میزند. علت دیگر مربوط به ارتباطات فرد است. بهعنوان نمونه وقتی مخاطب فردی به او توجه نکرده و برای حرفهایش اهمیتی قائل نباشد،...
... فرد سعی میکند با نق زدن و تکرار، مخاطبش را وادار به گوش کردن کند. سوم اینکه فرد نمیتواند مسایلاش را به خوبی مطرح کند و مشکل مربوط به خود اوست. در نتیجه سعی میکند از راه تکرار و نق زدن، منظورش را بیان کند.
علت دیگر مربوط به اعتماد به نفس ضعیف افراد است که خودشان را باور ندارند. در این صورت فکر نمیکنند که اگر با لحن آرام و مناسب با شان و شخصیت بالا با طرف مقابلشان صحبت کنند، بتوانند منظورشان را برسانند به همین دلیل سعی میکنند از طریق نق زدن، پیامشان را منتقل کنند. گاهی اوقات نق زدن خودش را به شکل یک رفتار نشان میدهد و در واقع جزو یکی از ویژگیهای شخصیتی فرد شده است.
نق زدن میتواند به شکل یادگیری نیز باشد. به این معنی که افراد یاد میگیرند نق بزنند تا به هدف مورد نظرشان برسند. گاهی نیز نق زدن روشی برای تخلیه تنشها و هیجانهای منفی است که فرد با نق زدن، عصبانیت و ناراحتی خود را تخلیه میکند. ابراز وجود، یکی دیگر از علل نق زدن است که معمولا در خانمها و بیشتر در روابط زناشویی دیده میشود.
جالب اینکه این دسته از خانمها خودشان به نق زدنشان واقفند و معتقدند گاهی که آقایان حرفهایشان را نمیشوند و نق میزنند. حال باید دید نق زدنهای والدین چه تاثیری بر فرزندانشان دارد؟ متاسفانه نق زدن والدین، کودکان را از داشتن تفکر خلاق و ارتباط سالم دور میکند و باعث میشود کودکان محدود فکر کنند و زاویه شناختی خود را بسته نگه دارند بنابراین از اندیشه و تفکراتشان استفاده نمیکنند و فکر میکنند برای به دست آوردن اهداف و آرزوهایشان فقط میتوانند حرف بزنند و به دنبال پیدا کردن راههای مختلف برای رسیدن به هدفشان نیستند. همه این عوامل باعث میشود کودکان به نوعی وابسته و درمانده شوند زیرا فکر میکنند که چون مادرشان نق میزند و به نتیجه میرسد پس من هم از طریق نق زدن به اهدافم میرسم در حالی که همیشه اینطور نیست. این کودکان از تکامل و پیشرفت باز میمانند.
راهکارها
به جای نقزدن از راههای دیگری برای ابراز وجود و دیگر مسایل استفاده کنید تا منظورتان را به طرف مقابل بفهمانید. به عنوان نمونه 1. کلامتان را مناسب کنید. 2. این احساس را در خود ایجاد کنید که اگر نق بزنید خودتان را خراب کردهاید و مخاطبتان کمتر به شما گوش خواهد داد. 3. سعی کنید اعتمادبهنفستان را افزایش دهید و به این مساله فکر کنید که شما توانمندیها و مهارتهای زیادی دارید و با استفاده از آنها میتوانید نظراتتان را به دیگران ارائه دهید. 4. سعی کنید با لحن مناسب و در مکان مناسب حرفهایتان را بزنید. بهعنوان نمونه بگویید: «تو فکر نمیکنی اینطور بهتر است؟ صلاح میدانی فلان کار را انجام دهیم؟...» استفاده از این عبارات میتواند افراد را وادار کند تا به جای تکرار پیام کلامی، از اندیشهشان استفاده کنتد. 5. مهارتهای ارتباطی خود را ارتقا دهید و به جای نق زدن از آنها استفاده کنید. 6. از فیدبکهای کلامی استفاده کنید و از طرف مقابلتان سوال کنید که آیا متوجه صحبتهای من هستی. در این صورت احتمال اینکه طرف مقابل حرفتان را بیشتر گوش بدهد زیاد است تا وقتی که بدون بازخورد گرفتن از او صحبت کنید. 7. برای صحبت کردن به خصوص با همسر و فرزندانتان زمان مشخصی را تعیین کنید و به صحبتهایتان رسمیت دهید تا آنها را وادار به شنیدن صحبتهایتان کنید.
هرمزان در سمت فرمانداری خوزستان انجام وظیفه میکرد. هرمزان که یکی از فرمانداران جنگ قادسیّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر و زمانی که هرمزان در نتیجه خیانت یک نفر با وضعی ناامید کننده روبرو شد، نخست در قلعهای پناه گرفت و به ابوموسی اشعری، فرمانده تازیها آگاهی داد که هر گاه او را امان دهد، خود را تسلیم وی خواهد کرد. ابوموسی اشعری نیز موافقت کرد از کشتن او بگذرد و ویرا به مدینه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خلیفه درباره او تصمیم بگیرد. با این وجود، ابوموسی اشعری دستور داد، تمام 900 نفر سربازان هرمزان را که در آن قلعه اسیر شده بودند، گردن بزنند. زمان به چشم ندیده بودند، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را که «آذین» نام داشت بر سرش گذاشتند و ویرا به مسجدی که عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تکلیف هرمزان را تعیین سازد. عمر در گوشهای از مسجد خفته و تازیانهای زیر سر خود گذاشته بود. هرمزان، پس از ورود به مسجد، نگاهی به اطراف انداخت و پرسش کرد: «پس امیرالمؤمنین کجاست؟» تازیهای نگهبان به عمر اشارهای کردند و پاسخ دادند: «مگر نمیبینی، آن امیرالمؤمنین است.» هنگامی که ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشامیدن آب درنگ کرد. عمر سبب این کار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بیم دارد، در هنگام نوشیدن آب، او را بکشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، کشته نخواهد شد. پس از اینکه هرمزان از عمر این قول را گرفت، آب را بر زمین ریخت. عمر نیز ناچار به قول خود وفا کرد و از کشتن او درگذشت. این باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند!
پس از اینکه تازیها هرمزان را وارد مدینه کردند، ... لباس رسمی هرمزان را که ردائی از دیبای زربفت بود که تازیها تا آن
... سپس عمر از خواب برخاست. عمر نخست کمی با هرمزان گفتگو کرد و سپس فرمان داد، او را بکشند.
هرمزان درخواست کرد، پیش از کشته شدن به او کمی آب آشامیدنی بدهند. عمر با درخواست هرمزان موافقت کرد و
روزی مردی داخل چاهی افتاد و بسیار دردش آمد
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای
یک دانشمند عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد
یک بودایی به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت
یک پرستار کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد
یک روانشناس تحلیل کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاه کرده بودند پیدا کند
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاه بیرون آورد
زن با عصبانیت پای تلفن : "این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!"
مرد : "عزیزم ، اون فروشگاه طلافروشی رو یادته که از یه انگشتر الماس نشان ش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم، اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم...؟! "
...
زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار : " بله عشقم..."
مرد : "من تو رستوران بغل دستیش دارم شام میخورم!"
کدوم مسئله رو اول حل کنیم : اینکه به دخترامون یاد بدیم که هر پسری مزاحم نیست تو قرن 21 وقتی میخوای از خودپرداز بانک پول بگیری باید از نفر قبلی بپرسی که کار میکنه؟ سیستم بانکداری هوشمند ایرانی طرف اومده میگه آقا یه قلیون با طعم «انبه قهوه» بده. یارو فروشنده هه هم بر میگرده بهش میگه: [مسابقه تلفنی شبکه پنج] هنوز هم نمیدونم هر سالی که میگذره ، یکسال به عمرم اضافه میشه یا یکسال از عمرم کم میشه یه مغازه هست دور میدون ولی عصر یارو داد میزنه : امشب استثنائن همه اجناس این مغازه شده 2 تومن و 4 تومن !
یا اینکه به پسرامون یاد بدیم که هر دختری فاحشه نیست؟
خودتی! مگه خودت عمه نداری؟
آخه اینم شد طعم؟
مجری: تنها شاگرد ایرانی آلبرت اینشتین؟
شرکت کننده: میشه یه راهنمایی بکنید؟
مجری: پسرش هم زیاد میاد تو تلویزیون
شرکت کننده: ایرج نوذری؟
گذشته از اینکه جواب صحیح دکتر حسابی بود. اونجاش جالب بود که یکی زنگ در خونشونو زد!
گفت عمو یه لحظه گوشی تا درو باز کنم!!!! پخش زنده به این میگن!!!
6 ماهه دارم از بغلش رد میشم هر شب داره همینو میگه
یا علی (ع) :
چند چیز است که قلب را جلا می دهد :
1- نشست و برخاست کردن با علماء .
2- دست کشیدن بر سر یتیم .
3- در سحر ؛ از خداوند آمرزش طلب کردن .
4- شب زنده داری .
5- کم خوابیدن و روزه گرفتن در روز .
6- خواندن بسیار از سوره {قل هو الله احد } قلب را نورانی می کند
7- کم خوردن .
8- خوردن حبوبات قلب را جلا می دهد .
10- گریه برای سید الشهداء (ع)
11- صدقه دادن .
12- خوش اخلاقی در خانه با خانواده و زن و بچه .
سرنوشت سه سرمایه دار با یک نقطه اشتراک / داستان مال باختگانی که به روزهای اوج برگشتند
بازرگانی - سرنوشت سه سرمایه دار که یک نقطه اشتراک داشت. آنها مالباختگانی بودند که بازهم به روزهای اوج بازگشتند.
محمد هیراد حاتمی:
در میان کارآفرینان ایرانی سه نام همزمان با کارآفرینی، نیکوکاری و شاید سیاه بختی گره خورده باشد. میرمصطفی عالی نسب، مرد کارآفرینی انسان دوست، محمدتقی ایروانی موسس کفش ملی نیکوکاری معروف و محسن آزمایش اقتصادپیشه های سیاه بخت بودند. اولی کارخانه های تولیدی تاسیس کرد و در سالهای بعد از انقلاب به ارشاد مردان دولتی پرداخت، دومی پس از رونق کسب و کارش وادار به ترک ایران شد و سومی در حالی که با اندوخته های ناچیزش کارخانه ای کوچک به راه انداخته بود، گرفتار حادثه ای عجیب شد و تمام سرمایه هایش را برباد رفته دید. در کنار این سه دیگرانی هم بودند که به صفت نیکوکاری، انسان دوستی و سیاست ورزی شهرت داشتند ولی هیچ از سرمایه داران ایرانی مانند این سه سرمایه های خود را برباد رفته ندیدند.
میرمصطفی عالی نسب، مرد تبریزی و متدین محصول سال ها تلاش خود در بازار را به صنعت آورد و با اندوخته هایش کارخانه تاسیس کرد. محسن آزمایش همزمان با او ولی فرسنگها دورتر از اندیشه های عالی نسب، با تمامی دارایی های خانوادگی کارخانه ای کوچک تاسیس کرد. ایراوانی ولی تفاوتی اساسی با این دو داشت. موسس کفش ملی در خانوادهای متمول رشد کرده بود ولی میرمصطفی و محسن هر دو سالها فقر را تجربه کردند.
پیرمرد و فیس بوک
سالها از غروب پیرمرد می گذرد. موسس نامدارترین سماورهای ایرانی چندین یادگار از خود برجای گذاشت و چهره در نقاب خاک برکشید. نزدیکانش روایت می کنند سبک زندگیش را در کمال سادگی سامان داده بود. پیرمرد در دوره ای رشد کرد که خبری از وسایل ارتباط جمعی نبود و درایامی رخت از جهان برکشید که بازهم تکنولوژی آنچنان که او می پنداشت پیشرفت نکرد بود. سالها پس از مرگ میرمصطفی عالی نسب موسس کارخانه های علاالدین، سماور عالی نسب و کارتن سازی میهن دوستدارانش صفحه ای را در پایگاه اینترنتی فیس بوک به یادش راه اندازی کرده اند. میرمصطفی به این ترتیب تنها کارآفرین ایرانی لقب گرفته که هوادارانش همچنان نامش را زنده نگاه داشته اند. کارخانه سماورسازی عالی نسب و کارتن سازی میهن در اتوبان قدیم تهران و کرج، تعطیل شده اند. سماورسازی عالی نسب در مجاورت مرکز تعویض پلاک قرار گرفته است. دیوارهای ساختمان یکی از ماندگارترین کارخانه های صنعتی ایران با آجرهای سرخ رنگ پوشیده شده است. روزگاری همین کارخانه میزبان صدها کارگر بود و صدای سوت کارخانه تا کیلومترها دورتر می رفت ولی حالا از سماورسازی تنها ساختمانی برجای مانده است. منزل میرمصطفی در میدان ولیعصر تهران هم به موئسسه ای تحقیقاتی رسیده است. میرمصطفی سالها قبل از آنکه صفحه ای در فیس بوک برایش راه اندازی شود و مدتها قبل از آنکه خانه اش را به موسسه تحقیقاتی اقتصادی واگذار کند، با رفتاری یگانه در دل همراهان اقتصاد جا باز کرده بود.
میرمصطفی سیاست و اقتصاد را با هم گره زده بود. او همزمان در جبهه های سیاسی حضور جدی داشت و در مجادلات اقتصادی هم شرکت می کرد. حجره بزرگ او در تیمچه حاجبالدوله یکی از پر رفت و آمدترین حجرهها بود و کسب و کار او در کسوت یکی از بزرگترین واردکنندگان ظروف چینی و بلور رونقی بیسابقه یافت. در تنها مجموعه ای که به مرور زندگی او پرداخته شده در مورد حضور همزمان میرمصطفی در فضایی سیاسی و اقتصادی چنین نوشته شده است:«با آغاز به کار دولت ملی میر مصطفی عالینسب فعالیتهای عادی خود را متوقف ساخت و در کسوت یکی از اعضای مؤثر شورای 25 نفره مشاوران اقتصادی دولت دکتر مصدق شروع به فعالیت نمود. این شورا در جهت پیشبرد اهداف نهضت ملی بیدریغ و داوطلبانه به د کتر مصدق کمک میکرد در نتیجه هنگامی که برخوردهای خصمانه و تحریمهای گسترده اقتصاد ایران پس از ملی کردن صنعت نفت آغاز شد ایشان میفرمودند که مرحوم دکتر مصدق که خود یک تحلیلگر برجسته مسائل اقتصادی نیز بود جلسه شورای مشاوران اقتصادی را تشکیل داد و اظهار نمود که بدون تردید این تحریم به ویژه تحریم خرید نفت ایران دائمی و ابدی نخواهد بود بنابراین اگر امکانی پدید آید که ما ولو به میزان اندک تقاضایی برای نفت در داخل اقتصاد ملی ایجاد کنیم و این تقاضا موجب گردد که ما مجبور به بستن لولههای نفت نشویم امکان اداره اقتصاد کشور بدون درآمدهای نفتی از نظر سطح دانش موجود اقتصادی کشور مهیاست. گرجه میدانیم که این راه دشوار و پر سنگلاخ است.» شرایط سخت اقتصادی کشور میرمصطفی را به فکر راه اندازی مجموعه ای صنعتی انداخته بود. میرمصطفی خود نقل می کند:«وقتی ما به مهمترین بنگاههای تولیدی آن روز کشور مراجعه کردیم،مشاهده ما نشان میداد که پیشرفتهترین دستگاههای پرس موجود در کشور دستگاههایی بود که قادر به تولید محصولاتی در حد قوطی و اکس شفق بود و این به معنای آن بود که نه سطح د انش فنی موجود در ایران و نه سطح ماشینآلات موجود در کشورمان امکان تولید داخلی سماور و اجاق نفتی را فراهم نمیکرد ضمن آن که ریسک سرمایهگذاری در این زمینه هم به اندازهای بالا بود که نمیشد از کسی توقع ورود به چنین صحنهای را داشت.» مدتی بعد او اولین کارخانه صنعتی خود را برای تولید سماور راه اندازی می کند.عنوان کارخانه را «صنایع نفت سوز و گازسوزعالینسب » گذاشت.
عالی نسب در مورد تاسیس این کارخانه گفته بود:«من در جریان مطالعاتم در زمینه چشمانداز تحولات اقتصاد ایران و اقتصاد جهان به این نتیجه رسیدم که گرچه در سالهای میانی قرن بیستم نفت در مرکز تحولات اقتصادی قرار دارد اما در سالهای پایانی قرن بیستم این گاز است که نسبت به نفت ترجیح داده خواهد شد از این رو به نظرم رسید که در ثبت شرکت تولیدی عالینسب از هر دو عنوان استفاده کنم تا جهت آتی فعالیتهای خود را نیز مشخص کرده باشم.» کارخانه سماورسازی هم با چنین انگیزهای تاسیس شد. عالی نسب فعالیتهای همزمان سیاسی و اقتصادی خود را گسترش می داد. او به شدت اعتقاد به ایجاد اشتغال داشت و دیگر هیچگاه به بازار سنتی توزیع کالا ورود نکرد. مدتی بعد عالی نسب تصمیم به راه اندازی کسب وکار جدیدی نیز گرفت. او قصد کرد تا بزرگترین مجموعه کارتن سازی ایران را احداث کند. صنایع تازه تاسیس بسته بندی به کارتن نیاز داشتند و میرمصطفی قصد داشت، نیازهای آنان را تامین کند. با چنین انگیزهای کارتن سازی میهن هم تاسیس شد. کارخانه میرمصطفی هنگامی تاسیس شد که محسن آزمایش هم سرمایه های خود را برای راه اندازی کارخانه تولید لوازم خانگی تجمیع کرده بود. او با دشواری و با همراهی دیگران کارخانه را تاسیس کرد. همزمان دو صنعتگر نامی ایران دو کارخانه در دو سویی تهران راه اندازی کرده بودند. محسن پایه های کارخانه اش را در شرق و میرمصطفی کارخانه اش را در غرب تهران راه اندازی کردند. همزمان ایروانی هم سوله های کفش ملی را تنها سه کیلومتر دورتر از کارخانه عالی نسب به کار خانه کفش ملی بدل کرد.
هر سه در اندیشه کارآفرینی و وزگاری بهتر بودند. در میان این سه نفر، میرمصطفی به چهره های سیاسی مبارزه نزدیکی بسیار داشت. او ساعت های فراغت خود را صرف همراهی با مبارزان می کرد. محسن فراغتش را برای مکاتبه با تولیدکنندگان حرفه ای لوازم خانگی در شرق آسیا می گذاشت و ایروانی هم فراغتش را صرف سفر به حاشیه خلیج فارس برای شناسایی بازارهای جدید می کرد.
روزگار برای هر سه بروفق مراد می گذشت تا هنگامی که اتفاقها یکی پس از دیگری رخ داد.
سه اتفاق برای این سه نفر
کارخانه میرمصطفی در نزدیکی های فرودگاه مهرآباد قرار گرفته بود. میرمصطفی نقل می کند:«تصمیم گرفتم که با وجود همه مشکلات و موانعی که برای اعضای نهضت بر شمرده بودم، این کار را نیز انجام دهم و خداوند توفیق داد که در عرصه کارتنسازی نیز، با تکیه بر مجموعه دانشی که در زمینه مدیریت صنعتی کسب نموده بودم و نیز با مجموعه تجارب و مهارتهایی که در فعالیت صنعتی به دست آورده بودم پس از راهاندازی کارخانه کارتنسازی میهن، استاندارد ضایعات در این کارخانه را به سطحی بالاتر از میانگین استاندارد جهانی رساندم یعنی در عرصه کارتنسازی نیز از نظر بهرهوری در سطح عالی و قابل رقابت با رقبای داخلی و خارجی قرار گرفتم.» 16 سال پس از تاسیس اولین مجموعه صنعتی او تصمیم به راه اندازی این کارخانه کارتن سازی گرفته بود.
این کارخانه امکان بستهبندی محصولات را فراهم می کرد. از سال 1345 بخشی از سهام کارخانه کارتنسازی میهن خریداری و در سال 1349 اکثر سهام آن، از خانواده میشل جمایل لبنانی و میر حمزه قاسمی خریداری شد. سرمایه شرکت در این زمان 30 میلیون ریال بود، فعالیت آن در طی 8 سال گسترش زیادی یافت. عالینسب در سال 1349 به افزایش سرمایه شرکت پرداخت و تا آبان 1351 سرمایه آن به 80 میلیون ریال افزایش یافت.
اوضاع بر وفق مراد بود تا هنگامی که خبری ناگوار به میرمصطفی میرسد. هواپیمایی در مجاورت فرودگاه مهرآباد، روی کارخانه عالی نسب سقوط کرده بود.
یکی از فانتومهای نیروی هوایی با سقوط خود بخش اعظم کارخانه را نابود ساخت اما هنگامیکه وکلای کارخانه کارتنسازی میهن برای دریافت غرامت به دادگستری مراجعه کردند، با نامه شگفتانگیزی از سوی ارتش روبه رو شدند. مضمون این نامه، به نحو شایستهای وضعیت قوه قضائیه آن دوران را نمایان میسازد.
ارتش در آن نامه نوشته بود که چون این هواپیما به هنگام پرواز کاملاً چک شده بود و از طرف ارتش در آن نامه نوشته بودند که چون این هواپیما به هنگام پرواز کاملاً چک شد ه بود و کارشناسان ارتش هیچ اشکال فنی برای آن ذکر نکرده بودند. بنابراین، ارتش بابت این سقوط هیچ مسئولیت مدنی برعهده نمیگیرد و خسارت دیده خود باید چارهای برای خود پیدا کند.
مرحوم عالینسب می گوید:« چند روز بعد یکی از سناتورهای مجلس سنا با من تماس گرفت و گفت که حامل پیامی از سوی شاه است. مضمون پیام شاه این بود که عالینسب چه فکر کرده که برای گرفتن غرامت به دادگستری مراجعه کرده است. راه دریافت غرامت نوشتن نامه مستقیمی به شاه و عرض ارادت به پیشگاه او و طلب غرامت از شخص اوست. من در جواب خود را به زن خانهدار و عفیفهای تشبیه کردم که خرج چندانی ندارد و زیاد هم اهل بزک و هزینههای سنگین نیست. بنابراین، اگر روال قانونی نتیجه ندهد، برای گرفتن غرامت من هرگز به شخص دیگری نامه نخواهم نوشت وقتی مطمئن شدم که پرداخت غرامت از سوی ارتش موضوعیت نخواهد داشت، چندین هزار متر از زمینهایی را که برای طرح توسعه سماورسازی خریداری کرده بودم، فروختم و برای تأمین مالی بقیه هزینههای مورد نیاز برای بازسازی و راهاندازی کارخانه کارتنسازی نیز راه پیدا کردن شرکایی از بخش خصوصی را انتخاب نمودم. این نکته نیز جالب است که پس از آغاز دوران تزلزل حکومت پهلوی و به طور مشخص در دوره شریف امامی، مجدداً در دادگستری طرح دعوا کردم. این بار کار بسیار خوب پیش رفت و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی دادگاه، رأی به نفع ما صادر کرد و ارتش را ملزم به پرداخت غرامت نمود. اما هنگامی که به فاصله اندکی پس از این ابلاغ رأی انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید، اینجانب با مراجعه به د ادگاه اعلام صرفنظر از شکایت خود نموده و از دریافت غرامت به کلی چشم پوشیدم.» میرمصطفی در اثر حادثه ای عجیب تمامی سرمایه خود را از دست می دهد. او اما مدتی بعد بازهم زندگی خود را سامان می دهد.
محسن آزمایش هم در شرق تهران با اتفاقی ناگوار مواجه می شود. کارخانه او در اثر حادثه ای در آتش سوخت. محسن در کارخانه اش به تولید مبل وآبکاری فلزات مشغول بود. تمامی سرمایه های زندگی آزمایش در این کارخانه انباشته شده بود. محسن اندکی بعد از این حادثه بازهم کسب و کار خود را از سرگرفت. تا سال ها بعد او نقل می کرد آتش سوزی در کارخانه عمدی بوده است. محسن آزمایش بعد از این حادثه اصلی ترین کارخانه خود را تاسیس کرد. محسن ولی هنوز توانی وعلاقهای برای ادامه زندگی داشت. او قصد کردهبود تا در زندگی رسم بزرگی بیاموزد وشیوه مردان اسطورهای را پیش گیرد از همین روی زمینی در جاده تهران نو، خریداری میکند تا اینبار بیرون شهر پایههای کسب وکار خود را گذارد. کارگاه در سال 1336 سوختهبود و در سال 1337 کارخانه جایگزین کارگاه کوچک شدهبود سال 1344 سرمایه اولیه کارخانه محسن به 30 میلیون ریال رسیدهبود. سال 1347 سرمایه اولیه به 200 میلیون ریال رسید. او کمی بعد زمینی به مساحت 185 هزار متر در کیلومتر 10 جاده آبعلی خرید تا به مجموعه سابق افزودهشود و بازهم زندگی را از سرگیرد.
اما ایروانی در میان این گروه سه نفره داستانی دیگر داشت. کارخانه او نه میزبان هواپیمایی ارتش شد و نه در شعله های آتش سوخت. ایروانی به فعالیت سرگرم بود و کسب و کارش را گسترش می داد. سال 56 که به پایان رسید او در دسته مهمترین صنعتگران خاورمیانه بود. سال 57 که به سرانجام رسید او تنها اتاقی در پاریس داشت. کارخانه و تمام دارایی های او در ایران برجای مانده بود.ایروانی ولی عادت به پذیرش شکست نداشت. او مدتی بعد بازهم کسب و کارش را این بار در مصر راه اندازی کرد. او موفق شد یکی از مهمترین تولیدیهای کفش در مصر و شمال افریفا را تاسیس کند.
سرنوشت میرمصطفی، محسن و محمدتقی تنها یک نقطه اشتراک داشت. آنها مالباختگانی بودند که بازهم به روزهای اوج بازگشتند.
مرضیه ریاحی نژاد نیز از همکاران بسپار در بخش ارایه مقالات بوده و هست. وی ورودی سال 1382 کارشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات در رشته مهندسی پلیمر، گرایش صنایع پلیمر با معدل کل 41/18 و ورودی سال 1386 کارشناسی ارشد پژوهشگاه پلیمر و پتروشیمی ایران، رشته مهندسی پلیمر، گرایش صنایع پلیمر با معدل کل 14/18 بوده است.
در سال 1389 در دوره دکترای دانشگاه تهران (بدون آزمون با رزومه) در رشته مهندسی شیمی، گرایش صنایع پلیمر پذیرفته شد که به دلیل فراهم شدن امکان ادامه تحصیل در خارج از ایران ناتمام ماند. وی نیز هم اکنون دانشجوی مقطع دکترا در دانشگاه واترلو می باشد. او در مورد چگونگی و دلایل انتخاب رشته مهندسی پلیمر می گوید:
ریاحی نژاد: به دلیل علاقه به رشته شیمی، به ویژه قسمت شیمی آلی در دبیرستان و همچنین تشویق نزدیکان این رشته را انتخاب کردم. از انتخابم راضی هستم. اگر قرار بر انتخاب مجدد در رشته-های فنی و مهندسی باشد، به یقین رشته پلیمر را برخواهم گزید (البته به شرطی که انتخاب از میان رشته¬های هنر و ادبیات نباشد!).
بسپار- با توجه به پاسخی که دادید، باید فعالیت های فوق برنامه زیادی در کنار تحصیل انجام داده باشید...
ریاحی نژاد: در دوران کارشناسی به مدت دو سال در مدرسه راهنمایی سپهر معرفت به تدریس درس علوم اشتغال داشتم که این برهه از بهترین تجربه¬های زندگیم بود. اواخر دوره لیسانس وارد مرکز پژوهش متالورژی رازی، بخش آزمایشگاه پلیمر شدم که این همکاری تا سال اول کارشناسی ارشد ادامه یافت. پس از آن تا زمانی¬که در ایران بودم به صورت پاره وقت بر روی پروژه¬های مرتبط با صنعت لاستیک به صورت پروژه¬ای با شرکت لاستیک بارز همکاری داشتم. پس از پایان دوره ارشد، ویرایش ترجمه کتاب "خواص مکانیکی پلیمرها و کامپوزیت¬ها" را آغاز کردم که به تازگی توسط پژوهشگاه پلیمر و پتروشیمى ایران انتشار یافته است. همچنین تالیف و گردآوری کتابی در مورد قالب¬گیری تزریقی پلیمرها را به همراهی استاد ارجمند، آقای دکتر قاسمی و یکی از دانشجویان شروع کردیم که هم اکنون مراحل پایانی آن است. در طول چهار سال گذشته نیز حل تمرین درس مهندسی پلاستیک را در دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات بر عهده داشتم.
در زمان¬های فراغت نیز به همکاری با استاد گرامی، آقای دکتر عباسیان، به تحقیق بر روی موضوع¬های متنوعی چون بررسی دستگاه شارش¬سنج مویین (دو مقاله مروری در این مورد در مجله صنعت لاستیک و بسپار منتشر شده است) و یا اهمیت استفاده از واژگان فارسی در متون علمی (این مقاله به تازگی در مجله بسپار چاپ شده است) مشغول بودم. فعالیت¬های غیر درسی من در این دوران شامل تکمیل زبان انگلیسی، آغاز یادگیری زبان آلمانی و ادامه آن تا پایان سطح متوسط، ادامه خوشنویسی و آغاز یوگا و ادامه آن بود.
بسپار- چرا به فکر ادامه تحصیل در خارج از کشور افتادید؟ آیا ادامه تحصیل در ایران ممکن نبود؟
ریاحی نژاد: به اعتقاد من امکان ادامه تحصیل در ایران وجود دارد، اما در مورد من مجموعه¬ای از دلایل موجب شد که تصمیم به ادامه تحصیل در خارج از کشور را بگیرم. من شرایط دانشگاه¬های ایران را تجربه کرده بودم و از مزیت¬ها (استادهای باتجربه و دلسوز) و محدودیت¬ها (امکانات) آگاه بودم و با توجه به این آگاهی، تصمیم گرفتم شرایط جدیدی را در محیط¬های علمی دیگر تجربه نمایم که همزمان برای من امکان تجربه یک زندگی جدید را فراهم می¬کرد.
بسپار- ارزیابی شما از تجربه این محیط های علمی جدید چیست؟
ریاحی نژاد: ابتدا باید توضبح دهم که با توجه به مدت زمان کوتاه اقامت من در کانادا و دانشگاه واترلو، نمی¬توانم جواب دقیقی ارایه دهم و از این رو با دوستانی که سالهاست در این دانشگاه تحصیل می-کنند، برای پاسخ دادن به این سوالات مشورت کردم.
پروژههای مطرح شده برای پایاننامهی کارشناسی ارشد و یا دکتری به دوصورت مطرح میشود. در مورد اول، استاد راهنما ایدهای در ذهن دارد که مایل است تحقیقاتی تئوری و یا عملی (یا هردو) بر روی آن انجام دهد. در این صورت هزینهی انجام این تحقیق از طرف دانشگاه و گاهی شخص تامین می¬شود. در مورد دوم پروژه در قالب یک نیاز صنعتی مطرح میشود. بدین صورت استاد راهنما گرهای از مشکل موجود در صنعت را میگشاید و در قبال آن هزینه انجام تحقیق را از صنعت دریافت می¬کند.
در مورد انتشار مقالههای علمی هم باید بگویم این تب در همهی دنیا مطرح است و کاملا طبیعی است. اما به طور کلی در اینجا اهمیت دست¬یابی به نتایج علمی و قابل اعتماد بیشتر از انتشار مقاله است.
بسپار- چرا کانادا را برای ادامه تحصیل انتخاب کردید و برنامه آینده شما ماندن است یا برگشتن؟
ریاحی نژاد: همان¬طور که می¬دانید دانشگاههای کانادا از استاندارد نسبتا خوبی بهرهمند هستند و در ضمن شرایط زندگی بسیار مناسبی هم در این کشور فراهم است و همچنین امکان زندگی در کانادا پس از اتمام تحصیل در صورت علاقه به راحتی وجود دارد.
بسپار- با چه رزومه تحصیلی و کاری اقدام به اخذ پذیرش کردید؟
ریاحی نژاد: دو مقاله ISI، دو مقاله علمی پژوهشی، 5 مقاله در کنفرانس بین¬المللی، چندین مقاله ترجمه و تالیف در مجله بسپار، زبان انگلیسی آزمون تافل با نمره 92، معدل را هم که در ابتدا اشاره کردم.
بسپار- چه قدر برای ایجاد فرصت زندگی جدید هزینه کردید؟
ریاحی نژاد: مدرک زبان که نیازمند ثبت نام در آزمون است، هزینه مشخصی دارد. برای اقدام کردن برای هر دانشگاه هم هزینه¬های متعددی وجود دارد از جمله هزینه بررسی مدارک به دانشگاه موردنظر، هزینه ترجمه و ارسال اصل مدارک (در صورتی¬که در دانشگاه¬های دولتی تحصیل کرده باشید، هزینه آزاد کردن مدرک نیز وجود دارد)، هزینه ارسال نمره زبان (در صورتی¬که در هنگام ثبت نام آزمون زبان، نام دانشگاه جزو نام دانشگاه¬های نوشته شده نباشد). پس از پذیرش از دانشگاه، بلیط سفر به کشور مقصد و هزینه زندگی در ماه اول را باید بپردازید تا حقوق ماهیانه را دریافت کنید.
بسپار- آیا تفاوت عمده ای بین تحصیلات تکمیلی در ایران و کشور کانادا می بینید؟
ریاحی نژاد: این تفاوت ها را می¬توان در چند قسمت مختلف دسته بندی کرد. در بعد علمی دسترسی به منابع مختلف مورد نیاز برای یک تحقیق مانند کتاب، مقاله، امکانات آزمایشگاهی، و مخصوصا سرعت عمل در دسترسی به مواد مورد نیاز برای آزمایشهای عملی از عمده¬ی این تفاوت¬ها می¬باشند.
در زمینه¬های دیگر نیز تفاوتهایی عمیق وجود دارد. شهریهی دانشگاهی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی معمولا توسط استاد راهنما تامین میشود و دانشجو در قبال آن تعهدی پس از اتمام تحصیلات ندارد. به علاوه مبلغ دریافتی به قدری است که هزینه¬های زندگی (خوراک، مسکن، رقت و آمد، خرید کتاب، تفریح و غیره) در آن در نظر گرفته شده است و از این¬رو تنها دغدغه شما انجام تحقیق است. برای دانشجویان کارشناسی هزینهها معمولا بهصورت شخصی تامین میشود اما دانشگاه امکانات بسیار خوبی در تامین وامهای دانشجویی در اختیار آنها میگذارد و بازپرداخت آن به پس از اتمام تحصیلات موکول میشود. علاوه بر آن سیستم تحصیلی کارشناسی برای دانشجویان مهندسی به این صورت است که دو ترم تحصیل به همراه یک ترم کار (در یک سال) میباشد و درآمد کسب شده از کار نیز معمولا به کمک ترمهای پس از آن خواهد آمد. همچنین معمولا انتخاب رشته و تغییر رشتهی تحصیلی و استاد راهنما بسیار ساده است که گاه در ایران امکان پذیر نیست. از نظر نظم موجود در امور اداری نیز تفاوت¬ها برای من بسیار چشمگیر بود زیرا پس از ورود به دانشگاه تمامی کارهای اولیه در زمان بسیار کوتاهی انجام شد.
بسپار- بسیاری از دانشجویان ایرانی مایل به ادامه تحصیل در کانادا هستند. چرا؟
ریاحی نژاد: در کانادا هم شرایط مساعد است و خالی از استرس، و با توجه به شرایط کشور که فرهنگ¬ها و نژادهای مختلف کم و بیش با هم مخلوط شدهاند، شرایط مناسبی را برای شما به عنوان یک "خارجی" فراهم میکند. در ضمن امکان زندگی و کار پس از اتمام تحصیلات در کانادا نسبتا سادهتر است.
بسپار- فکر میکنید مشکلات کنونی در جامعه علمی ایران از کجا سرچشمه میگیرد؟ پیشنهاد یا راهکاری برای حل و رفع آنها دارید؟
ریاحی نژاد: از نظر من مشکلات بسیار ریشهای بوده و امکان تشریح آن در این مجال مختصر نیست. این امر نیازمند تحقیقات جامعه شناسی میباشد که خارج از تخصص من است. اما به طور ساده سرچشمه مشکلات از تک تک ما آغاز می¬شود، زمانی¬که کار و وظیفه خود را به عنوان دانشجو، استاد، کارمند، کاسب، شهروند، نماینده یا هر حرفه دیگری به درستی انجام ندهیم. البته پیش فرض این مسئولیت شناسی آگاهی به مشکلات خود است که آسان نیست. چرایی مشکلات ایران مساله¬ای است که ذهن من و بسیاری دانشجویان دیگر را به خود مشغول ساخته است. شاید اگر صلح و ارامش برقرار باشد، فرهنگ¬سازی به معنای واقعی بهترین راه¬گشا باشد.
بسپار- آیا با موضوعی با عنوان تفاوت فرهنگی دست به گریبان شدید؟ سخت نبود؟
ریاحی نژاد: به هر حال تفاوت فرهنگی در همه جا حتی در شهرهای مختلف ایران و یا حتی در بین محلههای مختلف یک شهر در ایران هم وجود دارد و من برای این تقاوت¬ها صفت آموزندگی را مناسب¬تر از سختی می¬دانم، چون یاد میگیریم که انسانهای دیگر با تفاوت¬های فرهنگی را بپذیریم. تاکنون این تفاوت¬ها از نظر من در کل مثبت بوده است.
بسپار- هزینههای تحصیل و زندگی در کانادا و در شهری که اقامت دارید، چگونه و چقدر است؟ آیا با بورسیه دانشگاه میتوان زندگی راحت و پسانداز داشت؟ چه راههایی برای کسب درآمد وجود دارد؟
ریاحی نژاد: هزینههای تحصیل (رفت و آمد، کتاب و غیره) و زندگی (شامل مسکن، خوراک، پوشاک، تفریح و غیره) در هر ترم تقریبا 4500-6000$ است.3 ترم در سال وجود دارد که مبلغ بورسیه اندکی از این میزان بیشتر است. معمولا با مبلغ پرداختی به دانشجو وجه قابل توجهی برای پس انداز باقی نمی¬ماند، مگر آن¬که شما برای دست¬یاری استاد (حل تمرین) اقدام کرده باشید که در این صورت می-توان در هر ترم پس¬انداز خوبی داشت (البته با توجه به شیوه زندگی هر قرد، این اطلاعات کاملا متغیر است).
بسپار- در اوقات به اصطلاح فراغت خود چه می کنید؟
ریاحی نژاد: گذران با دوستان، سفر، طبیعت گردی، ورزش، کنسرت¬های موسیقی، کلاس¬های هنری و صنعتی و غیره. ارتباط ایرانیان با یکدیگر خوب است و تا کنون من جز حمایت و پشتیبانی از هم مورد دیگری ندیدم.
بسپار- تصمیم شما برای آینده مبتنی بر چه شاخص هایی است؟ آیا قصد دارید به ایران برگردید؟ چرا؟
ریاحی نژاد: از نظر آینده کاری، در ایران من شرایط نسبتا خوبی داشتم که امکان پیشرفت در آن وجود داشت ولی از نظر کلی شرایط ایران بسیار متغیر و لحظهایست. در کانادا تا جایی که من اطلاع دارم، فرصت¬های کاری به صورت پروژه¬¬ای، دوره¬های فوق دکتری و یا کار در صنعت با ثبات¬تر و عادلانه¬تر است. در مورد بازگشت به ایران پس از تحصیل تصمیم مشخصی ندارم، چرا که این تصمیم تابع متغیرهایی است که هنوز برایم مشخص نیست، اما همیشه رویای آن را داشته¬ام که در زمینه¬ای هرچند کوچک آنقدر عمیق شوم که بخواهم آن را با دیگران شریک شوم، و چه جایی بهتر از ایرانم؟
بسپار- در نهایت اگر نکته خاصی مدنظر دارید بفرمایید؟
ریاحی نژاد: سوالهایی که در اینجا پرسیده شد به نظرم بیشتر برای مخاطبی است که قصد ادامه تحصیل در خارج از ایران را دارد (که البته هر کسی می¬داند که تعداد دانشجویانی که به آن می-اندیشند بسیار زیاد است). اما من لازم می¬دانم یک توضیح کوچکی را بدهم. با توجه به شرایط کنونی و اینکه هرکدام از ما کسی را می¬شناسیم که برای تحصیل از کشور خارج شده باشد، باید بگویم که بهتر است کسانی که قصد ترک ایران را دارند، با توجه به اهداف، رویاها و شرایط زندگی، دلایل رفتن یا ماندن را در ترازوی شخصی خود گذارده و سپس اقدام کنند، چون تصمیم کوچکی نیست، برای من این فرآیند دو سال به طول انجامید.
آقایون خانم ها را به خود جلب کنید
چرا آقایون نمی توانند نظر خانمها را به خود جلب کنند؟
دلایل بسیار زیادی وجود دارد که چرا آقایون نمی توانند نظر خانم ها را به خود جلب کنند، اما من می خواهم از زاویه ای به این مسئله بپردازم که شاید شما تا کنون به آن فکر نکرده باشید.
زمانی که صحبت از بازی جاذبه و جلب نظر به میان می آید، بسیاری از آقایون به سرعت نیازمند طرف مقابل می شوند و خودشان را وابسته و فریفته نشان می دهند. این بدان معناست که خودشان استقلال فردی شان را زیر پا می گذارند. در این حالت خانم احساس می کند که طرف مقابل بیش از اندازه نسبت به او وابسته شده است و این اصلاً نشانه ی خوبی نیست.
زمانیکه تصور کردید احساساتتان کنترل زندگی شما را بدست گرفته اند، در وهله ی اول باید ببینید که این عواطف از کجا می آیند و چگونه می توانید آنها را با حقایق زندگی جور کنید. بسیاری از آقایون در چنین شرایطی شکست می خورند، چراکه توانایی کنترل افکار خود را از دست می دهند و نمی دانند که چگونه باید در مقابل یک خانم زیبا از خود عکس العمل نشان دهند.
فقط به این دلیل که شما به او علاقمند هستید، لزوماً به آن معنا نیست که او هم به شما علاقمند است.
خانم ها در درک حرکات فیزیکی و فهم زبان حرکتی استعداد زیادی دارند. آنها اصلاً با این قابلیت به دنیا آمده اند و به راحتی هرگونه نشانه ای از استرس و عصبی بودن را می توانند در شما تشخیص دهند.
هر واکنش کنترل نشده ای که از خود بروز بدهید، یا سعی تان بر آن باشد که فقط "خوبی" های او را ببینید، و برایش بمیرید، به آن معناست که شما در حال از دست دادن قدرت خود هستید و به زودی استقلالتان از بین خواهد رفت.
زمانیکه چنین اتفاقی روی دهد، باید مطمئن باشید که خانم نمیتواند جذب شما شود. پس آقایونی که این مقاله را می خوانید و تصور می کنید با روی خوش نشان دادن بیش از اندازه می توانید نظر خانم ها را به خود جلب کنید و فکر می کنید که خود حقیقی تان را نباید در مقابل او آشکار کنید، مطمئن باشید که در رابطه شکست می خورید. باید با خودتان و با احساساتتان صادق باشید.
شاید دیگر لازم نباشد که تکرار کنم تعداد زیادی از خانم این روزها دوست ندارند توسط آقاون اسکورت شوند و نمی خواهند احساس کنند که باید تعهد کامل نسبت به یک مرد داشته باشند. آنها بیشتر ترجیح می دهند که آزاد باشند و اجازه دهند که هر اتفاقی که قرار است بیفتد به طور طبیعی و به خودی خود روی دهد.
بسیاری از آقایون در مقابل خانمی که دوستش می دارند آنقدر عصبی و دست پاچه می شوند که رابطه را به جایی می کشانند که دیگر نمی توان امیدی به نجات آن داشت.
خانم در یک چنین شرایطی علاقه ی خود نسبت به طرف مقابل را از دست می دهد؛ اما متاسفانه آقا متوجه نیست و باز هم می خواهد تلاش کند و صمیمت و هواخواهی خود را به خانم اثبات کرده و رابطه را به اوج قله های موفقیت برساند.
از سوی دیگر باید در نظر داشت که همه ی آقایون با قدرت ذاتی به منظور خشنود ساختن خانم ها به دنیا می آیند. این امر اگر در حدود طبیعی انجام پذیرد، رضایت خانم را جلب خواهد کرد و حتی از پول و ثروت هم برای او پر اهمیت تر است. خانم فقط باید مطمئن شود که فردی را که انتخاب نموده یک مرد واقعی است و از تمام زوایا می تواند به او اعتماد کند.
خانم ها منتظر هستند تا مرد واقعی زندگی شان از راه برسد. کسی که به آنها و به جسمشان -بدون اینکه یک کلمه حرف بزند- احترام بگذارد. حقیقت اینجاست که این روزها یک چنین مردهایی خیلی کم پیدا می شوند.
فقط کافی است که با قدرت طبیعی خود ارتباط برقرار کنید تا بتوانید به قلب همسرتان نفوذ کنید.
این قدرت حتی از "شخصیت" مستقل شما و یا حتی شخصیت اجتماعی تان نیرومند تر است و اگر واقعاً قصد دارید که نظر کسی را به خود جلب کنید و به آنها چیزی را که طلب می کنند و به دنبالش هستند بدهید، باید مطابق با آنچه پیشتر گفته شد از خود عکس العمل نشان دهید.
می بایست تلاش کنید تا تبدیل به مردی شوید که "در پوست خود آرام" است. سعی کنید که این تناسب و تجانس را در همه حال حفظ نمایید؛ آنوقت می بینید که خانم مورد نظر با شما متفاوت برخورد می کند و طور دیگری به شما نگاه کرده و متوجه وجودتان می شود.
اگر او به شما علاقمند شود، یعنی شما به موفقیت رسیده اید چراکه در این صورت، او کسی است که شما را انتخاب کرده و شما می توانید او را به راحتی به سمتی که می خواهید هدایت کرده و در کنار او خوشبخت شوید.
پسرهای زن ذلیل به این دلیل نمی توانند نظر خانمی را که می خواهند به خودشان جلب کنند چراکه به طور غریزی و طبیعی با خانم برخورد نمی کنند و می خواهند خود واقعی شان را پنهان کرده و خودشان را کس دیگری نشان دهند.
آیا اگر مردی در فضایی بزرگ شده باشد که به او یاد داده باشند حقیقت این است که باید قدرت حقیقی و تاثیر مردانه ی خود را مخفی کنی، گناه این آموزش غلط بر دوش خودش می افتد؟ به هیچ وجه.
اما آیا مسئول رفتار فعلی و وقایعی که در آینده برایش اتفاق می افتد نیست؟ چرا، هست. درک چنین مسائلی به او اجازه می دهد تا مرز موفقیت کلی پیش رود، درست همان موفقیتی که همیشه آرزویش را داشته.
اجازه دهید خیلی راحت با شما صحبت کنم، دوست دارم به قضیه اینچنین نگاه کنید:
همانطور که قرار گذاشتن با یک دختر زشت و چاق برای یک مرد واقعه ی وحشتناکی است، یک خانم هم نمیتواند با مرد بی شخصیت قرار ملاقات بگذارد و او را در زندگی خود راه بدهد.
این روزها خانم ها هم به اندازه ی آقایون از برقراری رابطه ی جنسی لذت میبرند، اما ترجیح میدهند که ابتدا به فرد مورد نظر اعتماد کنند. در این میان اگر شما بیش از اندازه از خود وابستگی نشان دهید، بیش از اندازه به او علاقمند شوید، و طرز برخوردتان را با او عوض کنید، به جایی نخواهید رسید.
اما خبر خوشحال کننده اینجاست که خانم ها به راحتی متوجه می شوند که چه زمان شما تبدیل به مردی می شوید که آنها می خواهند.
برای اینکه از هر گونه شکستی در این زمینه جلوگیری کنید، باید شخصیت خود را در 3 حوزه ی طبیعی و ذاتی، استقلا طلبی، و روابط اجتماعی همواره در یک حد مطلوب نگه دارید. با این کار خانم همیشه مشتاق به ادامه رابطه با شماست و برای قرار گذاشتن با شما هر فرصتی را مغتنم می شمارد.
کل این مبحث تنها در همین نکته ی ارائه شده، خلاصه می شود و اینجا دقیقاً همان نقطه ای است که وقتی برخی از آقایون به آن می رسند، استپ کرده متاسفانه شکست می خورند؛ چرا که آنها طرز برخورد مناسب در بازی جاذبه و جلب نظر را نمیدانند و متوجه نیستند که چگونه می توانند خود واقعی شان را نشان داده و طبیعی برخورد کنند.
چیزی که خانم ها می خواهند این است که شما خودتان باشید! پس بهتر است سعی نکنید آنها را فریب بدهید و خودتان را به جای کسی که نیستید جا بزنید.
هر مردی بدون در نظر گرفتن وضعیت مالی و قیافه چنین پتانسیلی را در وجود خود دارد. همه چیز به این بر می گردد که وقتی او در کنار شماست چه احساسی کند و همه چیز هم ختم می شود به این مطلب که شما چه شخصیتی دارید و چه تیپ آدمی هستید.
بنابراین من به شما پیشنهاد می کنم که با در نظر گرفتن مسائل ذکر شده راه هر گونه شکستی را مسدود کنید، و خودتان باشید تا بتوانید در دنیای قرارهای ملاقات به موفقیت دست پیدا کند