سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

عوامل خطرساز در ازدواج
عوامل خطرساز در ازدواج

 






 
زندگی زناشویی قبل از آنکه شناخت دقیق و کاملی از روحیات، حالات، عواطف، نگرش هاو ارزش های طرفین حاصل شود در معرض خطرات زیاد و عوامل تهدید کننده ی بسیاری است.در این نوشتار در مورد چهار رفتار خطرساز که به عنوان چهار رفتار سرنوشت ساز نامگذاری شده اند، صحبت خواهد شد.این چهار رفتار عبارتند از:انتقاد، سرزنش، جبهه گیری و سکوت.با افزایش این رفتارهای خطرساز میزان احساسات منفی و تنش ها هم افزایش می یابد و هر رفتار راه را برای رفتار بعدی هموار می کند.

انتقاد

انتقاد کردن یکی از مخرب ترین رفتارهای زناشویی است.وقتی از کسی انتقاد می کنیم در واقع شخصیت او را زیر سؤال می بریم.درنتیجه شخص مقابل دلگیر و ناراحت می شود و فقط به انتقام فکر می کند.انتقاد یعنی حمله به شخصیت و منش فرد؛ در حالی که اگر بتوانیم به جای انتقاد از آن رفتار یا گفتار بخصوص که باعث ناراحتی ما شده است، از همسرمان گله کنیم کار عاقلانه یی کرده ایم.انتقاد شامل سرزنش، حمله یا اتهام است، درحالی که گله کردن، بازگو کردن این مطلب است که شما دوست داشتید همسرتان رفتار دیگری داشته باشد.گله با کلمه ی «من»و انتقاد با کلمه ی «تو»شروع می شود.برای روشن شدن موضوع مثالی می آورم.مثلاً «من دوست داشتم که کارهای منزل را انجام می دادی و بعد به خانه ی برادرم می رفتیم.»این جمله یک گله است.اما اگر بخواهیم در قالب انتقاد این جمله را بیان کنیم به این شکل درخواهد آمد:«تو هیچ وقت کارهایت را به موقع انجام نمی دهی.»بیان این گونه جملات انتقاد آمیز فقط باعث خراب و تیره شدن روابط زناشویی می شود.حالا فکر کنیم که روزانه چند بار از این گونه جملات مخرب استفاده می کتیم.

تحقیر و سرزنش کردن

تحقیر و سرزنش نابود کننده ی عشق و دوست داشتن در زندگی است.کسی که تحقیر می شود و مورد اهانت و سرزنش قرار می گیرد به احساسی از خشم و بی ارزشی می رسد.گفتن کلمات تحقیر آمیزی چون احمق، بی عرضه، دیوانه و...نه تنها مشکلی را حل نمی کند، بلکه موجب از دست رفتن اعتماد به نفس همسر و خرد شدن شخصیتش می شود.به جای این کار می توان از روش تأیید آمیز، تحسین و تعریف کردن از نکات مثبت یکدیگر استفاده کرد.استفاده از این روش باعث می شود که احساسات و افکار مثبت در زندگی افزایش یابد و در واقع با این کار عملی مخالف با سرزنش کردن را انجام داده اید و در نتیجه رابطه ی زناشویی شما به شکل مطلوبی بهبود خواهد یافت.

جبهه گیری

اگر رفتار تدافعی (جبهه گیری)داری احتمالاً به این دلیل است که تحت تأثیر افکار و رفتارهای منفی همسرتان مثل انتقاد و سرزنش قرار گرفته اید.اگر هم فکر می کنید این شما نیستید که جبهه گیری می کنید، ممکن است کاملاً باخودتان صادق نباشید، زیرا تقریباً زن و شوهرها در رابطه با یکدیگر جبهه گیری می کنند.شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت، بهانه آوردن، غرزدن و مخالفت کردن با حرف های همسر از علایم جبهه گیری است.رفتار تدافعی اغلب یک خیابان دو طرفه است و نشانه هایی از ترس و هراس را در خود دارد.به عبارت دیگر کسی که از یک حمله ی احتمالی یا واقعی یا خیالی می ترسد، رفتار تدافعی اتخاذ می کند.آرام شدن و آرام گرفتن نخستین کاری است که باید انجام دهید، زیرا رفتار تدافعی شما از رفتارهای منفی (تحقیر و سرزنش)همسرتان ناشی می شود.در این صورت لازم است به خود آرامش دهید و موشکافانه به صحبت های همسرتان گوش دهید.گام دوم برای شکستن جبهه گیری این است که صحبت های همسرتان را حمله تلقی نکنید، بلکه آنها را نظراتی محکم و متین بدانید و خودتان نیز غیر تدافعی صحبت کنید.سعی کنید همسرتان را درک و با او همدلی کتید و نگرش مثبتی در مورد همسرتان داشته باشید تا زندگی زناشویی شما صحنه ی تاخت وتاز رفتارهای منفی از جمله انتقاد، تحقیر و سرزنش و حتی سکوت قرار نگیرد.

سکوت

وقتی همسرتان سکوت می کند، ممکن است به این نتیجه برسید که همسرتان در حال قضاوت کردن شماست یا صحبت های شما را قبول ندارد و توجهی به شما نمی کند.در این مواقع احساس می کنید که وی برای احساسات و افکارتان بهایی قایل نیست و پاسخ شما را نمی دهد؛ گویی شما را ترک کرده و در خانه نیست.اما از سوی دیگر افرادی که سکوت می کنند خود را خونسرد می دانند نه منفی!آنها می خواهند خود را کنار بکشند، آرامش خود را حفظ کنند و حتی بیرون را به داخل خانه ترجیح می دهند.نکته ی قابل تأمل درباره ی سکوت این است کناره گیری در حین بحث عملی قهرآلود و زشت است.چهره ی بسیاری از سکوت کننده ها سرد و بی روح است و همین امر باعث می شود تا همسرتان احساس کند که به او گوش نمی دهید؛ درنتیجه او را دلسرد کرده و ناراحتی او را افزایش می دهید.نکته ی قابل تأمل دیگر در مورد این است که زن و شوهر هایی که هر دو از سیاست سکوت استفاده می کنند، احتمال فروپاشی زندگی شان بسیار بالاست.راه حل اساسی این شکل این است که در هنگام بحث و جدل صحنه را ترک نکنید و در عوض بگویید دل تان می خواهد برای مدتی از بحث کردن دست بکشید تا به آرامش برسید و فکر کنید، سپس در یک فرصت مناسب با گوش دادن غیر تدافعی و صحبت کردن در مورد مشکل پیش آمده گفت و گو کنید.به طور یقین با این کار نتیجه ی بهتری خواهید گرفت.
منبع:هفت روز زندگی شماره94.





تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:49 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

با تدبیر زندگی کنید
با تدبیر زندگی کنید

 






 
برای زندگی کردن باید سختکوش بود، اما نه از آن سختکوشی هایی که تاب و توان را از آدمی می گیرد.برای زندگی کردن باید تدبیر داشت و باید یاد گرفت که هیچوقت همه چیز مطابق میل ما نیست و همه ی آدم های دنیا نمی توانند مثل ما فکر کنند.اما کلیدهایی وجود دارد که می توان باآنها مبارزه با دشواری های زندگی را شروع کرد تا دیگر این زندگی نباشد که بار خودش را بر ما تحمیل می کند.

عصبانی نشوید

عصبانیت یک حالت هیجانی است که از لحاظ شدت می تواند خفیف، شدید یا ویرانگر باشد.همانند دیگر هیجانات، عصبانیت موجب تغییرات متعدد زیستی و فیزیولوژیکی می شود؛ مثل افزایش فشار خون، ضربان قلب، تنفس و همچنین افزایش میزان تولید انرژی از آدرنالین و نورآدرنالین، برانگیختگی شدید فیزیولوژیکی مشخصه ی آن دسته از حالات هیجانی است که جاندار را برای عمل فرار یا جنگ آماده می کند.عصبانیت می تواند ناشی از عوامل درونی یا بیرونی باشد.شما می توانید از دست فرد مشخصی، مثل یک همکار یا از یک حادثه (ترافیک یا پرواز لغو شده)عصبانی شوید.عصبانیت شما می تواند ناشی از نگرانی یا تفکر شما درباره ی مسایل شخصی باشد.

بیان عصبانیت به روش مثبت

روش طبیعی و غریزی بیان عصبانیت رفتار پرخاشگرانه است.عصبانیت یک پاسخ طبیعی انطباقی در برابر تهدیدهاست و غالباً عصبانیت احساسات و رفتار ما را برمی انگیزد تا از خود در مقابل مهاجم دفاع کنیم یا با او بجنگیم.بنابراین میزان معینی از عصبانیت برای ادامه ی حیات لازم است.از سوی دیگر، ما نمی توانیم به هر فرد فردی یا شیئی که ما را عصبانی و ناراحت کرده است، حمله کنیم؛ زیرا قوانین، هنجارهای اجتماعی و عقل سلیم تا حدود زیادی از شدت عصبانیت ما می کاهد.اما پرخاشگری می تواند سرکوب شود و آنگاه تغییر جهت دهد یا در قالب جدیدی خود را آشکار کند.هدف از بازداری و سرکوبی آن است که رفتار سودمند تری داشته باشیم.خطر سرکوبی عصبانیت این است که اگر بالأخره خود را آشکار نکند، می تواند تأثیرات دورنی برشما داشته باشد.عصبانیتی که متوجه درون است ممکن است موجب بالا رفتن فشار خون، افسردگی و حتی سکته شود، عصبانیت های تخلیه نشده همچنین موجب مشکلات دیگری می شود؛ مثل خودخوری، عیب جویی دایمی و رفتار پرخاشگری انفعالی، افرادی که دائماً دست رد به سینه ی دیگران می زنند، از هر چیزی خرده می گیرند و عیب جویی می کنند، یاد نگرفته اند که چگونه عصبانیت خود را به روش مثبت بیان کنند.جای تعجب نیست که آنان نتوانند با دیگران روابط اجتماعی سالم داشته باشند.روش دیگر این است که شما خود را از درون آدم آرام کنید.از این طریق نه تنها می توانید رفتارهای بیرونی خود را کنترل کنید، بلکه می توانید پاسخ های دورنی خود را نیز مهار کنید.

حسود نباشید

حسادت واکنشی است که از نزدیک دو سالگی شروع می شود و با رشد کودک ممکن است تا برزگ سالی ادامه یابد بر طبق الگوهای مختلف فرهنگی به صورت های متفاوتی جلوه گر شود.حسادت در کودک پاسخ طبیعی است به محرک ها و هنگامی ایجاد می شود که به اعتقاد وی عاطفه یامحبتی را از دست داده باشد، در الگوی حسادت غالباً نوعی ترس نیز وجود دارد، زیرا حسود احساس می کند که دیگری عاطفه ی شخص مورد علاقه ی او را نسبت به وی به خطر انداخته است یا مقامی را که او انتظار رسیدن به آن را داشته، دیگری احراز کرده است.حالا ممکن است این حسادت در بزرگ سالی هم دیده شود، به ویژه در مکان هایی چون محل تحصیل و سایر مکان هایی که به نوعی میان افراد شکل می گیرد.پس اگر می خواهید آرام زندگی کنید و با سختی های زندگی مبارزه، حسود نباشید.

حسادت را کنترل کنید

برای جلوگیری از رشد حسادت در کودکی، لازم است پدر و مادر توجه داشته باشند که کودک را به دلیل حسادت مورد ملامت و سرزنش قرارندهند، بلکه با برخوردهای حساب شده در حذف علت های آن گام های مؤثری بردارند.پدر و مادر می تواند با خودداری از تنبیه و کنار کشیدن ظاهری خود، رفتار او را نادیده بگیرند و احساس ارزشمندی شخصیت و محبوبیت را در او تقویت کنند.اگر والدین در برخورد با کودک واکنش های حسادت آمیز وی را تشدید کنند و او را به شدت خشمگین کنند، تأثیرات منفی زیادی را دراو ایجاد خواهند کرد.اما در بزرگسالی کار کمی دشوارتر می شود.برای درمان حسادت در بزرگسالی ابتدا شناخت ریشه ی آن ضروری است تا بتوان با مقابله و از بین بردن آن، حسادت را درمان کرد.البته ریشه ی اصلی حسادت ضعف فکری در نحوه ی تلقی امور و بدبینی است.
اما دلیل هرچه باشد، حسادت حسی آزاردهنده است که با راه حل های مختلف می توان آن را از بین برد یا از شدت آن کاست.توجه به رحمت و حکمت خداوند، توجه به موقعیت ها و امکانات شخصی و توجه به ضررهای حسادت از جمله راه حل های تئوری مقابله با این احساس است.اما برای درمان عملی حسادت نیز راه های دیگری وجود دارد که تمرین بی اهمیت بودن نسبت به حسادت و رفتار بر ضد آن و ایجاد رابطه ی عاطفی مثبت میان خود و فرد مورد حسادت از جمله ی این راه هاست.

رقابت ممنوع

بیشتر آدم ها دوست دارند با هم رقابت کنند، غافل ازآن اینکه رقابت چیز خوبی نیست.در رقابت ما طرف مقابل مان را همچون یک رقیب می بینیم که باید به هر طریق ممکن او را کنار بزنیم.اما اگر به جای رقابت سعی کنیم با هم رفاقت کنیم و در عین حال با هم صمیمی باشیم، آن وقت زندگی شیرین می شود.ولی همیشه این اتفاق نمی افتد، چراکه بیشتر آدم ها در مسیر رقابت با یکدیگر قرار می گیرند.اما باید دانست برای اینکه با آدم هاب طالب رقابت، درست و با تفاهم زندگی کنیم راه هایی وجود دارد.برای این کار باید از هر چیزی که این افراد را تحریک به رقابت می کند دوری کنیم، یعنی خود ما زمینه یی را فراهم نکنیم تا از جانب ما احساس خطری فرد را تهدید کند تا او نیز برای جبران این وضعیت دست به تکاپو بزند.البته وارد شدن در این عرصه کمی سخت است، چون به هر حال تلاش برای سبقت گرفتن از دیگران را نمی توان نادیده گرفت.ولی سبقت گرفتن از دیگران خوب است چون در این حالت ما طرف مقابل مان را نه یک رقیب، بلکه دوستی می دانیم که با رفاقت با او می توان از او جلو افتاد.البته گام نهادن در این مسیر نیز کار آسانی نیست؛ چرا که همیشه زمینه برای سبقت گرفتن مهیا نمی شود، ولی به هر حال این یک کار ناشدنی نیست.پس باید دانست که برای زندگی کردن باید مبارزه کرد و بدون عصبانیت و حسادت و رقابت به بهتر شدن زندگی فکر کرد.
منبع:هفت روز زندگی شماره 94.





تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:49 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

لطیف چون برگ گل
لطیف چون برگ گل

 






 

پوست نوزاد

وقتی نوزاد به دنیا می آید یک لایه ی نازک غشا مانند از چربی روی پوست او قرار دارد که نباید در بدو تولد شسته و برداشته شود، چرا که خود می توان یک محافظ برای بچه در برابر تغییر دما و حساسیت های محیطی باشد.بعد از روز اول نوزاد در یبمارستان شسته می شود و از روز دوم می توان بچه را به حمام برد تا و تنها کمی با شامپو بچه او را شستشو داد، اما نکته ی مهم اینجاست که پوست نوزادان بعد از شستشو خشک می شود و برای از بین بردن این خشکی باید حتماً از لوسین های چرب کننده ی بدن کودک یا وازلین مخصوص کودکان استفاده کرد و تمام تن بچه به غیر از سر کودک را با آن چرب کرد تا از خشک شدن پوست آنها جلوگیری شود.بهتر است نوزادان را شب قبل از خواب حمام کنید؛ چرا که به آرامش و خوب خوابیدن آنها کمک می کنید و مخصوصاً برای بعضی از نوزادان که در بدو تولد به دلیل گم کردن شب و روز، شبها خوب نمی خوابند، این کار می تواند مؤثر باشد.

مراقبت از مو

بعضی از خانواده ها به دلیل اینکه فرزندشان موهای پرپشتی داشته باشد سر بچه را تیغ می زنند.این کار بسیار خطرناک است و هیچ زمینه ی علمی ندارد.مسأله این است که همه ی ما با یک تعداد فولیکول یا پیاز موی مشخص به دنیا می آییم که نمی توان این تعداد را تغییر داد.نکته ی دیگر این است که وقتی نوزاد به دنیا می آید قسمت هایی از سرش تنها پوست است و جمجمه هنوز شکل نگرفته است و تیغ زدن به سری که با مغز تنها یک پوست فاصله دارد بسیار خطرناک است.اگر زخمی ایجاد شود به سادگی در معرض عفونت قرار می گیرد؛ چراکه بدن نوزاد هنوز آن چنان در برابر میکروب ایمن نشده است.وقتی نوزاد به دنیا می آید بیشتر موهای بدنش به صورت پرزهای جنینی اند که همه در عرض چند ماه می ریزند و تا یک سالگی همه ی موهای اصلی بچه در می آید.دراثر تیغ زدن چون همه موها قطع می شود و یکنواخت رشد می کند سربچه به نظر پرپشت می آید، اما در حقیقت این طور نیست.این کار در ابروها هم به همان دلایل تأثیری ندارد و بریدن مژه ها نیز در بلندی آنها هیچ تأثیری نخواهد داشت.به جرأت می توان گفت که هیچ عملی بر تقویت و تغییر اندازه، جنس و رنگ موهای سر، ابروها و مژه ها تأثیر ندارد، پس از زدن سرمه به چشم ها و کوتاه کردن مژه ها و تیغ زدن به سر ابروهای نوزادان بپرهیزید.
برس کشیدن به سر بچه نه تنها جهت آرایش دادن به موها ی نوزادانی که پرمو هستند، آن هم تنها برس هایی که مویی هستند و دندانه های پلاستیکی و فلزی ندارد اشکالی ندارد، اما نباید زیاده روی کرد و برس محکم به سر نوزاد کشیده شود.در ضمن ریزش موهای نوزادان هیچ ربطی به چگونگی قرار گرفتن سر آنها روی بالش ندارد، این پرزهای بدو تولد همگی می ریزند و شکل ریختن آنها در بچه های مختلف متفاوت است و جای نگرانی ندارد.

رنگ طبیعی پوست

پوست نوزاد به حالت طبیعی باید رنگی بین گلبهی و صورتی داشته باشد که بعد از گذشت چند هفته به رنگ ژنتیکی که باید داشته باشد تبدیل می شود، اما بعضی از بچه ها دارای پوست های سرخ هستند که باید در این زمینه چند نکته بررسی شود.اگر بدن کودک تان در نقاط مختلفی دچار قرمزی های غیر طبیعی است و کودک بی قراراست(به دلیل خارش این نقاط)حتماً باید به پزشک مراجعه کنید؛ چراکه احتمال اگزمای پوستی وجود دارد.پوست این نوزادان را اصلاً شست وشو ندهید، چراکه باعث بیشترخشک شدن پوست و زیاد شدن زخم ها می شود که باید جلو آن گرفته شود.توجه کنید که بعضی از بچه ها به دلیل گردش خون در گونه های شان سرخی به وجود دارد که این مورد اگر تنها در گونه هاست مشکلی نیست.ضمن اینکه گاهی اوقات به دلیل زیاد بوسیدن نوزاد گونه هایش سرخ می شود.در این باره باید گفت که اصلاً بوسیدن نوزاد کار درستی نیست؛ چون سیستم ایمنی نوزاد هنوز آنقدر قوی نشده که بتواند با آلودگی های محیطی مبارزه کند و ممکن است منتفل شدن حتی با یک پرز با لبان ما با اسانس عطری که زده ایم موجب بروز آلرژی یا انتقال بیماری شود.اگرگونه های فرزندتان در اثر بوسیدن سرخ شد، می توانیم با کمی چرب کردن آن را بهبود ببخشید و عمل بوسیدن را تکرارنکنید،مخصوصاً در چهل روز او ل هیچ گونه تماسی که احتمال انتقال آلودگی وجود داشته باشد نباید برقرار شود.پوست همه ی نوزادان در دوران نوزادی به یک شکل است، به طوری که پوست چرب یا خشک یا حساس در نوزادان معنی ندارد واینها دوران بلوغ به دلیل ترشح هورمون ها شکل می گیرد.سر نوزادان به طور طبیعی چرب است، پشت گوشها و دور بینی محل تجمع چربی اند که اینها اصلاً نشان از پوست چرب نیست و همه ی بچه ها بعد از حمام باید پوستشان با روغن بچه چرب شود و این کار هیچ ربطی به نوع پوست در بزرگسالی ندارد.
گاهی اوقات ممکن است به دلیل رشد سریع سلول های پوستی، پوست نوزادان در برخ مناطق پوسته پوسته شود که تنها راهش چرب کردن پوست است و اصلاً نباید این پوسته ها را دستکاری کرد یادر حمام از لیف های استفاده کرد.تا چهل روزگی اصلاً از صابون و لیف برای شستن بچه ها استفاده نکنید و تنها با همان شامپو بچه بدن نوزاد را بشویید و اگ راصرار به استفاده از لیف دارید، می توانید از لیف های حوله یی یا اسفنج های نرم تنها برای لمس بدن نوزاد استفاده کنید، آن هم در مناطق چین های بدن.در مورد بند ناف نوزادان هم هیچ منعی برای حمام کردن وجود ندارد، فقط مراقب باشید که آسیبی به آن نزنید و بعد از حمام هم یک گاز تمیز روی آن بگذارید تا آلوده نشود.اگر در پاهای نوزادتان آثار سوختگی دیدید، باید دلیل آن را بیابید.اگر قرمزی ها در ناحیه ی دور کمر و ران ها بود به دلیل حساسیت به شورت پلاستیکی یا سفت بستن نوزاد است، اما اگر سوختگی ها در ناحیه ی تناسلی بود باید نوزاد را زود به زود عوض کنید (تقریباً بعد از هر بار ادرار)، حتماً با آب نوزاد را بشویید و از دستمال های مرطوب مخصوص این کار استفاده نکتید، لباس نخی تنش کنید، بگذارید ناحیه ی سوخته شده هوا بخورد و از چرب کننده ها هم استفاده کنید.در بعضی از نوزادان سوختگی در اثر حساسیت به پوشک هاست که باید از کهنه های نخی خوب شسته شده استفاده کرد.

ناخن های نازک

در بدو تولد نوزادان پوست بسیار نازکی دارند، پس برای گرفتن ناخن های آنها صبر کنید.بهترین کار برای جلوگیری از اینکه نوزاد، خود را با ناخنهایش زخمی نکند،استفاده از دستکش های بدون انگشت نخی است.بعد از یکی دو هفته می توانید با ناخن گیرهای مخصوص کودکان و ترجیحاً قیچی که به پوستش آسیب نزند، آرام و با احتیاط ناخن های نوزاد را کوتاه کنید و هر بار ناخن گیر را با الکل تمیز کنید و به کسی اجازه ی استفاده از ناخن گیر نوزادتان را ندهید تا از میکرب ها جلوگیری شود.
منبع:هفت روز زندگی شماره 94.





تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:48 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

چه لذتی دارد حجاب؟
چه لذتی دارد حجاب؟

 





 

نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم، دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوش‏رنگ‏ترین زن‏هاست را مى‏زند.
نمى‏دانید چقدر لذت‏بخش است وقتى وارد مغازه‏اى مى‏شوم و مى‏پرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمى‏دهد؛ دوباره مى‏پرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده که محو موهاى مش‏کرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى‏بیند. باز هم سؤالم بى‏جواب مى‏ماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون مى‏آیم.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مى‏آیند تا لذت ببرند، ذره‏اى به تو محل نمى‏گذارند.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خیابان قدم مى‏زنید؛ در حالى که دغدغه این را ندارید که شاید گوشه‏اى از زیبایى‏هاتان، پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیک‏ترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را کنترل کنید؛ زیبایى از دست رفته‏تان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و... راه مى‏روید و صد قافله دل کثیف، همره شما نیست.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى کرم قلاب ماهى‏گیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مى‏بینى که مى‏توانى اطاعت خدایت را بکنى؛ نه هوایت را.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مى‏روید؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان رهگذرید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد این حجاب!
خدایا! لذتم مدام باد.
منبع:http://www.haghighi80.persianblog.ir






تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:47 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

نکته های طلایی در مواجهه با 100 اتفاق بد زندگی
نکته های طلایی در مواجهه با 100 اتفاق بد زندگی

 





 

از این هفته به نکته های روانشناختی علمی برای مواجهه با رویدادهای منفی زندگی می پردازیم که دانستن آنها می تواند شما را از ابتلا به افسردگی و اضطراب که در صورت واکنش نامناسب به این اتفاقات، گریبانگیرتان خواهد شد، رهایی بخشد.
ممکن است شما در طول زندگی تان هیچ وقت این اتفاقات را تجربه نکنید اما دانستن آنها می تواند شما را در نقش مشاوری مسلط برای دوستان و خویشاوندانتان که ممکن است این تجربیات را داشته باشند، برجسته کند.

نکته های طلایی در مواجهه با 100 اتفاق بد زندگی

در مواجهه با خیانت چه باید کرد؟
**
از برقراری ارتباط با فرد دیگری برای جبران خلا فرد مقابل یا تلافی کار او اجتناب کنید. در بسیاری از موارد، پس از مشاوره، با بررسی اوضاع و یا کاهش التهاب و ناراحتی ناشی از این امر و پشیمانی فرد مقابل، ممکن است دو طرف تصمیم بگیرند به ارتباط خود ادامه دهند. در اینجا، حضور فرد سوم (یا به عبارتی، چهارم) که صرفا برای پوشاندن خلا فرد خیانت دیده یا انتقام از او وارد ماجرا شده است، بسیار مشکل ساز خواهد بود.

نکته های طلایی در مواجهه با 100 اتفاق بد زندگی

بنویسید. یکی از بهترین و کارکشته ترین مشاورانی که می توانید در شرایط سختی به او تکیه کنید صبر و تحمل است. شاید یکی از بهترین راه ها برای به کارگرفتن این مشاور، نوشتن هر چیزی است که در دل دارید. وقتی دفتری برمی دارید و هرچه در دل دارید در آن می نویسید، بیش از هر چیز بین احساس ها و هیجان هایی که در آن لحظه دارید و رفتارهایی که ممکن است از شما سر بزند وقفه ایجاد می کند.

نکته های طلایی در مواجهه با 100 اتفاق بد زندگی

این وقفه می تواند به شما در تحمل کردن این مساله و کنارآمدن با آن کمک های فراوانی کند. پس از نوشتن و مرور آنچه نوشته اید، خودتان به بسیاری از افکار نادرست یا افراطی خود پی می برید و می توانید با آنها منطقی تر برخورد کنید؛ برای مثال، یکی از افکاری که پس از پی بردن به خیانت طرف مقابل ممکن است به ذهن خطور کند این است که «او مرا احمق فرض کرده و به من دروغ گفته. به او نشان می دهم که احمق کیست.»
این فکر می تواند به طیف وسیعی از رفتارهای نابهنجار و غیرمنطقی منجر شود. ولی با نوشتن و مرور آن، پس از مدتی، احساس و هیجان همراه با آن ملایم تر و قابل تحمل تر شود. وقتی التهاب و خشم ناشی از این فکر کاسته شود، می توان آن را با افکار دیگری مانند «احتمالا امیدوار بوده که من این موضوع را نفهمم» یا «حتی اگر چنین فکری داشته، من هوشمندتر از این حرف ها هستم» و یا هر فکر منطقی دیگری جایگزین کرد یا پس از فهمیدن مساله ممکن است به این فکر بیفتید که «حتما اشکالی در کار من بوده که او مرا کافی نمی داند» اما با اندکی مکث و صبر متوجه می شوید که «اگرچه احتمال دارد مشکلی در رابطه باشد، مسلما این مساله صرفا تقصیر من نیست» یا «من می دانم چیزی برایش کم نگذاشته ام، پس مشکل صرفا از سوی من نیست»؛ اینها عبارت های مناسب تر و تسکین بخش تری هستند. نوشتن و مرور هر آنچه ممکن است در آن لحظه ذهن شما را مشغول کند مزیت دیگری نیز دارد؛ درباره خودتان، کاستی ها و حتی مشکلاتتان نکات بسیاری می آموزید. مرورکردن و خواندن دوباره فکرها و یادداشت ها و تلاش برای سر و کله زدن با آنها و یافتن جایگزین منطقی تری برای آنها، هم با مشغول کردن ذهن شما، از التهاب و ناراحتی مربوط به ماجرا می کاهد و هم به شما در حل منطقی تر مساله کمک می کند.
**
درددل و مشورت کنید. در مواقعی که چنین مشکلی روی می دهد و از آنجا که این امر با ناراحتی و پریشانی بسیاری همراه است، مشورت و درددل کردن با فردی دیگر می تواند بسیار کمک کننده و تسکین بخش باشد اما باید در انتخاب کسی که با وی مشورت می کنید دقت زیادی داشته باشید زیرا خیلی از افراد ممکن است برای این کار مناسب نباشند؛ برای مثال، دوستی را که خود تجربه مشابهی داشته – اگرچه ممکن است شما را خوب درک کند – برای مشورت انتخاب نکنید.
این دوست شکست خورده ممکن است به خاطر همدلی و برانگیخته شدن احساس های مشابه در خودش و وارد کردن مسائل شخصی اش، شما را به بیراهه بکشاند یا آتش غم و اندوه شما را شعله ور تر کند. همچنین کسانی که ممکن است در آینده با هر دو نفر شما سروکار داشته باشند و دانستن این مساله باعث ازبین رفتن آبروی فرد مقابل نزد آنها شود برای مشاوره مناسب نیستند. این را به خاطر داشته باشید که از بین رفتن آبروی فرد مقابله به ضرر خود شما خواهد بود. از سوی دیگر، در این شرایط حساس و آسیب پذیر، مشاوره با فرد جوان دیگری از جنس مخالف – برای مثال دوستان او – ممکن است شما را در معرض خطر درگیرشدن در رابطه دیگری قرار دهد که به احتمال زیاد منطقی و سنجیده نیست و پایان خوشی نخواهد داشت.
منبع:مجله تندرستی






تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:47 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

 می خوام برم خواستگاری
می خوام برم خواستگاری

 

نویسنده: علی اکبر سربازشندی




 
در این مقاله شما جوانان عزیز را آماده ازدواج کرده نکاتی را درباره روز خواستگاری و مراسم خواستگاری که یکی از زیباترین مراسم در زندگی هر جوانی است بیان می کنیم. ( این نکته در مورد والدین نیز صدق می کند. بدین خاطر که با خواستگاری رفتن برای فرزندانشان، ‌به یاد خاطرات خوب دوران جوانی خودشان می افتند. والدین گاهی از به یاد آوردن گذشته احساس لذت و شادکامی می کنند و گاه هم با آه و اندوه از آن زمان یاد می کنند و در دل می گویند ای کاش قلم پایم می شکست و چنان روزی در زندگیم پیش نمی آمد)
طبیعی است که در مراسم خواستگاری، ‌نوعی اضطراب و دلشوره در ذهن اعضای خانواده وجود دارد، به خصوص اگر دو خانواده نسبت به هم شناختی نداشته باشند، این اضطراب بیشتر خودنمایی خواهد کرد.

در هر مراسم خواستگاری، احتمالاً‌ یکی از دو حالت زیر وجود دارد.

1 . مراسم خواستگاری بدون شناخته قبلی از خانواده های طرفین.
2. مراسم خواستگاری با شناخت قبلی از خانواده طرفین.
در حالت اول، خانواده های دو طرف نسبت به هم هیچ گونه شناختی ندارند، ‌بنابراین لازم است در صورتی که خانواده ی دختر، کاملاً‌ بی خبر است، ‌ توسط خانواده ی پسر به هر وسیله ای که امکان داشته باشد، ‌از جریان خواستگاری مطلع شوند و با تعیین وقت قبلی به خانواده آنان بروند؛‌ به دلیل آن که ممکن است، خانواده ی دختر در شرایط نامطلوبی باشند و آمادگی پذیرایی از خانواده ی پسر را نداشته باشند. در چنین شرایط ارزش یابی دو خانواده از همدیگر نابجا خواهد بود و خانواده دختر خیلی عصبانی خواهند بود که همین وضعیت ممکن است در زندگی بعدی آنان تأثیر ناخوشایندی داشته باشد و به عنوان یک خاطره بد در ذهن آنها بماند، ‌پس بهتر است به خاطر حفظ حرمت خود و احترام به خانواده دختر، قبلاً‌ در مورد رفتن به خواستگاری به خانواده ی دختر اطلاع داد. دلیل دیگر آن که اصلاً‌ ممکن است خانواده دختر به خانواده پسر اجازه ورود ندهند، و شاید بتوان گفت که حق هم دارند، ‌چون شناختی نسبت به آن خانواده در دست ندارند. گاهی هم ممکن است برای مرتب کردن خانه، از خانواده پسر بخواهند که مدتی پشت در و یا در سالن پذیرایی منتظر باشند، ‌خلاصه اینکه در یک کار از قبل تدارک نشده اتفاقاتی که ممکن است بیفتد و تأثیرات خوب یا بد آن، ‌که در هر صورت چندان مطلوب نخواهند بود. زمان خواستگاری بهتر است بعدازظهر یا اینکه در ساعات اولیه شب باشد تا همه اعضای خانواده در منزل حضور داشته باشند( البته در فصل های مختلف وضعیت متفاوت است. ) در اولین جلسه خواستگاری، ‌ بهتر است که برای همراهی پسر، فقط از والدین او و کسی که معرف آنها است و احتمالاً‌ با طرفین آشنایی دارند استفاده شود و از همراه کردن اعضای دیگر فامیل، ‌مانند: عمو، دایی، عمه، خاله، ‌ خواهران و شوهران آنها و یا برادران و همسران آنان خودداری کرد؛ زیرا خانواده ها نسبت به هم شناختی ندارند و نمی دانند با چه کسی باید حرف بزنند و تصمیم گیرنده کیست. به هنگام پذیرایی، ‌ ممکن است زیر نگاه های تیز لشگری از طایفه داماد، اتفاقاتی بیفتد. ضمناً‌ آنکه خانواده دختر نمی دانند پذیرایی را باید از کجا شروع کنند. گاهی هم در خانواده دختر بیشتر از یک دختر وجود دارد و هیچ یک از دو طرف هم نمی دانند که دختر مورد نظر کدام است البته خانواده های چند دختری، ابتدا از دختر بزرگتر شروع می کنند که گاهی مورد پسند واقع نمی شود و بیشتر مورد توجه دختر بعدی می شوند که وضعیت او نیز وابسته به دختر بزرگتر خواهد بود.
پیشنهاد می شود که از واسطه جهت خواستگاری کمتر استفاده شود، ‌ همچنین در صورتی که قبلاً‌ به خانواده اطلاع داده شده و تعیین وقت شده بهتر است که از خانواده پسر در یک اتاق کوچک پذیرایی شود. اتفاقات بزرگ دنیا در اتاق های کوچک و دربسته، ‌ طرح ریزی می شوند.
بهتر است وسایل و مواد خوراکی مورد استفاده برای پذیرایی، ‌ خیلی ساده باشند. مثلاً‌ از چای و نان شیرینی و بیسکوئیت ساده استفاده شود که به راحتی در دهان جای بگیرد( از نان نخودچی یا شیرینی هایی که ممکن است در داخل گلو بپرد و ایجاد اشکال نماید استفاده نکنید.) برای پذیرایی از میوه های آب دار مثل انار و شیرینی های بزرگ استفاده نشود که باعث زحمت می شود، چون کلیه حرکت خانواده های طرف زیر ذره بین قرار دارد و ضبط و ثبت می شود.
ابتدا بهتر است که فردی از خانواده پسر که می تواند خوب حرف بزند، شروع به صحبت کند چون معمولاً‌ در این لحظه حواس همه حاضرین متوجه این شخص می شود و اگر کسی باشد که نتواند خوب سخنرانی کند ممکن است سبب لبخندهای تمسخر آمیز میزبانان شود. بهتر است در این مورد پسر ( داماد) هر آنچه واقعیت دارد بیان کند. فقط واقعیت ها، ‌ زیرا مطالبی که برخلاف واقعیت باشد، به صورت پدیده ذهنی بدی در نظر خانواده دختر جلوه گر خواهد شد و به طور یقین در آینده، زوج جوان با مشکل روبه رو خواهند شد و حتی ممکن است کارشان به طلاق بکشد.
از طرف خانواده دختر هم باید شرح حال مختصری از وضعیت دختر از نظر سن، تحصیلات و بعضی خصوصیات خاص ارائه شود.
رسم ادب این است که اگر طرف مقابل مورد قبول واقع نشود، ‌ خانواده ها به هم اخم نکنند و قیافه عبوس به خود نگیرند،‌ بلکه با لبخند و با رعایت احترام کامل و گفتن این جملات که ( فعلاً‌ رفع مزاحمت می کنیم انشاالله به زودی هم دیگر را خواهیم دید) و یا (به شما خبر خواهیم داد) و روبوسی از یکدیگر و این فرض که دوستی بر دوستانش اضافه شده است، یکدیگر را ترک کنند.
البته این گونه خواستگاری به هیچ عنوان توصیه نمی شود و بیشتر شبیه به خرید کالاست. وقتی شناختی در بین نباشد، ‌طرفین نمی دانند که طرف مقابلشان چه کسی است، ‌ چطور زندگی می کنند، ‌ چه تحصیلاتی دارند، در چه محیط اقتصادی و فرهنگی رشد کرده است، ‌ چه عقایدی دارد و بسیاری از مجهولات دیگری که پاسخ به هر کدام احتیاج به زمان طولانی دارد.
حالت دوم: خواستگاری با شناخت قبلی طرفین از یکدیگر است و در این نوع خواستگاری که خانواده های پسر و دختر از قبل با یکدیگر آشنا شده اند و نسبت به هم اطلاعاتی دارند، بهتر است نکات زیر را رعایت کنند. تاریخ آن از قبل تعیین شود و بهتر است که در ساعت های عصر و اوایل شب صورت پذیرد. افراد کمتری خانواده پسر را همراهی کنند و بهتر است از وابستگانی برای این کار استفاده شود که بتوانند خوب و منطقی صحبت کنند و تصمیم بگیرند. از نظر پوشش بهتر است که داماد یک لباس ساده و راحت بپوشد و احیاناً‌ لباسی تهیه نکنند که نتوانند در آن آرام بگیرد و در نتیجه مورد تمسخر واقع شود.
پوشش دختر خانم بهتر است مطابق با فرهنگ اسلامی و ایرانی، ‌پوشیده باشد خانم ها لازم است به این نکته توجه کافی داشته باشند که مردان ایرانی پوشیده ترین را می پسندند.
در مراسم خواستگاری بهتر است که پسر چند شاخه گل کوچک زیبا و با رنگ های شاد تهیه کند و هنگام ورود به خانه دختر روی میز بگذارد. به همه دختران توصیه می شود که به هنگام خواستگاری چای یا شیرینی را به اولین سرنوشت ساز زندگی، ‌یعنی مادر داماد تعارف کنند در کنار او بنشینند، با او صحبت کنند، به سؤالات او پاسخ دهند، ‌ و خلاصه آن که به او توجه کنند و چندان به پدر داماد نزدیک نشوند که ممکن است از همان اوایل باعث دردسر شوند.
لازم است در جلسه اول خواستگاری فقط روی مسائل ازدواج صحبت شود و از بحث هایی که باعث اتلاف وقت می شوند و مسئله اصلی را به تعویق می اندازد، ‌خودداری نمایند.
به خانواده داماد توصیه می شود که در همان اولین جلسه بعد از توافق هدایایی به عروس بدهند میزان مهریه بستگی به وضعیت فکری، ‌اقتصادی و اجتماعی طرف دارد. بسیاری دیده شده که ایراداتی در رفتار و شخصیت دختر وجود داشته است که باید به طرف مقابل، ‌ مبلغی هم دستی داده شود تا با او ازدواج کند؛‌ یک دختر وسواسی که شب و روز فقط مشغول تمیز کردن دست هایش است ولی از خانه داری هیچ گونه اطلاعاتی ندارد و حتی طرز تهیه نیمرو را بلد نیست آیا می تواند با او زندگی کرد؟ و یا پسری که شخصیتی که متکی به والدینش دارد و اصلاً‌ رشد فکری و اجتماعی او در حدود بسیار پایینی باشد تا اخلاقش ناپسند است و فحاشی می کند، حتی اگر میلیاردها تومان مهریه دختر کنند آیا ارزش ازدواج کردن دارد؟ در مقابل دخترانی هم هستند که ارزش شان اصلاً‌ در عدد و رقم نمی گنجد با معیارهای عادی نمی توان گوشه ای از شخصیت و رفتار و صفات خوب آنان را که مطبوع طبع هر ایرانی مشکل پسندی باشد بیان کرد.
خلاصه آن که در زمینه مهریه می توان گفت که این سنتی لازم است و باید اجرا شود. پس باید آن چه را عقل حکم می کند، ‌انجام داد و نیز ارزش مادی و معنوی طرفین در نظر گرفته شود و در نهایت تصمیم با طرفین و توافق آنان است.
به طور کلی اجرای مراسم خواستگاری را که از مراسم لازم برای شروع زندگی است نباید سرسری گرفت و اگر می خواهید در خانواده همسرتان مورد احترام و دارای ارزش باشید، ‌زندگی مشترکتان را حتماً‌ از طریق خواستگاری شروع کنید. همچنین مجدداً‌ به والدین ارجمند توصیه می شود که راه را برای فرزندان باز بگذارند تا آنچه را که بیرون از منزل برایشان اتفاق می افتد، ‌با خیال راحت در جمع خانواده بازگو کنند و آن را به کمک دیگر اعضای خانواده تجزیه و تحلیل کنند. در آن صورت می توانند مطمئن باشند که به نتایج ایده آل هر خانواده ایرانی می رسند.
در طی مراسم خواستگاری نیز به نظرات و عقاید والدین دو طرف احترام گذاشته شود. با رعایت نکات بالا زوجی با سعادت در کنار یکدیگر خواهید بود که هر لحظه از زندگی مشترک برایتان ارزشمند، شیرین و فراموش نشدنی خواهد بود.
منبع: نشریه شاهد جوان، شماره 61.





تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:46 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

 محبت به کودک
محبت به کودک

 






 

مقدمه

در دایره هستی بی نیازی راه ندارد. فلسفه می گوید: امکان، مساوی با نیاز است؛ یعنی نیاز، از ممکنات جدا شدنی نیست. ممکنات نخست محتاج به اصل وجودند و پس از آن، نیازهای فراوان دیگری دارند؛ اما درجه نیازهای موجودات متفاوت است: برخی نیازها به گونه ای است که موجودات بدون آنها قادر به ادامه حیات نیستند. برخی دیگر نیازهایی است که بدون آن قادر به ادامه حیات اند، ولی نبود آنها راه رشدشان را می بندد. انسان یکی از ممکنات است و سراپا نقص و نیاز. نیازمندترین انسان ها کودکان اند که به تنهایی حتی قادر به تغذیه خود نیستند. نیازهای مادی کودکان نیازهایی است که برای والدین و کسانی که با آنان سر و کار دارند روشن و معلوم است. از این رو، والدین در رفع این نیاز کودکان کوشش بیشتری دارند. اما نیازهای انسان، به ویژه کودکان، تنها نیازهای مادی نیست. نیازهای مادی تنها بخشی از نیاز جسمی کودک است. نیازهای روحی، روانی و معنوی دیگری نیز برای انسان ها، به ویژه کودکان، وجود دارد که از نیازهای مادی با اهمیت تر است، گرچه رتبه آنها از نیازهای مادی پایین تر است؛ زیرا اگر برخی نیازهای معنوی و روحی تأمین نشود، حتی در رشد جسمی کودکان نیز اخلال می کند. اما این نیازها چون مادی و جسمی نیست، برای همگان معلوم و محسوس نیست؛ از این رو برخی والدین به این بخش از نیازهای کودکان توجهی ندارند، یا کمتر به آن توجه می کنند. در این مبحث بر آنیم تا برخی از این نیازها را که تأمین آنها زمینه ساز تربیت صحیح فرزندان است با عنوان روش های زمینه ساز پس از تولد، در سیره معصومان (علیهم السلام) بررسی کنیم. یادآور می شویم که این روش ها علاوه بر نقش زمینه سازی در تربیت تا حدی نقش تربیتی مستقیم نیز دارند.

1. روش محبت

بی شک یکی از اساسی ترین نیازهای انسان پس از نیازهای زیستی (آب و غذا و...) نیاز به محبت است؛ به گونه ای که اگر این نیاز انسان برآورده شود، تا حدی بسیاری نسبت به نیازهای زیستی نیز مقاومت کرده، آن را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. نیاز به محبت حتی در برخی حیوانات نیز مشاهده می شود؛ هر چند این نیاز در انسان شدید و در کودک شدیدتر است.
از آنجا که نخستین سرپرست کودک خانواده است، لازم است خانواده، به ویژه والدین، به این نیاز کودک توجه ویژه داشته باشند و بدانند پاسخگویی صحیح به این نیازکودک، اساس و پایه تربیت او را تشکیل می دهد؛ زیرا ارضای این نیاز در کودک، موجب آرامش روانی، امنیت خاطر، اعتماد به نفس، اعتماد به والدین و حتی سلامت جسمی می شود، و ارضا نشدن آن نیز باعث فروپاشی آرامش روحی و روانی، بی اعتماد به خود و دیگران، احساس عجز و حقارت، بیماری های جسمی و روانی متعدد و انحرافات اجتماعی بسیاری خواهد شد. بر این اساس، این نیاز تربیتی را باید در طول دوران تربیت در نظر داشت و آن را به عنوان راهنمای عمل، سرلوحه عمل تربیتی قرار داد.
سیره عملی و احادیث پیشوایان معصوم (علیهم السلام) نشان دهنده توجه ویژه مکتب تربیتی اسلام به این نیاز اساسی است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به فرزندان خویش، فاطمه (علیهاالسلام) و ابراهیم، نواده ها، کودکان اصحاب و مسلمانان و حتی کودکان غیر مسلمان محبت می کرد و دیگران را نیز به محبت فرزندان سفارش می نمود. ابن عباس می گوید:
عایشه نزد رسول خدا رفت در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و فاطمه (علیهاالسلام) را می بوسید. عایشه گفت: ای رسول خدا، آیا او را دوست می دارید؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آگاه باش! به خدا سوگند اگر تو به مقدار دوستی من نسبت به او آگاه بودی، بر محبت خود به او می افزودی (مجلسی، 1403، ج 43، ص 5).
امام باقر (علیه السلام) از امام حسین (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
من و برادرم نزد جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتیم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا بر زانوی چپ و برادرم حسن را بر زانوی راست خویش نشاند. سپس ما را بوسید و فرمود: پدرم به فدای دو فرزندی باد که امام اند (همان، ج 36، ص 255).
ابوهریره می گوید:
رأیت النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یمص لعاب الحسن و الحسین و هو علی المنبر کما یمص الرجل الثمره (همان، ج 43، ص 284)؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر منبر دیدم مانند کسی که میوه را می مکد، لب های حسن و حسین (علیهماالسلام) را می مکید.
همچنین روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حسن و حسین (علیهماالسلام) را می بوسید. أقرع بن حابس گفت: من ده فرزند دارم که هیچ کدام را نبوسیده ام. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه کنم که خدا رحمت را از قلب تو برده است (طبرسی، 1412، ص 231).
سیره و روش فاطمه زهرا (علیهاالسلام) و ائمه اطهار (علیهم السلام) در برخورد با فرزندان نیز، حاکی از اهمیت محبت به فرزندان است. حضرت فاطمه (علیهاالسلام) با شعر خواندن برای فرزندان خود و رقصاندن آنان، به آنان مهر می ورزید. در نقلی آمده است:
و کانت فاطمه (علیهاالسلام) ترقص إبنها حسناً (علیه السلام) و تقول:

أشبه أباک یا حسن
و اخلع عن الحق رَسَن

و اعبد الهاً ذامننْ
و لا توال ذا الاحن

و قالت للحسین (علیه السلام):

أنت شبیه بأبی
لست شبیهاً بعلی
(مجلسی، 1403، ج 43، ص 286)

حضرت فاطمه (علیهاالسلام) فرزندش حسن (علیه السلام) را می رقصاند و می خواند: ای حسن، مانند پدرت باش؛ حق را صریح بیان کن و خدای منان را عبادت کن و با کینه توز دوستی مکن. و برای امام حسین (علیه السلام) می خواند: تو شبیه پدرم هستی و شبیه به علی نیستی.
علی (علیه السلام) در حضور یکی از دخترانش، یکی از پسران خویش را بوسید. دختر پرسید: پدرجان آیا او را دوست می داری؟ حضرت فرمود: آری. دختر عرض کرد: گمان می کردم که کسی جز خدا را دوست نمی داری! حضرت گریست و سپس فرمود: محبت، مخصوص خداست و شفقت برای فرزندان است (نوری، 1408، ج 15، ص 171).
البته باید توجه داشت که حُب، هم به معنای دوست داشتن است و هم به معنای دلدادگی. حب به معنای دوم، در واقع پیروی و تبعیت محض را نیز به دنبال خواهد داشت. شاید مراد امام، در این روایت، از محبتی که مخصوص خداست، دلدادگی باشد نه دوست داشتن؛ ولی شفقت به معنای دلسوزی و مهربانی است. پس دلسوزی و مهربانی - که در مقایسه با دلدادگی نوع ضعیفی از محبت است - برای کودک است و دلدادگی که مرتبه عالی محبت و به دنبال آن اطاعت محض است، مخصوص خداست.
از مجموع سیره های تربیتی یاد شده به وضوح اصل محبت و مهر ورزیدن به کودکان استنباط می شود. درباره ابراز دوستی رسول گرامی اسلام به حضرت فاطمه (علیهاالسلام) و امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا این گونه رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ناظر به اصل تربیتی «محبت ورزی به کودک به طور عام» است یا این سیره ها و اظهار محبت ها در مقام هدایت مردم به امامت آنها و فراخواندن مردم به اصل محبت اهل بیت (علیهم السلام) بوده است؟
در پاسخ می توان گفت در این سیره ها سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول اینکه، این سیره ها، ناظر به همان اصل تربیتی عام و وظیفه کلی پدر و مربی است و چیزی بیش از این را نمی رساند.
احتمال دوم اینکه، این سیره ها، تنها در صدد هدایت امت است و بر شأن و منزلت الهی ائمه (علیهم السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) تأکید می کند.
احتمال سوم، که به نظر متقن تر می رسد، آن است که با ملاحظه سیره های دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) و روایات آنها بین دو احتمال پیشین تعارض و تنافی وجود ندارد. اصل این گونه رفتارها از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به نوعی ادای وظیفه عمومی به کودک، فرزند و نواده بوده است، اما تکرار و تأکید بر اظهار محبت به فاطمه (علیهاالسلام)، حسن و حسین (علیهماالسلام) نزد دیگران برای نشان دادن راه هدایت امت و راهنمایی مردم به محبت و علاقه به اهل بیت (علیهم السلام) بوده است.
در اینجا برای اثبات احتمال سوم، بخش دیگری از سیره های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که نشانه محبت آن حضرت به دیگر فرزندان خود و فرزندان اصحاب و گویای وظیفه عمومی والدین در محبت به فرزند است، بررسی می کنیم. همچنین برای تأکید بر عمومی بودن این وظیفه و مختص نبودن آن به ارشاد و هدایت امت، بخشی از احادیث و سفارش های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) را که در آنها، بر اهمیت محبت به فرزندان تأکید شده است و حتی محبت به آنها را عبادت می داند، بیان می کنیم:
اسامه می گوید:
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا بر زانوی خود می نشاند و حسن (علیه السلام) را بر زانوی دیگر خود، و ما را به هم می فشرد و می فرمود: خدایا، بر این دو رحم کن که من آنها را مورد ترحم قرار دادم (بخاری، 1401، ج 7، ص 76).
مالک نیز می گوید:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دیدار انصار می رفت و بر کودکان آنها سلام می کرد و دست بر سر آنها می کشید و برای آنها دعا می کرد (صالحی، 1414، ج 9، ص 370).
همچنین روایت است که
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هر روز صبح بر سر فرزندان و نواده های خویش دست محبت می کشید (مجلسی، 1403، ج 104، ص 99).
بنابراین، محبت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها اختصاص به فرزندان معصوم خود، فاطمه (علیهاالسلام) و حسنین (علیهماالسلام) نداشته، تا بگوییم تنها برای هدایت امت و بیان شأن و منزلت آنها بوده است، بلکه این محبت عام و دیگر فرزندان و نواده های خود و کودکان اصحاب را نیز در بر می گرفته است؛ گرچه بخشی از این محبت ها یا کیفیت و شدت ابراز آنها در انظار مردم، ممکن است برای هدایت و ارشاد امت بوده باشد.
روایاتی از معصومان (علیهم السلام) که به محبت به کودکان و فرزندان دستور می دهد نیز شاهد دیگری بر این مدعاست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود:
فرزندان خود را دوست بدارید و به آنها ترحم کنید (طبرسی، 1412، ص 231).
همچنین می فرمود:
فرزندان خود را ببوسید که برای هر بوسه درجه ای در بهشت به شما خواهند داد که فاصله هر درجه پانصد سال خواهد (همان جا).
و نیز فرمود:
نگاه محبت آمیز پدر به صورت فرزند عبادت است (نوری، 1408، ج 15، ص 170).
بنابراین، با در نظر گرفتن مجموع سیره ها و روایات معصومان (علیهم السلام) چنین بر می آید که محبت به کودکان و فرزندان سیره آنان بوده و این محبت اختصاص به فرزندان معصوم آنها نیز نداشته است. اما چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) تا این اندازه به فرزندان محبت می کردند و دیگران را نیز به محبت به فرزندان سفارش می نمودند؟ آیا این محبت ها، تنها به دلیل عشقی است که پدر و مادر به فرزندان دارند یا دلیل دیگری نیز در کار است؟ اگر تنها عشق والدینی بود، چگونه امر کردن به آن معنا داشت؟
در پاسخ - چنان که پیشتر نیز بیان شد - می توان گفت نیاز به محبت یکی از نیازها اساسی انسان است. انسان موجودی اجتماعی است و به صورت فردی نه تنها با توجه به نیازهای زیستی، بلکه با توجه به نیازهای روانی مثل نیاز به محبت کردن و مورد محبت واقع شدن نیز، قادر به ادامه حیات - دست کم به گونه ای نسبتاً مطلوب - نخواهد بود؛ زیرا فقدان محبت و حتی کمبود محبت، علاوه بر اینکه مانع رشد و پیشرفت انسان می شود، عوارض زیانبار روحی، روانی و حتی جسمی نیز به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر محبت کافی به کودک موجب رشد سالم جسمی، روحی و روانی فرزند شده و قابلیت های بسیاری را در کودک ایجاد خواهد کرد. آثاری که محبت کافی به کودک می تواند در بر داشته باشد، بدین شرح است:
1. رفع و ارضای نیاز طبیعی کودک: محبت به کودک علاوه بر اینکه او را از عوارض ناشی از ارضا نشدن آن مصون می دارد، او را در حالت اعتدال روحی - روانی قرار خواهد داد.
2. اعتماد به نفس: از دیگر آثار محبت به کودک، و از عوامل موفقیت فرد در زندگی فردی و اجتماعی اعتماد به نفس است؛ زیرا با محبت به کودک، وی احساس ارزشمند بودن می کند. در مقابل، اگر به او محبت نشود، گرچه در زندگی موفق هم باشد، احساس بی ارزشی می کند و به خود و دیگران بی اعتماد خواهد شد.
3. اعتماد به دیگران: با محبت به کودک می توان علاقه او را به محبت کننده جلب کرد. در نتیجه، کودک به محبت کننده ی به خود، اعتماد و اطمینان می یابد و از او حرف شنوی دارد و از این طریق زمینه تربیت های بعدی فراهم خواهد شد؛ زیرا اصولاً انسان ها، به ویژه کودکان، سر در گرو محبت دارند و محبت کننده به خود را دوست دارند و مطیع فرمان او هستند. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
قلوب الرجال وحشیه فمن تألفها أقبلت علیه (همان، ج 8، ص 510)؛ قلب های انسان ها وحشی است؛ هر کس به آنها محبت کند به او روی خواهند آورد.
4. یادگیری محبت به دیگران: کودک، از این طریق شیوه محبت به دیگران را یاد می گیرد. کودکی که مورد محبت واقع نشود، علاوه بر اینکه دچار اختلالات جسمی، روحی و روانی خواهد شد، در یادگیری محبت نیز دچار مشکل می شود و در آینده در محبت به فرزندان خود و دیگران نیز ناتوان خواهد بود.
5. با محبت به کودک، می توان جلوی بسیاری از انحرافات او را گرفت؛ زیرا کمبود محبت غالباً یکی از عوامل بسیار قوی ای است که اطفال و نوجوانان را به سوی بزهکاری سوق می دهد.
6. علاوه بر اینها، اصولاً نقش محبت در تربیت، نقشی کلیدی است. از مهم ترین امور در تربیت، ایجاد ارتباط بین مربی و متربی است و بهترین نوع رابطه، رابطه ای است که براساس محبت باشد؛ زیرا چنین رابطه ای، رابطه طبیعی است و رابطه براساس زور، خشونت و هر رابطه دیگری غیر طبیعی خواهد بود.
بنابراین، زبان ارتباط با انسان ها، به ویژه با کودکان، زبان محبت است و با خشونت یا حتی بی محبتی نمی توان کسی را تربیت کرد؛ زیرا برای تربیت پذیری، متربی باید از مربی حرف شنوی داشته باشد و این حرف شنوی با محبت ایجاد می شود. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در این باره در وصیت به فرزندش می فرماید:
و اعلم ای بنی أنه من لانت کلمته وجبت محبته و طبیعی أن نجد کل محبوب مسموع الکلام (ادیب، 1362، ص 290)؛ فرزندم بدان کسی که سخنش نرم است، باید او را دوست داشت و طبیعی است که هر محبوبی کلامش گوش کردنی است.
سیره معصومان (علیهم السلام) در محبت به کودکان یتیم و سفارش مؤکد آنها به این امر، نیز می تواند گواه دیگری بر نقش تربیتی محبت به کودک باشد. در اینجا برای روشن شدن مطلب تنها به یک داستان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اکتفا می کنیم:
ابی اوفی می گوید:
روزی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم که نوجوانی یتیم نزد آن حضرت آمد و گفت: نوجوانی یتیم هستم؛ خواهری یتیم دارم و مادرم تنگدست و فقیر است؛ از چیزهایی که خدا به تو عنایت کرده مرا اطعام کن؛ خدای تعالی از آنچه نزد اوست به تو عطا کند تا خشنود گردی. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه نیکو سخن گفتی. سپس به بلال فرمود: از آنچه داریم مقداری بیاور. بلال نیز 21 دانه خرما آورد و به او داد و گفت: هفت دانه برای خودت، هفت دانه برای خواهرت و هفت دانه هم برای مادرت. نوجوان با خوشحالی به طرف منزل حرکت کرد. در این هنگام، معاذ از جا برخاست و دست نوازش و محبت بر سر نوجوان یتیم کشید و با سخنانی محبت آمیز وی را تسلی داد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که این رفتار معاذ را دید، به او فرمود: معاذ، کار تو را دیدم. معاذ گفت: به او ترحم کردم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بدان که هر کس یتیمی را خوب سرپرستی کند و دست نوازش بر سر او بکشد، خداوند برای هر تار مویی که از زیر دستش می گذرد پاداش نیکویی به او می دهد و گناهی از گناهان او را محو می کند و بر درجه و مقام او می افزاید (طبرسی، 1408 ب، ج 10، ص 747).
روشن است که مراد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیش از رسیدن به وضع معیشتی یتیمان، رسیدگی به وضع روحی - روانی و محبت کردن به آنهاست و بدین گونه است که معاذ را به سبب محبت به این یتیم تشویق کرد و از ثواب این کار نزد خدا برای او سخن گفت. اینها همه بدین سبب است که یتیم، پدر یا مادری ندارد که به او محبت کند؛ از این رو اسلام به سایر مسلمانان دستور می دهد علاوه بر اینکه حاجت و نیاز یتیمان را برآورده کنند، محبت به آنها را نیز فراموش نکنند، زیرا آنها به محبت هم نیازمندند. علی (علیه السلام) در وصیت خود به فرزندانش می فرماید:
درباره یتیمان، خدا را در نظر بگیرید و مواظل باشید گرسنه نمانند و روحیه آنها در برابر شما تضعیف نگردد (نهج البلاغه، [بی تا]، (الف)، ج 3، ص 77).

نکاتی درباره محبت به کودک

1-1. ابراز محبت

یکی از نکات مهم در مسئله محبت به کودکان این است که تنها به محبت درونی اکتفا نکنیم؛ زیرا محبت وقتی مؤثر و مفید خواهد بود که آن را ابراز و کودک را از محبت خود به او آگاه سازیم و گرنه اصل محبت داشتن تنها برای محبت کننده می تواند مفید باشد، نه برای محبت شونده.
ابراز محبت، نکته ای است که ائمه (علیهم السلام) اصحاب خود را به آن توجه داده اند. یحیی بن ابراهیم از پدرانش نقل می کند:
مردی از مسجد می گذشت و امام باقر (علیه السلام) نیز نشسته بود. یکی از اصحاب عرض کرد: به خدا من این مرد را دوست می دارم. امام باقر (علیه السلام) فرمود: برخیز و او را از این محبت خود آگاه کن؛ زیرا این کار موجب بقای دوستی می شود و برای سازگاری، بهتر است (مجلسی، 1403، ج 74، ص 181).
همچنین امام کاظم (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می کند که فرمود:
إذا أحب أحدکم أخاه فلیعلمه فانه أصلح لذات بینکم (همان، ص 182)؛ هرگاه یکی از شما برادرش را دوست داشت، این دوستی را به اطلاع او برساند که این کار برای دوستی و رابطه بین شما بهتر است.
گرچه این سیره در مورد ابراز محبت به بزرگسال است، ولی روایت عام است و خردسال را نیز در بر می گیرد. علاوه بر این، وقتی به بزرگسال محبت کردن و آگاه کردن وی از این محبت، لازم و در پایداری و دوام محبت مؤثر است، ابراز آن به کودک به طریق اَولی لازم خواهد بود؛ زیرا بزرگسال ممکن است بتواند با وشاهد و قرائنی این محبت را درک کند، ولی کودکان جز از طریق ابراز محبت، قادر به درک وجود محبت در بزرگسالان نسبت به خود نخواهد بود. از این رو معصومان (علیهم السلام) به شیوه های مختلف، محبت خویش را به کودکان ابراز می کردند که در بخش شیوه های محبت به کودکان به آن اشاره خواهیم کرد.

1-2. اعتدال در محبت

اصولاً خروج از حالت اعتدال در هر کاری ناپسند است. ضرر افراط و تفریط در هر کاری از نفع آن - اگر نفعی داشته باشد - بیشتر خواهد بود. در اسلام نیز افراط و تفریط در کارهای ناپسند و از ویژگی های جاهل دانسته شده است. علی (علیه السلام) می فرماید:
لا تری الجاهل إما مفرطاً و مفرطاً (نهج البلاغه، [بی تا]، (الف)، ج 4، ص 15)؛ جاهل را نمی بینی مگر اینکه در کارش زیاده روی می کند یا از کارش کم می گذارد.
همچنین است محبت به کودک، که آثار منفی محبتِ بیش از حد به او، شاید از آثار منفی کمبود محبت بیشتر باشد. سلطه جویی و پر توقعی کودک، نازپروردگی، ضعف روحی، زود رنجی و خودپسندی را می توان از آثار محبت بیش از حد به کودک دانست. امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
شر الآباء من دعاه البر الی الافراط (یعقوبی، [بی تا]، ج 2، ص 320)؛ بدترین پدران، کسانی اند که نیکی به فرزندان، آنان را به ورطه افراط کشاند.
توجه به این نکته لازم است که صِرف دوستی زیاد مشکلی ایجاد نمی کند، آنچه ناپسند و مضر است این است که دوستی و محبت زیاد به فرزندان باعث شود والدین آنچه به مصلحت خود و فرزندانشان نیست، انجام دهند و در واقع خود یا فرزندان خود را به ورطه گناه و خلاف اندازند. این مطلب، هم از کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فهیمده می شود و هم از کلام امیرمؤمنان علی (علیه السلام). پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابن مسعود می فرماید:
یابن مسعود لا تحملن الشفقه علی أهلک و ولدک علی الدخول فی المعاصی و الحرام (مجلسی، 1403، ج 77، ص 108)؛ ابن مسعود، [مواظب باش] محبت و دلسوزی به خانواده و فرزندت تو را به ورطه گناه و حرام نیندازد.
بنابراین، باید به این نکته توجه داشت که دوستی زیاد، به خودی خود ضرری ندارد، ولی چون معمولاً دوستی زیاد باعث چشم پوشی از حقایق و افتادن در وادی باطل می شود، مطلوب نیست و پرهیز از آن توصیه می شود. از این روست که امام علی (علیه السلام) می فرماید:
حب الشیء یعمی و یصم (صدوق، 1413، ج 4، ص 380)؛ دوستی هر چیزی انسان را [نسبت به آن] کور و کر می کند.
این زیان ها همه متوجه خود محب و دوستدار بود، اما افراط در محبت به کودک، علاوه بر زیان هایی که برای دوستدار دارد، آسیب هایی را نیز متوجه کودک می کند که بسا جبران ناپذیر خواهد بود. به برخی از این آسیب ها در صفحه قبل اشاره کردیم.

1-3. روش های ابراز محبت

چنان که از برخی سیره های پیشگفته بر می آید، معصومان (علیهم السلام) روش های متفاوتی را در ابراز محبت به کودکان و فرزندان خود به کار می بردند که برخی از آنها عبارت اند از: بیان محبت خود به آنها، بوسیدن، در بغل گرفتن و روی زانو نشاندن، سواری دادن، هدیه دادن به آنان، شوخی و بازی کردن با آنها، دست بر سر آنها کشیدن و حتی میوه تازه و نوبر را به آنها دادن و در کنار آنها خوابیدن (ر. ک: حسینی زاده، 1386، ج 1، ص 93 - 94).

2. روش تأمین امنیت

از دیگر روش هایی که معصومان (علیهم السلام) در این مرحله در تربیت فرزندان خود به کار می گرفتند روش تأمین امنیت برای فرزندان بوده است؛ زیرا امنیت از نیازهای اساسی هر انسانی به ویژه کودکان است؛ به طوری که فرزندان در ابراز آنچه در درون دارند و بروز استعداد و خلاقیت خود، نه تنها احساس ترس و نگرانی نکنند، بلکه احساس آزادی و آرامش نیز داشته باشند. زیرا احساس ترس و ناامنی در کودک، جرئت و جسارت و خلاقیت را از او سلب می کند. همچنین ترس و نگرانی از بازخواست و انتقاد والدین و مربیان باعث می شود که کودک دست به نوآوری و ابداع نزند و همواره احساسات و عواطف خود را سرکوب کند. این امر علاوه بر اینکه کودکان و نوجوانان را از ابتکار، نوآوری و خلاقیت باز می دارد، موجب عوارض و نابسامانی های روانی نیز در آنان می شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومان (علیهم السلام) این امنیت خاطر را برای کودکان و نوجوانان و جوانان و حتی زیردستان خود فراهم می کردند؛ به گونه ای که به طور کلی زیردستان آنها آزادانه احساسات و عواطف خود را بیان می کردند. ائمه از اینکه زیردستان آنها درباره آنها چنین احساسی داشتند، خدا را شاکر بودند.
نیاز به امنیت از نیازهای اساسی انسان است، به ویژه در دوران کودکی و نوجوانی که انسان بیشتر وابسته به دیگران است و از خود استقلال چندانی ندارد. از این رو، والدین و کسانی که به امر تربیت اشتغال دارند باید سعی کنند، نه تنها موجب ترس و نگرانی کودکان نشوند، بلکه همواره تکیه گاه و پشتوانه ای برای امنیت آنها باشند؛ زیرا کودکان و نوجوانان همواره والدین و مربیان را تکیه گاه خود می دانند. این تکیه گاه بودن والدین، دارای دو لایه است: لایه زیرین، که تنها با حضور والدین تأمین می شود و کودک و نوجوان با وجود و حضور آنها احساس آرامش و امنیت می کنند و لایه رویین، که بر اثر برخورد صحیح والدین با فرزندان حاصل می شود. معصومان (علیهم السلام) به هر دو جنبه این احساس امنیت توجه داشته اند. به این سیره از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توجه کنید که بیانگر مرتبه اول از ایجاد امنیت برای فرزندان است:
زید بن حارثه غلامی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را خرید. وی با آن حضرت زندگی می کرد، تا اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به رسالت مبعوث شد و او را دعوت به اسلام کرد. زید نیز اسلام آورد. وقتی این خبر به حارثه بن شراحیل کلبی، پدر زید، رسید به مکه آمد و به وسیله ابوطالب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیغام داد: یا فرزندم را به من بفروش یا او را مجانی یا در برابر فدیه آزاد کن. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زید آزاد است هر کجا که می خواهد برود. حارثه دست زید را گرفت و گفت: فرزندم، به حسب و شرف خود ملحق شو. زید گفت: من از رسول خدا جدا نمی شوم. حارثه گفت: آیا حسب و نسبت خود را رها می کنی و برده ی قریش می شوی؟ زید دوباره گفت: من از رسول خدا جدا نمی شوم. حارثه ناراحت شد و قریش را شاهد گرفت که من از او برائت می جویم و او فرزند من نیست. در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اشهدوا أن زیداً إبنی أرثه و یرثنی (مجلسی، 1403، ج 22، ص 215)؛ شاهد باشید که زید فرزند من است. من از او ارث می برم و او نیز از من ارث می برد».
در این سیره، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همین که احساس کرد ممکن است زید، با این کار پدر احساس نداشتن تکیه گاه و ناامنی کند، بلافاصله خود را به عنوان پدر و تکیه گاه وی معرفی کرد تا زید همچون گذشته، با اطمینان کامل به زندگی بپردازد. گرچه در گذشته نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در عمل به منزله پدری برای زید بود، ولی در ظاهر زید فرزند حارثه بود و وقتی حارثه زید را، هر چند به ظاهر، بی تکیه گاه کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این بی پناهی و بی تکیه گاهی ظاهری را نیز جبران نمود.
از سوی دیگر، معصومان (علیهم السلام) به لایه رویین امنیت که تأثیر اساسی و بیشتری در تربیت کودکان دارد - گرچه از نظر رتبه مؤخر است و ما آن را لایه رویین نامیدیم - نیز توجه کامل داشته اند. این توجه در برخوردهای آنها با زیردستان خود کاملاً مشهود است؛ زیرا اگر چنین توجهی از سوی معصومان (علیهم السلام) نبود و این گونه امنیت را برای آنها فراهم نمی کردند، هرگز زیردستان نمی توانستند این گونه ابراز احساسات نمایند و آنچه در دل دارند بیان کنند. ایجاد این امنیت برای کودکان و زیردستان نیز از چند جهت مهم است:
1. اصولاً انسان برای اینکه بتواند با دیگران و زیردستان رابطه مناسبی برقرار کند، لازم است چنین اطمینانی را به آنها بدهد که بتواند حرف های خود را به راحتی مطرح کنند و کارهای خویش را با اطمینان و احساس آرامش انجام دهند.
2. کودک و نوجوانی که چنین احساس امنیت و آرامشی داشته باشد به راحتی می تواند اعتقادات و اندیشه های خود را ابراز کند تا اگر والدین یا مربیان احیاناً نادرستی و اشتباهی در اندیشه و اعتقاد او می بینند، اصلاح کنند و اندیشه ها و عقاید صحیح او را تأیید کنند.
3. این احساس به کودک و نوجوان اجازه ابتکار، خلاقیت و نوآوری می دهد. ترس و احساس ناامنی همواره سدّ و مانعی بر سر راه انسان است و او را وابسته و بی اراده بار خواهد آورد.
4. ترس و ناامنی موجب فرو خوردن و واپس زدن اندیشه و ابتکار در انسان شده، بسا به عقده های روانی تبدیل شود و مشکلات بسیاری را برای انسان به بار می آورد.
منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)





تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:45 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

 

تکریم و احترام کودک
تکریم و احترام کودک

 






 
انسان، گل سرسبد موجودات است و اسلام به او حرمت نهاده است. این حرمت، صرف نظر از ویژگی های هر دسته و گروهی از انسان هاست. جنسیت، قومیت، نژاد، کوچکی و بزرگی و حتی ایمان و بی ایمانی نیز در آن دخالت ندارد. این حرمت و کرامتی است که خدا از بدو خلقت به انسان داده و در برابرش نیز مسئولیت خواسته است. قرآن کریم در این باره می فرماید:
و لقد کرمنا بنی ءادم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلنهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» (اسراء، 70)؛ و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا [بر مرکب ها] برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری بخشیدیم.
حال این برتری انسان، به عقل و بار امانتی است که او بر دوش گرفته، یا خلیفه اللهی او و یا چیز دیگر، نکته ای است که در جای خود بحث مستقلی می طلبد، اما سخن این آیه آن است که انسان کرامت و حرمت دارد و این کرامت و حرمت اختصاص به فرد یا گروه خاصی ندارد؛ زیرا بنابر سخن علی (علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، انسان ها یا برادر دینی یکدیگرند یا برادر خلفی (نهج البلاغه، [بی تا]، (الف)، ج 3، ص 84)؛ یعنی از یک پدر و مادر آفریده شده اند و در آفرینش همانندند. بنابراین، همان طور که قومیت، جنسیت و نژاد در این کرامت دخالتی ندارد، سن کم یا زیاد نیز دخالت ندارد و بدون در نظر گرفتن ملاک های ثانوی، کودک و بزرگسال با هم مساوی و از کرامت لازم برخوردارند و از این رو باید از احترام لازم نیز برخوردار باشند. از این رو، در اسلام حتی جنینی که در رحم مادر است و هنوز به دنیا نیامده، از سهم الارث برخوردار است. اگر سقط شد، مانند دیگر انسان ها باید غسل داده، کفن و دفن شود و حتی اگر کسی باعث قتل او در رحم مادر شد، باید به ولی او دیه بپردازد. پس از تولد نیز مالک می شود، حق پیدا می کند و با سایر افراد مساوی و از احترام لازم نیز برخوردار است. چنین نیست که بتوان او را نادیده انگاشت و با او برخوردی متفاوت از بزرگسالان داشت. این لازمه تساوی انسان ها در کرامت است. در عین حال، در اسلام برخی از انسان ها درجه ی برتری از کرامت را دارا هستند و برخی دیگر چنین درجه ای از کرامت را ندارند. قرآن کریم می فرماید:
إن أکرمکم عندالله أتقاکم (حجرات، 13)؛ همانا گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.
با توجه به حصری که در آیه وجود دارد، تنها ملاک برتری و کرامت انسانی بر سایر انسان ها تقواست. اما کودکان هنوز اقتضای کسب تقوا را ندارند، پس دست کم در کرامت اولیه با بزرگسالان مساوی اند.
از سوی دیگر، کودکان بر فطرت الهی آفریده شده اند و این فطرت گرچه هنوز به فضائل مزین نشده، به خبائث نیز آلوده نیست، پس، از این حیث نیز دارای کرامت اند و شاید کرامتی بیش از بسیاری بزرگسالان؛ پس احترامی بیشتر می طلبند.
در سیره معصومان (علیهم السلام) تکریم و احترام کودکان به شیوه های مختلف صورت می گرفت؛ از جمله قیام و استقبال از فرزندان به هنگام ورود آنها به مجلس، سلام کردن به کودکان، با احترام صدا کردن کودکان، عیادت از کودکان مریض و از این قبیل که در اینجا به بیان برخی از این سیره ها می پردازیم.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معمولاً به هنگام ورود افراد به مجلس به احترام آنها می ایستاد و برای آنها جا باز می کرد؛ اما در برابر فرزندان خویش، حسن و حسین (علیهماالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام)، علاوه بر آن، چند قدم به استقبال می رفت. در روایتی آمده است:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود. حسن و حسین (علیهماالسلام) به طرف آن حضرت آمدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی آنها را دید به احترام آنها ایستاد. چون به کندی حرکت می کردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به استقبال آنها رفت و آنها را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: چه مرکب خوبی دارید و شما چه سواران خوبی هستید (مجلسی، 1403، ج 43، ص 285).
همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر حضرت فاطمه (علیهاالسلام) نیز می ایستاد و او را بر جای خویش می نشاند.
و کانت إذا دخلت علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قام إلیها فقبلها فأجلسها فی مجلسه (همان، ج 37، ص 71)؛ و هرگاه فاطمه (علیهاالسلام) نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می آمد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به احترام او می ایستاد و او را می بوسید و در جای خویش می نشاند.
همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه به کودکان سلام می کرد. روزی انس به مالک به کودکانی برخورد و به آنها سلام کرد و گفت:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه بر کودکان سلام می کرد (بخاری، 1401، ج 7، ص 131).
امام رضا (علیه السلام) نیز از پدران خود نقل می کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
خمس لا أدعهن حتی الممات... و التسلیم علی الصبیان لیکون سنه من بعدی (طباطبایی، 1375، ص 42)؛ پنج چیز را تا هنگام مرگ ترک نخواهم کرد... و [از جمله] سلام کردن بر کودکان، تا این که پس از من سنتی برای دیگران باشد.
همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای گذشت از حقوق کودکان از آنها اجازه می خواست. سهل بن سعد ساعدی می گوید:
برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شربتی آوردند. مقداری از آن را نوشید. در سمت راست او نوجوانی نشسته بود و در سمت چپ او ریش سفیدانی. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) [برای احترام به ریش سفیدان خواست شربت را به آنها بدهد؛ لذا از نوجوان اجازه خواست] و فرمود: آیا اجازه می دهی این شربت را به بزرگان بدهم؟ (1) نوجوان گفت: نه، به خدا سهم خود را به هیچ کس نمی دهم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شربت را به دست او داد تا بنوشد (بخاری، 1401، ج 3، ص 139).
ائمه (علیهم السلام) در زندگی خود به کودکان همانند بزرگسالان احترام می گذاشتند. ابن ابی الحدید نقل می کند:
روزی امام حسن (علیه السلام) از کنار کودکانی که سرگرم بازی بودند، می گذشت. کودکان در حالی که قطعه نانی در دست داشتند و می خوردند به امام حسن (علیه السلام) تعارف کردند و او را به خوردن نان دعوت کردند. امام دعوت آنها را پذیرفت و با آنها غذا خورد و سپس کودکان را به منزل خویش برد. به آنها غذا و پوشاک داد و فرمود: دعوت آنها از دعوت من ارزشمندتر بود؛ زیرا آنها هر آنچه داشتند به من دادند، ولی من بیش از آنچه به آنها دادم، دارم (ابن ابی الحدید، 1385، ج 11، ص 198).
در سیره های معصومان (علیهم السلام) موارد بسیاری مشاهده می شود که هنگام صحبت با فرزندان خویش از لفظ «یا بُنی» (فرزند عزیزم) استفاده می کردند. همان چیزی که لقمان نیز در سفارش های خود به فرزندش او را با آن لفظ خطاب می کرد، که موارد متعددی از آن در قرآن نیز آمده است. (2)
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز در نامه خود به امام حسن (علیه السلام) می فرماید:
ای بُنی انی و إن لم عمرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی أعمالهم... ای بنی إن أحب ما أنت آخذ به إلی مِن وصیتی تقوی الله... ای بنی أکثر ذکر الموت و... (نهج البلاغه، [بی تا]، (الف)، ج 3، ص 41).
شرکت دادن در بازی کودکان نیز نوعی احترام است به کودکان و شغل آنها، که در واقع همان بازی است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره با فرزندان خویش و حتی گاهی با کودکان اصحاب نیز بازی می کرد که در بخش بازی کودک، آنها را ذکر خواهیم کرد، ولی در اینجا برای نمونه سیره ای را ذکر می کنیم. جابر می گوید:
بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم در حالی که حسن و حسین (علیهماالسلام) را بر پشت خود سوار کرده بود و چهار دست و پا راه می رفت و می فرمود: شتر شما چه شتر خوبی است و شما چه سواران خوبی هستید (مجلسی، 1403، ج 43، ص 285).
افزون بر آنچه گذشت، نکته دیگری در سیره معصومان (علیهم السلام) درباره تکریم و احترام کودکان مطرح است و آن اینکه معصومان (علیهم السلام) به کودکان و فرزندان خود شخصیت نیز می دادند که این مرتبه ای بالاتر از تکریم و احترام است. یعنی نگاه آنها به فرزندان و کودکان، نگاه به کودکانی نیست که روز خود را با سرگرمی و بازی به پایان می برند، بلکه آنها را افرادی با شخصیت و با فهم و آگاهی می دانستند که در آینده بزرگان قوم خود خواهند شد و این را به کودکان القا می کردند.
یکی دیگر از شیوه های شخصیت دادن ائمه به فرزندان خود، چنین بود که پاسخ برخی از مسائلی را که افراد از آنها سؤال می کردند، به فرزندان خود ارجاع می دادند؛ که این کار هم تمرینی برای کودک در شکوفایی استعداد اوست و هم معرفی کودک به دیگران. در مواردی نیز ائمه (علیهم السلام) در حضور دیگران از فرزندان خود سؤال می کردند و وقتی پاسخ می شنیدند به دیگران می گفتند: این گونه فرزندان خود را تربیت کنید. ابی السرد می گوید:
روزی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) از فرزندش حضرت حسن (علیه السلام) پرسید: عقل چیست؟ وی پاسخ داد و همین طور چندین سؤال از وی پرسید و پاسخ شنید. سپس از حضرت حسین (علیه السلام) نیز چندین سؤال پرسید و پاسخ شنید. سپس امام علی (علیه السلام) خطاب به حارث اعور فرمود: ای حارث، این احکام را به اولاد خود بیاموزید؛ زیرا موجب زیادی عقل و هوشیاری و قدرت بر تصمیم گیری می شود (همان، ج 72، ص 194).

آثار تربیتی تکریم و احترام کودک

شاید بتوان گفت کودکان گرچه در کرامت با بزرگسالان مساوی اند، اما باید از احترام بیشتری برخوردار باشند و این به دلیل نقشی است که این احترام می تواند در تربیت آنها داشته باشد. نقش ها و تأثیرات تربیتی تکریم و احترام کودکان چنین است:
1. انسان دارای حب ذات است و هر انسانی خود را دوست می دارد و در جهت حفظ حرمت خود می کوشد و از موقعیتی که در آن احساس بی حرمتی کند می پرهیزد و با آن مقابله می کند. امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
طبعت القلوب علی حب من أحسن إلیها و بغض مَن أساء إلیها (نوری، 1408، ج 11، ص 445)؛ قلب انسان ها چنان سرشته شده که هر کس به انسان احسان کند، او را دوست می دارد و هر کس به او بدی کند، او را دشمن می دارد.
بنابراین، اگر کودک از والدین و مربیان خود احساس بی احترامی کند، دیگر سخنان و تعلیمات آنان، نه تنها اثر تربیتی ندارد که اثر معکوس و ضد تربیتی نیز خواهد داشت؛ چون کودک بغض آنها را در سینه خواهد داشت و پذیرای حرف های آنان نیز نخواهد بود.
2. احترام به کودک در خود پنداره او مؤثر است و در نتیجه، این خود پنداره در رفتار شخص تأثیر می گذارد؛ زیرا رفتار انسان ها براساس شناختی است که از خود دارند و این شناخت از خود، معمولاً از طریق نگاه دیگران به انسان حاصل می شود. بگذریم از معدود کسانی که فراتر از این می نگرند و خود را چنان که هستند، می بینند. این عده نیز در میان بزرگسالان اند، نه کودکانی که هنوز هر چیزی را از دریچه چشم دیگران می بینند و اساس شناخت و رفتار آنها را تقلید و تلقین شکل می دهد. بنابراین، اکثر انسان ها، به ویژه کودکان، خود را چنان می شناسند که دیگران در رفتار خود با آنها، می نمایانند و بر طبق این شناخت از خود، عمل می کنند، و اگر چنین نکنند دچار تضاد درونی، اضطراب و دلهره می شوند؛ زیرا انسان همواره به دنبال آرامش درونی است و این آرامش وقتی است که رفتار بیرونی مطابق با شناخت درونی باشد. بنابراین، بر طبق شناخت از خود که از طریق نگرش دیگران به او حاصل شده است، عمل می کند. حال اگر والدین و مربیان کودک در دوران شکل گیری شخصیت او با بی احترامی، تحقیر، سرکوفت و سرزنش با وی برخورد کنند، شخصیت کودک به صورت شخصیتی ذلیل، حقیر، وابسته و منفی شکل خواهد گرفت و اگر با احترام و بزرگداشت با او برخورد کنند، شخصیت او به صورت شخصیتی عزیز، مستقل و مثبت شکل خواهد یافت، و در خود به دیده احترام می نگرد و رفتارش نیز بر طبق آن، رفتاری سالم، مثبت و بهنجار خواهد بود. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
مَن کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه (نوری، 1408، ج 11، ص 339)؛ کسی که از کرامت نفس برخوردار باشد شخصیت خود را با گناه، بی ارزش نمی کند.
و نیز می فرماید: من کرمت علیه نفسه هانت شهواته (نهج البلاغه، [بی تا]، (الف)، ج 4، ص 104)؛ کسی که از کرامت نفس برخوردار باشد، شهوت نزد او بی ارزش است.
امام سجاد (علیه السلام) نیز می فرماید:
مَن کرمت علیه نفسه هانت علیه الدنیا (حرانی، 1369، ص 278)؛ کسی که از کرامت نفس برخوردار باشد، دنیا نزد او بی ارزش است.
برخی روان شناسان نیز انگیزه اصلی فعالیت های انسانی را احساس حقارت و احساس عزت نفس در او می دانند که معمولاً این احساس در انسان با رفتار و برخورد دیگران با او شکل می گیرد. آدلر در این زمینه می گوید: «انگیزه اصلی و محرک اولیه هر نوع فعالیتی در انسان دو عامل احساس حقارت و احساس برتری جویی است» (هاشمی، 1372، ج 1، ص 181). همچنین روان شناسان، بسیاری از رفتارهای منفی و ضد ارزشی را ناشی از کمبود شخصیت در انسان می دانند و می گویند: این گونه رفتارها معمولاً از کسانی صادر می شود که عزت نفس پایینی دارند. میرس (3) می گوید: «طبق تحقیقی که بروکنر و هولتن در سال 1978 در مورد افرادی که دارای عزت نفس زیاد و عزت نفس پایینی بوده اند انجام داده اند، این نتیجه به دست آمد که افرادی که دارای عزت نفس بالایی اند، نه تنها کمتر از افرادی که عزت نفس کمی دارند دچار افسردگی می شوند، بلکه کمتر از آنها گرفتار ناراحتی عصبی و بی خوابی شده، کمتر از آنان به طرف اعتباد و الکلیسم کشیده می شوند» (منطقی، 1372، ص 15).
3. اصولاً مگر تکریم و احترام دیگران ارزش نیست و نمی خواهیم این ارزش را در کودکان ایجاد کنیم؟ آیا ایجاد چنین ارزشی تنها با گفتن میسر است؟ آیا می توان با بی احترامی به کودک و تحقیر شخصیت او، او را چنان تربیت کرد که به دیگران احترام بگذارد و حقوق آنها را رعایت کند؟ تربیت با بی تربیتی خود نوعی تناقض آشکار است و محال. بنابراین، اگر هیچ یک از دو اثر قبلی را نپذیریم، تنها این اثر کافی است تا ما را به احترام کودکان ملزم سازد؛ زیرا احترام به دیگران یکی از اهدافی است که ما در تربیت کودکان به دنبال آن هستیم و دستیابی به این هدف، بدون رعایت احترام کودکان میسر نیست.
بنابراین، تأثیر عزت نفس و احساس حقارت انسان و به سخن دیگر تأثیر شخصیت بر رفتار، بسیار اساسی و قابل ملاحظه است و نقش تکریم و احترام کودکان بر شکل گیری شخصیت مثبت و عزت نفس آنها نیز نقشی بسزا و تعیین کننده است؛ پس برای تربیت کودک باید به او احترام گذاشت.
4. پرهیز از آثار منفی و ضد تربیتی که از ناحیه بی احترامی به کودک یا تحقیر شخصیت او متوجه کودک می شود نیز از جمله آثار تربیتی احترام به کودک است. تحقیر شخصیت کودک آثار ضد تربیتی فراوانی را در پی خواهد داشت؛ زیرا در این صورت چنان که در اثر دوم بیان شد و با توجه به روایتی که از امام هادی (علیه السلام) نقل شده است، به طور کلی نمی توان از او انتظار نیکی داشت. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید:
من هانت علیه نفسه فلا ترج خیره (خوانساری، 1373، ج 5، ص 443)؛ کسی که نفسش بر وی خوار شد، امید نیکی از او نداشته باش.
حضرت امام هادی (علیه السلام) نیز در این باره می فرماید:
من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره (حرانی، 1369، ص 362)؛ کسی که نفسش بر وی خوار شد، از شرّ او در امان مباش.
علاوه بر این جنبه کلی، تحقیر کودک کم کم به حقارت نفس می انجامد و در روایات نیز آثار خاصی برای حقارت نفس بیان شده است که برخی از آنها چنین است:

آثار تحقیر کودک

تحقیر کودک سبب ایجاد خود کم بینی در او می شود و خود کم بینی دارای آثار و پیامدهای منفی بسیاری است که در روایات دست کم به دو مورد آن اشاره شده است:

الف) تکبر و زورگویی

تکبر و زورگویی از پیامدهای خود کم بینی است. امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
ما من رجل تکبر أو تجبر إلا لذله وجدها فی نفسه (کلینی، 1365، ج 2، ص 312)؛ هیچ کس تکبر نمی کند و زور نمی گوید، مگر به سبب ذلتی که در خود می بیند.
روشن است کسی که خود را کوچک می بیند، در صدد است این کوچکی را جبران کند چون انسان دارای حب ذات است و نیاز به خود شکوفایی در روان شناسی یکی از نیازهای انسان شمرده شده است (سیف، 1368، ص 350). و چون خود را قادر به جبران نبیند، ناچار به ضد آن روی می آورد؛ یعنی خود را بزرگ می پندارد و تکبر می ورزد. در روان شناسی به این گونه واکنش، «واکنش معکوس» گفته می شود. زورگویی نیز نتیجه تکبر است و به دنبال آن خواهد بود. همچنین آن حضرت می فرماید:
ما من أحد یتیه إلا من ذله یجدها فی نفسه (همان جا)؛ هیچ فردی تکبر نمی کند مگر به سبب حقارتی که در خود می بیند.

ب) نفاق

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در این باره می فرماید:
نفاق المرء مِن ذل یجده فی نفسه (محمدی، 1362، ج 4، ص 3338)؛ نفاق و دورویی انسان به سبب ذلت و خواری است که در خود می بیند.
انسانی که خود را عاجز از هر کار مثبتی می بیند، ناچار دست به تظاهر می زند؛ یعنی خود واقعی خویش را نشان نمی دهد و همواره سعی می کند از طریق تظاهر به خوبی ها و مثبت ها، ضعف و حقارت خود را بپوشاند و این تظاهر هم در عمل و رفتار او خواهد بود و هم در عقیده و گفتار. بنابراین، با توجه به تساوی انسان ها در کرامت و اهمیت نگرش و رفتار دیگران به کودکان و نقش آن در تربیت و شکل گیری شخصیت آنها، بزرگان دین نه تنها کودکان را در احترام و بزرگداشت با بزرگسالان مساوی می دانند، بلکه در مواردی احترام ویژه ای نیز برای آنها قائل اند. معصومان (علیهم السلام) به شیوه های گوناگون کودکان و فرزندان، اجازه گرفتن از آنها برای تصرف در حقوق و اموالشان، پذیرش دعوت آنها و دعوت کردن از آنها برای میهمانی، جای دادن آنها در صفوف اول جماعت، عیادت از آنها، با احترام صدا کردن آنها، شرکت در بازی آنان، پرهیز از خشونت با آنها و شخصیت دادن به ایشان.

پی نوشت ها :

1. ممکن است اشکال شود که نوجوان در اینجا حقی نداشت؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می توانست از سمت چپ خود شروع کند و ابتدا شربت را به بزرگان بدهد. در پاسخ می گویم: در اسلام سمت راست از اهمیت خاصی برخوردار است، به طوری که قرآن بهشتیان را اصحاب یمین و دوزخیان را اصحاب شِمال نامیده است. همچنین رسم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بزرگان دین نیز بر این بوده است که سمت راست را مقدم می داشته اند. مثلاً مستحب است برای ورود به جایی از سمت راست شروع کنند و ابتدا افرادی که در سمت راست هستند وارد شوند.
2. «و إذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یابنی لا تشرک بالله...» لقمان، 13) و نیز ر. ک: آیات 16 و 17 همان سوره.
3. Myers.

منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)





تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:45 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

آموزش ذکر و دعا به کودکان
آموزش ذکر و دعا به کودکان

 






 

مقدمه

در متون اسلامی بر دعا و ذکر، بسیار تأکید شده است. خداوند در قرآن می فرماید:
قل ما یعبؤا بکم ربی لولا دعآؤکم (فرقان، 77)؛ بگو پروردگارم به شما توجهی ندارد اگر او را نخوانید.
و نیز مؤمنان را به ذکر فراوان فرا می خواند:
یأیها الذین ءامنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً * و سبحوه بکرهً و أصیلاً (احزاب، 41 و 42)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید و او را در بامدادان و شامگاهان تسبیح بگویید.
در روایات نیز بر دعا و ذکر خدا تأکید شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «الدعاء مخ العبادهً (محمدی ری شهری، 1362 - 1363، ج 3، ص 245)؛ دعا، مغز عبادت است».
در این مبحث سیره اهل بیت (علیهم السلام) را در آموزش ذکر و دعا بررسی و مطالب را ذیل این عناوین ارائه می کنیم: 1. روش های آموزش دعا؛ 2. نکاتی در آموزش دعا. در روش های آموزش دعا نیز از روش های 1. دعوت عملی به دعا و ذکر؛ 2. توصیه به ذکر و دعا؛ 3. تشویق کسانی که اهل دعا و ذکر بودند؛ 4. ایجاد انس با دعا و ذکر بحث شده است.

1. روش های آموزش دعا و ذکر

1-1. دعوت عملی به دعا و ذکر

اهل بیت (علیهم السلام) در روایات متعددی شیعیان و پیروان خود را به دعوت عملی و نه گفتاری فراخوانده اند. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «کسی که منصب آموزگاری مردم را بر عهده می گیرد، پیش از تربیت مردم، باید به تربیت خویش همت گمارد و باید که پیش از آنکه با زبان به تربیت مردم بپردازد، با سیره و رفتارش به این کار اقدام کند» (نهج البلاغه، [بی تا]، ص 480). و امام صادق (علیه السلام) خطاب به شیعیان خود می فرماید: مردم را نه با زبان گفتار [بلکه با رفتار و اعمال خود به راه حق] فرا بخوانید» (کلینی، 1365، ج 2، ص 78). براساس این دستورالعمل، خود آنان پیش از دعوت با زبان گفتار، با عمل و رفتار خود مردم را به دعا و ذکر فرا می خواندند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
و کان أمیرالمؤمنین (علیه السلام) رجلاً دعاء (کلینی، 1365، ج 2، ص 467)؛ امیرمؤمنان علی (علیه السلام) مردی بسیار دعا کننده بود.
و نیز می فرماید:
پدرم بسیار ذکر می گفت. من با او راه می رفتم در حالی که ذکر خدا می گفت، با او غذا می خوردم در حالی که یاد خدا می کرد و با مردم سخن می گفت و این کار، او را از ذکر خدا باز نمی داشت و می دیدم زبانش به کامش چسبیده، می گفت: «لا إله إلا الله». (1)
تجربه نیز نشان داده است که دعوت با عمل و رفتار بیش از دعوت با زبان و گفتار مؤثر است. شاید بدین سبب است که احتمال و امکان ظاهر سازی و فریب در عمل بسیار کمتر از گفتار است؛ چرا که سخن گفتن کم هزینه و آسان است. با زبان به آسانی می توان رفتارهای نیکو را توصیف و در فوائد آن سخن ها گفت و به آن امر کرد و متخلفان را مذمت نمود، ولی چه بسا به عمل درآوردن همان گفته ها بسیار سخت و طاقت فرسا و مستلزم غلبه بر موانعی عظیم است که از عهده ی هر کسی ساخته نیست. بنابراین، رفتار بسیار بیشتر از گفتار می تواند میزان صداقت و در عین حال توانایی شخص را نشان دهد و از این رو مؤثرتر است.

1-2. توصیه به ذکر و دعا

آنچه انسان را به حرکت در می آورد و به تکاپو وا می دارد، جلب منفعت و دفع مضرت است. ضرر و منفعت را گاه خود شخص تشخیص می دهد و گاه، بنا به دلائلی از تشخیص سود و زیان خود باز می ماند. در اینجاست که وجود دوستی خیرخواه و صدیق ضروری است تا سود و زیان و مصلحت و مفسده را به وی گوشزد کند. چنین دوستانی همانند چراغ، راه را از چاه باز می شناسانند تا آدمی در گرداب گمراهی گرفتار نیاید. این گونه راهنمایی ها معمولاً در قالب توصیه و سفارش ارائه می شود.
به هر حال، در بیشتر موارد، هنگامی که انسان خیر و صلاح خود را، گرچه با واسطه ی دوست یا مربی یا والدینی خیرخواه، تشخیص بدهد، خود به خود در صدد تأمین آن بر می آید؛ چرا که هر انسانی به دنبال خیر و صلاح خویش است، گرچه بدخواه دیگران باشد. معصومان (علیهم السلام) در ترغیب مردم به ذکر و دعا از همین روش استفاده کرده و پیروان خود را به دعا و ذکر توصیه می کردند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردی برخورد که در مزرعه اش درخت می کاشت. ایستاد و به او فرمود: آیا می خواهی تو را به اصله هایی راهنمایی کنم که بادوام تر، زودبارده تر و میوه هایشان گواراتر و پایدارتر است؟ مرد گفت: آری، راهنمایی ام کن. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: صبح و شام بگو: «سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلا الله و الله أکبر». اگر این ذکر را بگویی، در قبال هر تسبیح، ده اصله از انواع درختان میوه ای که دائمی هستند، در بهشت به تو داده می شود. مرد گفت: ای رسول خدا! تو را شاهد می گیرم که این مزرعه را وقف فقرا کردم. (2)
همچنین امیرمؤمنان علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) را به یاد خدا سفارش می کند و می فرماید:
اوصیک بتقوی الله یا بُنی و لزوم امره و عماره قلبک بذکره (محمدی ری شهری، 1362 - 1363، ج 3، ص 417)؛ ای پسرم! تو را به تقوای خدا و پای بندی به دستورهای او و آباد کردن قلبت به یاد او سفارش می کنم.
امام رضا (علیه السلام) نیز به یاران خود می فرمود:
از سلاح انبیا بهره گیرید. به او گفته شد: سلاح انبیا چیست؟ فرمود: دعا. (3)

1-3. تشویق اهل ذکر و دعا

تشویق همواره روشی است که خاصیتی معجزه وار دارد. با این روش می توان رفتارهای مطلوب را در متربی ایجاد کرد و رفتارهای نامطلوب را از میان برد. تحقیقات روان شناسان نیز ثابت کرده است که تشویق پس از انجام عمل موجب تکرار و تثبیت عمل در متربی می شود. معصومان (علیهم السلام) نیز در مقام ترغیب مردم به ذکر و دعا و تثبیت این عمل، گاه از روش تشویق استفاده می کردند. سکونی می گوید:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عربی را دید که در نمازش خدا را می خواند و با عبارت های عمیق و مضمون های عالی، به خدا تقرب می جست. کلمات محکم و عبارات شیوای او حاکی از آگاهی و درجه ی بالای ایمان و کمال او بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شخصی را معین کرد تا منتظر بماند و بعد از اتمام نماز، او را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاورد. همین که عرب از نماز فارغ شد، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قطعه ای طلا به او هدیه کرد... و فرمود: آیا می دانی چرا این طلا را به تو هدیه دادم؟ عرب گفت: به سبب خویشاوندی و نزدیکی. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خویشاوندی حقی دارد، اما این طلا را به تو هدیده دادم، زیرا خداوند عزوجل را خوب ثنا می گفتی. (4)

1-4. ایجاد انس با دعا و ذکر

مطالب و موضوعات آموزشی دو گونه اند: نظری و عملی. برای یادگیری موضوعات نظری درک و فهم و شناخت کافی است؛ اما برای یادگیری موضوعات عملی افزون بر شناخت و درک و فهم، تمرین و ممارست عملی هم لازم است. عبادات اسلامی عضوی از خانواده ی موضوعات عملی هستند و به همین سبب یادگیری آنها با آموزش نظری و شناخت به پایان نمی رسد و افزون بر آن، تمرین و تکرار هم لازم است تا متربی بر انجام آن تسلط پیدا کند و با آن مأنوس شود. از این رو، معصومان (علیهم السلام) به آموزش نظری ذکر و دعا بسنده نمی کردند و متربیان را به تمرین و تکرار آن دستور می دادند تا عادت دعا کردن و ذکر گفتن در آنها راسخ و پایدار گردد. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:
[پدرم] ما را جمع می کرد و امر می کرد ذکر خدا بگوییم تا خورشید طلوع کند (کلینی، 1365، ج 2، ص 498).
همچنین زید، پسر امام زین العابدین (علیه السلام) می گوید:
امام زین العابدین در شب نیمه شعبان همه را جمع می کرد و شب را به سه قسمت تقسیم می کرد. سپس یک قسمت از آن را با ما نماز می خواند، آنگاه دعا می کرد و ما آمین می گفتیم، سپس استغفار می کرد و ما هم استغفار و دعا می کردیم، تا فجر طلوع کند. (5)
همچنین روایت شده است:
امام صادق (علیه السلام) به ابوهارون فرمود: ای ابوهارون! ما کودکانمان را به تسبیحات فاطمه (علیهاالسلام) امر می کنیم، چنان که آنان را به نماز امر می کنیم. [به این ذکر] پای بند باش که هیچ بنده ای این ذکر را رها نکرد جز آنکه بدبخت شد. (6)
ممکن است این پرسش ذهن شما را آزار دهد که انجام یک عمل از روی عادت، به ویژه اگر آن عمل عبادت باشد، امری نامطلوب است، چرا که در این صورت، انسان مقهور و مطیع عادت می شود، در حالی که مقصود تربیت دینی، که تربیت عبادی جزئی از آن است، پرورش انسانی است که با اراده و خواست خود تنها و تنها در برابر خدا و دستورهای او سر تسلیم فرود آورد.
در پاسخ باید گفت عادت همیشه مخالف تسلیم ارادی بودن انسان در برابر خداوند نیست. بلکه فراوان است مواردی که عادت یاور انسان در مسیر بندگی و در راه عملی کردن خواسته و دستور خداوند است. به دیگر سخن، انسان به حکم مخلوق و ضعیف بودنش نمی تواند هر آنچه را اراده می کند به اجرا درآورد، چرا که در مقابل اراده ی او اراده های دیگری هم صف کشیده اند. مطابق برخی روایات، در وجود انسان دو لشکر صف آراسته و با یکدیگر در حال نبردند: لشکر عقل و لشکر جهل. هر یک از این دو لشکر که توانایی بیشتری داشته باشند در این نبرد پیروز می شود. یکی از عوامل تقویت کننده ی لشکر عقل در این نبرد، عادت به کارهای نیک است. عادت به عبادات توانایی اراده متربی را در انجام دستورهای خداوند متعال تقویت می کند و به این ترتیب مانع غلبه ی سستی، تنبلی و لذت های مادی (از لشکریان جهل) بر لشکریان عقل می شود.

2. نکات

2-1. آموزش متن دعاها و ذکرها

هدف از آفرینش انسان عبادت و بندگی خداوند است؛ عبادت نیز مغزی دارد و پوستی. مغز عبادت، چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود، دعا (همان جا) و مناجات و یاد خداست، اما انسان با چه کلمات و جملاتی خدا را بخواند و در مناجات با خدا چه بگوید و با چه اوصافی خدا را یاد کند؟
دعا و ذکر و مناجات با خدا بیش از همه شامل حمد و ثنا و ستایش او و درخواست کمک از اوست. کسی می تواند بهتر از دیگران خداوند را حمد و ثنا گوید و بستاید که خدا را بهتر از دیگران شناخته باشد و کسی می تواند بهترین خواسته ها را از خداوند بخواهد که انسان را به خوبی شناخته باشد: از ضعف های انسان، نیازمندی های انسان، و موانع موجود بر سر راه سیر کمالی انسان به خوبی آگاه باشد. بدیهی است معصومان (علیهم السلام) در این زمینه دست بالا را دارند و بیش از هر کس خدا و انسان و نیازمندی های آدمی را می شناسند؛ از این رو بهتر از هر کس می توانند پاسخ این پرسش ها را به دست دهند. دعاهایی نیز که از ایشان باقی مانده و به دست شیعیان رسیده بهترین دعاهاست و نظیر آنها - اگر نگوییم در آموزه های هیچ دینی یافت نمی شود - در کمتر دینی یافت می شود. بدین سبب، شیعیان از روزگاران قدیم برای دست یافتن به بهترین دعاها و مناجات ها و ذکرها به آنان مراجعه کرده، آموزه های آنان را مکتوب در اختیار نسل های پس از خود قرار داده اند. سیره های متعددی از معصومان (علیهم السلام) در دست است که نشان می دهد آنان ابتدائاً یا پس از درخواست اصحاب، دعاها و اذکاری را به آنان آموخته یا املا کرده اند. برای نمونه می توان از دعای کمیل نام برد. کمیل از یاران خاص امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می گوید:
با امیرمؤمنان (علیه السلام) در مسجد بصره نشسته بودم و گروهی از یاران ایشان نیز حضور داشتند و سخن از دعای خضر به میان آمد. هنگامی که ایشان از مسجد رفتند و پاسی از شب گذشته بود، خدمت ایشان رسیدم و ایشان فرمود: چه کارم داری؟ عرض کردم دعای خضر را می خواهم. فرمود: کمیل، بنشین. هرگاه این دعا را حفظ کردی هر شب جمعه یا در هر ماه یا در هر سال یا در عمرت یک بار با این دعا خدا را بخوان... کمیل، دوستی طولانی من با شما اقتضا می کند خواسته ات را به خوبی برآورده کنم. سپس فرمود: بنویس.... (7)
سپس امام (علیه السلام) همین دعای معروف کمیل را به وی املا کردند و کمیل آن را نوشت.
همچنین امامان (علیهم السلام) ذکرهایی را نیز به یاران خود آموزش داده اند. کمیل می گوید: امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به وی فرمود:
کمیل، در هر سخنی بگو: «لا حول و لا قوه إلا بالله العلی العظیم»، تا خداوند آن را برطرف کند و هرگاه نعمتی به تو رسید بگو: «الحمدلله» تا خدا آن را فراوان کند. (8)

2-2. آموزش آداب دعا

اگر کسی خواسته ای از مقامی بلند پایه داشته باشد، سعی می کند آن را در قالب بهترین کلمات و زیباترین جملات ادا کند تا خواسته اش برآورده گردد. دعا و خواندن خداوند متعال هم که آفریننده ی آسمان و زمین و موجودات جهان هستی و پروردگار و اراده کننده و روزی دهنده آنهاست و هیچ قدرت و مقامی برتر و والاتر از او نیست، آدابی دارد. اما از آنجا که بسیاری از مسلمانان با این آداب آشنا نبودند، معصومان (علیهم السلام) به آموزش آداب دعا اهمیت می دادند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
مردی وارد مسجد شد و قبل از حمد و ثنای خداوند و درود بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بیان خواسته های خود از خداوند پرداخت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آن بنده در بیان درخواستش از خداوند عجله کرد. سپس مرد دیگری وارد شد و حمد و ثنای خداوند عزوجل را گفت و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درود فرستاد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: از خدا بخواه که عطا می کند. (9)
در روایت دیگری آمده است که
یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) به امام عرض کرد که در کتاب خداوند عزوجل دو آیه است که من آنها را می جویم ولی نمی یابم. امام (علیه السلام) فرمود: کدام دو آیه؟ گفت: «ادعونی أستجب لکم». ما خدا را می خوانیم. و پاسخی نمی بینیم. امام (علیه السلام) فرمود: به نظر شما خداوند خلفت وعده کرده است؟ گفتم: نه. فرمود: پس به چه سبب دعای تو مستجاب نمی شود؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: اما من می گویم. کسی که دستورهای خداوند عزوجل را اطاعت کند؛ سپس او را چنان که باید، بخواند و دعا کند، جوابش می دهد. گفتم: «چنان که باید» چگونه است؟ فرمود: نخست خداوند را ستایش می کنی و نعمت هایی را که به تو ارزانی داشته یادآور می شوی، بعد او را سپاس می گویی و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درود می فرستی و گناهانت را یادآوری و به آنها اقرار می کنی و از آنها به خداوند پناه می بری. «چنان که باد» این است. (10)
بر پایه ی این دو سیره، برخی مسلمانان نمی دانستند که دعا کردن و از خدا خواستن آدابی دارد که اگر رعایت نشود، خداوند به دعا کننده توجهی نمی کند. از این رو، از امام (علیه السلام) درباره ی علت مستجاب نشدن دعای خود می پرسد که امام (علیه السلام) علت را بیان و آداب دعا را به وی گوشزد می کند.
مطابق روایاتی که از اهل بیت (علیهم السلام) به دست ما رسیده است مهم ترین آداب دعا به شرح ذیل است:
1. حمد و ثنای خداوند: در روایات متعددی حمد و ثنای خدا را اولین ادب از آداب دعا به شمار آورده اند. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: «هرگاه یکی از شما حاجتی از خدا می خواهد، باید او را ثنا گوید و بستاید. چنان که هرگاه مردی از پادشاهی خواسته ای داشته باشد، بهترین سخنانی را که در توان اوست، برای بیان خواسته ی خود آماده می کند. پس هرگاه از خدا خواسته ای داشتید، خداوند عزیز و جبار را تمجید کنید و مدح بگویید و بستایید و بگویید: ای بخشنده ترین عطا کنندگان و ای بهترین کسی که از او چیزی می طلبند و...» (کلینی، 1365، ج 2، ص 485).
2. درود بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام): یکی دیگر از آداب دعا که در بسیاری از روایات به آن تصریح شده درود فرستادن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) است. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «دعا پیوسته در پرده است [و بالا نمی رود] تا اینکه بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل او (علیهم السلام) درود بفرستد» (همان، ج 2، ص 491).
3. یادآوری گناهان، اقرار به آنها و استغفار: سومین ادب دعا این است که انسان گناهان خود را به یاد آورد و به آنها اقرار کند و از خدا بخشش آنها را بخواهد. امام باقر (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند، کسی از گناه رهایی نمی یابد، مگر آنکه به آن اقرار کند.» (همان، ص 426).
4. بیان خواسته: بیان خواسته ها یکی دیگر از آداب دعا است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هنگامی که بنده ای دعا می کند، خداوند می داند بنده اش از او چه می خواهد. اما دوست دارد بندگانش حاجت های خود را نزد او ببرند. پس هرگاه دعا کردی، حاجتت را بگو» (همان، ص 476).
البته، باید توجه داشت که دعا افزون بر آداب، شروطی هم دارد که بدون رعایت آنها دعا بی پاسخ می ماند. مهم ترین شروط دعا عبارت اند از:
1. همراه بودن با عمل: کسی که از خدا خواسته ای بخواهد ولی برای دست یافتن به آن فعالیتی نکند، دعایش مستجاب نمی شود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سفارش هایش به ابوذر می فرماید: «ای ابوذر، حکایت دعا کننده ی بدون عمل، حکایت تیرانداز بی کمان است» (شیخ طوسی، 1414، ص 533). با وجود این، عمل بی دعا نیز همیشه قرین موفقیت نخواهد بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «دو نفر که هر دو یک شغل دارند، وارد بهشت می شوند و می بینند مقام یکی بالاتر از دیگری است. کسی که مقامش پایین تر است می گوید: خدایا، چرا به او مقام بالاتری عطا کردی، با اینکه کار و بار ما هر دو یکی بود؟ خداوند متعال می فرماید: او دعا می کرد و از من می خواست و تو دعا نمی کردی» (ابن فهد حلی، 1407، ص 42).
2. مخالف نبودن دعا با سنت های الهی: علم و آگاهی انسان اندک و کاسه ی صبرش کم گنجایش است و به همین سبب ممکن است چیزی را از خداوند بخواهد که هم مخالف سنت خداوند و هم به زیان خود اوست: «و یدع الإنسان بالشر دعآءه بالخیر و کان الإنسن عجولا» (اسراء، 11)؛ از این رو، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به دعا کننده سفارش می کند: «ای دعا کننده، چیزی را که شدنی نیست و چیزی را که حلال نیست از خدا مخواه» (حرانی، 1404، ص 122).
3. توبه و دوری از گناهان: در روایتی از امام باقر (علیه السلام) آمده است: «همانا بنده از خداوند متعالی حاجتی را می خواهد که شأن آن این است که خداوند آن را در آینده ای دور یا نزدیک برآورده سازد. ولی بنده گناهی مرتکب می شود و خداوند به فرشته می فرماید: حاجت او را برآورده نکن و محرومش کن که او متعرض غضب من شده و سزاوار محرومیت است» (کلینی، 1365، ج 2، ص 268).
البته، در برخی موارد ممکن است کسی همه ی آداب و شروط دعا را رعایت کند، ولی دعای او مستجاب نشود. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «بنده ای دعا می کند و خداوند عزوجل به دو ملک می گوید: دعایش مستجاب است ولی آن را برآورده نکنید. چرا که دوست دارم صدای او را بشنوم» (کلینی، 1365، ج 2، ص 489). همچنین در سفارش امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) آمده است: «دیر اجابت شدن دعایت، تو را از رحمت خداوند نومید نکند... چه بسا اجابت دعایت به تأخیر بیفتد تا پاداش دعا کننده بیشتر شود و عطای امید دارنده به رحمت الهی افزون تر گردد و بسا چیزی را بخواهی و به تو داده نشود، اما در آینده ی دور یا نزدیک بهتر از آن به تو عطا شود» (نهج البلاغه، ص 397). بنابراین، در چنین مواردی یا دعا مستجاب شده، ولی بنا به دلائلی به تأخیر افتاده است، یا بدین سبب که برآوردن خواسته، به مصلحت وی نبوده، خداوند چیز دیگری به او عطا کرده است. به هر حال، اگر به هر دلیلی خواسته ی دعا کننده برآورده نشود، خداوند «به اندازه ی دعایش گناهانش را می آمرزد» (مجلسی، 1404، ج 90، ص 378).

خلاصه مبحث

در متون و روایات اسلامی بر دعا و ذکر خدا تأکید فراوان شده است. از آنجا که دعوت با عمل و رفتار بیش از دعوت با زبان و گفتار مؤثر است، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام)، دیگران را با عمل به ذکر و دعا فرا می خواندند. همچنین دیگران را به ذکر و دعا توصیه می کردند؛ دعا کنندگان و ذاکران را تشویق و ترغیب می نمودند و با دستور به تمرین و تکرار، متربیان را با ذکر و دعا مأنوس می کردند و با توجه به اشرافی که به ضعف ها، موانع و نیازمندی های انسان داشتند، متن دعاها و ذکرها را به مردم می آموختند و از آنجا که بسیاری از مسلمانان با آداب و شروط دعا و ذکر آشنا نبودند، ‌آنان به آموزش آداب ذکر و دعا اهمیت می دادند. از مهم ترین آداب دعا می توان به حمد و ثنای خدا، درود بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام)، یادآوری گناهان و اقرار به آنها و استغفار، بیان خواسته، همراه بودن با عمل، مخالف نبودن دعا با سنت های الهی، توبه و دوری از گناهان اشاره نمود.

پی نوشت ها :

1. قال: و کان أبی (علیه السلام) کثیر الذکر؛ لقد کنت أمشی معه و أنه لیذکر الله، و آکل معه الطعام و أنه لیذکر الله، و لقد کان یحدث القوم و ما یشغله ذلک عن ذکر الله و کنت أری لسانه لازقاً بحنکه یقول: «لا إله إلا الله» (کلینی، 1365، ج 2، ص 499).
2. عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: مر رسول الله برجل یغرس غرساً فی حائط له: فوقف له و قال: ألا أدلک علی غرس أثبت أصلاً و أسرع إیناعاً و أطیب ثمراً و أبقی؟ قال: بلی، فدلنی یا رسول الله. فقال: إذا أصبحت و أمسیت فقل: «سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلا الله و الله أکبر»؛ فإن لک إن قلته بکل تسبیحه، عشر شجرات فی الجنه من أنواع الفاکهه، و هن من الباقیات الصالحات. قال: فقال الرجل: فإنی اُشهدک یا رسول الله أن حائطی هذا صدقه مقبوضه علی فقراء المسلمین (همان، ص 367).
3. عن الرضا (علیه السلام) أنه کان یقول لأصحابه: علیکم بسلاح الأنبیاء. فقیل: و ما سلاح الأنبیاء؟ قال: الدعاء (محمدی ری شهری، 1362 - 1363، ج 2، ص 468).
4. لقد رأی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) أعرابیاً یدعوا فی صلاته و یتزلف إلی الله تعالی بعبارات عمیقه و مضامین عالیه، لقد أثرت کلمات المتینه و عباراته المشیره إلی وعی صاحبها و الکاشفه عن درجه الإیمان و الکمال التی هو علیها. فالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) عین شخصاً لانتظار الأعرابی حتی یفرغ من صلاته، فیأتی به إلیه. و ما إن فرغ الأعرابی حتی مثل بین یدیه، فأهداه النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قطعه من لذهب، ثم سأله من أین أنت؟ قال: من بنی عامر بن صعصعه. قال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): هل عرفت لماذا أعطیتک الذهب؟ قال لما بیننا من القرابه و الرحم. فقال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): إن للرحم حقا ولکن وهبته لک لحسن ثنائک علی الله عزوجل (طبرانی، 1415، ص 172).
5. و عن زید بن علی قال: کان علی بن الحسین (علیه السلام) یجمعنا جمیعاً لیله النصف من شعبان، ثم یجزی اللیل أجزاء ثلاثه، فیصلی بنا جزءاً، ثم یدعو، فنؤمن علی دعائه، ثم یستغفرالله و نستغفره، و نسأله الجنه حتی ینفجر الفجر (مجلسی، 1404، ج 80، ص 115).
6. عن أبی هارون المکفوف، عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: یا أباهارون، إنا نأمر صبیاننا بتسبیح فاطمه (علیهاالسلام) کما نأمرهم باصلاه؛ فألزمه، فإنه لم یلزمه عبد فشقی (کلینی، 1365، ج 3، ص 343).
7. قال کمیل بن زیاد کنت جالساً مع مولای أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فی مسجد البصره و معه جماعه من أصحابه فقال بعضهم ما معنی قول الله عزوجل: «فیها یفرق کل أمر حکیم» قال (علیه السلام): لیله النصف من شعبان و الذی نفس علی بیده إنه ما من عبد إلا و جمیع ما یجری علیه من خیر و شر مقسوم له فی لیله النصف من شعبان إلی آخر السنه فی مثل تلک اللیله المقبله و ما من عبد یحییها و یدعو بدعاء الخضر (علیه السلام) إلا أجیب [له] فلما انصرف طرقته لیلاً فقال (علیه السلام): ما جاء بک یا کمیل؟ قلت: یا أمیرالمؤمنین، دعاء الخضر. فقال: اجلس یا کمیل، إذا حفظت هذا الدعاء فادع به کل لیله جمعه أو فی الشهر مره أو فی السته مره أو فی عمرک مره تکف و تنصر و ترزق و لن تعدم المغفره یا کمیل أوجب لک طول الصحبه لنا أن نجود لک بما سألت ثم قال اکتب (ابن طاووس، 1367، ص 706).
8. عماد الدین الطبری فی بشاره المصطفی، فی وصیه أمیرالمؤمنین (علیه السلام) لکمیل! احمدلله تعالی و المؤمنین علی ذلک و علی کل نعمه. یا کمیل، قل عند کل شده لا حول و لا قوه بالله العلی العظیم تکفها و قل عند کل نعمه الحمدلله [تزد منها] و إذا أبطأت الأرزاق علیک فاستغفر الله یوسع علیک فیها (نوری، 1408، ج 5، ص 313).
9. عن أبی کهمس قال سمعت أباعبدالله (علیه السلام) یقول دخل رجل المسجد فابتدأ قبل الثناء علی الله و الصلاه علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عاجل العبد ربه ثم دخل آخر فصلی و أثنی علی الله عزوجل و صلی علی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سل تعطه ثم قال إن فی کتاب علی (علیه السلام) إن الثناء علی الله و الصلاه علی رسوله قبل المسأله و إن أحدکم لیأتی الرجل یطلب الحاجه فیحب أن یقول له خیراً قبل أن یسأله حاجته (کلینی، 1365، ج 2، ص 486).
10. عن عثمان بن عیسی عمن حدثه عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: قلت: آیتان فی کتاب الله عزوجل أطلبهما فلا أجدهما؟ قال: و ما هما؟ قلت: قول الله عزوجل ادعونی أستجب لکم فندعوه و لا نری إجابه. قال: أفتری الله عزوجل أخلف وعده؟ قلت: لا. قال: فمم ذلک؟ قلت: لا أدری. قال: لکنی أخبرک؛ من أطاع الله عزوجل فیما أمره ثم دعاه من جهه الدعاء أجابه. قلت: و ما جهه الدعاء؟ قال: تبدأ فتحمدلله و تذکر نعمه عندک ثم تشکره قم تصلی علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ثم تذکر ذنوبک فتقر بها ثم تستعیذ منها فهذا جهه الدعاء. ثم قال: و ما الآیه الذخری؟ قلت: قول الله عزوجل و ما أنفقتم من شیء فهو یخلفه و هو خیر الرازقین و إنی أنفق و لا أری خلفا. قال: أفتری الله عزوجل أخلف وعده؟ قلت: لا. قال: فمم ذلک؟ قلت: لا أدری. قال: لو أن أحدکم اکتسب المال من حله و أنفقه فی حله لم ینفق درهما إلا أخلف علیه (کلینی، 1365، ج 2، ص 486).

منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)





تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:44 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

روش های اصلاح رذائل
روش های اصلاح رذائل

 






 
یکی از وظایف عمده ی تربیت اخلاقی مبارزه با صفت های رذیلت و رفتارهای ناشایست اخلاقی ای است که برخی از متربیان دچار آن هستند. در این قسمت سعی می کنیم روش هایی را که در سیره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) برای مبارزه با صفت ها و رفتارهای ناشایست اخلاقی به کار رفته بیان کنیم. این روش ها به ترتیب عبارت اند از: اغماض و چشم پوشی، تذکر دادن، فشار اجتماعی، تهدید، قطع رابطه و تنبیه.

1. اغماض و چشم پوشی

در سیره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام)، اولین اقدام در برخورد با رفتارهای ناشایست اخلاقی، به ویژه اگر این رفتار برای نخستین بار از فرد سر زده باشد، چشم پوشی و نادیده گرفتن آن است. از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) روایت شده است:
کان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) إذا کذب عنده الرجل تبسم و قال: إنه لیقول قولاً (کوفی، ص 169)؛ هرگاه کسی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ می گفت، لبخند می زد و می فرمود: چیزی می گوید!!
از این سیره به روشنی فهمیده می شود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برخی دروغگویی ها را نادیده می گرفتند و در مقابل آن واکنشی نشان نمی دادند. برای نادیده گرفتن این تخلف ها از سوی معصومان (علیهم السلام) می توان دو دلیل ارائه کرد. نخست اینکه متخلف با ارزش های اخلاقی آشنا نبوده است. دیگر اینکه در مواردی اغماض کردن و چشم پوشی از تخلف بیش از تصریح کردن در متخلف مؤثر واقع می شود و او را از تکرار رفتار ناشایست باز می دارد؛ زیرا تصریح کردن، پرده ی حیای میان مربی و متربی را می درد و فرصت بازگشت را از وی می گیرد و او را بر ارتکاب رفتارهای ناشایست گستاخ می کند. به همین سبب خواجه نصیرالدین طوسی در باب چگونگی برخورد با تخلفات اخلاقی کودک می گوید: «و صریح فرا ننمایند که بر قبیح اقدام نموده است، بلکه او را به تغافل منسوب کنند تا بر تجاسر اقدام ننماید و اگر بر خود بپوشد برو پوشیده دارند» (طوسی، 1360، ص 224).

2. تذکر دادن

دومین گام در اصلاح رفتارهای خلاف اخلاق تذکر دادن است. نمونه های متعددی از تذکرهای اخلاقی در سیره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) ثبت شده که در اینجا برخی از آنها را نقل می کنیم. امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
إن أباذر عیر رجلاً علی عهد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) بأمه فقال له: یا ابن السوداء و کانت أمه سوداء فقال له رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): تعیره بأمه یا أباذر؟ قال فلم یزل أبوذر یمرغ وجهه فی التراب و رأسه حتی رضی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عنه (محدث نوری، 1408، ج 9، ص 112)؛ ابوذر در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مردی را که مادرش سیاه پوست بود سرزنش کرد و گفت: ای سیاه زاده. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: او را به مادرش سرزنش می کنی؟! ابوذر آن قدر سر و صورتش را به زمین (به نشانه ی پشیمانی) مالید تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او راضی شد.
این سیره نشان می دهد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کار زشت را گرچه از شخصی مانند ابوذر صادر شده باشد، زشت می داند و او را از این کار نهی می کند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
مر بالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) رجل طویل اللحیه فقال ما کان علی هذا لو هیأ من لحیته فبلغ ذلک الرجل فهیأ لحیته بین اللحیتین ثم دخل علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فلما رآه قال هکذا فافعلوا (کلینی، 1365، ج 6، ص 488)؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردی با ریش بلند برخورد و فرمود: چه می شد اگر ریش خودش را کوتاه می کرد؟ این سخن به گوش آن مرد رسید و ریش خودش را به اندازه ی متوسط کوتاه کرد، نه بسیار کوتاه و نه بسیار بلند، سپس نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دید، فرمود: ریش خود را چنین درست کنید.
در این سیره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به کسی که ریش خود را بسیار بلند کرده بود، تذکر داد و این تذکر کارگر افتاد. در سیره ی دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خوانیم:
کان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) إذا بلغه عن الرجل الشیء لم یقل: ما بال فلان یقول؟ ولکن یقول: ما بال أقوام یقولون کذا و کذا؟ (سجستانی، 1410، ج 2، ص 434)؛ هرگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطلع می شد که کسی سخنی نادرست گفته است نمی فرمود: چرا فلانی چنین گفته، بلکه می فرمود: چرا برخی چنین می گویند.
بر پایه ی این سیره، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر سخنان ناشایست و نادرست واکنش نشان می داد و تذکر می داد، اما این تذکر به کنایه و اشاره بوده و نه مستقیم؛ زیرا تذکر مستقیم و با ذکر نام موجب بی اعتبار شدن متخلف می شود و این کار مانع تأثیرگذاری تربیتی تذکر می شود. با وجود این، در مواردی نیز به صورت خصوصی تذکر می دادند. ابی کهمس می گوید:
کنت نازلاً فی المدینه و کان فیها و صیفه و کانت تعجبنی فانصرفت لیله ممسیاً فافتتحت الباب ففتحت لی فقبضت علی ثدیها فلما کان من الغد دخلت علی أبی عبدالله (علیه السلام) فقال: تب إلی الله مما صنعت البارحه (حر عاملی، 1409، ج 20، ص 196)؛ در مدینه بودم و صاحب خانه کنیزی زیبا داشت. شبی دیر وقت به خانه برگشتم و در زدم و کنیزک در را باز کرد و من سینه اش را گرفتم. صبح که نزد امام صادق (علیه السلام) رفتم، به من فرمود: از کاری که دیشب کردی توبه کن.
بدین ترتیب، بر پایه ی این سیره ها می توان گفت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) در برابر رفتارهای ناشایست اخلاقی به مرتکبان آنها مستقیم یا غیر مستقیم تذکر می دادند و آنها را از تکرار آن کار باز می داشتند.

3. وعده ی پاداش دادن

در سیره ی معصومان (علیهم السلام) گاه برای اصلاح فرد متخلف، از او می خواستند قول دهد تا از آن کار دست بر دارد و در مقابل آنان نیز به او وعده ای می دادند. داستان همسایه ی ابوبصیر که از راه حرام ثروتی به هم زده بود و مجالس لهو و لعب تشکیل می داد و در مقابل اعتراض و تذکر ابوبصیر از او خواست تا وضع او را به امام صادق (علیه السلام) بیان و برای ترک این حالت راه حلی ارائه دهد و امام (علیه السلام) به ابوبصیر فرمود: به همسایه ات بگو از آن کارها دست بردارد و من بهشت را برای او تضمین می کنم، نمونه ای از این مورد است. (168)
بر پایه ی این سیره، امام صادق (علیه السلام) در مقابل تعهد شخص به ترک کارهای ناشایست اخلاقی، بهشت را به او وعده می دهد و این شیوه کارگر می افتد و شخص از وضع پیشین خود توبه می کند. شاید بتوان گفت راز تأثیرگذاری این روش در آن است که انسان ها چنان که از نظر جسمانی با یکدیگر تفاوت هایی دارند، از نظر روحی و انگیزشی نیز با یکدیگر متفاوت اند. برخی در برابر اغماض و چشم پوشی واکنش نشان می دهند و برخی در برابر تذکر و برخی نیز در برابر ارائه ی مشوق های قوی و شخص مورد بحث در این سیره از آنهایی است که تنها در مقابل مشوق های قوی تسلیم می شود. به همین جهت، امام (علیه السلام) در این سیره به وی قول می دهد در صورت ترک رفتارهای ناشایست پیشین، خداوند او را وارد بهشت خواهد کرد و این روش در او مؤثر می افتد و او رفتارهای خود را اصلاح می کند.

4. برخورد تند

گاه هیچ یک از روش های پیشگفته در شخص مؤثر نمی افتد. در این صورت برای اصلاح رفتار متخلف، معصومان (علیهم السلام) از روش های تند استفاده می کردند. به این سیره ی نبوی توجه فرمایید:
أقبل رجل من البحرین إلی النبی فسلم. فلم یرد علیه و فی یده خاتم ذهب و جبه حریر. فانطلق الرجل محزوناً، فشکی إلی امرأته، فقالت: لقد رآی رسول الله جبتک و خاتمک، فألقیها ثم عد. ففعل، فرد (علیه السلام) (صالحی، 1414، ج 7، ص 148)؛ مردی از بحرین خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و بر وی سلام کرد؛ اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب سلامش را نداد. مرد با ناراحتی به منزل رفت و ماجرا را برای همسرش بیان کرد. همسرش گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جبه ابریشم و انگشتر طلای تو را دیده است؛ این دو را از خود دور کن و نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برگرد. مرد چنان کرد و نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب سلامش را داد.
در این سیره، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با کسی که ارزش های اخلاقی را پاس نداشته سرد برخورد می کند و جواب سلامش را نمی دهد. این برخورد در مقایسه با روش های پیشین از شدت بیشتری برخوردار است.
همچنین اسحاق بن عمار می گوید:
دخلت علی أبی عبدالله (علیه السلام) فنظر إلی بوجه قاطب فقلت: ما الذی غیرک لی؟ قال: الذی غیرک لإخوانک؟ بلغنی یا اسحاق أنک أقعدت ببابک بواباً یرد عنک فقراء الشیعه فقلت جعلت فداک إنی خفت الشهره فقال أفلا خفت البلیه (کلینی، 1365، ج 2، ص 181)؛ نزد امام صادق (علیه السلام) رفتم و امام (علیه السلام) با چهره ای غضب آلود به من نگاه کرد. عرض کردم: چه چیزی نظر شما را نسبت به من عوض کرده است؟ فرمود: همان چیزی که رفتار تو را نسبت به برادران ایمانیت عوض کرده است. اسحاق، شنیده ام بر در منزل خود نگهبانی گماشته ای تا نیازمندان شیعه را از آنجا برانند. عرض کردم، فدایت شوم، از شهرت می ترسم. امام (علیه السلام) فرمود: از بلای الهی نمی ترسی؟!
براساس این سیره، امام صادق (علیه السلام) در برخورد با اسحاق بن عمار روی ترش می کند که در مقایسه با مورد بالا واکنشی خشن تر و شدیدتر است. و این خود نشان می دهد که رفتار این شخص در مقایسه با شخصی که از بحرین به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده بود، زشت تر و ناشایست تر بوده است.
در سیره ی دیگری، امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
أتی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رجل فقال: یا رسول الله، أنا فلان بن فلان حتی عد تسعه فقال له رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): أما إنک عاشرهم فی النار (کلینی، 1365، ج 2، ص 329)؛ مردی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت من پسر فلان هستم و اجداد خود را تا نُه نسل برشمرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بدان که تو دهمین آنهایی و در جهنمی.
در اینجا نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با تفاخر به اجدادی که همگی کافر بودند و از نظر اخلاقی هم امری ناشایست و زشت است برخورد کرده و پاسخی در حد دشنام به شخص می دهد و این نشان می دهد که از نظر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تفاخر به نیاکان کافر عملی بسیار زشت و ناپسند است.
گاه معصومان (علیهم السلام) با کسی که مرتکب رفتاری ناشایست می شد قهر می کردند و با او سخن نمی گفتند: امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
إن أبی نظر إلی رجل و معه ابنه یمشی و الابن متکئ علی ذراع الأب، قال: فما کلمه أبی (علیه السلام) مقتاً له حتی فارق الدنیا (همان، ص 339)؛ پدرم مردی را دید که همراه پسرش راه می رفتند در حالی که پسر در راه رفتن بر بازوی پدرش تکیه کرده بود. پدرم دیگر به سبب تنفر از این رفتار پسر، تا زمان رحلتش با وی سخن نگفت.

5. ایجاد فشار اجتماعی

گاه هیچ یک از روش های یاد شده در اصلاح رفتار شخص مؤثر نمی افتد. در این صورت چه باید کرد؟ در سیره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) در چنین مواردی از روش ایجاد فشار اجتماعی استفاده شده است. از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و معمولاً بیرون از جامعه نمی توان به زندگی خود ادامه دهد، برای اصلاح برخی رفتارهای ناشایست فرد متخلف، می توان از فشار اجتماعی سود برد. امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
جاء رجل إلی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فشکا إلیه أذی من جاره فقال له رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): اصبر. ثم أتاه ثانیه فقال له النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): اصبر. ثم عاد إلیه فشکاه ثالثه؛ فقال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) للرجل الذی شکا: إذا کان عند رواح الناس إلی الجمعه فأخرج متاعک إلی الطریق حتی یراه من یروح إلی الجمعه فإذا سألوک فأخبرهم قال ففعل جاره المؤذی له فقال له رد متاعک فلک الله علی أن لا أعود (کلینی، 1365، ج 2، ص 668)؛ مردی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از آزار همسایه اش شکایت کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: صبر کن. دوباره آمد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: صبر کن. بار سوم که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و شکایت کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: روز جمعه هنگامی که مردم به نماز جمعه می روند، اسباب و اثاثیه ات را به خیابان بریز تا کسانی که به نماز جمعه می روند ببینند. اگر از تو پرسیدند: چرا؟ بگو همسایه ام مرا آزار می کند. شخص چنین کرد و همسایه آزارگرش آمد و گفت: اسباب و اثاثیه ات را برگردان، با خدا عهد می کنم تا دیگر تو را نیازارم.
در این سیره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از یکی از انواع فشارهای اجتماعی یعنی آگاه کردن دیگران از رفتار نادرست متخلف استفاده کرده است.
یکی دیگر از اشکال فشار اجتماعی قطع رابطه است. گاه معصومان (علیهم السلام) از این روش نیز برای اصلاح رفتارهای ناشایست دیگران استفاده می کردند. ماجرای امام صادق (علیه السلام) با دوست خود که در بازار کفاشان به غلام خود نسبت زنازاده داد و امام (علیه السلام) با او قطع رابطه کرد (همین کتاب، ص 238 و 239)، نمونه ای از این روش است.
منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)





تاریخ : پنج شنبه 91/2/7 | 9:44 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.